شبی در خدمت پدر رحمةاللهعلیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، میخواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیدهاند. پدر را گفتم: از اینان کسی سر برنمیدارد که ...