خاطرات تبلیغ

خاطرات تبلیغ
از «سلام آیت الله» یک دختر بچه تا مشتری لس آنجلسی

از «سلام آیت الله» یک دختر بچه تا مشتری لس آنجلسی

دختركي پنج-شش ساله در حالي كه سوار بر دوچرخه ‌اش به سمتم مي ‌آمد دستش را مثل رئيس جمهورهايي كه در جمع مردم اظهار ارادت مي‌ كنند بالا آورد و بلند گفت: «سلام آيت الله!» و بعد هم دستش را دراز كرد به سمت ناني كه در دست داشتم. واقعاً خنديدم و ..

خاطره ای از یک بانوی طلبه: شرمنده خاتون اگر ...

خاطره ای از یک بانوی طلبه: شرمنده خاتون اگر ...

۱۲ نفر بودیم؛ سه زن و نُه مرد. به خانه که وارد شدیم از راه آشپزخانه رفتیم داخل ساختمان. چند زن و تعدادی بچه جلومان صف کشیده بودند و به زبان عربی خوشامد می گفتند. صاحبخانه از دوستان ...

از جاماندن ساعت در وضوخانه ایستگاه قطار قم تا ذوق تهیه بلیط زیارت امام رضا(ع)

از جاماندن ساعت در وضوخانه ایستگاه قطار قم تا ذوق تهیه بلیط زیارت امام رضا(ع)

روز دوشنبه‌ای بود که از سرکار آمدم منزل، ناهار خوردم و خوابیدم. از خواب که بیدار شدم، حدود ساعت پنج عصر بود. یادم آمد که شب تولد امام رضا ـ علیه ‌السلام ـ است. در جهت مشهد و رو به امام رضا ـ علیه‌ السلام ـ ایستادم و ...

ماجراهای جالب از امتحان منبر تا جوانان چماق به دست

ماجراهای جالب از امتحان منبر تا جوانان چماق به دست

آقا شیخ! این ده یک روحانی داشت که همه ساله همین موقع و حتی زودتر هم می‌آمد؛ امّا انگار امسال از او خبری نیست؛ شما هم که تشریف آورده‌اید خیلی خوش آمده‌اید امّا ما باید منبر شما را ببینیم اگر پسندیدیم، در خدمت شما هستیم و اگر نه شرمنده شما هستیم و باید تشریف ببرید ...

گرفتاری در برف و ماجرای خواندنی روضه شب اول محرم چه بوده است؟

گرفتاری در برف و ماجرای خواندنی روضه شب اول محرم چه بوده است؟

حاجی با چشمانی پر از اشک از من خواست برایش روضه بخوانم. من منتظر چنین درخواستی بودم تا بغضم را خالی کنم. تا گفتم از السلام علیک یا أباعبدالله، هق هق گریه حاج اکبر بلند شد و زیر لب با خودش نجوا می‌کرد...

تجربیات تبلیغی همسر یک طلبه

تجربیات تبلیغی همسر یک طلبه

"بی بی جان سلام! ممنونم به خاطر این که یک ماه عنایتتان را بدرقه‌ی راهمان کردین، ما برگشتیم، گفته اند باید پای نامه‌ی مان امضای شما باشد خانم! امضا کنید تا از ما قبول کنند و اجرتمان بدهند."