به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، همزمان با جنایتهای رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی غزه از یک سو و ادامه عملیات طوفان الاقصی از سوی دیگر، شاعران و نویسندگان کشورمان دست به قلم شده و شعرهای متعددی سرودهاند. یکی از شاعرانی که از ابتدای این اتفاق با این جریان با رباعیهایش همراه بود، محمدرضا ترکی است. این شاعر و استاد دانشگاه سرودن اشعار در این رابطه را ادامه داده و اخیرا دو شعر جدید سروده است. شعر اول شعری است که ترکی برای کودکان غزه سروده است:
کدام خانه در این شهر قتلگاهی نیست
کدام حنجره لبریز بغض و آهی نیست
شب هراس، شب قتل عام و بمباران
شبی که روزنهای وا به صبحگاهی نیست
شبی که ماه هم از ترسِ سایهها تا صبح
جز انزوای محاقش گریزگاهی نیست
شبی که وضعیت قرمزش همیشگی است
میان رهگذران تا به مرگ راهی نیست
صدای کودکی آهسته، زیر یک آوار
به گوش میرسد و... گاه هست و گاهی نیست
غبار و دود گرفتهست آسمانش را
تو گویی این شب پیوسته را پگاهی نیست
درختها همه ترکش نشسته بر تنشان
بدون زخمِ عطش پیکر گیاهی نیست...
به مرگ قطعی وجدان خود رسیده بشر
به قلب سنگی او عشق را پناهی نیست
در آخرینجهش انسان بدل به گرگ شدهست
و کار گرگ مگر کینه و تباهی نیست
گناه آدمی شب سرشت گرگ نماست
وگرنه گرگ و شب تیره را گناهی نیست
شعر دوم محمدرضا ترکی شعر طنزی است که این شاعر در پاسخ به ساده لوحانی سروده که میگویند بمباران غزه کار نیروهای فلسطینی بوده است:
بحث ما بر سرِ اطفال فلسطینی بود
و اینکه رفتار تلاویو مجانینی بود،
هلوکاستی که بهپا کرد به بیمارستان
بهیقین کار نه هیتلر، نه موسولینی بود...
ابلهی گفت که ویرانی آنجا حتما"
کار یک عدّه تروریستِ فلسطینی بود!
گفتم آن کودک مظلوم که شد خانهخراب
در خیالات تو یک جوجۀ ماشینی بود؟!
بمبهایی که فروریخته روی سرشان
به گمان تو همه صوری و تزیینی بود؟!
سیل خونابه که شد جاری و عالم دیدند،
همه در چشم شما قطرهای از بینی بود؟!
گفت: اینها همه کار خودشان است پدر!
هر که گفتهست جز این حاصل بدبینی بود!
آتش و بمب کجا بود؟! دروغ است همه
همهاش نُقل و نبات و گل و شیرینی بود!
مرگ اگر هست فقط مال جهاد است و حماس
که یقین کشتنشان شیوۀ آیینی بود!
تیری این بین اگر سوی فلسطینیها
شده شلیک همه مشقی و تمرینی بود!
تازه هر موشک و هر بمب که پرتاب شده
همهاش ساختۀ روسیه یا چینی بود!...
دیدم از پرتوپلا گفتنِ بسیار انگار
معدن پرتوپلا مردکِ مُرفینی بود!
گفتمش درد تو دردی است که بیدرمان است
کاشکی مشکل تو مشکل بالینی بود!
بحث با آدم بیوجدان کاری عبث است
مشکلت کاش که بیعقلی و بیدینی بود!
اگر این قوم به انصاف و شرف باور داشت
اشک طفلان فلسطین چک تضمینی بود!
انتهای پیام/