حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی نویسنده و جانشین سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از انتشار ویراست تازه کتاب «یادستان دوست» خاطراتی از زندگی رهبر انقلاب خبر داد و گفت: این کتاب در حقیقیت ادامهای بر کتاب «پرتوی از خورشید» است که چند سال پیش نسخهای از آن منتشر شود، اما با توجه به حجم خاطرات موجود، تصمیم گرفتیم تا کتاب را تکمیلتر کنیم بنابراین کتاب از 400 صفحه به 700 صفحه رسید و به زودی منتشر میشود.
وی ادامه داد: «یادستان دوست» خاطرات شخصیتهای مختلف سیاسی، فرهنگی و ورزشی و ... از رهبر انقلاب است که به چند دوره پیش از انقلاب، پس از انقلاب، دوران جنگ و دوران رهبری تقسیم میشود.
شیرازی تصریح کرد: در این کتاب خاطراتی از 200 رجل سیاسی، مذهبی، فرهنگی و حتی مردم عادی درباره رهبر انقلاب آمده است که بسیاری از آنها در نوع خود حائز اهمیت و جالب توجه است.
برخی از خاطرات ذکر شده در این کتاب به شرح ذیل است:
حجتالاسلاموالمسلمین احمد مروی: برخورد آقا با افراد بسیار صمیمی، راحت و بدون تکلف است و این طرز برخورد ایشان با پیش از انقلاب هیچ فرقی نکرده است. سالهای 1353 یا 1354 در قم طلبه بودم. در ایام تعطیلی حوزه بنا داشتم به مشهد بروم. برادرم، آقا شیخ هادی، گفت: «نامهای از آیتالله پسندیده هست. این نامه را بگیر و در مشهد به آقای خامنهای بده.» نامه را گرفتم و عازم مشهد شدم. مغازهی داییام در چهارراه شهدا بود که آن روزها به آن چهارراه نادری میگفتند. آقا را دیدم که در حال عبور از آنجا بود. از مغازه بیرون آمدم، سلام کردم و گفتم: «فلانی هستم از قم. نامهای را آیتالله پسندیده دادهاند که خدمتتان تقدیم کنم.» فرمود: «نامه را اینجا به من نده. حتماً مأمورین هستند و من را کنترل میکنند. برای خودت هم زحمت میشود و شما را اذیت میکنند. عصر به خانه ما بیا و آنجا نامه را تحویل بده.» بعد از ظهر به منزل ایشان رفتم. نخستین جلسهای بود که تنها خدمت ایشان رسیده بودم. من نوجوان شانزده هفده ساله بودم. آقا همان موقع هم یک روحانی برجسته، متشخص، دارای نام و نشان و معروف بود. آنقدر برخورد اولیه ایشان با من صمیمی، گرم و متواضعانه بود که مرا تحت تأثیر قرار داد.
حجتالاسلاموالمسلمین دکتر احمد احمدی: جلسهای در محضر مقام معظم رهبری بودیم که صحبت از جایگاه زنان شد. آقا فرمود: «افرادی که دربارهی مقام زن کممِهری میکنند، عاطفهی همسرداری و کنار همسر زیستن را ندارند. آنها رنجهایی که یک بانو به هنگام بارداری، شیر دادن، بیداری در نیمههای شب، بیمارداری و عطوفتورزی نسبت به بچه تحمل میکند، ندیدهاند تا بدانند زن چه جایگاهی دارد و کممِهری به او نکنند. در واقع، باید زن را شریک زندگی پُرمِهر و محبت و باعاطفهای بدانند که فرزند را در خانواده تربیت میکند. آن وقت دیگر به یک زن به مثابهی کسی که بتوان به او کملطفی کرد، نگاه نمیکنند.»
غلامعلی حداد عادل: چند روز پس از خواستگاری از دخترم خدمت آقا رسیدم. فرمود: «آقای دکتر! داریم خویش و قوم میشویم!» گفتم: «چطور؟» فرمود: «اینها (خانم و آقا مجتبی) آمدند، پسندیدند و در گفتوگو به نتیجه رسیدند. حالا نظر شما چیست؟» گفتم: «آقا! اختیار ما هم دست شماست!» فرمودند: «شما دکتر و استاد دانشگاهید؛ خانمتان هم همینطور. وضع زندگی شما وضع مناسبی است، ولی زندگی ما اینجور نیست. ما اگر بخواهیم تمام زندگیمان را بار کنیم، غیر از کتابهایم، یک وانت بار میشود. اینجا هم دو تا اتاق اندرونی داریم و یک اتاق بیرونی که آقایان و مسئولان میآیند و با من دیدار میکنند. من پول ندارم که خانه بخرم. یک خانه اجاره کردهایم که یک طبقه را مصطفی و یک طبقه را هم مجتبی زندگی میکنند. شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند عروس رهبر میشود، یک چیزهایی در ذهنش باشد. ما یک زندگی اینجوری داریم و شما اینطور زندگی نکردهاید و زندگی نسبتاً خوبی دارید. آیا دختر شما حاضر است با این وضع زندگی کند؟!» زیبایی سخن آقا برای من جالب بود. چقدر دقیق و ریزبین! موضوع را به دخترم گفتم و او با روی گشاده استقبال کرد.»