۰۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۰

کارویژه‌ام انسان‌سازی است

کارویژه‌ام انسان‌سازی است
پای صحبت مادر جوانی که به 5 فرزندش دلخوش است .... لادن محمدی
کد خبر: ۱۸۹۴

مختصری از سرگذشتتان تا امروز برایمان بگویید. از شغلتان، همسرتان و شرایط زندگی، تعداد و سن بچه‌ها را هم بفرمایید.

من نرگس اردشیری، فرزند دوم خانواده‌ای هفت‌نفری هستم. پنج خواهر و یک برادر بودیم. پدرم شغل آزاد داشت و مادرم خانه‌دار بود. خانوادهٔ مادرم مذهبی و خانوادهٔ پدرم غیرمذهبی بودند. من متولد ۵۹ هستم. زندگی پُرفرازونشیبی داشتیم ولی الحمدلله به‌خوبی گذشت. اگرچه زمان ما به بچه‌ها به‌اندازهٔ الان اهمیت داده نمی‌شد و خیلی حسابمان نمی‌کردند اما خاطرات من از دوران بچگی خاطرات خوبی است. من کاردانی رشتهٔ طراحی لباس خواندم و به‌صورت حرفه‌ای خیاطی می‌کنم. همسرم هم سردفتر اسناد رسمی هستند. 5 فرزند دارم؛ سه دختر و دو پسر که در محدودهٔ سنی ۲۰ سال تا ۲سال هستند: آقامحسن 20 ساله، حسناخانم 14ساله، زینب‌جان 10 ساله، مجتباجان 5ساله، نوراخانم 2.5 ساله.

 

فکر می‌کردید روزی مادر پنج فرزند باشید؟ چطور در خودتان آمادگی پذیرش این مسئله را ایجاد کردید؟ 

نخیر! من هیچوقت فکر نمی‌کردم که مادر پنج فرزند بشوم. زمانی که ازدواج کردم؛ سال ۷۷ و در سن ۱۸ سالگی، شعار دو فرزند کافیست رواج داشت. اقوام و اطرافیان هم در مورد خانوادهٔ پدری من که عرض کردم پنج فرزند بودیم، مدام ایراد می‌گرفتند که چقدر پرجمعیتید. مثلاً می‌گفتند: ما عروسی بگیریم، همهٔ شما را دعوت نمی‌کنیم! از این قبیل حرف‌ها در نوجوانی و جوانی زیاد شنیده بودم ولی مهم دل خودم بود که خانوادهٔ پرتعدادمان را دوست داشتم. وقتی زندگی مشترکمان را شروع کردیم، همسرم خیلی بچه دوست داشت و اوایل که صحبت می‌کردیم تا سه فرزند هم در برنامه داشتیم اما بعد به دلیل مشکلاتِ اول زندگی که همه دارند و کمی هم مشکلات مالی منصرف شدیم؛ همسرم تازه به سربازی رفته بود و واقعاً موقعیت مالی خوبی نداشتیم و من کلاً تصمیمی برای داشتن بچه نداشتم.

بعداز سه سال که باردار شدم و در مطب پزشک متوجه شدم تا منزل پیاده رفتم و گریه کردم. مدتی بعد که با همین حال‌واحوال غمبار گذشت، برای سونوگرافی رفتم؛ با دیدن تصویر بچه‌ام در صفحهٔ مانیتور، ناگهان همه‌چیز عوض شد. حالم خوب شد و ذوق کردم. دنیای درونی‌ام عوض شد. مدام تأسف می‌خوردم و می‌گفتم اگر می‌دانستم با حضور این بچه، این‌قدر حال دلم خوب می‌شود و مشکلات برایم کم‌رنگ می‌شود، خیلی زودتر اقدام می‌کردم. کم‌کم سربازی همسرم هم تمام شد و من هم کارم را رها کردم. بعد از تولد پسرم بازهم به‌خاطر انواع مشکلات لاینفک زندگی تصمیم گرفتیم فرزند دیگری نیاوریم. پنج سال طول کشید و همراه همسرم برای تأمین مخارج زندگی در دفتر اسنادرسمی که همسرم در آزمونش قبول شده و رسماً دفتردار شده بود، کار کردیم. کمی بعد دلمان به‌شدت دختری می‌خواست که به جمع‌مان اضافه شود. در نهایت در سال ۸۸ به‌فاصلهٔ حدود هفت سال از بچهٔ اول دختردار شدم که بسیاربازیگوش، پُرجنب‌وجوش و وقت‌گیر بود. شعار دو بچه کافیست همچنان می‌تاخت اما من به فکر بچهٔ سوم بودم البته حرف‌وحدیث‌ها که دوتا بسه، آزارم می‌داد و کمی هم مانعم بود.

فکر می‌کنم سال ۹۰ بود که مقام‌معظم‌رهبری وارد میدان شدند، آن فضا را شکستند و بر فرزندآوری تأکید کردند. این زمان بود که من تردید را کنار گذاشتم و درحالی‌که هیچ کمکی از طرف هیچکس نداشتم، فرزند سوم را به‌دنیا آوردم. واقعاً دست‌تنها بودم؛ مادرم ناتوان بود و خواهرها هم اکثراً تهران نبودند. با تولد بچهٔ سوم، هروقت با هم بیرون می‌رفتیم، نکتهٔ جالبی که بود واکنش مردم و اطرافیان بود؛ بیشتر با تعجب ما را نگاه می‌کردند. بعضی لبخند می‌زدند، بعضی سر تکان می‌دادند و... خلاصه اینکه، من همیشه دوست داشتم برای کشورم و انقلابمان کاری انجام دهم، کاری مهم. کاری کنم که خدا و امامانی که مدام از آن‌ها دم می‌زنم به من افتخار کنند. این‌ها واقعاً شعار نیست! این اعتقاد از عمق وجودم بود. بعد از فرزند سومم وقتی دیدم باز هم مقام ولایت، درخواست فرزندآوری دارند، عزمم را جزم کردم تا کاری کنم که ایشان از من راضی بشوند. از اینجا‌به‌بعد دیگر حرف‌ها و نگاه‌ها برایم مهم نبود. حتی مثلاً مادرم هم مخالف بودند چون دلشان برای من می‌سوخت، می‌ترسید من آسیب ببینم. در مورد بچهٔ پنجم هم فضا به همین شکل بود اما من مصمم بر انسان‌پروری و انسان‌سازی بودم تا به دین و جامعه‌ام خدمتی کرده باشم. البته وقتی برکات حضور بچه‌ها در زندگی‌مان را می‌دیدم مصمم‌تر می‌شدم...

 

 

کارویژه‌ام انسان‌سازی است

از مشکلات و سختی‌های واقعی و غیرقابل‌انکار خانوادهٔ پُرجمعیت بگویید.

مشکلات زیاد است. چه بخواهیم چه نخواهیم، مادر مهرهٔ اصلی خانواده است. باید به همه و حتی پدر و مادر خودش هم رسیدگی کند. من با وجود بچه‌ها به‌دلایلی مجبور به رسیدگی به مادرم هم هستم. بعد تولد فرزند چهارمم درحالی‌که نوزادم چهل‌روزه بود، مجبور شدم مادرم را به خانه بیاورم و از او هم پرستاری کنم. توقعات زیاد است. مسائل و مشکلات روزمرهٔ زندگی هم وجود دارد. مشکلات و دغدغهٔ تربیتی که باری سنگین است و چاره‌اندیشی برای آن با اوضاع فعلی جامعه بسیارسخت است. دغدغهٔ انتخاب مدرسه و کلاس‌های آموزشی هم هست. من در همهٔ رده‌های تعریف‌شدهٔ تربیتی، فرزند دارم؛ پادشاهی، وزارت، عبودیت و... این‌ها کار را سخت می‌کند. وقتی شما باید مثلاً سه کار مختلف برای سه ردهٔ مختلف انجام بدهی، کار خیلی‌سخت می‌شود. در کنارش، تفهیم بچه‌ها و ایجاد تعامل و دوستی بین آن‌ها هم هست که این خودش بار سنگینی محسوب می‌شود. من با پنج بچه مواجه هستم که خلقیات متفاوت دارند و شبیه هم نیستند. بحث همسرداری هم هست. مادر خانواده باید بتواند وظایفش در قبال همسرش هم انجام بدهد. به‌هرحال پدر خانواده در محیط کار، مشکلاتی دارد که امیدش به آرامش خانه و همسر است. کارهای شخصی مثل مطالعه که مُصر به انجامش هستم باعث می‌شود مجبور شوم از زمان استراحتم بزنم. گاهی واقعاً با خودم می‌گویم اگر دوتا بودند الان کارم تمام شده بود ولی باز نهیبی می‌آید و می‌گوید اگر دوتا بودند قطعاً پشیمان می‌شدی که چرا بیشتر نیاوردی! یکی دیگر از مشکلات مادرهای چندفرزندی این است که هر خانم خانه‌داری دلش می‌خواهد خانه‌ و زندگی‌اش مرتب و آراسته باشد اما در خانه‌هایی مثل ما، مادر جمع‌وجور می‌کند، پشت سرش بچه‌ها می‌ریزند و می‌آیند!

 

اگر به گذشته برگردید، مدل خانوادهٔ پُرجمعیت فعلی را انتخاب می‌کنید؟ 

من قطعاً همین مدل زندگی را انتخاب می‌کنم چون در کنار سختی‌هایی که گفتم و خیلی‌هایش هم ناگفته ماند، خوبی‌ها و مزایایش بسیار بیشتر است. احساس تکیه‌گاه داشتن خصوصاً وقتی بچه‌ها بزرگ می‌شوند، خیلی حس زیبایی است که هیچ تجربه دیگری نمی‌تواند جایش را بگیرد. حس می‌کنم تحت حمایت و توجه یک لشکر قوی و مهربان هستم. خیلی اوقات در مواقع سختی و دلگیری روحی که دارم وقتی بچه‌ها را می‌بینم که هستند و با شور و نشاط زندگی می‌کنند تمام غم‌ها از دلم می‌رود‌. دیدنشان تسکین دردهایم است. البته لازم می‌دانم این نکته را هم بگویم که خدا شاهد است من هیچوقت به این نیت که بچه‌ها در ایام پیری عصای دستم باشند، بچه نیاوردم. همیشه فقط برای رضای خدا و تعالی کشور بوده است. مثلاً آن زمان که دشمن مدام دم از گزینه‌های روی میز می‌زد و ایران را تهدید می‌کرد، من مدام در دلم می‌گفتم: این‌ها هم گزینه‌های روی میز من هستند؛ پس بچرخ تا بچرخیم. من همیشه دعایم این است که این بچه‌ها ذخیره‌ای باشند برای جایی‌که به‌واقع فقیر و محتاجم و هیچ دادرسی برای هیچکس نیست.

 

از نظر شما یک خانوادهٔ بهشتی چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

به نظر من خانواده‌ای بهشتی است که خدا در زندگی‌شان بزرگ باشد و ائمه در زندگی‌شان جاری باشند. در زندگی آرامش وجود داشته باشد و همه همدیگر را دوست داشته باشند.

 

مهم‌ترین کارهایی که برای تربیت بچه‌ها انجام می‌دهید و می‌تواند الگوی مادرهای دیگر باشد، چیست؟ 

یادم هست که وقتی در دورهٔ راهنمایی تحصیل می‌کردم، بعدازظهری بودم. صبح‌ها در خانهٔ مادرم رادیو را روشن می‌کرد و بعد دنبال کارهایش می‌رفت. من هروقت برنامه‌ای در مورد تربیت بچه بود، گوشم تیز می‌شد و با دقت می‌شنیدم. بعدها در دوران جوانی هم پیگیر این قبیل صحبت‌ها از حاج‌آقا پناهیان و خانم دکتر فردوسی بودم. مطالب زیادی گوش کردم و خواندم. الان که در مرحلهٔ عملی تربیت فرزندانم هستم، مهم‌ترین دغدغه‌ام در زندگی این است که برای بچه‌ها جا بیندازم که در هر کاری، مهم رضایت خداست. باید هرکاری می‌کنیم برای خدا باشد نه مردم. تلاش می‌کنم خدا برایشان در زندگی حال و آینده، اولویت و عزیز باشد. نکتهٔ دیگر که رویش تأکید دارم احترام‌گذاشتن به پدرشان است. حرف‌زشت‌زدن را هم اکیداً ممنوع کرده‌ام. البته اینکه کنترل بچه‌ها از سن مدرسه به بعد از دست والدین خارج می‌شود، انکارناپذیر است اما من مدام در حال کلنجار تربیتی با بچه‌ها هستم.

 

آرزوی شما برای زنان سرزمین‌مان...

آرزوی من به آگاهی‌رسیدن مردان برای تعامل و زندگی نیکو و انسانی با خانم‌هاست. اینکه اخلاق معنوی و الهی را رعایت کنند، حرمت زن و همسرشان را در هرحالی نگه دارند و برایشان اولویت باشد.

 

چه انتظارات و توقعاتی از نهادهای مختلف دارید؟ دوست دارید کدامیک از مسئولین، حرف‌های شما را بشنوند؟

من بابت فرزندانی که دارم توقعی از کسی ندارم و مزد و پاداشم را از جایی دیگر ان‌شاءالله خواهم گرفت ولی یکسری مسائل هست که به‌نظرم برای خیلی از خانواده‌ها معضل شده و باید حل شود. مسئلهٔ تلویزیون برای من مشکل بزرگی شده است و الحمدلله توانسته‌ام تا حد زیادی استفاده از تلویزیون را برای بچه‎ها محدود کنم. واقعاً خیلی از سریال‌ها و فیلم‌ها که پخش می‌شود، تعریف‌نشده هستند. به‌عنوان مثال پسر دومم که ۵ساله است، به‌شدت اهل تقلیدکردن رفتارهای مردانه است. در تلویزیون که سیگارکشیدن یا دعواهای کوچه‌بازاری را می‌بیند در ناخودآگاهش تأثیر می‌گیرد. انیمیشن‌ها هم وضع بهتری از فیلم‌ها ندارند. من همیشه خلأ حضور یک کارشناس و روانشناس را در برنامه‌های کودک می‌بینم. مسئلهٔ بعدی که بغرنج‌تر از موضوع اول است، وضعیت مدرسه‌هاست که به‌معنای واقعی به حال ‌خود رها شده‌اند. کادر مدرسه عملاً هیچ کار تربیتی نمی‌کنند که هیچ، از کارهای بدیهی غلط مثل روزه‌خواری در مدرسه هم جلوگیری نمی‌کنند. واقعاً در وزارت عریض و طویل آموزش و پرورش کسانی نیستند که بتوانند به داد اوضاع ضددینی و ضدفرهنگی مدارس برسند؟ متأسفانه هیچ راه فراری از این وضعیت نداریم. من مدارس غیرانتفاعی یا اسلامی را هم به‌عنوان سوپاپ قبول ندارم. مدارس دولتی باید ساماندهی شوند. غیر از این مسائل، وضع بعضی تسهیلات برای خانواده‌های چندفرزندی می‌تواند راهگشا باشد؛ منظورم تسهیلات مادی و نقدی نیست.  اینکه وقتی خانمی با سه بچه وارد مکانی مثل بانک می‌شود، قانونی باشد که انجام کارش در اولویت باشد.

 

تعریف شما از مادر تراز انقلابی و زن مسلمان ایرانی چیست؟

باید به منبع اصلی که خداوند است، وصل باشد. باید اعتقاد داشته باشد که خدا، او و تلاش‌هایش را می‌بیند. در کنار این، باید قوی و مقتدر باشد که بتواند خود را بسازد تا برای داشتن خانواده‌ای که قرار است جامعهٔ اسلامی آینده را بسازد، شایستگی داشته باشد.   

برچسب ها: مجله خیمه مادر
خواندنی ها
مطالب بیشتر
توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

زارعی در «نشان ارادت»:

توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

روایت حجت‌الاسلام قنبری‌راد از کتابی که آیت‌الله سیدعزالدین زنجانی نوشت

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

در گفتگو با بانو مجتهده زهره صفاتی و دکتر مریم معین‌الاسلام عنوان شد

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم

چند روایت خواندنی از زنان تازه‌مسلمانی که به حضرت‌ زهرا(س) و حجاب فاطمی‌ ارادت دارند

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم