به گزارش خیمه مگ، خانم مینا محمدی طلبه مدرسه علمیه ریحانة النبی (س) اراک و از اعضای دوره نویسندگی قدم در دلنوشته ای از دردها و پهلوی شکسته مادر نوشته است :
مادرجان دردهایت را نمیتوانم بشمارم تا برای هرکدام جداگانه عزاداری کنم .
درد پهلویتان جان ما را میگیرد و تنها شدن پدرمان باعث میشود دیگر میلی به این دنیا نداشته باشیم.
مـــادر بگذار از دل پر خون پدر در این مدت بیماری و بعد از شما بگویم که اشک هایش در دل چاه قلب ما را میسوزاند. زمانی که شما در بستر آرام گرفته بودید و با هر تکان خوردن درد میکشیدید مولا با نگاهی پر از درد به شما مینگریست و با هر ناله ای که ناخوداگاه می کشید پدر چشم هایش را میبست و گویی دردهای شما در جان ایشان طنین می انداخت.
آن زمان که پسربزرگتان به مسجد رفت تا خبر پرکشیدن شما را به امیرالمؤمنین(ع) بدهد زمین و زمان با هر قدمش میگریست و با التماس تمنای نرفتن میکرد.
وقتی پدر خبر را شنید گویی دنیا با این همه عظمتش برایش همانند قفسی تنگ شد و قدرت نفس کشیدن را از ایشان گرفت آن روز راه مسجد تا خانه راهی بی پایان شده بود که پدر هرچقدر میرفت پایانی نداشت اما بالاخره به خانه رسید.
مادر جان وقتی پدر جسم بی جان شما را در بستر دید گویی یکباره جان از تنش به یکباره پرکشید. بغضی که در گلوی پدر با رفتن شما هجوم آورد میخ در را شرمنده کرد.
چند خط آخر را از دل مینویسم: ای آتشی که بر ابراهیم سرد شدی مگر ندیدی که آن کسی که پشت در خانه آمده برای دفاع از ولی اش، دختر رسول خدا بود؟! حکایت تو هم شده است مثل آب فرات! تو از دختر رسول خدا خجالت نکشیدی، و فرات از نوه رسول خدا "حسین".... فرات " عباس" را از حسین گرفت و تو "فاطمه"را از مولایم علی!