به گزارش خیمه مگ،۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سیصد و دومین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «صحنههایی از ماجراهای سلیمان» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۳۰﴾
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ ﴿۳۱﴾
فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲﴾
رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿۳۳﴾
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ ﴿۳۴﴾
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (ص ۳۵-۳۰)
و ما سلیمان را به داود عطا کردیم و چه نیکو بندهای بود او که پیوسته به سوی ما بازمیگشت(۳۰) (ای رسول ما، به یاد آر) که در عصرگاهی سلیمان را اسبهای اصیل و نیکو عرضه کردند (و سلیمان مجذوب جمال اسبان شد چندان که از نماز عصر غافل ماند)(۳۱) پس گفت همانا که عشق به اسب مرا از یاد پروردگارم غافل داشت تا آنکه خورشید روی در حجاب مغرب کشید(۳۲) پس(ای فرشتگان الهی) خورشید را بر من بازگردانید(پس چون خورشید بازگشت و او نماز به جای آورد) باز مشغول به دست کشیدن به ساقها و گردن اسبان شد(۳۳) و همانا که ما سلیمان را بیازمودیم و بر تخت او جسدی بیفکندیم پس او به توبه به سوی ما بازگشت(۳۴) و گفت پروردگارا، بر من ببخشای و مرا مُلکی عطا کن که هیچ کس را بعد از من شایستگی آن نباشد. همانا که تو بخشنده نعمتهای بیشماری(۳۵).
گوشههایی از داستانهای حضرت سلیمان را که آکنده از حکمتها و رمز و رازها است در این آیات میخوانیم:
نکته اول آیه این است که خداوند سلیمان را به صفت اوّاب ستوده است و اوّاب یا تواب کسی را گویند که بسیار بازگردنده است یعنی کسی که هر لغزشی کند زودتر به یاد خدا میافتد و زود به درگاه او باز میگردد این صفت را خداوند برای بعضی از پیامبران آورده است تا هم مردمان بیاموزند که این بازگشت مستمر به سوی خداوند از صفات انبیا است و بدان آراسته شوند. چه سعادتی است که آدمی دریابد که معشوق چه چیز را میستاید و او را خوش میآید و چه کاری خوشتر از برآوردن کام معشوق. نکته دیگر این که انسانها هیچ یک مصون از خطا نیستند حتی پیامبران. به همین جهت خداوند با لطف خاصی که به پیامبران خود دارد، از ایشان به صفت اواب یاد کرده و اشارهای به خطاهای ایشان نکرده است، اما خود کلمه اوّاب دلالت بر این گونه لغزشها دارد که مفسران شیعه آن لغزشها را ترک اولی یعنی انجام ندادن کار بهتر شمرده و ساحت انبیا را از گناه و عصیان مبرا دانستهاند.
بخش دوم آیه داستان بسیار شیرینی است از عشق سلیمان به اسبان زیبا و نجیب که اشتغال به آنها او را از نماز غافل کرده است و چون عامل این غفلت استغراق در زیبایی و لطف اسبان بوده است به حقیقت همان دست کشیدن بر ساق و گردن اسبان و زیبایی آنان را ستودن خود اشتغال به حق و یاد خداست. به همین جهت خداوند خورشیدی را که غروب کرده است بار دیگر به آسمان میآورد تا سلیمان بتواند نماز عصر خود را به جای آورد. البته این کار از باب معجزه نیست بلکه رمز و کنایه است که هر کس به زیبایی اشتغال دارد خداوند آنچه را از او فوت شده به او باز میگرداند و نیز در بخشی از آیات داستان دیگری از سیلمان به اشاره آمده است که خداوند به سبب غفلتی که بر سلیمان واقع شد دیوی را (که در حقیقت جسدی بیجان است) به جای او بر تخت نشاند تا سلیمان مدتی از تخت محروم گردد و چون باز به تخت آید بیش از پیش از این مُلک و از این سلطنت لذت برد و قدر آن خاتم و نگین سلیمانی را بیش از پیش بداند. و نیز این واقعه آزمونی برای عامه مردمان بود که فرق دیو و سلیمان را دریابند چنانکه مولانا در مثنوی آورده است:
دیو گر خود را سلیمان نام کرد
مُلک برد و مملکت آرام کرد
صورت کار سلیمان دیده بود
صورت اندر سرّ دیوی مینمود
خلق گفتند این سلیمان بیصفاست
از سلیمان تا سلیمان فرقهاست
در بخش آخر آیه سلیمان دعایی عجیب کرده است که معرکه آرا و تفسیر مفسران است. او در این دعا از خداوند خواسته است مُلک و سلطنتی به او ببخشاید که هیچ کس بعد از او بدان نرسد. مولانا در تفسیر «رب هب لی» که اشاره به همان دعای سلیمان است گوید که این از سر حسادت و تنگ نظری نبوده است:
«رب هب لی» از سلیمان آمدهست
که مده غیر مرا این مُلک دست
تو مکن با غیر من این لطف و جود
این حسد را ماند اما آن نبود
نکته «لا ینبغی» خواند به جان
سر «من بعدی» ز بخل او مدان
بلکه اندر مُلک دید او صد خطر
مو به مو مُلک جهان بُد بیم سر
پس سلیمان همّتی باید که او
بگذرد زین صد هزاران رنگ و بود
شد شفیع و گف این مُلک و لوا
با کمالی ده که دادی مر مرا
هر که را بدهی و بُکنی آن کَرَم
آن سلیمان است و آن کس هم منم
او نباشد «بعدی» او باشد معی
خود معی چه بود منم بیمدعی