۲۳ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۱
گفتگو با لیلاسادات میروهابی مادر جوانی که در انتظار تولد فرزند چهارم است

مادربودن؛ اوج لذت

مادربودن؛ اوج لذت
لادن محمدی
کد خبر: ۳۱۷۴

مختصری از سرگذشتتان از دوران بچگی تا امروز برایمان بگویید. از شغل خودتان، همسرتان، شرایط زندگی، تعداد و سن بچه‌ها را هم بفرمایید.

من لیلاسادات میروهابی هستم. متولد سال ۱۳۶۱ و در تهران به‌دنیا آمدم. خانواده‌ام مذهبی بودند؛ پدرم کارمند و مادرم خانه‌دار بود. دوران جنگ پدرم جبهه می‌رفت و چون در جهاد کار می‌کرد، بیشتر در کارهای پشت جبهه مشغول بود. چهار بچه بودیم تا اینکه وقتی من سال دوم دبیرستان بودم، برادری به جمعمان اضافه شد. ما در تمام مدت تحصیل من، مستأجر بودیم و رابطهٔ خوبی با والدینم به‌خصوص با مادرم داشتیم. تا مقطع راهنمایی در مدرسهٔ‌ دولتی درس خواندم و از دبیرستان وارد مدرسهٔ شاهد شدم. درسم خوب بود و به تحصیل علاقه داشتم.  فضای خوب دبیرستانم باعث شد بیشتر به درس‌خواندن علاقه‌مند بشوم. در فعالیت‌های فرهنگی مدرسه و کارهای پژوهشی جمعی مدرسه هم شرکت فعال داشتم. در کنکور رشتهٔ زیست‌شناسی گیاهی، دانشگاه ارومیه قبول شدم. اولین‌بار بود که از خانواده دور می‌شدم. دوران خوابگاه و دوری از خانواده باعث مستقل‌شدن و کسب تجربه برای من شد و دوران فوق‌العاده‌ای برایم بود‌. در دانشگاه با تشکل‌های مختلف همکاری داشتم. حدود یک‌ونیم سال مسئول بسیج خواهران بودم. در دانشگاه بود که با همسرم آشنا شدم و دورادور همدیگر را می‌دیدیم تا سال آخر دانشگاه که به خواستگاری من آمدند و من هم بنابر معیارهایی که داشتم قبول کردم.  همسرم از لحاظ مادی در پلهٔ اول بود. هنوز لیسانس هم نگرفته بود چون واحدهایش را نگه داشته بود که سربازی نرود و در این فاصله کنکور ارشد شرکت کند. از لحاظ مالی تقریباً صفر بود و به کمک پدرومادرش امرار معاش می‌کرد البته کمی کارهای دانشجویی انجام می‌داد اما در حد ناچیزی بود. من با توکل به خدا قبول کردم و بعد یک‌سال زندگی مشترکمان را شروع کردیم. همان‌موقع همسرم در مقطع فوق‌لیسانس در دانشگاه صنعتی‌شریف قبول شد و هم‌زمان کارهای مختلفی هم می‌کرد؛ بوفهٔ دانشگاه را اجاره کرده و مشغول شد. مدتی تدریس خصوصی می‌کرد. مدتی هم در آژانس کار می‌کرد تا اینکه خداراشکر توانست با معدل خوب فوق‌لیسانس بگیرد و یک شرکت بزند. آن زمان مستأجر بودیم و تقریباً هرسال مجبور به تعویض خانه بودیم. همسرم در ادامهٔ مسیرش برای تحصیل توانست برای مقطع دکترا از کشور هلند پذیرش بگیرد. در حال حاضر همسرم استاد دانشگاه و مشاور در صنعت است.

قبل‌ازاینکه از ایران برویم، تغییر رشته داده و فوق‌لیسانسم را در رشتهٔ روانشناسی تربیتی گرفتم. سال آخر فوق‌لیسانس بودم که فرزند اولم را باردار و به‌خاطر شرایط سخت بارداری استراحت مطلق شدم، برای همین مرخصی تحصیلی گرفتم. وقتی به هلند رفتیم پایان‌نامه‌ام را دورادور کار کردم و برای جلسهٔ دفاع به ایران آمدم. ما ۹ سال در کشور هلند بودیم. اواسط بارداری فرزند دومم بود که برای تعطیلات به ایران آمدم و تا به‌دنیاآمدنش ایران ماندم؛ دخترم یک‌ساله بود که به هلند برگشتم. بچهٔ سومم، اما همانجا به‌دنیا آمد. در تمام این‌مدت هم خانه‌دار بودم؛ البته فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی داشتم اما هیچوقت به‌طور رسمی سر کار نرفتم به‌طور مثال اکنون مشاور طب سنتی هستم و در خانه مشغولم.

درحال‌حاضر سه فرزند دارم؛ پسرم، آقا محمدصدرا ۱۳.۵ساله، دخترم، فاطمه‌خانم ۹.۵ساله و دختر کوچکم، زینب‌جان ۵.۵ساله است. البته ان‌شاالله فرزند چهارم هم بهمن‌ماه به‌دنیا می‌آید.

 

فکر می‌کردید روزی مادر ۴ فرزند باشید؟ درواقع چطور در خودتان آمادگی پذیرش این مهم را ایجاد کردید؟

من همیشه به داشتن بچهٔ زیاد علاقه داشتم؛ از همان بچگی! مادرم تعریف می‌کند: نقاشی‌هایت همیشه پر از بچه بود مثلاً ماهی می‌کشیدی که دورش پر از بچه‌ماهی بود. وقتی ازدواج کردم، این علاقه پابرجابود اما چون اولین بارداری‌ام سخت بود و وقتی هم پسرم به‌دنیا آمد، خیلی شیطنت و بازیگوشی داشت برایم ثقیل بود که فرزند بعدی را بیاورم. به‌همین‌دلیل به خودم زمان دادم تا اینکه دختر دومم را بعد ۴سال به‌دنیا آوردم. آن دوران به دلایل ضعف بدنی مجبور شدم در پروسهٔ درمانی قرار بگیرم تا اینکه دختر سومم هم بعد ۴سال به‌دنیا آمد. بعد از برگشتن از هلند بنابه وضعیت فعلی کشور و فرمایشات مقام معظم رهبری تصمیم به داشتن فرزند چهارم گرفتیم که لطف خداوند هم شامل حالمان شد؛ تا الان همه‌چیز خوب پیش رفته و پسرمان به‌زودی به جمع خانواده اضافه خواهد شد.

 

از مشکلات و سختی‌های واقعی و غیرقابل‌انکار خانوادهٔ پرجمعیت بگویید.

به نظر من فقط بچهٔ اول است که نیاز دارد در خودمان آمادگی ایجاد کنیم. وقتی یک بچه‌ به‌دنیا می‌آید دیگر شرایط زندگی زن و شوهرها تغییر کرده و کاملاً متفاوت با قبل از حضور بچه می‌شود؛ از اینجا به بعد، دیگر فرقی نمی‌کند چند بچه داشته باشی، فقط حجم کار بیشتر می‌شود مثلاً وقتی شما یک فرزند داری به‌هرحال باید برایش غذا درست کنی؛ دیگر فرق نمی‌کند که یک پیمانه بپزی یا سه پیمانه. می‌خواهی پارک ببری دیگر فرقی نمی‌کند دست یک بچه را بگیری و بروی یا دو یا سه‌ بچه را ببری. عرض کردم؛ فقط حجم کار زیاد می‌شود و سختی کار فرق چندانی ندارد.

حتی از نظر من سختی یک بچه بیشتر است چون وقتی یکی هست برای بازی و وقت‌گذرانی کاملاً وابسته و اصطلاحاً آویزان مادر است، نیازهایش را فقط مادر یا پدر می‌توانند برطرف کنند ولی وقتی چند بچه می‌شوند باهم بازی می‌کنند و حتی اگر آموزش مناسب ببینند می‌توانند نیازهای همدیگر را برطرف کنند، از هم مراقبت کنند و واقعاً خیلی به مادر در این زمینه کمک می‌شود؛ برای من الان که تعداد بچه‌هایم بیشتر است کارها نسبت به قبل، خیلی آسان‌تر و فضای خانه با حضور بچه‌ها خیلی دلنشین‌تر و بهتر شده است.

حقیقت این است که هر کار مهمی سختی‌های خاص خودش را دارد مثلاً وقتی می‌خواهی در مقاطع بالا تحصیل کنی یا کار مهمی را شروع کنی، باید شب‌بیداری تحمل کنی و در گرما و سرما، رفت‌وآمد داشته باشی. بچه‌داری هم همینطور است؛ سختی‌های خودش را دارد. بستگی دارد که هرکسی چه انتخابی داشته باشد که شرایط برایش بهتر باشد؛ من در هلند امکان ادامهٔ تحصیل در مقطع دکترا داشتم اما نمی‌خواستم بچه‌ها را در مهدکودک آن کشور که فرهنگ و دینشان با ما فرق داشت، بگذارم. نمی‌خواستم از سنین پایین قبل از مدرسه، با آن فرهنگ خو بگیرند و بزرگ شوند برای همین ترجیح دادم کنار بچه‌ها بمانم و به همسرم کمک کنم تا با خیال راحت زودتر درسش را تمام کند و به ایران برگردیم.

 

اگر به گذشته برگردید، مدل خانوادهٔ پرجمعیت فعلی را انتخاب می‌کنید؟

من قطعاً همین مدل جمعیتی را انتخاب می‌کنم چون هیچ عیبی در آن وجود ندارد؛ تمامش حُسن و مزیت است. تعاملی که بچه‌ها با هم دارند، حس‌های خوبی که بینشان هست و نهادینه می‌شود. اگر در جامعه نگاه کنید می‌بینید در گروه‌هایی که تعداد بیشتر است، بچه‌ها خوشحال‌تر هستند.

شاید عده‌ای بگویند تعداد زیاد بچه باعث می‌شود که مادر به کارهایش نرسد. به نظر من اگر یک برنامه‌ریزی منظم و دقیق وجود داشته باشد، مادر می‌تواند به همهٔ کارهایش؛ اعم از درس و مطالعه و کارهای خانه برسد. حالا اگر در این میان، نیروی کمکی هم برای کارهای خانه و نگهداری بچه‌ها داشته باشد که خیلی عالی می‌شود.

 

از نظر شما یک خانوادهٔ بهشتی چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

خانواده‌ای که بخواهد در مسیر و راه بهشت‌رفتن باشد باید همدلی، همکاری، عشق و محبت در بینشان باشد. درک متقابل، کنارآمدن با کمبودها و مشکلات بسیار مهم است. بالأخره خانواده‌ای که تعدادشان بیشتر است هزینه‌هایشان نسبت به خانوادهٔ کم‌جمعیت بیشتر است و بالطبع مرد خانواده باید بیشتر کار کند؛ مادر خانواده باید صبور باشد تا تقابل و مشکل پیش نیاید. در مجموع باید بگویم خانواده‌ای که می‌خواهد بهشتی باشد، مهر و‌ محبت در آن حرف اول را می‌زند. هرقدر بیشتر باشد تأثیر بیشتری دارد.

 

مهم‌ترین کارهایی که برای تربیت بچه‌ها انجام می‌دهید و  می‌تواند الگوی مادرهای دیگر باشد...

من سعی می‌کنم بچه‌ها در بیشتر کارهایی مثل غذاخوردن، دستشویی و حمام‌رفتن مستقل باشند. من می‌بینم مادرهایی را که از کارهای زیادی که بچه‌ دارد، شاکی هستند چون از ابتدا نگذاشته‌اند بچه خودش کارهایش را انجام بدهد. من طوری رفتار کردم که بچه‌هایم خودشان بیشتر کارهایشان را انجام می‌دهند و الان حتی در کارهای خانه به من کمک می‌کنند.  در مورد تربیت بچه‌ها در زمینه‌های فرهنگی و ‌مذهبی هم تأکید من بر تربیت غیرمستقیم و در محیط قرارگرفتن فرزندان است؛ محیط‌های خوب مذهبی و اجتماعی. ما وقتی در هلند بودیم هیئت دانشجویی داشتیم که حدود ۲۰۰ نفر در آن حضور داشتیم و آنجا بچه‌ها شرکت می‌کردند. به ایران هم که برگشتیم دوستانی را انتخاب کردیم که مذهبی بودند. ما حتی برای تفریح و گردش هم با این دوستانمان همراه می‌شویم که بچه‌ها ببینند می‌شود خوش گذراند و شاد بود اما مسائل دینی و مذهبی را هم رعایت کرد. احترام بین والدین و محبت جاری بینشان هم بسیار مهم و بدیهی است.     

 

چه انتظارات و توقعاتی از نهادها دارید؟ دوست دارید کدامیک از مسئولین حرف‌های شما را بشنوند؟

انتظاری برای خودم ندارم اما اگر مسئولین می‌خواهند جامعهٔ خوش‌جمعیتی داشته باشیم باید تلاش کنند؛ ما هنوز زیرساخت‌های مناسبی برای افزایش جمعیت نداریم. مثل اروپایی‌ها جامعه‌ای صنعتی و ماشینی شدیم اما زیرساختش را نداریم. مادرها الان در شهرهای مختلف برای حمل کالسکه مشکل دارند. پیاده‌روهای تنگ، پردست‌انداز و... باعث شده یک مادر این حداقل نیازش برای رفت‌وآمد و تفریح و خرید برآورده نشود. امکاناتی که الان در کل دنیا روتین شده را ایران ندارد مثل مهدکودک‌های دولتی. بالأخره هزینهٔ مهدکودک برای خانواده‌ها زیاد است. در هلند بچه‌ها به‌طور رایگان حدود ۳ساعت در مهد هستند تا مادر به کارهای شخصی خودش برسد و بتواند استراحت کند. من از بارداری و تولد فرزندم در هلند خیلی راضی بودم چون شرایط آرامش‌بخشی داشتند؛ آنجا لازم نبود برای ویزیت‌های ماهانه در نوبت طولانی ویزیت دکتر بنشینی. استرس غربالگری و... را به مادر وارد نمی‌کردند.  حمایت‌های اجتماعی و بیمه‌هایی که مادرها باید داشته باشند، در کشور ما محلی از اعراب ندارد. تبلیغات رسانه‌ای هم بسیار مهم است مثلاً تلویزیون ما خانوادهٔ تک‌فرزند یا دوفرزند را باکلاس و شیک نشان می‌دهد اما خانوادهٔ پرجمعیت را شلخته و کثیف معرفی می‌کند. این‌ها پس ذهن مخاطب می‌ماند و باعث عدم‌پذیرش بچه از طرف آن‌ها می‌شود چون نمی‌خواهند در جامعه بی‌کلاس قلمداد شوند. به نظر من اصلاح این اوضاع باید برعهدهٔ شهرداری‌ها قرار بگیرد. حمایت از خانواده، حمایت از مادر باردار و چند فرزند، بسیار مهم است. باید حمایت‌های مادی و معنوی از مادران را در دستور کار قرار داد.

 

چه صحبتی با مادرانی که از آوردن فرزند یا فرزند بیشتر امتناع می‌کنند، دارید؟

نیاوردن خواهر یا برادر برای فرزندان واقعاً ظلم به آن‌هاست. خیلی از پدر مادرها می‌گویند ما فرزند کم می‌خواهیم تا بتوانیم به‌خوبی و کامل به او رسیدگی کنیم و امکانات بیشتری به او اختصاص بدهیم. همهٔ این‌ها به‌خاطر دوست‌داشتن فرزند است اما اگر واقعاً بچه‌مان را دوست داریم باید به فکر آینده‌اش باشیم. وقتی در آینده نیاز به خواهر و برادر دارد ولی تنهاست، امکانات به چه دردش می‌خورد؟! پدر مادر هم که همیشه نیستند. پیر می‌شوند و نمی‌توانند مثل حالا از بچه حمایت و همدلی کنند. همدلی و همکاری خواهر برادرها واقعاً ضروری‌ است.  بدتر از آن، بچه‌های تک‌فرزند چون معمولاً همه‌چیز برایشان فراهم هست و هیچ چالشی در زندگی ندارند، بسیار آسیب‌پذیر هستند چون جامعه اینطور نیست که همه‌چیز در اختیار بچه بگذارد و نازش را بکشد.

 

تعریف شما از مادر تراز انقلابی، زن مسلمان ایرانی چیست؟

برای شناخت مادر تراز انقلابی باید در رفتار و منش زنانی که در دوران انقلاب و جنگ بودند، تأمل و بررسی کنیم. زنانی که از خودگذشته و مقاوم بودند و با دو، دوتا چهارتاهای دنیایی زندگی نمی‌کردند. قوی و محکم پای اهداف و آرمان‌هایشان ایستاده و سختی‌ها را تحمل‌کردند. آن‌ها از هر اتفاقی که می‌افتاد یک فرصت برای خودشان رقم می‌زدند. الان هم شرایط جنگی است؛ ما در عرصه‌های اجتماعی و اقتصادی دچار چالش جدی هستیم؛ الان پای کار نظام و انقلاب بودن و انقلابی عمل‌کردن بسیار مهم است. فرزندآوری و تربیت نسلی که قرار است کشور را بسازد باید هدف و برنامهٔ یک زن تراز انقلابی باشد. یعنی تنها مسیر خلقت خدا، زنان هستند و این اوج زیبایی‌ست که مخلوق خاص و ویژهٔ خدا باشی و کار اساسی نظام آفرینش بر عهدهٔ ما گذاشته شده باشد. وقتی یک نفر، کارگزار برای کسی‌که اول و آخر دنیا هست، می‌شود، خیلی مهم است که بتواند به فرمان او عمل کند و به بهترین نحو انجامش دهد. زن تراز انقلابی باید دنبال مهم‌ترین کاری باشد که می‌تواند برای جامعه‌اش انجام دهد. در زمان جنگ هم اگرچه زنان نتوانستند بجنگند اما همان کارهایی که انجام دادند بسیار مؤثر و کار راه‌انداز بود. در حدیثی از  حضرت زهرا(س) آمده که می‌فرمایند: خدایا مرا در کاری قرار بده که به‌خاطر آن من را خلق کردی. اگر اینطور باشد و با این دید به خودمان و زندگی نگاه کنیم، همه‌چیز خیلی خوب پیش می‌رود و رضایت قلبی از خودمان و زندگی خواهیم داشت.

 

آرزوی شما برای زنان سرزمین‌مان چیست؟

آرزوی من برای همهٔ زنان دنیا و بالأخص بانوان سرزمینم این است که آگاه باشند و از پس کار مهم زندگی بر بیایند. دنبال کار درست باشیم و دنباله‌روی کسی نباشیم. اگر اهل فکر و کار و تدبیر و تدبر باشند قطعاً اتفاقات خوبی برایشان می‌افتد و باعث تعالی جامعه می‌شود. زنان ایرانی نسبت‌به زنان کشورهای دیگری برتری‌های فرهنگی و هوشی زیادی دارند که اگر این‌ها را درست مدیریت کنند جامعهٔ متعالی خواهیم داشت.    

برچسب ها: مادر خانواده
خواندنی ها
مطالب بیشتر
توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

زارعی در «نشان ارادت»:

توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

روایت حجت‌الاسلام قنبری‌راد از کتابی که آیت‌الله سیدعزالدین زنجانی نوشت

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

در گفتگو با بانو مجتهده زهره صفاتی و دکتر مریم معین‌الاسلام عنوان شد

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم

چند روایت خواندنی از زنان تازه‌مسلمانی که به حضرت‌ زهرا(س) و حجاب فاطمی‌ ارادت دارند

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم