به گزارش خیمه مگ، امروز سوم رجب است و مصادف با شهادت حضرت امام علیالنقی (ع) ملقب به هادی، امام دهم شیعیان و فرزند امام محمد تقی(ع) می باشد. آن حضرت در مدینه منوره متولد و در سامرا به دست معتز یا برادر وی مسموم و سرانجام به شهادت رسید.
حضرت امام هادی (ع) به دلیل حصر بیست ساله در سامرا نتوانستند آن طور که باید با شیعیان خود در ارتباط مستقیم باشند، لذا ایشان برای ارتباط با یاران خود شبکهای منسجم از وکلای مورد وثوق خود را تشکیل دادند تا از این طریق به هدایت شیعیان بپردازند. امری که خود نوعی تربیت و آمادگی برای سالهای غیبت کبری امام عصر بود. چنان که امام حسن عسکری (ع) نیز از همین شیوه برای ارتباط با عموم شیعیان استفاده کردند.
متن زیر بخشی کوتاه از زندگی و شهادت امام هادی (ع) است که در ادامه میخوانید.
شهید سامرا
حضرت امام علی نقی (ع) ولادت با سعادتش در مدینه طیبه واقع شد و هشت سال از سن شریفش گذشته بود که پدر بزرگوارش شهید و امامت به آن حضرت منتقل شدند. پیوسته در مدینه بودند تا ایام متوکل که از آن حضرت را به سامرا طلبید و سببش آن شد که (بریحه عباسی) که امام جماعت حرمین بود نامهای به متوکل نوشت که اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی هست علی بن محمد (ع) را از این دیار بیرون بر که اکثر این ناحیه را مطیع خود کرده است.
متوکل برای مصلحت، نامه مشفقانه به حضرت نوشت و در آن نامه امام زمان را تعظیم و اکرام کرد و نوشت، چون مطلع شدیم که عبداللّه بن محمد نسبت به شما سلوک ناموافقی کرده منصب او را تغییر دادیم و محمد بن فضل را به جای او نصب کردیم و او را مامور به اعزاز و اکرام و تجلیل شما کردیم و نیز به آن حضرت نوشت که اگر بر شما دشوار نباشد متوجه سامرا شوید با هر که خواهید از اهل بیت و خویشان و حشم و خدمتکاران خود با نهایت اطمینان خاطر هر وقت که خواهید بار کنید و هر گاه که اراده کنید یحیی بن هرثمه را به خدمت شما فرستاده که اگر خواهید در این راه در خدمت شما باشد و در هر باب اطاعت امر شما کند. بدانید که هیچ یک از اهل بیت وخویشان و فرزندان و مخصوصان خلیفه نزد او از شما گرامیتر نیستند.
یحیی بن هرثمه روایت کرده که گفت: فرستاد مرا متوکل به سوی مدینه برای حرکت دادن حضرت امام علی نقی (ع) از مدینه به سامرا پس، چون به مدینه وارد شدم اهل مدینه بانگ و فریاد برداشتند چندان که مانند آن نشنیده بودم پس ایشان را ساکن کردم وقسم خوردم که من مامور نشدم که آزاری به آن حضرت برسانم و تفتیش کردم منزل آن جناب را نیافتم در آن مگر قرآن و دعا و مانند آن.
پس آن حضرت را از مدینه حرکت دادم وخودم قائم به خدمات او بودم و با آن حضرت خوشرفتاری میکردم. چون به بغداد وارد شدیم ابتدا به دیدن اسحاق بن ابراهیم رفتم که والی بغداد بود، چون او مرا دید گفت: ای یحیی این مرد یعنی امام علی نقی (ع) پسر پیغمبر است و متوکل را تو میشناسی و میدانی عداوتش را با این خانواده پس اگر چیزی بگویی به او که وادار کند او را بر کشتن آن حضرت، پیغمبر (ص) دشمن تو خواهد بود.
گفتم: به خدا قسم! من مطلع نشدم بر چیزی از او که مخالف میل متوکل باشد.
پس رفتیم به سامرا و ابتدا به دیدن وصیف ترکی رفتیم و من از اصحاب و نوکران او بودم، چون مرا دید گفت: ای یحیی! به خدا قسم که اگر مویی از سر این مرد کم شود من مطالبه آن خواهم کرد. پس من تعجب کردم از کلام اسحاق بن ابراهیم و وصیف ترکی و سفارش ایشان در باره آن حضرت پس به نزد متوکل رفتم و آنچه از آن حضرت دیده بودم برای او نقل کردم.
بدان که سال شهادت آن حضرت به اتفاق، در سال ۲۵۴ هجری بوده و در روز وفات اختلاف است. جملهای از علما روز سوم ماه رجب را اختیار کردهاندو سن شریفش در وقت شهادت قریب ۴۲ سال بوده و در وقت شهادت پدر بزرگوارش هشت سال و پنج ماه از عمر شریفش گذشته بود که به امامت رسید و مدت امامت آن جناب ۳۳ سال بود. قریب به ۱۳ سال در مدینه طیبه اقامت فرمود و بعد از آن متوکل آن حضرت را به سامرا طلبید و ۲۰ سال در آنجا وطن فرمود در خانهای که اکنون مدفن شریف آن حضرت است.
در ایام عمر شریف خود مقداری از خلافت مأمون و خلافت معتصم و واثق و متوکل و منتصر و مستعین و معتز را دید و در ایام معتزّ آن حضرت را زهر دادند و شهید کردند.
بنابر قول شیخ صدوق معتمد عباسی برادر معتز آن حضرت را مسموم کرد و در وقت شهادت آن امام غریب غیر از امام حسن عسکری (ع) کسی نزد بالین آن جناب نبود و، چون آن حضرت از دنیا رحلت فرمود جمیع امرا و اشراف حاضر شدند و امام حسن عسکری (ع) خود متوجه غسل و کفن و دفن پدر بزرگوار خود شد و آن جناب را در حجرهای که محل عبادت آن حضرت بود به خاک سپرد.