۲۷ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۷

چگونه مُحبّت خود را به خدا زیاد کنیم؟

چگونه مُحبّت خود را به خدا زیاد کنیم؟
مرحوم آیت الله ناصری در یکی از جلسات اخلاق خود، به بررسی رابطه محبت و اطاعت الهی در آیه شریفه ۹۶ سوره مریم پرداختند.
کد خبر: ۴۱۸۱

به گزارش خیمه مگ، مرحوم آیت الله محمدعلی ناصری از اساتید اخلاق حوزه در یکی از دروس اخلاق خود به موضوع رابطه محبت و اطاعت الهی در نگاه قرآنی پرداختند که متن آن بدین شرح است:

 

خداوند متعال در سوره مریم آیه شریفه ۹۶ می‏ فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً».قطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی خدای رحمان برای آنان در دل ها، محبتی قرار خواهد داد.

 

هرچه هست در محبت و انس و علاقه است و تعبیرات زیادی در این زمینه وجود دارد که زیر بنای بندگی خدا محبت است. زیر بنای خوف و رجا محبت است و زیر بنای محبت، معرفت است.

انسان دشمن شماره یکی دارد که او را نمی‏ شناسد؛ لذا خوف و ترسی از او ندارد؛ اما اگر بشناسد، از او خوف و ترس خواهد داشت. پس خوف و ترس زیر بنایش معرفت است.

 

خداوند متعال می‏فرماید: «إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ» کسانی که ایمان آورده اند، یعنی معتقد به مبدا و معاد شده اند، معتقد به اینکه خالقی دارند، مدیری دارند، رازقی دارند، مدبری دارند، معتقد هستند یک گرداننده ای دارند که خارج از قدرت آنهاست، هرکسی این را بالاجبار می‏داند.

 

پیامبر اکرم(ص) می‏فرمایند: «کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ علی الفِطرَةِ» هرمولودی بر فطرت (توحید) زاده می شود.

هر کسی که به دنیا می آید اگر کسی مزاحمش نشود، یکتا پرست می شود. پی می برد که یک دستی درپشت کار هست که مرا به اینجا آورده است. من که خود به خود اینجا نیامده ام، خودم که بزرگ نشده ام، خودم که پیر نشده ام، خودم که از اینجا نمی‏خواهم بروم، پس معلوم می‌شود کسی هست در پشت کار که مدیریت می‌کند وآن شخص خداست، این ایمان را ایمان اجمالی نامیده اند.

 

در آیه شریفه می ‏فرمایند: «إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ» آنهایی که اجمالا ایمان آورده اند، اما هر کسی که اجمالا به این ایمان عمل بکند یعنی در دلش خالق یکتا را مدیر و مدبر بداند، در این صورت ایمان آورده است.

«عَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ» یعنی هم به مراتبش ایمان داشته باشی، هم اعمالش را انجام دهی، هم روزه بگیری، هم نماز بخوانی؛ چشم، زبان، دست و پا را کنترل بکنی که برخلاف رضای حق مجلسی نروی و دست به هر غذایی دراز نکنی.

خوب اگر بنا شد بنده باشیم این قاعده اش هست.

بنده یعنی اینکه از خودش اختیاری ندارد؛ ما هم معتقدیم که بنده خدا هستیم. اگر به کسی بگویند بنده خدا نیستی بدش می آید و می‏ گوید: بنده خدا هستیم با اینکه دروغ می‏گوید.

بنده کسی است که از خطی که مولایش به او داده لحظه ای تخطی نکند؛ آنچه که برنامه به او داده اند همان را اجرایی کند، خودش جایی نیست هر چه هست اوست. منی در کار نیست، این بنده خداست. چشم و زبانش به امر اوست؛ هر چه هست اوست؛ خودش را هیچ میداند؛ این را بنده خدا می‏ گویند.

 

«إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ» کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام میدهند.

یعنی هر چه خدا گفت بگویند چشم، واجبات را بیاور بگوید چشم، محرمات را نیاور بگوید چشم، بنده خدا شدن کوه کندن نیست، فقط یک مقدار ایمان میخواهد، ایمان باید قوی باشد.

محرک داخلی باید قوی باشد نه اینکه اسیر هوای نفس باشد هر چه دلم می‏خواهد ندا دهد.

 

کسانی که ایمان بیاوردند و عمل صالح انجام بدهند خدا در قرآن فرمود که:«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً» خدا خیلی این بنده اش را دوست دارد این بنده ای که ایمان دارد و عمل صالح انجام میدهد این بنده را خدا خیلی دوست دارد.

 

«سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً» ودّ؛ یعنی کثیر المحبت یعنی خیلی دوستش دارد؛ یعنی اگر بخواهید برای محبت درجه گذاری کنید درجه بیست اش این است، یعنی حضرت حق عشق می‏‌ورزد به بنده هایی که صالح هستند. هر چه هم دارد مثل علم و دانش و قدرت اش به آنها میدهد. وقتی دوستش دارد به آنان میدهد.

 

رسول اکرم (ص) می‏فرمایند: «مَن کانَ للَّه کان اللهُ لَه» هر کس با خدا باشد خداوند متعال هم با اوست.

روایت صحیح و معتبر داریم که میفرماید: چهل روز حواست را جمع کنی و گناه نکنی، خدا چشمه های علم را از قلبش بر زبانش و مخزن اسرار را از قلبش بر زبانش جاری می‌کند. چهل روز گناه نکند هر چه خدا گفت بگوید چشم، در این صورت به حدی میرسد که مستجاب الدعوه میشود.

سلمان فارسی به چه درجه ای رسیده بود؟ هر چه پیغمبر فرمود گفت چشم. حضرت علی علیه السلام می‏فرمایند: « انا عبد من عبیده» من از بنده های پیغمبرم؛ هر چه بفرماید میگویم چشم.

کسی که بگوید خودم در احکام الهی نظری دارم، باید گفت بابا تو که اهل نظر نیستی که چیزی بفهمی. به نظر من این حکمش این است، مگر چه دیده ای که در مقابل احکام الهی اظهار نظر میکنی؟ این فرد وقت مردن هم اوضاعش خراب است. این محبت نیست؛ محبت که آمد دیگر همه چیز درونش است.

چگونه ما به خدا محبت پیدا کنیم؟ خدا را با معرفت بالاجمالی شناختیم، کمی هم خوف و ترس و رجاء رویش آمد، حالا این محبت را چه کار کنیم که زیاد بشود؟

گفتیم که محبت درجاتی دارد؛ آن درجه پایین اش مال ماست؛ حالا اگر بخواهیم اضافه اش کنیم، چه کاری انجام دهیم؟ بروید درب خانه اهل بیت علیهم السلام و تقاضا بکنید که این محبتت را به کمال برسانند. باید بروی آنجا. در زیارت جامعه میگوید: «مَنْ أراد اللّهَ بَدَء بِکُم» آن که خدا را بخواهد، از شما آغاز می کند.

کسی اگر بخواهد برود درِ خانه خدا، اول باید درِ خانه شما را بزند بعد برود به آستانه الهی، یعنی از طریق شما برود به سمت خدای متعال.

خدایی که اهل بیت علیهم السلام معرفی کرده اند صفات جلال و جمال و صفات سلبیه و ثبوتیه برایش گفته اند آن خدا را باید قبول داشته باشید تا اینکه سعادتمند و عاقبت به خیر باشی و اهل بهشت شوی. اما خدایی که گفته اند که سوار الاغش می‌شود و می‏ آید روی پشت بام ها می‏ گردد و با بعضی بنده هایش کشتی می‏گیرد و می‏خورد زمین (این ها را در کتاب ها نوشته اند و عقاید برخی از مذاهب این است)، این کتاب ها را مطالعه کنید که چه چیزی گفته اند، اسلام چه چیزی راجع به توحید و ولایت و نبوت گفته و آنها چه چیزی گفته اند. خودت قضاوت می‏کنی حق با چه کسی است؛ قاضی نمی‏خواهد، آخوند و ملّا هم لازم نیست.

 

در اصول کافی روایت است که امام باقر علیه السلام می‏فرمایند «بِنا عُرِفَ اللهُ»به وسیله ما خدا شناخته می شود. به وسیله ما خدا در عالم وجود معرفی می شود.

خدایی که یهودی و نصارا و بزرگانشان و علمایشان معرفی می‏کنند، آن خدا، خدا نیست؛ خدایی که آنها معرفی می‏ کنند یک نفر مخلوقی است که سوار الاغ میشود و پشت بام ها را میگردد و کشتی میگیرد و زمین میخورد، اما بیا نزد ولایت ببین اهل بیت علیهم السلام، خدا را چطور معرفی کرده اند.

قاعده اش این است که بِنا عُرِفَ اللهُ؛ یعنی خدا به وسیله ما شناخته شد؛ خدا به وسیله ما عبادت شد؛ «عُبِدَالله بِنا، عُرِفَ اللهُ بِنا» «وَ لَولاهُم ما عُرِفَ اللهُ» اگر ما نبودیم کسی نمی‏ توانست خدا را معرفی بکند؛ یعنی اشتباه معرفی می‏ کردند، ما آمدیم خدا را که موجود و حق است به عنوان حق و حقانیت معرفی کردیم.

اهل بیت علیهم السلام آمدند و این را آوردند جلو «بِنا عُرِفَ اللهُ» کلمه بِنا باید آخر کلام باشد ولی اول کلام آمده است. دلیلش این است که «تقدیم ما حقه التأخیر یفید الحصر» یعنی صد در صد اگر بخواهید طرف حضرت حق بروید باید از طریق اهل بیت عصمت و طهارت بروید؛ و إلّا امکان ندارد.

 

اهل بیت علیهم السلام اولِ «ما خَلَقَ الله» هستند، آنها نزدیکترین به خداوند متعال هستند، آنها حضرت حق را به صفات جلال و جمال و صفات سلبیه و ثبوتیه می‏ شناسند و به ما معرفی کردند؛ اگر آنها نبودند، أحدی خدا را به حقانیت نمی‏‏‏‎‎‎‎شناخت.