به گزارش خیمه مگ، پاسخ به سؤالات و شبهات موجود پیرامون موضوع ولایت فقیه از وظایف مراکز حوزوی و دینی است که این خبرگزاری در شمارههای گوناگون به ارائه برخی از پرسشها و شبهات و پاسخهای آن، برگرفته از «مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم» خواهد پرداخت.
سؤال:
آیا ولایت مطلقه فقیه، دیکتاتوری نمیآورد؟
پاسخ:
ولایت مطلقه فقیه بدان معنا نیست که فقیه بدون در نظر گرفتن هیچ مبنا و ملاکی تنها و تنها بر اساس سلیقه و نظر شخصی خود عمل میکند و هر چه دلش خواست انجام میدهد بلکه، ولی فقیه مجری احکام اسلام است و اصلا مبنای مشروعیت و دلیلی که ولایت او را اثبات میکند، عبارت از اجرای احکام شرع مقدس اسلام و تأمین مصالح جامعه اسلامی در پرتو اجرای این احکام است.
بدیهی است مبنای کلیه اعمال، تصمیم ها، انتخابها و عزل و نصبها و کلیه کارهای فقیه، احکام اسلام بوده و تأمین مصالح جامعه اسلامی و رضایت خدای متعال است و اگر، ولی فقیه از این مبنا عدول کند خود به خود صلاحیتش را از دست میدهد.
بر این اساس به یک تعبیر میتوانیم بگوییم ولایت فقیه در واقع حکومت احکام اسلامی و احکام خدا بر جامعه اسلامی است. از شرایط، ولی فقیه عدالت است و شخص عادل کسی است که بر محور امر و نهی و فرمان خداوند و نه بر محور خواهش نفس و خواسته دل عمل کند.
تشابه لفظی واژه مطلقه در ولایت مطلقه فقیه با اصطلاح مطلقه در حکومت مطلقه و استبدادی موجب شده تا برخی تصور کنند که ولایت مطلقه فقیه همان حکومت مطلقه و استبدادی است، در حالی که بحث ولایت مطلقه فقیه از اساس و بنیان متفاوت با حکومت مطلقه است و نباید تصور کرد که ولایت مطلقه فقیه به معنای ولایت رها و بی قید و شرط و بدون ضابطه است که بخواهد بدون در نظر گرفتن معیارها و موازین اسلامی و مصالح عمومی کاری را انجام دهد؛ زیرا «تشریع ولایت فقیه اساساً برای حفظ اسلام است اگر فقیه مجاز به انکار اصول دین باشد چه چیز برای دین باقی میماند تا او وظیفه حفظ و نگهبانی آن را داشته باشد؟
قید مطلقه در مقابل نظر کسانی است که معتقدند فقیه فقط در موارد ضروری حق تصرّف و دخالت دارد پس مثلا اگر برای زیباسازی شهر نیاز به تخریب خانهای باشد ـ، چون چنین چیزی ضروری نیست ـ فقیه نمیتواند دستور تخریب آن را صادر کند، این فقها به ولایت مقید نه مطلق معتقدند بر خلاف معتقدان به ولایت مطلقه فقیه که تمامی موارد نیاز جامعه اسلامی را چه اضطراری و چه غیر اضطراری در قلمرو تصرفات شرعی فقیه میدانند». [۱]به عبارت دیگر، مقصود از ولایت مطلقه، ولایت مطلقه در اجرای احکام اسلام است، یعنی فقیه و حاکم اسلامی ولایت مطلقه اش، محدود به حیطه اجراست نه این که بتواند احکام اسلام را تغییر دهد. ثانیا در مقام اجرا نیز مطلق به این معنا نیست که هر گونه میلی داشت، احکام را اجرا کند، بلکه اجرای احکام اسلامی نیز باید توسط راهکارهایی که خود شرع مقدس و عقل ناب و خالص بیان نموده اند، صورت گیرد». [۲]بنابراین ولایت مطلقه فقیه ناظر به حوزه ولایت و مولی علیهم است و در برابر دیدگاه ولایت مقیده فقیه که حوزه و محدوده ولایت فقیه را به امور ضروری و امور حسبیه محدود میکند، این دیدگاه محدودیت در این زمینهها را انکار میکند، ولی هرگز به معنای نفی هرگونه محدودیت و ضابطهای در اعمال ولایت از سوی فقیه نیست و هیچ فقیهی از آن، این معنا را اراده نکرده است، بلکه اعتقادات ما چنین چیزی را نسبت به امامان معصوم علیهم السلام نیز نمیپذیرد که آن بزرگواران بدون هیچ ضابطه و میزان و ملاکی میتوانستند حکم کنند و همانگونه امام (ره) در این باره فرمودند: «اسلام دین قانون است، پیامبر هم خلاف نمیتوانست بکند. البته نمیتوانستند بکنند. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس حکومت نیست، نه فقیه نه غیر فقیه. همه تحت قانون عمل میکنند. مجری قانون هستند همه. هم فقیه و هم غیر فقیه و همه مجری قانونند». [۳]بنابراین، هر چند خطر استبداد، در انسان غیر معصوم اولا ً و غیر عادل ثانیاً، وجود دارد و لذا با حضور و ظهور امام معصوم، غیر معصوم، صلاحیتِ حکومت و ولایت ندارد؛ امّا در زمان غیبت امام معصوم (عج)، نزدیکترین افراد به امام معصوم، وظیفه ولایت و حکومت را بر عهده میگیرند تا کمترین آسیب به جامعه اسلامی نرسد.
فقیه جامع شرایط رهبری که به نیابت از امام عصر (عج)، ولایت و مدیریت جامعه اسلامی را بر عهده دارد، به دلیل چند ویژگی درونی، احتمال استبداد درباره او، بسیار کم است.
اولین ویژگی او، وصف فقاهت است و دومین ویژگی او، صفت عدالت است. فقاهت فقیه اقتضا دارد که فقیه، اسلامشناس باشد و بتواند کشور را بر اساس احکام و فرامین تعالیبخش آن، اداره کند نه بر اساس آراء غیر خدایی؛ خواه رأی خود باشد و خواه رأی دیگران. عدالت فقیه، سبب میشود که شخص فقیه، خواستههای نفسانی خود را در اداره نظام اسلامی دخالت ندهد و در پی جاهطلبی و دنیاگرایی نباشد.
فقیه، تافته جدا بافتهای نیست که فوق دین و فقاهت باشد؛ او کارشناس دین است و هر چه را که از مکتب وحی میفهمد، به جامعه اسلامی دستور میدهد و خود نیز به آن عمل میکند و هرگاه حاکم اسلامی، یکی از این دو شرط را نقض کند، از ولایت ساقط میشود.
ویژگی سوم فقیه جامع شرائط، سیاست، درایت، و تدبیر و مدیریت اوست که به موجب آن، نظام اسلامی را بر محور مشورت با صاحب نظران و اندیشمندان و متخصصان جامعه و توجّه به خواست مشروع مردم اداره میکند. اگر فقیهی بدون مشورت عمل کند، مدیر و مدبّر و آگاه به زمان نیست و لذا شایستگی رهبری و ولایت را ندارد.
وجود این سه ویژگی درونی در فقیه جامع شرایط رهبری، سبب ضعیف شدن احتمال استبداد است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی، پیشبینی فرض نادر نیز شده است و لذا، علاوه بر این ویژگیهای درونی، اولا ً یک سلسله وظایف و حدود و اختیاراتی برای رهبر معین کرده و ثانیاً مجلسی به نام مجلس خبرگان معیّن نموده است که متشکّل از کارشناسان فقاهت و عدالت و تدبیر و سیاست میباشد تا پس از شناخت و تعیین و معرفی فقیه جامع الشرایط، کارهای رهبر را برابر وظایف و اختیاراتی که قانون اساسی به او داده، ارزیابی کنند.
اگر دیدند کارهایش موافق با آن است و یا اگر ظاهراً مخالف آن بود، ولی پس از توضیح خواستن، روشن شد که در حقیقت، تخلّفی نداشته است؛ در هر دو حال، رهبری او همچنان محفوظ است؛ و در صورتی که دیدند رهبر، کارهایی انجام میدهد که واقعاً بر خلاف قوانین است یا توان اجرای قوانین را ندارد، انعزال او را به مردم اطلاع میدهند و رهبر جدید را پس از شناسایی، به مردم معرفی میکنند.
استبداد، استعمار، استحمار، استعباد، و هر عنوان ضد ارزشی دیگر که محکوم عقل خردورز و نقل خردساز است، محصول جهل علمی یا مولود جهالت عملی است و اگر فقاهتِ جامعْ و درایتِ کاملْ، ملکه یک انسان عادل شد، نه زبانه جهل علمی از هستی او مشتعل میشود که گدازههای تمدّنسوزی به نام استبداد و مانند آن را به همراه دارد و نه آتشزنه یا آتشگیره جهالت عملی از وجود او بر میخیزد که شعلههای آزادیسوزی به عنوان استعمار و نظیر آن را در بر داشته باشد.
چون انسان معصوم، در حدوث و بقاء کامل است و از گزند تبدّل حال مصون است، احتمال تحولّ از عصمت به حَیْف و عَسف و جور و ظلم، درباره او اصلا ً مطرح نیست، ولی احتمال چنین تحوّلی در انسان عادلِ غیر معصوم، هر چند ضعیف باشد، احتمالی سنجیده است. برای صیانت امت اسلامی از آسیب چنین تحولِ محتمل و نادری، حضور مجلس خبرگان و مراقبت مستمر آن از یک سو و نظارت دائمی آحاد مردم از سوی دیگر که نه تنها چنین حقّی برای آنان مُحْرَز است، بلکه چنان وظیفهای بر اینان حتمی است ضامن حراست نظام اسلامی از هر گونه خطر احتمالی خواهد بود؛ چه اینکه همگان، نسبت به بیگانگان برون مرزی نیز موظف هستند که مراقب باشند که قلمرو اسلامی و منطقه دینی، از تهاجم مستعمران و تطاول مستعبدان و غارت رهزنان، محفوظ بماند. [۴]امام (ره) فرمودند: «فقیه مستبد نمیشود. فقیهی که این اوصاف را دارد عادل است؛ عدالتی که غیر از عدالت اجتماعی است. عدالتی که یک کلمه دروغ او را از عدالت میاندازد. یک همچو آدمی نمیتواند خلاف بکند». [۵]