به گزارش خیمه مگ،یکی از این تدبیرها برای ساختن آینده ای بهتر، عزاداری و گریه است تا ارزش های شیطانی تبدیل به فرهنگ رایج نشود و باور به مقاومت در برابر کژی ها و دفاع از راستی ها افزوده شود و امید به زندگی و ارزش های انسانی و اسلامی در جامعه نمیرد و روحیه عدالتخواهی و ظلم ستیزی زنده شود.
پرسش:
اگر حضرت امام حسین(علیه السلام) پیروز شد؛ پس چرا بر او گریه می کنید؟! و اگر شکست خورد؛ پس چرا او را اسوه و الگو می شمارید و افتخار می کنید؟! در روز عاشورا، حضرت حسین بن علی علیهما السلام به لقاء الله رسید، پس گریه چرا؟!
پاسخ نقضی:
نخست به این گزارش تاریخی توجه کنیم: ابن سعد در کتاب طبقات از اسماء بنت عمیس نقل کرده است که رسول الله(ص) بعد از رسیدن خبر شهادت جعفر بن ابی طالب، به خانه او رفت و گریه کرد و اشک از چشمانش جاری شد و خبر داد که جعفر به شهادت رسیده است و افزود: "على مثل جعفر فلتبك الباكية." (الطبقات الكبرى، ج 8، ص 220.) یعنی: بر شخصیتی مثل جعفر باید گریه کنندگان بگریند.
اکنون به پرسشگر محترم می گوییم: اگر سخن شما درست بود در اینجا و مواردی مانند آن هم همین اشکال وارد می شد در حالی که هیچ شخصی این گونه اعتراض نمی کند که اگر جعفر طیار شخصیتی افتخارآفرین است پس چرا برایش گریه می کنید؟! و اگر از مفاخر انسانی و اسلامی نیست پس چرا به او احترام می گذارید و دیگران را دعوت می کنید که در غم فراقش اشک بریزند؟!
پاسخ حلّی: نگرش یک بُعدی به وقایع انسانی و اجتماعی، صحیح و کامل نیست زیرا در این صورت، واقعیت آنچنان که هست دیده نمی شود و با توجه به یک جنبه و غفلت از جنبه های دیگر، گرفتار داوری عجولانه می شویم. پس اگر از جنبه فردی به واقعه عاشورا می نگریم شایسته است از جنبه اجتماعی نیز بنگریم. از منظر شخصی و انفرادی حضرت امام حسین علیه السلام راه ایثار و فداکاری و امر به معروف و نهی از منکر را آگاهانه برگزید و برای اصلاح جامعه از هیچ کوششی دریغ نکرد و به هدف زندگیش و رضا و لقای الهی رسید و عالیترین درجه سعادت و تکامل معنوی را به دست آورد و از این جهت نه تنها شکست نخورد بلکه بدون تردید به برترین پیروزی و موفقیت نایل شد. ولی از منظر اجتماعی آیا جامعه ای که در آن ارزشهای جاهلی حاکم گشته و سنت های اسلامی فراموش شده و اشرار حاکم هستند و ابرار کشته می شوند، ایده آل و مطلوب است؟! هرگز. اجتماعی که در آن عدالت از یاد رفته و ستمگری رواج یافته، آسیب دیده است و باید برای اصلاحش چاره ای اندیشید تا تجربه های تلخ تاریخ تکرار نشود. یکی از این تدبیرها برای ساختن آینده ای بهتر، عزاداری و گریه است تا ارزش های شیطانی تبدیل به فرهنگ رایج نشود و باور به مقاومت در برابر کژی ها و دفاع از راستی ها افزوده شود و امید به زندگی و ارزش های انسانی و اسلامی در جامعه نمیرد و روحیه عدالتخواهی و ظلم ستیزی زنده شود.
از پس هر گریه، آخر خنده ای است
مرد آخربین، مبارک بنده ای است
آری این دو گزاره هر دو با هم صحیح و حکیمانه است و هیچ یک مخالف و متضادّ با دیگری نیست:
1- حضرت امام حسین علیه السلام پیروز شد. (از منظر فردی و عمل به وظیفه و رسیدن به هدف والای زندگی و همچنین از نظر زمینه سازی برای آینده روشن جامعه اسلامی)
2- باید بر شهادت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه گریست. (برای تقرب به خدا و إعلام تولی و تبری و از منظر اجتماعی برای تدبیر و آینده نگری و تقویت روحیه مبارزه با ارزش های جاهلی)
پس به قول سعدی:
"بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران * گز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران."
پاسخ حضرت امام خمینی رضوان الله علیه:
ایشان مطالبی ارزنده درباره ضرورت عزاداری و گرامیداشت شهات حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بیان کرده است که بخشی از آن در حقیقت پاسخی عالمانه و سنجیده به پرسش و شبهه مذکور است. امام خمینی در برابر سخن دشمنانی که مردم ما را ملت گریه می نامند، تأکید کردند که ما ملت حماسه هستیم. پاسخ حضرت امام خمینی با اندکی تلخیص، عبارت از چند نکته است:
نکته اول:
بيخود نبود كه رضا خان- مأمورين ساواك رضا خان- تمام مجالس عزا را قَدَغَن كردند. ... رضا خان همچو نبود كه از اصل مخالف با اين مسائل بشود، رضا خان مأمور بود، ... دشمنهاى ما، كه مطالعه كرده بودند در حال ملتها و مطالعه كرده بودند در حال ملت شيعه، مىديدند آنها كه تا اين مجالس هست و تا اين نوحه سرايي هاىِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگرى ظالم هست، نمى توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضا خان قدغن كردند، به طورى كه تمام مجالس در ايران قدغن شد، كارهاى خودشان را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند كه اينها تبليغات خودشان را بكنند؛ و آنها تبليغات را از آن طرف شروع كردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند. در زمان محمد رضا هم به همين معنا، منتها با فرم ديگر، به فرم ديگر، نه با آن طور سرنيزه، به يك جور ديگر، اين طايفه را مى خواستند كنار بگذارند. حالا هم همانها [هستند] منتها جوانهاى ما را بازى مى دهند. همان مسأله است. همان مسئله زمان رضا خان است كه مجالس را او قدغن كرد. حالا يك دسته اى آمده اند مى گويند كه نه، ديگر روضه نخوانيد! نمى فهمند اينها كه روضه يعنى چه. اينها ماهيت اين عزادارى را نمى دانند چيست. نمى دانند كه اين نهضت امام حسين آمده تا اينجا، تا اين نهضت را درست كرده است. (صحيفه امام، ج10، ص 314- 315.)
نکته دوم:
اين نهضت پرتوى است از نهضت عاشورا ... نمىدانند كه گريه كردن بر عزاى امام حسين، زنده نگه داشتن نهضت، و زنده نگه داشتن همين معنا است كه يك جمعيت كمى در مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد. دستور است. آن دستور عمل امام حسين، سلام اللَّه عليه. دستور است براى همه: كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَرْبَلاء دستور است به اينكه هر روز و در هر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد، همان برنامه را. ...
امام حسين با عده كم همه چيزش را فداى اسلام كرد؛ مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد و «نه» گفت؛ هر روز بايد در هر جا اين «نه» محفوظ بماند. و اين مجالسى كه هست مجالسى است كه دنبال همين است كه اين «نه» را محفوظ بدارد. بچه ها و جوان هاى ما خيال نكنند كه مسأله، مسأله «ملتِ گريه» است! اين را ديگران القا كردند به شماها كه بگوييد «ملتِ گريه»! آنها از همين گريه ها مى ترسند، براى اينكه گري هاى است كه گريه بر مظلوم است؛ فرياد مقابل ظالم است. دسته هايى كه بيرون مى آيند، مقابل ظالم هستند؛ قيام كرده اند. اينها را بايد حفظ كنيد. اينها شعائر مذهبى ماست كه بايد حفظ بشود. اينها يك شعائر سياسى است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين قلم فرساها! بازيتان ندهند اين اشخاصى كه با اسماء مختلفه و با مرام هاى انحرافى مى خواهند همه چيز را از دستتان بگيرند. و اينها مى بينند كه اين مجالس، مجالس روضه، ذكر مصايب مظلوم و ذكر جنايات ظالم، در هر عصرى [مظلومان را] مقابل ظالم قرار مىدهد. اينها ملتفت نيستند كه اينها خدمت دارند مىك نند به اين كشور؛ خدمت دارند مىكنند به اسلام. (صحيفه امام، ج10، ص 315- 316.)
نکته سوم:
توجه ندارند جوانهاى ما! بازى اين بزرگها را نخوريد. اينها خيانتكاراند! اينهايى كه تزريق مى كنند به شما «ملت گريه»، «ملت گريه»، اينها خيانت مىكنند. بزرگهايشان و ارباب هايشان از اين گريه ها مى ترسند؛ دليلش اين است كه رضا خان آمد همه اينها را برد از بين، و مأمور بود. دليلش اين است كه رضا خان آخرش كه رفت، انگلستان در راديوى دهلى اعلام كرد كه ما اين را آورديم، حالا هم برديم! درست هم مى گفتند. آورده بودند براى سركوب كردن اسلام، و يكى از راه هايش همين بود كه اين مجالس را از دست شما بگيرند. جوان هاى ما خيال نكنند كه دارند يك خدمتى مى كنند مى روند توى مجلس اگر صحبت عزا بشود، مى گويند نه، اين را نگو، غلط است اين حرف، بايد اين را بگويد، بايد اين ظلم ها را بگويد، تا مردم بفهمند كه چه گذشته آن وقت؛ و بايد هر روز اين كار بشود. اين جنبه سياسى دارد؛ جنبه اجتماعى دارد. (صحيفه امام، ج10، ص 316.)
نکته چهارم:
در آن وقت، يكى از حرفها كه هى رايج بود، مى گفتند: «ملتِ گريه»؛ براى اينكه مجالس روضه را از دستشان بگيرند. اينكه همه مجالس روضه را آن وقت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مى رفت و آن بازيها را در مىآورد. (1) ما ملت گريه سياسى هستيم، ما ملتى هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مى دهيم و خرد مى كنيم سدهايى را كه در مقابل اسلام ايستاده است. (صحيفه امام، ج 13 ، ص 327.)
نکته پنجم: شما گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه زنى و نوحه سرايى نبود، 15 خرداد پيش مى آمد. هيچ قدرتى نمى توانست 15 خرداد را آن طور كند، مگر قدرت خون سيد الشهدا. و هيچ قدرتى نمى تواند اين ملتى كه از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرت هاى بزرگ براى او توطئه چيده اند، اين توطئه ها را خنثى كند، الّا همين مجالس عزا. در اين مجالس عزا و سوگوارى و نوحه سرايى براى سيد مظلومان و اظهار مظلوميت؛ يك كسى كه براى خدا و براى رضاى او جان خودش و دوستان و اولاد خودش را فدا كرده است، اين طور ساخته جوانانى را كه مى روند در جبهه ها و شهادت را مى خواهند و افتخار به شهادت مى كنند و اگر شهادت نصيبشان نشود متأثر مى شوند و آن طور مادران را مى سازد كه جوان هاى خودشان را از دست مى دهند و باز مى گويند باز هم يكى دو تا داريم. اين مجالس عزاى سيد الشهداست و مجالس دعا و دعاى كميل و ساير ادعيه است كه مىسازد اين جمعيت را اين طور، و اساس را اسلام از اول بنا كرده است به طورى كه با همين ايده و با همين برنامه به پيش برود. و چنانچه، واقعاً بفهمند و بفهمانند كه مسأله چه هست و اين عزادارى براى چه هست و اين گريه براى چه اين قدر ارج پيدا كرده و اجر پيش خدا دارد، آن وقت ما را «ملت گريه» نمى گويند، ما را «ملت حماسه» مى خوانند. ... يكدفعه يك انفجارى حاصل شد كه اين انفجار در بركت همين مجالسى [بود] كه همه كشور را، همه مردم را دور هم جمع مى كرد و همه به يك نقطه نظر مى كردند. اين مسأله را بايد آقايان خطبا و ائمه جماعت و ائمه جمعه درست بيشتر از آن قدرى كه من مى دانم، براى مردم تشريح كنند تا اينكه گمان نكنند كه ما يك ملت گريه هستيم. ما يك ملتى هستيم كه با همين گريه ها، يك قدرت 2500 ساله را از بين برديم. (صحيفه امام، ج 16 ، ص 346- 348.)
پاسخ استاد شهید مطهری:
استاد در کتاب حماسه حسینی، در ذیل عنوان "امام حسين عليه السلام و عيسى مسيح عليه السلام" به مقایسه این دو شخصیت بزرگ پرداخته و چند ویژگی مشترک بین آن دو را ذکر کرده است و در ضمن، پرسش مذکور را نیز با تقریری دیگر مطرح و به صورت مفصل پاسخ داده است. (مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (حماسه حسينى(1 و 2))، ج17، ص 565- 571.) مطالب ارزنده استاد شامل چند نکته است:
نکته اول: يك شباهت ديگر اين است كه مسيحيان و هم مسلمانان، ولادت و هم رفتن اين دو را بزرگ مى شمارند با اين تفاوت كه آنها در هر دو مرحله به شادى و پايكوبى و رقص و شرابخوارى مى پردازند و مسلمانان در هر دو قسمت از اين جهات منزّهند. مسلمانان بزرگوارانه تر جشن ولادت را برگزار مى كنند چون اسلام كار سبك مغزى را اجازه نمىدهد. و اما در وفات ما مى گرييم، و آنها در روز عروج يعنى سه روز بعد از كشته شدن شادى مى كنند. ... البته مسيحي ها در شب كريسمس يك سلسله مراسم دعا و حضور كشيش هم دارند.
نکته دوم: يادم هست در ايام اقامت در قم كتابى از «محمد مسعود» خواندم كه در آن مقايسه اى كرده بود بين نوع بزرگداشت مسيحيان كشته شدن عيسى را (به زعم خودشان، و اما به عقيده ما كه از قرآن متَّخَذ است: وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ) و بزرگداشت ما شهادت أبا عبد اللَّه را، و كار آنها را ترجيح داده بود از اين نظر كه آنها شهادت پيشواى خود را موفقيت مىشمارند و ما شكست؛ لهذا آنها شادى مىكنند و ما مىگرييم. بعدها من اين اعتراض را از ديگران هم شنيدم و يكى از رموز تقدم آنها و تأخر ما را همين مطلب ذكر مىكردند.
نکته سوم: اعتراض كننده ها از يك نكته غافل ماندهاند و آن اينكه اگر ما قضيه را تنها با مقياس شخصى و اخلاق فردى بسنجيم، مطلب همان است كه آن آقايان گفته اند. از اين نظر در منطق خود اسلام هم شهادت موفقيت است نه شكست. مگر نه اين است كه على عليه السلام همواره آرزوى شهادت مىكرد و مىگفت: «لالْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ ميتَةٍ عَلى فِراشٍ ...» (نهج البلاغه، خطبه 121.)، مگر نمىگفت: «وَ اللَّهِ لابْنُ ابى طالِبٍ انَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ امِّهِ». (نهج البلاغه، خطبه 5.) مگر بلافاصله پس از ضربت خوردن از ابن ملجم نگفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ». (مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/ ص 312.) مگر در وقتى كه در بستر افتاده بود نگفت: «... وَ ما كُنْتُ الّا كَقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبٍ وَجَدَ».(نهج البلاغه، نامه 23.) مگر سيد الشهداء نگفت: «وَ ما اوْلَهَنى الى اسْلافِى اشْتياقَ يَعْقوبَ الى يوسُفَ». مگر نگفت: «لا ارَى الْمَوْتَ الّا سَعادَةً وَ لَا الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ الّا بَرَماً». (لهوف، ص 25.)
نکته چهارم: ولی اين مطلب را با مقياس ديگرى هم بايد سنجيد و آن، مقياس اجتماعى است. در همه دستورات مسيح شايد يك دستور اجتماعى خالص پيدا نشود اما اسلام يك سلسله تعليمات اجتماعى دارد. اسلام يك سلسله حبّ و بغض هاى منطقى دارد. دستور ائمه اطهار به اقامه عزاى حسين بن على عليه السلام- همانطور كه در سخنرانيهاى عاشوراى 82 تحت عنوان «خطابه و منبر» گفتيم- به خاطر تشفّى قلب حضرت زهرا فى المثل نيست، حضرت زهرا أَجَلُّ شأناً از اين امور است؛ براى احياء نيت حضرت سيد الشهداء و حضرت زهراست. از اين جهت اظهار تأثر مى شود كه چرا چنين حادثهاى واقع شد. به منزله «آخ» است كه مبادا تجديد شود. براى تقويت روح مبارزه است. البته تجليل شهادت و جشن شهادت نيز اگر به شكل معنوى و اخلاقى باشد نه آنطور كه فعلًا در عيد كريسمس معمول است، ممكن است تشويق به جهاد در او باشد؛ اما تشويق به تنهايى كافى نيست؛ حبّ و بغض بايد با هم توأم باشد تا روح مبارزه در شخص پيدا بشود. احياء روح مبارزه به اين است كه مظاهر ظلم و كفر همواره در برابر فرض شود و به آنها لعن و نفرين شود و آرزوى قطع و قمع آنها تلقين گردد، همانطور كه در رَمْى جمرات هميشه ما بايد شيطان را مجسم فرض كنيم و به او سنگ پرتاب كنيم. غرض اين نيست كه آرزوى مردن فقط تلقين شود. آرزوى مردن فقط خوب نيست. غرض آرزوى شهادت است. آرزوى شهادت وقتى محقَّق مىگردد كه انسان خود را در مقابل صف مخالف ببيند و از پيشرفت آنها و عملى شدن نقشه آنها در اجتماع متأثر گردد، و توأم با اشك شوق براى خوبان و سرمشق هاى عالى انسانيت، آتش خشمش براى مظاهر كفر و ظلم زبانه كشد.
نکته پنجم: پس شهادت را اگر به مقياس فردى بسنجيم، بايد موفقيت بشماريم و جشن بگيريم و شادى كنيم، ولى اگر به مقياس اجتماعى در نظر بگيريم بايد از يك نظر آن را شكست جامعه بدانيم، جامعه اى منحط كه خود سيد الشهداء فرمود: «وَ عَلَى الْاسْلامِ السَّلامُ اذْ قَدْ بُلِيَتِ الْامَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ» و امثال اين كلمات؛ و از نظر مصالح اجتماعى و تجديد و احياء روح مبارزه و نبرد در راه حق البته ايجاد مكتب گريه و تأثر، مؤثرتر و مفيدتر است. ... بدون شك مكتب حسينى راه نجات اين امت است. زيرا علت مُبقِيه دين، امر به معروف و نهى از منكر است و اين دو به معنى وسيع آنها يعنى تشويق و ترويج معروف و مبارزه با منكرات بستگى پيدا كرده با حسين عليه السلام تا آنجا كه به قول بعضىها اسلام نَبَويُّ الْحُدوث و حُسَينىُّ الْبَقاء است.
پاسخ آیت الله مکارم شیرازی:
همچنین حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این پرسش که: "چرا سوگوارى مى كنيم؟!" چنین گفته است:
مى گويند اگر امام حسين عليه السلام پيروز شد، پس چرا جشن نمىگيريم؟! چرا گريه مى كنيم؟! آيا اين همه گريه در برابر آن پيروزى بزرگ شايسته است؟!
آنها كه اين ايراد را مطرح مى كنند، «فلسفه عزادارى» را نمىدانند و آن را با گريه هاى ذليلانه اشتباه مىكنند. «گريه» و جريان قطره هاى اشك از «چشم» كه دريچه قلب آدمى است، چهارگونه است:
1- گريه هاى شوق
گريه مادرى كه از ديدن فرزند دلبند گمشده خويش، پس از چندين سال، سر داده مىشود، و يا گريه شادى آفرين و رضايت بار عاشق پاكبازى كه پس از يك عمر محروميت معشوق خود را مىيابد گريه شوق است.
قسمت زيادى از حماسههاى كربلا شوق آفرين و شورانگيز است و به دنبال آن سيلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادتها، فداكارىها، شجاعتها، آزادمردىها، و سخنرانى هاى آتشين مردان و زنان به ظاهر اسير، از ديدگان شنونده سرازير مىگردد؛ آيا اين گريه دليل بر شكست است؟!
2- گريه هاى عاطفى
آنچه در درون سينه انسان جاى دارد «قلب» است نه «سنگ»! و اين قلب كه ترسيم كننده امواج عواطف انسانى است، به هنگام مشاهده منظره كودك يتيمى كه در آغوش مادر در يك شب سرد زمستانى، از فراق پدر، جان مىدهد به لرزه در مىآيد و با سرازير كردن سيلاب اشك، خطوط اين امواج را در صفحه صورت ترسيم كرده و نشان مىدهد كه قلبى زنده و سرشار از عواطف مردمى است.
آيا اگر با شنيدن حادثه جان سپردن يك طفل شيرخوار در آغوش پدر، و دست و پا زدن در ميان سيلاب خون، در حادثه كربلا، قلبى بطپد، و شراره هاى آتشين خود را به صورت قطره هاى اشك به خارج پرتاب كند، نشانه ضعف و ناتوانى است يا دليل بر بيدارى آن قلب پر احساس؟!
3- گريه پيوند هدف
گاهى قطره هاى اشك پيام آور هدف هاست؛ آنها كه مى خواهند بگويند با مرام امام حسين(عليه السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پيرو مكتب او هستند؛ ممكن است اين كار را با دادن شعارهاى آتشين و يا با سرودن اشعار و حماسه ها ابراز دارند؛ اما گاهى ممكن است آنها ساختگى باشد؛ ولى كسى كه با شنيدن اين حادثه جانسوز قطره اشكى از درون دل، بيرون مى فرستد، صادقانه تر اين حقيقت را بيان مىكند. اين قطره اشك، اعلان وفادارى به اهداف مقدس ياران امام حسين عليه السلام و پيوند دل و جان با آنها و اعلان جنگ با بتپرستى، ظلم و ستم و اعلان بيزارى از آلودگي هاست. آيا اين نوع گريه- بدون آشنايى به اهداف پاك او- ممكن است؟
4- گريه ذلت و شكست
گريه افراد ضعيف و ناتوانى است كه از رسيدن به اهداف خود واماندهاند و روح و شهامتى براى پيشرفت در خود نمى بينند؛ مى نشينند و عاجزانه گريه سر مى دهند.
هرگز براى امام حسين عليه السلام چنين گريه اى مكن كه او از اين گريه بيزار و متنفر است؛ اگر گريه مىكنى، گريه شوق، عاطفه، و پيوند هدف باشد.
ولى مهمتر از سوگوارى، آشنايى به مكتب امام حسين عليه السلام و ياران او، و پيوستگى عملى به اهداف آن بزرگوار و پاك بودن و پاك زيستن و درست انديشيدن و عمل كردن است. (فلسفه شهادت، ص 16- 20.)