به گزارش خیمه مگ، شناخت دین یکی از وظایفی است که بر عهده هر مسلمانی بوده که این راستا در شماره های گوناگون، بخش های مختلفی از مباحث دینی را تقدیم حضور مخاطبان گرامی خواهیم کرد.
* تحقیر و مسخره کردن در قرآن
يكى از محرّمات (كه از عوامل غيبت هم به شمار مىرود) سخريه و استهزاء است و شك نيست كه سخريه و استهزاء يكى از آن عوامل است كه بسيارى از اوقات انسان هاى ضعيف الايمان را وادار به غيبت مىكند. آرى، هستند كسانى كه به منظور بى اعتبار كردن ديگران از عامل تمسخر بهره مىگيرند و براى مجلس آرايى و خنداندن حاضران از آبرو و حيثيت ديگران مايه مىگذارند و با كارهايى از قبيل تقليد در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طريقى از اشاره و كنايه و ... ديگران را به مسخره مىگيرند و از اين راه حس خودپسندى و انتقام جويى خويش را اشباع مىكنند و دست كم با خرج كردن آبروى ديگران مستمعان و دوستان خود را راضى مىسازند و بدين جهت است كه قرآن كريم از اين عمل به شدت نهى كرده و آن را به عنوان ظلم و ستم مورد توبيخ و تهديد قرار داده است و امر به توبه مىكند و مىفرمايد:
“يا ايهَا الَّذينَ امَنُوا لا يسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى انْ يكُونُوا خَيرا مِنْهُم وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى انْ يكُنَّ خَيرا مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا انْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالالْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الايمانِ وَ مَنْ لَمْ يتُبْ فَاولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ. (حجرات،11)؛
اى كسانى كه ايمان آوردهايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزاء كنند، شايد آنها كه مورد استهزاء واقع مىشوند بهتر از مسخره كنندگان باشند. و همچنين زنان يكديگر را مسخره نكنند، زيرا ممكن است زنان مسخره شده از آنها كه مسخره مىكنند بهتر باشند. و مبادا از يكديگر عيب جويى كنيد و زنهار از اين كه يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد كنيد كه پس از ايمان آوردن، نامى كه نشان از فسق و فجور دارد بسيار زشت است و هر كس كه از اين رفتار توبه نكند ستمگر و ظالم است.”
برخى از مفسّران در شأن نزول آيه فوق گفتهاند: اين آيه درباره ثابت بن قيس بن شماس نازل شده است. ثابت گوش هايش سنگين بود و هنگامى كه وارد مسجد مىشد براى او راه باز مىكردند تا برود نزديك پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ بنشيند و سخنان حضرت را بشنود. يك روز وارد مسجد شد در حالى كه مردم از نماز صبح فارغ شده و هر كدام در جايى نشسته بودند. ثابت نيز طبق روش هر روز سعى مىكرد نزديك پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ بنشيند، به اين جهت جمعيت را مىشكافت و مىگفت جا بدهيد، جا بدهيد تا خدمت پيامبر بروم.
سر انجام يكى از آنها گفت همين جا بنشين. او نيز همان جا نشست، ولى از اين كه راهش ندادند تا نزديك پيامبر بنشيند به شدت ناراحت شد. پس از اين كه هوا روشن شد ثابت از روى ناراحتى گفت: اين مرد كيست؟ گفت: من فلان كس هستم. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟ و نام مادر او را طورى بر زبان جارى كرد كه در آن دوران (دوران جاهليت) اين گونه تعبير را مايه سرزنش و ملامت مىدانستند. آن مرد شرمنده شد و از خجالت سر به زير افكند، سپس اين آيه نازل شد.
ملاك و ميزان و معيار ارزشها نزد خداى متعال تقوا و پاكدامنى است.[1]
از اين رو هيچ كس حق ندارد ديگرى را كوچك بشمرد و با چشم حقارت به او بنگرد، چه بسا همين شخص پيش خدا آبرومند باشد.
مقام مؤمن در پيشگاه خدا
بنده مؤمن نزد خداوند متعال بسيار عزيز و محترم است. خداوند بندگان مؤمن را دوست مىدارد و عزت و سربلندى را از آن مؤمنان مىداند، چنان كه مىفرمايد:
“... وَ لِلّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنينَ...؛(63: 8...) عزّت و سرفرازى تنها از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است...” و به همين جهت در سوره حجرات آيه «لا يسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ...» (حجرات،11) فرمود هر كس مؤمنان را مسخره كند يا با القاب زشت از آنها ياد كند در زمره ستم كاران محسوب مىشود.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
“ الَّذينَ يلْمِزُونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لا يجِدُونَ الا جُهْدَهُمْ فَيسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ؛ (9: 79) آنان كه از مؤمنان متعبّد و متعهّد به خاطر صدقاتى كه در راه خدا مىدهند انتقاد و عيبجويى مىكنند و نيز افراد بى بضاعتى را كه حداكثر توانشان را در طبق اخلاص نهادهاند به مسخره مىگيرند، خداوند نيز آنها را مسخره خواهد كرد و براى آنان عذابى دردناك در پيش است.”
همچنين در احاديث اسلامى آمده است كه احترام به مؤمن احترام به خدا است و اهانت و تحقير مؤمن اهانت به ذات اقدس الهى و موجب خشم خداوند سبحان است و در حديث قدسى آمده است: خداوند به كسانى كه مؤمنان را بيازارند اعلان جنگ مىدهد:
عن أبي عبد اللّه ـ عليه السلام ـ قال: “قال اللّه عزّ و جلّ: لِيأذَنْ بِحَرْبٍ مِنّى، مَنْ اذَلَّ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ وَ لِيأمَنْ مِنْ غَضَبى مَنْ اكْرَمَ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ.” از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است كه خداوند عزّ و جلّ فرمود: “كسى كه بنده مؤمن مرا خوار شمارد بايد بداند كه خداوند با او در جنگ است و كسى كه بنده مؤمن مرا تعظيم و تكريم كند بى شك از غضب من در امان است.”
رسولخدا ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ فرمود:
“و من اذلّ مؤمنا اذلّه اللّه...؛ كسى كه مؤمنى را خوار شمارد خدا او را ذليل خواهد كرد.”
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
“من حقّر مؤمنا لقلّة ماله حقّره اللّه فلم يزل عند اللّه محقورا حتّى يتوب ممّا صنع...؛
كسى كه به خاطر فقر و تهيدستى مؤمنى را كوچك شمرد خداوند او را كوچك مىشمارد و هميشه در نزد خدا خوار و زبون است تا آنكه از كردارش توبه كند...”
حرمت مؤمن از حرمت كعبه بيشتر است
ابن أبي الحديد در شرح اين جمله از نهج البلاغه (اذا استولى الصلاح على الزمان و اهله...) روايتى را از رسولخدا ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ چنين نقل مىكند:
“و الخبر ما رواه جابر قال: نظر رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ إلى الكعبه فقال: مرحبا بك من بيت ما اعظمك و أعظم حرمتك و اللّه انّ المؤمن أعظم حرمة منك عند اللّه عزّ و جلّ، لأنّ اللّه حرّم منك واحدة و من المؤمن ثلاثة: دمه و ماله و أن يظنّ به ظنّ السّوء...؛
جابر روايت كرده است كه رسولخدا ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ به كعبه نظر افكند و فرمود: آفرين بر تو، خانهاى كه چقدر بزرگى و احترام تو چقدر زياد است سوگند به خدا، احترام مؤمن نزد خدا از تو بيشتر است، زيرا حرمت تو فقط از يك جهت است (كه خونريزى در تو حرام است)، ولى مؤمن از سه جهت احترام دارد:
1. خون وى محترم است.
2. مال او حرمت دارد.
3. بدگمانى نسبت به او حرام است.”
تذكّر:
آنچه بيش از هر چيز در پيشگاه خداى متعال اهميت و ارزش دارد تقوا است و ساير امور از قبيل پول، جاه، مقام، منصب و... دليل بر عظمت و محبوبيت انسان نيست. از اين رو نبايد در هيچ مؤمنى به ديده حقارت و پستى نگريست، چرا كه ما نمىدانيم اولياى خدا چه كسانى هستند، چون از باطن افراد جز پروردگار هيچ كس آگاه نيست، چنان كه حضرت رسول گرامى اسلام ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ نيز در ضمن يكى از سخنان خود فرمود:
“إنّ اللّه عزّ و جلّ كتم ثلاثه في ثلاثه:... و كتم وليه في خلقه... و لا يزر أنّ احدكم بأحد من خلق اللّه فانّه لا يدرى أي هم ولىّ اللّه.؛
خداى عزّ و جلّ سه چيز را در سه چيز مخفى كرده است:... ولىّ خود را درميان خلق خويش مخفى داشته است... بنابر اين مبادا هيچ يك از شماها احدى از بندگان خدا را كوچك شمرد، زيرا نمىداند كدام يك از آنها ولىّ خدا است.”
همچنين حضرت على ـ عليه السلام ـ در ضمن حديثى فرمود:
“إنّ اللّه تبارك و تعالى أخفى أربعة في أربعة... و أخفى وليه في عباده فلا تستصغرنّ عبدا من عبيد اللّه فربّما يكون وليه و أنت لا تعلم؛
خداى تبارك و تعالى چهار چيز را در چهار چيز پنهان نموده است:... ولىّ خود را در ميان بندگان خويش پنهان داشته است. پس به هيچ بندهاى از بندگان خدا با چشم حقارت نگاه مكن كه شايد همان (كسى كه به او بىاعتنا هستى) ولىّ خدا باشد و تو ندانى.”
سرانجام بد سخريه و استهزاء
بىترديد، كسى كه به مردم اهانت كند و آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهد گناه بزرگى را مرتكب شده و بايد در انتظار عواقب سوء و آثار بد آن باشد، زيرا هيچ عملى بدون بازتاب نخواهد بود:
“فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ؛ (99: 7 - 8) پس در آن روز هر كس به قدر ذرّهاى كار نيك كرده آن را خواهد ديد و هر كس به قدر ذرهاى كار زشت مرتكب شده آن را خواهد ديد.”
از آثار بد هرزه گويى و مسخره كردن ديگران غفلت و بى تفاوتى و از دست دادن احساس مسئوليت است. افرادى كه به اين بيمارى دچار مىشوند، به ناچار از ذكر خدا غافل شده و از عبادت پروردگار لذت نمىبرند، يعنى در عبادت حضور قلب ندارند و با اكراه و بى ميلى با آن روبرو مىشوند.
از قرآن كريم استفاده مىشود كه يكى از موجبات غفلت و فراموشى از ياد خدا، استهزاء و تحقير مؤمنان است، زيرا بندگان مؤمن، مظاهر دين و مفاخر شريعت سيد مرسليناند و بى اعتنايى به مقام و منزلت آنان موجب سلب توفيق و باعث تاريكى دل مىشود و سر انجام انسان را با دوزخيان گمراه، همراه و همنشين مىسازد.
خداوند متعال در كتابش آن گاه كه وخامت حال دوزخيان و كيفيت بازپرسى از آنان را ترسيم و تشريح مىكند و به جزع و فزع آنان براى بيرون آمدن و نجات از عذاب دردناك و سوزان دوزخ اشاره و با جمله «... اخْسَئُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُونِ »؛ (23: 108) به آنها پاسخ مىدهد.
و سپس مىفرمايد: “إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ؛ (23: 109 – 111) اين شما بوديد كه وقتى گروهى از بندگان من مىگفتند:
«پروردگارا ما ايمان آوردهايم، ما را بيامرز و بر ما ترحّم فرما كه تو بهترين رحم كنندگانى» آنها را به باد مسخره گرفتيد تا آنجا كه مرا بكلى فراموش كرده بوديد و تنها كارتان اين بود كه بر آن خدا پرستان خنده مىكرديد. اما امروز من به آنان به خاطر صبر و استقامتشان پاداش (نيك) مىدهم، كه تنها آنان پيروز و رستگارند.”
حال كه معلوم شد يكى از موجبات غفلت و فراموشى از ذكر خدا استهزاى مؤمنان و بى احترامى به آنان است، بايد دانست كه اگر كسى با همين حال از دنيا برود و توبه نكند زندگى سخت و طاقت فرسايى در انتظار اوست و در روز قيامت كور و نا بينا وارد محشر شده و مشمول رحمت الهى واقع نخواهد شد، چنان كه مىفرمايد:
“وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى ؛(20: 124 – 126)
هر كس از ياد من روى گرداند براى او زندگى سخت و تنگى خواهد بود و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم. او مىپرسد: پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با اين كه من در دنيا بينا بودم؟ خدا در پاسخ مىگويد: اين به خاطر آن است كه آيات ما به تو رسيد ولى تو آنها را بكلى فراموش كردى و به كيفر آن امروز تو فراموش خواهى شد (ما تو را فراموش مىكنيم).”
فردا نوبت مؤمنان است
قرآن كريم در جاى ديگر مىفرمايد: “كسانى كه در دنيا افراد با ايمان را مسخره مىكنند و با خندههاى تمسخر آميز و تحقير كننده از كنارشان مىگذرند و با اشارههاى چشم و ابرو آنان را به مسخره مىگيرند و از اين كار (زشت) خود اظهار سرور و خوشحالى نموده و به آن مباهات مىكنند و... بايد بدانند كه فردا نوبت مؤمنان است كه بر آنها بخندند.” اينك متن آيات:
“ انَّ الَّذينَ اجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ امَنُوا يضْحَكُونَ؛(83: 29)
مجرمان و بد كاران هميشه در دنيا به مؤمنان مىخنديدند.”
“ وَ اذا مَرُّوا بِهِمْ يتَغامَزُونَ؛(83: 30)
و هنگامى كه از كنار مؤمنان مىگذرند با اشارههاى چشم و ابرو آنها را مسخره مىكنند. “
“ وَ اذَا انْقَلَبُوا الى اهْلِهِمُ انْقَلبُوا فَكِهينَ؛(83: 31)
و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مىگردند مسرور و خندانند.”
“ وَ اذا رَاوْهُمْ قالُوا انَّ هؤُلاءِ لَضالُّون؛(83: 32)
و هنگامى كه آنها را (: مؤمنان را) مىديدند مىگفتند اينها گمراهانند.”
“ وَ ما ارْسِلُوا عَلَيهِمْ حافِظينَ؛(83: 33) در حالى كه آنها هرگز مأمور مراقبت و متكفّل آنان (: مؤمنان) نبودند.”
“ فَالْيوْمَ الَّذينَ امَنُوا مِنَ الْكُفّارِ يضْحَكُونَ؛(83: 34) ولى امروز مؤمنان به كافران مىخندند. “
“ عَلىَ الارائِكِ ينْظُرُونَ؛(83: 35) در حالى كه بر تخت هاى مزين بهشتى نشستهاند و نگاه مىكنند. “
سپس به عنوان طعن و تمسخر گفته مىشود:
“ هَلْ ثُوِّبَ الْكُفّارُ ما كانُوا يفْعَلُون؛(83: 36) آيا كافران پاداش اعمالشان را گرفتند؟”
خلاصه اين كه سخريه و استهزاء نوعى عيب جويى است و سزاوار نيست انسان براى اين كه عدهاى را بخنداند مرتكب اين گناه شود و ديگران را تحقير كند و كسانى كه مردم را مسخره مىكنند به خود مغرورند و همين غرور و خودبينى آنان سبب مىشود كه افراد مؤمن و متدين را به چشم حقارت بنگرند و در نتيجه براى خود عذابى سخت و دردناك آماده كنند كه نمونهاى از آن در آيات فوق از نظرتان گذشت.
زيان هاى سوء سخريه از نظر روايات
در روايات معصومين عليهم السلام نيز از كسانى كه مؤمنان را تحقير و تمسخر مىكنند به شدت نكوهش شده است. در اين مورد به چند حديث اكتفا مىشود.
ياوه سرايى و خسران ابدى:
معصوم ـ عليه السلام ـمي فرمايد: “كسانى كه از راه غيبت، تهمت، اهانت و تحقير مردم، ديگران را مىخندانند بايد بدانند كه در روز قيامت از خاسران و زيانكارانند. “
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: “كان بالمدينه رجل بطّال يضحك النّاس منه فقال قد أعيانى هذا الرّجل أن أضحكه (يعنى علىّ بن الحسين) قال: فمرّ علىّ ـ عليه السلام ـ و خلفه موليان له قال: فجاء الرّجل حتّى انتزع ردائه من رقبته، ثمّ مضى، فلم يلتفت إليه علىّ ـ عليه السلام ـ فاتّبعوه و أخذوا الرّداء منه فجاؤا به فطرحوه عليه، فقال لهم، من هذا؟ فقالوا: هذا رجل بطّال يضحك أهل المدينه فقال: قولوا له إنّ للّه يوما يخسر فيه المبطلون؛ در شهر مدينه مردى پست و فرومايه بود كه كار او فقط هرزهگويى و خنداندن مردم بود. يك روز گفت كه اين مرد (يعنى على بن الحسين) مرا عاجز كرده است زيرا تا كنون نتوانستهام او را بخندانم. (منتظر فرصتى بود) تا اين كه روزى امام سجاد ـ عليه السلام ـ به همراه دو تن از خدمت گزاران خود مىگذشت. او نيز (فرصتى به دست آورد) و عباى آن حضرت را از دوش مباركش كشيد و رفت.
امام هيچ گونه اعتنايى به او نكرد. كسانى كه آنجا بودند رفتند و رداى امام سجاد ـ عليه السلام ـ را از او گرفته و بر دوش مبارك آن بزرگوار انداختند.
امام ـ عليه السلام ـ پرسيد: اين شخص كه بود؟ گفتند: او مرد هرزهگو و خوشمزهاى است كه مردم مدينه را مىخنداند. فرمود: به او بگوييد خدا را روزى است كه در آن روز ياوهسرايان زيان كار خواهند شد.”
به هر حال، ترديدى نيست كه اين گونه افراد در روز قيامت گرفتار انواع عذاب و شكنجه خواهند شد و همان گونه كه در دنيا مؤمنان را مسخره مىكردند و مىخنديدند اهل ايمان نيز در روز قيامت بر آنها مىخندند.
پيامبر اكرم ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ فرمود:
“إنّ المستهزئين بالنّاس يفتح لأحدهم باب من الجنّة فيقال هلمّ هلمّ فيجىء بكربه و غمّه فاذا أتاه اغلق دونه ثمّ يفتح له باب اخر فيقال هلمّ هلمّ فيجىء بكربه و غمّه فاذا أتاه اغلق دونه فما يزال كذلك حتّى إنّ الرّجل ليفتح له الباب فيقال له هلمّ هلمّ فلا يأتيه؛
در روز قيامت كسانى را كه در دنيا مردم را مسخره مىكردند مىآورند و درى از بهشت به روى آنان مىگشايند و به آنها مىگويند بياييد بياييد. آنها با آن همه سختى و ناراحتى به پيش مىآيند و همين كه نزديك در مىرسند در به روى آنها بسته مىشود. سپس در ديگرى به روى آنها باز مىشود و گفته مىشود شتاب كنيد شتاب كنيد. اين بار نيز آنها با ناراحتى حركت مىكنند و همين كه نزديك اين در مىروند آن نيز بسته مىشود و همين طور اين كار تكرار مىشود تا جايى كه نا اميد مىشوند و سر انجام ديگر به سوى هيچ درى نمىروند. در اينجا مؤمنان كه ساكنان بهشتاند به آنها نظاره مىكنند به آنان مىخندند.”
نتيجه بحث
با توجه به مطالبى كه گفته شد افراد متعهّد و مؤمن بايد از اين رفتار زشت و ناپسند از دو جهت دورى جويند:
1- آن كه هرزگى و مسخرگى بالطبع زشت است.
2- آن كه موجب گناه كبيره ديگر (يعنى غيبت) نيز مىشود.
پروردگارا ما را از لغزش ها محفوظ دار.
پي نوشت ها:
[1] . در قرآن كريم پنج معيار براى فضيلت و برترى ميان افراد بشر ذكر شده است كه عبارت است از:
الف. تقوا كه فرمود: «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اتْقيكُمْ...» (حجرات - 13): بهترين شما با تقواترين شما است...
ب. عقل و تعقّل (بكارگيرى عقل) كه خمير مايه ساير ارزشها است و آيات فراوانى از قرآن كريم بر آن گواهى مىدهد.
ج. جهاد در راه خدا، چنانكه مىفرمايد: « لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا »(نساء - 95).
افراد با ايمانى كه بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند با مجاهدانى كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند. خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود جهاد كردند بر قاعدان برترى بخشيده و به هر يك از اين دو دسته (به نسبت اعمال نيكشان) خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش عظيمى بخشيده است.
د. ايمان.
ه. علم و دانش. علم و ايمان دو معيار اساسى و دو ركن شجره طيّبه فضيلت و انسانيت است.
قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
«... يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ... » (مجادله - 11).
... خداوند به آنها كه ايمان آورده و بهرهاى از علم دارند درجات بزرگى ارزانى مىدارد....
ولى بايد دانست كه در ميان تمام ارزشها تقوا از همه بالاتر است بلكه تقوا اساس و پايه تمام ارزشها است زيرا بدون داشتن تقوا نه علم كارساز است و نه جهاد راهگشا و نه عقل راهنما و نه ايمان مىتواند انسان را به سر منزل مقصود برساند. در زمينه تقوا است كه عقل حقايق را درك مىكند و علم حلال مشكلات مىشود. اين همه تعريف و تشويق و ستايش از علم مشروط به آن است كه هدف از تعليم و تعلّم شناخت حقيقت و آگاهى به مسئوليت و خدمت به بندگان خدا و تحصيل خشنودى پروردگار متعال باشد، وگر نه نتيجه علم همان خواهد شد كه مولوى مىگويد:
بد گهر را علم و فن آموختن دادن تيغ است دست راهزن
تيغ دادن در كف زنگى مست به كه آيد علم ناكس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران فتنه آمد در كف بد گوهران (مثنوى، دفتر چهارم، ص 693.)