به گزارش خیمه مگ،قال تبارک و تعالی: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ.
رحلت عالم فرزانه، حکیم متالّه، استاد عزیز، آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی مرا بر آن داشت تا به پاس زحمات دیرینه ایشان در عرصههای مختلف مثل اسلام، انقلاب و حوزه علمیه قم، فرازهایی از اخلاق عملی این استاد سالک الی الله را به رشته تحریر درآورم. باشد که، قطرهای از دریای مواج آن فقید سعید را در اختیار شیفتگان علم و معرفت قرار دهم، تا چراغ راهی برای علاقهمندان به اخلاق عملی، عرفان ناب محمدی(ص) باشد و نیز در مزره اسوه حسنه ای در تاریخ تشیع قرار گیرد؛ ان شاء الله
حجت الاسلام و المسلمین محمد علی خزائلی از شاگردان مرحوم آیت الله انصاری شیرازی، بخشی از خاطرات خود و دوستانش را برای تحریریه ارسال کرده است.
متن خاطرات این استاد حوزه به شرح ذیل است؛
*می خواهم از سلامت امام(ره) مطمئن شوم
حجت الاسلام و المسلمین رحمانی سبزواری نقل می کند: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی حضرت امام خمینی(ره) در قم، کنار بیت علامه طباطبایی(ره) ساکن شدند، مرحوم آیت الله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی، هر روز از منزل خود (واقع در یخچال قاضی) میآمدند و به بیت حضرت امام(ره) نگاهی کرده و بر میگشتند. روزی به ایشان گفتم؛ شما با نگاه به بیت امام(ره)، چه هدفی دارید؟ گفتند: من به ایشان علاقه دارم، همینکه میبینم ایشان سالم هستند و برای استقبال و تشکر از مردم از خانه بیرون آمدهاند، خوشحال میشوم، روحیه میگیرم و بر میگردم.
*رابطه من و امام(ره) رابطه عاشق و معشوق بود
آقای انصاری شیرازی میگفتند: رابطه من با حضرت امام(ره) رابطه عاشق و معشوقی بوده و به آقا ارادتی ویژهای داشتم. روزی به مناسبت سالروز بیست و دوم بهمن، راهپیمایی مفصلی در قم بود و جمعیت از میدان شهید مطهری(ره) به سمت حرم مطهر در حرکت بود. من نیز در راهپیمایی حضور داشتم و ایشان را دیدم، نزدیک شدم و سلام کردم، درست همان سالی بود که به عنوان استاد نمونه حوزه معرفی شده بودند. بابت این موضوع به ایشان تبریک گفتم و ضمن گفتگو، بیان داشتند: بیست و دوم بهمن مربوط به انقلاب اسلامی و همه مردم است، لذا من نیز مقید هستم در راهپیمایی این روز شرکت کنم.
*تدریس زیر بمباران
استاد ما آیت الله انصاری شیرازی، در زمان جنگ و با وجود بمباران شهرها از جمله قم، به مدت چهار سال، منظومه حکمت مرحوم حاج ملاهادی سبزواری را درس می دادند و فضلای زیادی شرکت می کردند، علاوه بر تدریس، از اخلاق علمی ایشان نیز بهره می بردند.
درباره درس پنج شنبه ها هم که شرح تجرید بود، می گفتند: من نذر کردهام تا هر روز پنج شنبه برای این درس حاضر شوم؛ بعضی وقتها در جواب کم حوصلهگی شاگردان اظهار میگفتند: باید تا «تاء تمت» این کتاب خوانده شود. لذا برای درس و تدریس جدی بودند و به هیچ وجه حاضر نمیشدند که در تدریس بالاتر از شاگردان بنشینند، تا وقتی که جمعیت زیاد شد و صدای ایشان به آخر جمعیت نمیرسید؛ بعد روی پله اول منبر مینشستند و با جدّیت، شور و حرارات درس میگفتند و به شبهات ملحدین و مارکسیستها پاسخ میدادند.
*کفش شاگردان را جفت میکرد
تواضع آیت الله انصاری شیرازی(ره) زبانزد خاص و عام بود معمولاً بعد از تدریس، هنگام خروج از کلاس، خم میشدند و در جمع شاگردانی که اطرافشان بودند، کفشهای آنها را جفت میکردند. در سلام به همه سبقت داشتند و کمتر کسی پیدا میشد که توفیق ابتدا سلام کردن به این بزرگوار را داشته باشد.
حجت الاسلام و المسلمین رحمتی اراکی هم نقل می کند: پیش ایشان درس میخواندم، روزی در مدرسه فیضیه وارد حجره شدند و با حالت عذرخواهی و تواضع گفتند: آقای رحمتی اجازه دهید من ظرفهای شما را بشورم؛ عرض کردم آقا ظرفها را شستهام. دوباره گفتند: پس بگذارید تا کفشهای شما را واکس بزنم!. عرض کردم، آقا این چه حرفی است؟ کفشهایم را واکس زدهام. دوباره گفتند: از شما خواهشی دارم، گفتم بفرمایید؛ گفتند: کسی به من مقداری پول داده تا برای درس خواندن و یا خواندن نماز وحشت به طلبهها بدهم. خودم خجالت میکشم آن را به طلبهها بدهم، شما زحمت این کار را بکشید.
*شفای بیمار با حمد
حجت الاسلام و المسلمین حیدری نراقی نقل میکرد: مدتی به ناراحتی اعصاب مبتلا شده بودم. بعد از توسل های زیاد، شبی در خواب دیدم به من گفته شد: نزد حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی بروم، تا دست روری سینهام گذاشته و هفت مرتبه حمد را برایم بخواند. من فردای آن شب نزد ایشان رفتم و دیدم که برای تدریس از منزل خارج شدهاند، سلام کردم و گفتم؛ آقا کاری دارم، ایشان گفتند: برای درس میروم، اگر طول میکشد بگذارید بعداً. عرض کردم، خیر. گفتند، بفرمایید؛ خوابم را برای ایشان نقل کردم، گریهشان گرفت و دست روی سینه من گذاشتند و هفت مرتبه سوره حمد را خواندند و بعد از آن بود که به تدریج شفا یافتم.
*متخلق به اخلاق عملی
آیت الله انصاری شیرازی قبل از اینکه متخلق به اخلاق نظری و گفتاری باشند، متخلق به اخلاق عملی بودند. به حق «آیت الله» به تمام معنی بودند و هیچگونه خودی در خود نمی دیدند و ذرهّای برخوردار از تعین و تشخیص نبودند، همیشه سعی میکردند با تمام وجود، خاکی و افتاده باشند. در مجالس مذهبی که شرکت میکردند، بین جمعیت مینشستند و هرگز در صف جلو و کنار شخصیتها نمیرفتند. خودشان در بیان مرتبه فنا، از قول مولوی، میگویند:
ای شهان کشتیم ما خصم برون ما ند خصمی زوبتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره خرگوش نیست
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست کو به دریاها نگردد کم و کاست
قدر جعنا من جهاد الاصغریم یا نبی اندر جهاد اکبریم
سهل، شیری دان که صف ها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند
قریب و سی سه سال قبل، والده حقیر به علت سرطان در سن55 سالگی از دنیا رفت. که از اخلاق نیک، تدین و پاکی برخوردار بودند؛ به استاد خود، آقای انصاری شیرازی عرض کردم، آقا؛ چهطور میشود انسانهای مومن به بیماریهای سخت مبتلا میشوند و این همه سختی میبینند؟ پاسخ دادند: این طور افراد اگر پاک و بی گناه باشند. [1] این سختیها و مریضیها باعث ترفیع مقام و درجه آنها میشود و اگر در زندگی صغایر و احیاناً گناهانی داشته باشند، باعث میشود تا گناهانشان بریزد، پاک شوند و از دنیا بروند و لیاقت درجات عالیه بهشت را پیدا کنند.
*عاشق امام (ره) بود
آیت الله انصاری میگفتند: رابطه حضرت امام(ره) با ایشان، استاد و شاگردی نبود؛ بلکه رابطه عاشق و معشوقی بود. زمانی که حضرت امام(ره) را به ترکیه تبعید کردند، شعری برای ایشان گفته بودند.
ای نفس صبا زِمن روی سوی مرجع زَمَن
گو به خمینی این سخن روح و روان من تویی
ایشان همیشه در نوشتههای خود برای امام(ره) لفظ روحی فداء را به کار میبرند و میگفتند: از اساتیدی که خدمتشان رسیدم، دو نفر را دیدم که واقعاً و حقیقتاً متدینند، یعنی هرچه اعتقاد دارند عمل میکنند، یکی حضرت امام خمینی(ره) و دیگری علامه طباطبایی(ره) بودند. لذا میگفتند: چون این شخصیت را در ایشان دیدم، علاقه پیدا کردم. وقتی میخواستند درباره نماز به طلبهها توصیه کنند، میگفتند: دو شاگرد و استاد را به شما معرفی میکنم که از نماز شب به جایی رسیدند، یکی امام خمینی(ره) و دیگری شهید مطهری(ره) بودند.
*گریه در راز و نیاز
ایشان همچنین نقل میکردند: روزی به منزل حضرت امام(ره) مهمان آمده بود، نیمههای شب، مهمانها از شدت صدای گریه بیدار میشوند و سوال میکنند چه خبر است. حاج آقا مصطفی میفرماید، راحت باشید، آقا نماز شب میخوانند و از شدت راز و نیاز این طور گریه میکنند.
مرحوم آیت الله شیخ یحیی انصاری هر وقت که این داستان را تعریف میکردند، گریه میکردند و می گفتند: حضرت امام(ره) واقعا دنبال این مسئله نبودند که خودشان را مطرح کنند و همین باعث شد تا حرفشان تاثیرگذار باشد و مردم ایران و جهان به ایشان توجه کرده، حرفشان در دلها بنشیند.
آیت الله انصاری در جلسات فقه و اصول حضرت امام(ره) شرکت میکردند تا وقتی که ایشان را به ترکیه تبعید کردند. ایشان میگفتند: وقتی آقا را از زندان آزاد کردند و اولین درس ایشان در مسجد اعظم شروع شد. قبل از شروع درس، فی البداهه این بیت به ذهنم آمد:
بنگر نشسته چون ماه با صد جهان نباهت مرد رشید عرفان بر مسند فقاهت
بعد از تشریف فرمایی به قم وقتی حضرت امام(ره) به دیدن ایشان میآمدند، آقای انصاری با پای برهنه از خانه بیرون میآمدند و از امام(ره) استقبال میکردند.
شاگرد کوچک آن عارف الهی محمد علی خزائلی