حجت الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی، سخنران مذهبی، درمورد ویژگیهای شخصیتی امام حسن عسکری (ع) و امامت ایشان بیان کرد: امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین پیشوای شیعیان، در سال ۲۳۲ هجری قمری چشم به جهان گشودند و پدر بزرگوارشان امام دهم، حضرت هادی (علیه السلام) و مادرشان بانوی پارسا و شایستهای به نام «حُدَیثه» بودند که برخی، از ایشان به نام «سوسن» یاد کرده اند و در فضیلت این بانوی گرانقدر، همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن مقطع زمانی بودند که زمان بسیار بحرانی و پراضطراب بود.
این سخنران مذهبی گفت: علت این که حضرت (ع) «عسکری» نامیده میشوند به این خاطر است که پیشوای یازدهم به دستور خلیفه عباسی در «سامّراء»، در محله «عسکر» سکونت اجباری داشتند و از مشهورترین القاب دیگر حضرت میتوان به «نقی» و «زکی» اشاره کرد و کنیه ایشان «ابومحمد» است و امام حسن عسکری (ع) ۲۲ ساله بودند که پدر ارجمندشان به شهادت رسیدند که مدت امامت حضرت (ع) ۶ سال بود و ۲۸ ساله بودند که به شهادت رسیدند و در سامّراء به خاک سپرده شدند.
حجت الاسلام والمسلمین رفیعی با اشاره به علم فراوان امام حسن عسکری (ع) تصریح کرد: یک آقایی به نام علی بن ابراهیم بن موسی که نوه امام موسی کاظم (ع) بوده است و روایت در کتاب «کافی» توسط فرد دیگری به نقل از پدر و پسری این طور گفته شده است که زمانی وضع مالی بنده به هم ریخت و خیلی فقیر شدم و به پسرم گفتم نزد امام حسن عسکری علیهم السلام در سامّراء برویم و از ایشان بخواهیم که به ما کمک کنند و در مسیر که میرفتیم پسرم گفت که من تاکنون امام حسن عسکری علیهم السلام را ندیده ام. آیا دست و دلباز است؟ تا آن جا میرویم کمک میکنند؟ مشکلمان را حل میکنند؟
این در حالی است که هیچ کدام از آنها حضرت (ع) را ندیده بودند، اما میگفتند که تعریف کمکهای حضرت (ع) به فقرا را شنیده بودند.
پدرم گفت کاش این آقا به من ۵۰۰ دینار میدادند ۲۰۰ دینار را صرف مخارج زندگی میکردم و ۲۰۰ دینار را هم برای بدهی هایم میدادم و ۱۰۰ دینار را هم صرف کاری میکردم.
او هم گفته بود اگر به من ۳۰۰ دینار هم بدهند کافی است. چون ۱۰۰ دینار را برای بدهی و قرض هایم صرف میکنم و ۱۰۰ دینار هم برای خرج زندگی ام میگذارم و ۱۰۰ دینار دیگر را برای تجارت به منطقه دیگری خواهم برد.
آنها گفتند این حرفها را با خود بیان میکردند تا این که خدمت آقا امام حسن عسکری (ع) رسیدیم و حضرت (ع) خیلی ما را تحویل گرفتند و عرض سلام کردیم و ایشان فرمودند که پیش ما نمیآیید و گفتیم: آقا قصور داریم و باید بیشتر خدمت شما میرسیدیم و احوالپرسی کردند و وضعیت ما را پرسیدند و هنگامی که خواستیم از حضور مبارک آقا امام حسن عسکری علیهم السلام خداحافظی کنیم. دم در غلام حضرت (ع) آمد و یک کیسهای به دست من داد و گفت: آقا فرمودند این ۵۰۰ دینار است ۲۰۰ دینارش را خرج زندگی ات و ۲۰۰ دینار دیگر را برای پرداخت بدهی ات خرج کن و ۱۰۰ دینار هم برای کارت کنار بگذار. دقیقاً همان چیزی که در ذهنم بود.
یک کیسه دیگر هم داد و گفت این هم ۳۰۰ دینار و همان طور که در ذهنت بود هزینه کن، اما آن جایی که میخواهی برای تجارت بروی نرو. چون ضرر میکنی و دقیقاً همان منطقهای رفتم که امام حسن عسکری علیهم السلام فرموده بودند و اتفاقاً ازدواج هم کردم.
راوی این مطلب بعد از شهادت امام حسن عسکری علیهم السلام به روایت آن پرداخت و گفت که این دو فرد وضع مالی خوبی پیدا کرده بودند و املاک و خانههای متعددی داشتند و به همین دلیل، به آنها گفتم شما که چنین معجزهای از امام حسن عسکری (ع) دیدید چرا امامت حضرت (ع) را نپذیرفتید؟ شما که دیدید آقا از نیت شما خبر داد. آنها تأملی کردند و گفتند: ما دیگر به این آئین عادت کرده ایم.