۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۴

مرحوم آیت‌الله حق‌شناس چه کسانی را «داداش جون» صدا می‌زد

مرحوم آیت‌الله حق‌شناس چه کسانی را «داداش جون» صدا می‌زد
پانزده سالم تمام شده بود با اینکه خانه ما خانه ی نماز و روزه و ... روضه و زیارت بود، اما ما بچه‌ها از نظر آگاهی‌های دینی و آشنایی با احکام و وظائف و تکالیف در حد صفر بودیم ...
کد خبر: ۵۸۶۷

به گزارش خیمه مگ،آیت‌الله استادی در بیان خاطراتی از استاد خود مرحوم آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس ویژگی‌‌های معنوی و عبادی این استاد فقید علم و اخلاق را بیان کرده است.

با راهنمایی یکی از همکاران پدرم با مسجد امین‌الدوله آشنا شدم و با برادر بزرگترم حاج آقا مهدی استادی این سعادت را یافتیم به این مسجد رفت و آمد داشته باشیم و با دین و وظائف دینی آشنا شویم.

آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق‌شناس تازه از قم به طهران آمده بود و مسجد امین‌الدوله با آمدن ایشان رونق بیشتری پیدا کرده بود و ارادتمندان مرحوم شیخ محمدحسین زاهد و نیز گروهی دیگر از جوانان در نماز جماعت و استماع مواعظ ایشان حاضر می‌شدند. آن روزها ایشان به «آمیرزا کریم» معروف بود و همه را با جمله محبت‌آمیز و موثر «داداش جون» خطاب می‌کرد.

*این پایگاه دینی از سه جهت جاذبه داشت:

  • خود مسجد چون مسجدی بود که آقای شیخ محمد حسین زاهد و قبل از ایشان آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی امام جماعت آن بود و در و دیوارهای آن مسجد بوی زهد و علم و تقدس می‌داد.
  • جوانانی که در آن‌جا جمعشان جمع بود، غالبا چهره‌های نورانی داشتند و در آن شرایط خاص زمانی، نسبت به سایرین استثنایی بودند.
  • و از آن دو مهمتر آمیرزا کریم بود که عالم ربانی،‌باسواد، با اخلاق، به فکر هدایت جوانان بود و همه را با مواعظ شافیه و نیز عمل شخصی خود، تحت تاثیر قرار می‌داد.

آشنایی ما با این مسجد و این معلم الهی، گویا نزدیک ماه رمضان بود و رمضان و شب‌های ماه‌رمضان این مسجد، حال و هوای خاصی داشت. همین جاذبه ها باعث شد بنده و برادر بزرگوارم برای همیشه با جوانان مسجد امین‌الدوله دوست و آشنا و به آیت الله حق شناس ارادتمند باشیم.

پس از چند سال به قم مشرف شدم، اما برادرم و برخی از دوستان او که درتهران بودند مکرر با آن مرحوم در سفر و حضر همراه بودند و بیش از حقیر جمله بسیار شیرین و معنی‌دار «داداش جون» را از آن عزیز می‌شنیدند.

پدرم تابستانی در «درکه شمیران»، باغی اجاره و برای ییلاق به آن‌جا رفته بودیم. آیت‌الله حق شناس هم گویا آن ایان در درکه بودند. فراموش نمی کنم شبی از شب‌های عزیز با یک چراغ همراه ایشان به مسجد محقری که درآن ناحیه بود رفتیم و خدا می داند ایشان آن شب درآن خانه خدا چه حالی داشت! اما ما فقط همراه بودیم و درک آن مطالب را نداشتیم.

آغاز آشنایی خود با ایشان را گفتم، آن‌هم چندی قبل از رحلت ایشان بود با اخوی و دو سه نفر از دوستان قدیمی به عیادت او رفتیم . گویا در شرایطی بود که ما را نشناخت، فقط این جمله یا شبیه به آن را تکرار می‌کرد. «آمده اید به من بگویید پشت پرده خبری هست» و با توسل به حضرت سیدالشهدا و شاید حضرت علی اصغر و گریه ایشان با او وداع نمودیم.

این مطالب در زندگی و سیره ایشان مشهود و محسوس بود و مکرر در مکرر در ضمن معاشرت و یا با استماع مواعظ او در مسجد یا خانه یا در راه از او شنیده و دیده بودند و کلیات آن در چند سفارش خلاصه می‌شد. اما عمل به این توصیه‌ها که همه گرفته شده از قرآن و روایات و کلمات و حالات بزرگان بود با توجه به تاثیر نفس ایشان هرکه را به اندازه همتش راه می‌انداخت و سلوک او آغاز می‌شد.

*توصیه‌های انسان‌ساز

  • نماز اول وقت و آن‌ را بر همه کارها مقدم داشتن؛ حتی در سفر و حتی آن‌جا که ضرر مالی در کار بود.
  • نماز را به جماعت خواندن؛ حتی نماز صبح را ایشان گاهی در شرایطی خاص قرار می‌گرفت مانند مسافرت، در عین حال با همان یکی دو نفری که همراه او بودند نماز را به جماعت می‌خواند. فراموش نمی‌کنم در مسافرت‌ها به مشهد در مدرسه آب که چسبیده به حرم حضرت رضا بود، با دوستان همراهش جماعت برپا می‌شد.
  • نماز شب؛ فوق‌العاده به این عبادت سازنده اهمیت می‌داد و گویا از ایشان شنیده بودم که می‌فرمود: «هنگام سحر بیدارم می‌کنند.»

برخی از ارادتمندان به ایشان هم از این سفره رحمت الهی بهره‌مند بودند.

  • سفارش به حفظ زبان و پرهیز از غیبت، آن‌قدر این مطلب را با تاکید بیان می‌کرد که به راستی مصداق «المومن ملجم» تربیت می‌شد.
  • علاقه‌مندان به هدایت جوانان در وجودش موج می‌زد؛ با جوانان خودمانی می‌شد و با جمله «داداش جون» آن‌ها را به دین گرایش می‌داد و به وظایف شرعی و حتی احکام نماز و روزه و وضو و غسل آشنا می‌کرد و آنان را به سوی معنویات سوق می‌داد.
  • همواره ذکر آیات و روایات (آن هم روایاتی ویژه که حتما پیدا کردن آن‌ها برای ایشان یکی از کارهای وقت گیر بوده) حاکم بر جلسات او بود و فرصت نمی داد کسی در حضور او به صحبت‌های دنیایی و مادی و غیره وقت را بگذراند. حتی گاهی با یک عالم هم‌سن و سال خود هم با گفتن »داداش جون» شروع به خواندن روایت و یا مطلبی سودمند می‌کرد و این شیوه تبلیغ همان شیوه انبیاء و امامان است که از هر فرصتی بهره می‌بردند و هدایت می‌کردند.
  • مواظب بود دوستانش گرفتار فرقه‌های منحرف و یا غیر مطمئن نشوند و نیز مراقب بود جوانی که با او انس پیدا کرده از اداره زندگی و کسب و کار در حد لازم غافل نشود، متوجه بود که افراد را متدین و معتدل بار آورده تا برای دیگران سرمشق و به اصطلاح الگو باشند. درباره خانواده و زندگی صحیح با آنان و خودش برخورد بودن و تعدی نکردن، بسیار حساس بود. حضور در مجلس موعظه را راهکار‌ خوبی برای تهذیب اخلاق می‌دانست.
  • همواره از علما و فقها مطالب و داستان هایی نقل می‌کرد که در ضمن آموزندگی عظمت روحانیت و روحانیان عزیز را در اعماق وجود مستمعان جای می داد، وقتی می گفت «آیت الله بروجردی» یا «آمیر سید علی مفسر» یا «امام خمینی» یا «شیخ محمدحسین زاهد» یا «آیت الله شاه‌آبادی» بذر محبت آنان را در دل‌ها می کاشت.
  • توسل به حضرات معصومین و زیارت اعتاب مقدسه و بویژه زیارت عاشورا با وضع خاصی که می خواند و دستور به خواندن می‌داد. آری از رهگذر کوی آن بزرگواران به آن‌جا رسید که رسید.
  • سفارش به پرهیز از افراط در شهوات و اینکه انسان حیوان نیست که فقط زندگی حیوانی داشته باشد. او را از کنگره عرش صدا می‌زنند و نباید در دامگه تمایلات نفسانی محصور شود که افرادی مانند حقیر به خاطر عمل نکردن به این سفارش بسیار مهم، عمری است که درجا میزنیم اگر عقب‌گرد نکرده باشیم که گویا کرده ایم نعوذ بالله من هذا السقوط.

آنچه به عنوان آخرین یادآوری ذکر می‌کنم، شاید برای بسیاری از مردم حتی اهل علم موجب شگفتی باشد و آن این‌که آن بزرگوار که پس از حدود پانزده سال تحصیل در تهران و قم به تهران بازگشت و این برنامه هدایتی را با چه پشت‌ کار عجیبی آغاز کرد و حدود پنجاه سال طول کشید. در تمام این مدت بحث و تدریس و کارهای علمی حوزوی را با شدت دنبال کرد و به راستی برای هر طلبه و فاضل و مدرّسی سرمشق بود.

باید بگویم عاشق علم و تعلیم بود. با اینکه کسانی که در طریق هدایت معنوی دیگران قرار می گیرند معمولا از کارهای علمی تا حد زیادی کنار می مانند. اما این بزرگوار، جمع بین علم و تعلیم و اخلاق و تزکیه کرده بود. رحمه الله علیه.