به گزارش خیمه مگ،هشتم ربیع الاول، مصادف با سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع) است که به این مناسبت، مطلبی را با موضوع فعالیت های این امام همام در راستای گسترش علوم و معارف اسلامی تقدیم نگاه شما خوبان خواهیم کرد.
پرسش:
امام حسن عسکری (ع) چه اقداماتی در جهت گسترش علوم و معارف اسلامی داشتند؟
پاسخ اجمالی:
امام حسن عسکری (ع) به حکم شرائط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی ایجاد کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح کل جامعه نشد؛ اما در عین حال، با همان فشار و خفقان، شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثری داشتند به طوری که شیخ طوسی تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است.
پاسخ تفصیلی:
گرچه امام عسکری (علیه السلام) به حکم شرائط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح کل جامعه نشد؛ اما در عین حال، با همان فشار و خفقان شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثری داشتند.
«شیخ طوسی» - ره - تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است (۱) که در میان آنان چهره های روشن، شخصیت های برجسته و مردان وارسته ای مانند: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، عبدالله بن جعفر حمیری، ابو عمرو عثمان بن سعید عَمْری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم می خورند که شرح خدمات و کوشش های آنان و زندگینامه پر افتخار و آموزنده آنان را می توان در کتب رجال خواند.
علاوه بر تربیت این شاگردان، گاهی چنان مشکلات و تنگناهایی برای مسلمانان پیش می آمد که جز حضرت عسکری کسی از عهده حل آنها بر نمی آمد. امام در این گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با یک تدبیر فوق العاده، بن بست را می شکست و مشکل را حل می کرد.
اینک برای این مطلب نمونه ای ذکر می کنیم:
«ابن شهر اشوب» می نویسد: «اسحاق کِنْدی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می رفت و در عراق اقامت داشت، (۲) کتابی تألیف نمود به نام «تناقض های قرآن»! او مدت های زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود.
روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(علیه السلام) شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود:
آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته های استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می توانید آن را برای استاد نقل کنید؟
شاگرد گفت: آری، امام فرمود:
از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسئله ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس می زنید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو شما چه می دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده اید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.
به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید.
سپس سؤال امام را به این نحو مطرح ساخت:
آیا ممکن است گوینده ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تکرار کن. شاگرد سؤال را تکرار نمود. استاد تأملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد.
استاد که می دانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمی تواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم می دهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفته ای؟
شاگرد: حقیقت این است که، «ابو محمد» (امام حسن عسکری (علیه السلام)) مرا با این سؤال آشنا نمود.
استاد: اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤال هایی تنها زیبنده این خاندان است (آنان هستند که می توانند حقیقت را آشکار سازند). (۳)
آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند! (۴)، (۵)