به گزارش خیمه مگ،استاد حسین انصاریان در کتاب ارزشمند «آیین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع)» آورده است: سیدالشهدا(ع) در طول حیات نورانی خود فرزندان برومندی را تربیت نمودند. در تاریخ آمده است که حضرت با سه بانو ازدواج کرده بودند. ازدواج اوّل ایشان با شهربانو بود که امام سجاد(ع) ثمره این ازدواج به شمار میآید. حضرت تا زمانی که (همسر اوّلشان) شهربانو در قید حیات بود با همسر دیگری ازدواج نکرد؛ امّا شهربانو پس از تولّد امام سجاد(ع) دارفانی را وداع گفت و حضرت پس از فوت ایشان با زنی به نام لیلا (مادر علیاکبر(ع)) ازدواج کرد، امّا او نیز در سنین جوانی وفات نمود.
پس از مرگ لیلا مدّتی حضرت ازدواج نکرد تا اینکه روزی یک مسیحی [۱] وارد شهر مدینه شد و مشاهده کرد سه نفر با چهره دلنشین و ادب و تواضع فراوان در حال حرکت هستند، از مردم پرسید که این سه نفر چه کسانی هستند؟ در پاسخ گفتند: آنان امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هستند، پس آن مسیحی به نزد آنان رفت و عرض کرد: من مسیحی هستم و سه دختر دارم. دخترانم با عفت و پاکدامن هستند؛ دوست دارم آنان را به ازدواج شما درآورم آن مرد بلافاصله شهادتین را به زبان جاری کرده و به مذهب اسلام مشرّف شد. سپس دختر بزرگتر خود را به عقد امیرالمؤمنین(ع)، دختر کوچک تر از آن را به عقد امام حسن(ع) و کوچک ترین دختر خود را که نامش رباب [۲] بود را به عقد امام حسین(ع) درآورد. [۳]
رباب در منزل حضرت سیّدالشهدا(ع) به منزلتی رسیده بود که حضرت میفرمود: به عُمرَم قسم! من خانهای که در آن بانوانی به نام سکینه و رباب باشد را دوست داشته و همه اموالم را در راه آنها صرف نموده و در این انفاق از سرزنش و شکایت مردم هراسی ندارم.»[۴]
الگوی رفتاری امام حسین(ع) با کودکان
یکی از دستورات تربیتی و اخلاقی دین مبین اسلام، بوسیدن و اظهار محبّت به خردسالان و کودکان میباشد و حتّی تقدّم سلام بر کودکان از سنّتهای اصلی دین اسلام است. [۵] رسول خاتم(ص) همواره کودکان را مورد نوازش قرار میداد و آنان را میبوسید. [۶]
در منابع روایی آمده است پیامبراسلام (ص) علاقة فراوانی به دختر گرامیشان داشتند و همواره ایشان را میبوسیدند. عایشه [۷] که از این موضوع خشنود نبود، به پیامبر(ص) در مورد این عمل اعتراض میکرد؛ امّا پیامبر(ص) میفرمود: «هرگاه میخواهم که بوی بهشت را استشمام کنم، حضرت زهرا(س) را میبوسم.»[۸]
یکی دیگر از اعتراضهای عایشه به پیامبر(ص) این بود که چرا پیامبر(ص) تا این حد به فرزندشان حسین(ع) علاقه داشته و او را میبوسند. [۹] پیامبر(ص) نیز در پاسخ میفرمود: «حسین ثمره و میوة دل من است و من به او عشق میورزم.»[۱۰]
ملاطفت و مهربانی با کودکان موجب میشود که آنان در دوران جوانی و بزرگسالی به دیگران محبّت نموده و بذر محبّت را در نسلهای آینده بکارند. البتّه محبّت و مهربانی با کودکان روشهای ویژهای دارد که یکی از این روشها، در آغوش گرفتن کودکان و بوسیدن آنان است. گاهی مشاهده میشود که والدین به دلیل خستگی فراوان، کودکان خود را فراموش کرده و به آنان محبّت نمیکنند؛ عدّهای دیگر نیز به دلیل خجالت، از ابراز محبّت به فرزندانشان خودداری میکنند، امّا آنها باید بدانند با این اعمال، فرزندشان در آینده دچار ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی میشود که آثار سوئی به دنبال دارد.
امام حسین(ع) در این زمینه الگوی تمام انسانهاست. ایشان همواره دست نوازش و محبّت خود را بر سر کودکان میکشیدند و با آنان همبازی میشدند.
در سیره سیدالشهدا(ع) آمده است که روزی حضرت از کوچههای مدینه عبور میکرد. در یکی از کوچهها، مشاهده کرد عدّهای از کودکان پس از پایان بازی در گوشهای نشستند و در حال خوردن خردههای نان خشکی که از منازلشان آورده بودند، هستند. وقتی کودکان امام حسین(ع) را دیدند، از جا برخاستند و دامان ایشان را گرفتند و گفتند: آیا با ما غذا میخورید؟ حضرت نیز درخواست آنان را اجابت کرد. حضرت همانند دیگر کودکان بر روی زمین نشست و با آنها خردههای نان خشک میخورد.
بعد از آنکه خرده نانها تمام شد، حضرت رو به کودکان فرمود: من دعوت شما را اجابت کرده و با شما همغذا شدم، حال من از شما تقاضایی دارم، آیا آن را اجابت میکنید؟ کودکان گفتند: آری. حضرت فرمود: من همة شما را به منزل خود دعوت میکنم. کودکان که بسیار خوشحال شده بودند به همراه حضرت وارد منزل ایشان شدند.
حضرت به خادمان منزل دستور داد تا به همة کودکان، لباس زیبا داده و غذای لذیذ و مطبوعی برای آنان فراهم کنند. سپس فرمود: این کودکان هر چه داشتند سر سفره گذاشتند، من هر کاری برای آنان انجام دهم، نسبت به عمل آنان اندک است و نمیتوانم محبت آنان را جبران کنم.»[۱۱]
به فرموده امام حسین(ع)، علی اکبر(ع) آینة تمامنمای رسول خدا(ص) بوده است. [۱۲] دربارة دوران کودکی علی اکبر(ع)، روایتی نقل شده که گویای کرامت و تربیت او در دامان حسینبنعلی(ع) است.
کثیربن شاذان نقل میکند: «خودم شاهد بودم که علیاکبر(ع) در غیر فصل مناسب، از پدر بزرگوارش انگور طلب کرد. ناگاه امام حسین(ع) با دست به کنارة دیوار مسجد زد و انگور و موزی از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانیده و فرمود: از آنچه نزد خدای تعالی هست، به اولیائش بیشتر میرسد.»[۱۳]
پی نوشت:
[۱]. این شخص همان إمرؤالقیس، شاعر معروف عرب بود.
[۲]. بنا به نقل مورخان حضرت رباب، دختر امرء القیس بن عدی، همسر سیّدالشهدا(ع) و مادر سکینه و علی اصغر (عبد الله) است. او در سفر کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفت، سپس به مدینه بازگشت و مدّت یک سال برای سیّدالشهدا(ع) عزاداری کرد و مرثیه هایی هم در سوگ آن حضرت سرود. خواستگارانی از اشراف و بزرگان قریش را ردّ کرد و حاضر نشد با کسی ازدواج کند. در سوگ ابا عبد اللّه(ع) پیوسته گریان بود و حتی زیر سایه نمی رفت، از فرط گریه و اندوه بر شهادت حسین(ع) یک سال بعد (در سال ۶۲ هجری) جان باخت. از جمله سروده های او در شهادت امام حسین(ع) ابیاتی است که این گونه شروع می شود:
انّ الذی کانَ نوراً یُستَضاءُ به فی کَربلاء قتیل غیرُ مَدفونِ
سِبطُ النبیّ جَزاکَ الله صالِحة عَنّا و جُنّبتَ خُسرانَ المَوازین...
«آن کس که نوری روشنی بخش بود، در کربلا کشته شد و به خاک سپرده نگردید
ای سبط پیامبر! خداوند از ما تو را جزای نیک دهد و دور گرداند از تو خسران را». (أعیان الشیعة:۶/۴۴۹، الکامل:۴/۸۸).
[۳]. تاریخ مدینة دمشق:۶۹/۱۱۹-۱۲۰؛ «ونهض علی بن أبی طالب(ع) ومعه ابناه الحسن والحسین(ع) من المجلس حتی أدرکه فأخذ برأسه، فقال: أنا علی بن أبی طالب(ع) ابن عم رسول الله(ص) وصهره وهذان ابنای من ابنته وقد رغبنا فی صهرک فأنکحنا، قال: قد أنکحتک یا علی(ع) المحیاة بنت امرئ القیس و أنکحتک یا حسن(ع) سلمی بنت امرئ القیس وأنکحتک یا حسین(ع) الرباب بنت امرئ القیس ...وهی التی أقامت علی قبر الحسین (ع) حولاً ثم قالت:
* إلی الحول ثم اسم السلام علیکما * ومن یبک حولاً کاملاً فقد اعتذر *
وسکینة اسمها آمنة أو أمیمة وإنما سکینة لقب لقبتها أمها الرباب بنت امرئ القیس ولما توفی الحسین(ع) خطبت الرباب وألح علیها فقالت ما کنت لأتخذ حموا بعد رسول الله(ص) فلم تزوج وعاشت بعده سنة لم یظلها سقف بیت حتی بلیت وماتت کمداً وکانت من أحمل النساء وأعقلهن».
[۴]. بحارالأنوار: ۴۵/۴۷: یقول فیها أبو عبد الله الحسین(ع) :
لعمـرک إننی لأحب داراً تکون بها سکینة و الرباب
أحبهما و أبذل جل مالی و لیس لعاتب عندی عتاب
در مورد شخصیت حضرت رباب باید اشاره کرد که حضرت امام زینالعابدین(ع) به احترام پدر بزرگوارشان، برای رباب احترام زیادی قائل بودند. بعد از اربعین امام حسین(ع) حضرت امام سجاد(ع) به حضرت زینب(س) فرمان داد تا کاروان را برای بازگشت مهیّا کند و کسی در سرزمین کربلا نماند. امّا رباب با ادب فراوان نزد حضرت زینالعابدین(ع) آمد و عرض کرد: «یابن رسول الله! آیا به من اجازه میدهید تا در کربلا بمانم؟» البدایة و النهایة:۸/۲۲۹. شهید قاضی طباطبایی قائل است که رباب، عزا را در مدینه برپا کرده است نه در کربلا و میگوید: افزون بر اینکه امام سجاد(ع) مانع میشد، همسر امام حسین(ع) خود نیز تا یک سال در بیابان کربلا تنها نمیماند و این مطلب را از شخصیت او بعید دانسته است. وی همچنین میگوید: هیچکس به طور قطع نگفته که بانوی معظمه، «رباب»، تمام یک سال را در کنار قبر مطهر مانده است، ابن اثیر هم برای این قول قائلی ذکر نکرده است؛ پس خبر اول مبنی بر ماندن یک سال کنار قبر مطهر امام حسین(ع) و سپس از دنیا رفتن ضعیف است. (تحقیق درباره اوّل اربعین حضرت سیّدالشهدا(ع) : ۱۹۸ - ۲۰۰)
[۵]. اشاره به این روایت از رسول خدا(ص) : «خمس لا أدعهن حتّی الممات... والتسلیم علی الصبیان لتکون سنة من بعدی»؛ خصال «شیخ صدوق» :۲۷۱ و «عن أبیعبدالله(ع) قال موسیبنعمران(ع) : یا ربّ أیّ الأعمال أفضل عندک؟ فقال: حُبّ الأطفال» (المحاسن: ۱/۲۹۳، حدیث ۴۵۳)
[۶]. در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد؛ به عنوان نمونه به دو روایت اشاره میکنیم: الکافی:۶/۳۹، حدیث ۳؛ قال رسولالله(ص) : «أحبّوا الصبیان و ارحموهم...»؛ الکامل:۱/۲۰۰؛ کنزالعمال:۳/۱۷۰، حدیث ۶۰۰۹؛ قال رسول الله(ص) : «إنّ فی الجنة داراً یقال لها الفرَح لا یدخُلها الا من فرّح الصبیان»؛
[۷]. عایشه: دختر ابوبکر و همسر پیامبر(ص) بود که امّ عبدالله کنیه اوست. زمانی که آن حضرت درگذشت، عایشه هجده ساله بود. در زمان عثمان، عایشه به یکی از سرسختترین مخالفان عثمان تبدیل گردید. این دشمنی تا جایی رسید که عایشه فتوای قتل عثمان را صادر کرد. لذا پس از خلافت امام علی(ع)، طلحه و زبیر نزد عایشه رفته و او را نیز در مخالفت امام علی(ع) با خود همراه ساختند. وقتی جنگ با شکست سپاه جمل به پایان رسید. حضرت علی(ع) دستور داد تا عایشه را با احترام به مدینه باز گردانند. عایشه مخالف ولایتعهدی یزید بود. (سایت رشد، با تلخیص).
[۸]. تفسیر قمی:۱/۲۲؛ «قال أبو عبد الله(ع) : کان رسول الله(ص) یکثر تقبیل فاطمة(س)، فغضبت من ذلک عایشة وقالت: یا رسول الله(ص)! انک تکثر تقبیل فاطمة(س)، فقال رسول الله(ص) : یا عایشة! انه لما أسری بی إلی السماء دخلت الجنة فأدنانی جبرائیل(ع) من شجرة طوبی وناولنی من ثمارها فأکلته فلما هبطت إلی الأرض حول الله ذلک ماء فی ظهری فواقعت بخدیجة فحملت بفاطمة(س) فما قبلتها إلا وجدت رایحة شجرة طوبی منها ومثل ذلک کثیر مما هو رد علی من انکر المعراج وخلق الجنة والنار.»
[۹]. منابع روایی بر علاقه وافر پیامبر(ص) بر حضرت سیّدالشهداء(ع) شهادت میدهند. به عنوان مثال: کفایة الأثر: ۸۱ و ۸۲؛ «عن أبی هریرة قال: کنتُ عند النبی(ص) وأبو بکر وعمر والفضل بن العباس وزید بن حارثة وعبد الله بن مسعود، إذ دخل الحسین بن علی(ع) فأخذه النبی(ص) و قبّله ثم قال: «حبقه حبقه ترق عین بقه»، و وضع فمه علی فمه، ثمّ قال: «اللهم إنی أحبه فأحبه وأحب من یحبه، یا حسین»؛ بحارالأنوار:۴۳/۲۸۲-۲۸۳؛ عن أبی هریرة: کان رسول الله(ص) یقبّل الحسن والحسین(ع) فقال عیینة: «إنّ لی عشرة ما قبلت واحداً منهم قط»؛
[۱۰]. کامل الزیارات:۱۴۴؛ بحارالأنوار: ۴۴/۲۶۰؛ «عن أبی عبد الله(ع) قال: کان الحسین بن علی(ع) ذات یوم فی حجر النبی(ص) یلاعبه ویضاحکه، فقالت عائشة: یا رسول الله(ص)! ما أشد اعجابک بهذا الصبی، فقال لها: ویلک وکیف لا أحبه ولا أعجب به، وهو ثمرة فؤادی وقرة عینی، اما انّ أمتی ستقتله، فمن زاره بعد وفاته، کتب الله له حجة من حججی.»
[۱۱]. شرح احقاق الحق:۱۱/۴۳۰: «(الحسین بن علی(ع))مرّعلی صبیان معهم کسرة فسألوه أن یأکل معهم فأکل، ثم حملهم إلی منزله فأطعمهم وکساهم، وقال: إنهم أسخی منی لأنّهم بذلوا جمیع ما قدروا علیه وأنا بذلت بعض ما أقدر علیه.»
[۱۲]. مقتل الحسین:۲/۳۴؛ محمّد بن أبی طالب در مقتل خود روایت کرده است که: «إنَّهُ علیه السّلام رَفَعَ شَیْبَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَهُمَّ اشْهَدْ عَلَیَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إلَیْهِمْ غُلَامٌ أشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ. کُنَّا إذَا اشْتَقْنَا إلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إلَی وَجْهِهِ.»
[۱۳]. دلائل الامامة:۱۸۳؛ «کثیر بن شاذان قال: شهدت الحسین بن علی(ع) وقد اشتهی علیه ابنه علی الأکبر عنباً فی غیر أوانه، فضرب یده إلی ساریة المسجد فأخرج له عنباً وموزاً فأطعمه، وقال: ما عند الله لأولیائه أکثر.»
فَرَزْدَق(۳۸ -۱۱۰ ﻫ.): از شاعران برجسته و سرشناس عربزبان دوره آغاز اسلام و قرن نخست هجری است. نام کامل او هَمّام بن غالب بن صعصعة الدّارِمی التَّمیمی ملقب یه ابوفِراس است و لقب اصلی او یعنی فرزدق عربیشده واژه فارسی "پَرازدَه" به معنای "قرص ضخیم نان و خمیر" است. این لقب را به خاطر درشتی چهره و ترشرویی به او داده بودند. فرزدق شاعر رسمی ولید خلیفه اموی بود و شماری از اشعار ستایشی را به او پیشکش کرده است. فرزدق از اشراف بود و اجازه داشت در پیشگاه خلیفه بنشیند. شعر فرزدق به آکندگی عبارات از معانی و گوناگونی ترکیبها معروف است و دستورنویسان، سرودههای بسیاری از او را در نوشتههای خود به عنوان گواه برای واژهها و کاربردها آوردهاند. نامورترین سرودة او شعری است که در مکه و در هنگام ورود حضرت زینالعابدین(ع)، سرود. این شعر باعث خشم امیر هشام بن عبدالملک و زندانی شدن فرزدق شد.