شعر در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دچار تب بازیهای فُرمیشده بود اما بعد از پیروزی انقلاب، گروهی از شاعران با انگیزۀ بازآفرینی حماسۀ مردم در انقلاب و بیان مفاهیم تازه ای که مورد توجه جامعه قرار گرفته بود، در مسیر بازآفرینی شعر برای دوران جدید قرار گرفتند.
این شاعران هم از میان شاعران نام آشنای دورۀ پیش از انقلاب نظیر زنده یادان مهرداد اوستا، مشفق کاشانی، طاهره صفارزاده و سید علی موسوی گرمارودی بودند و هم شاعران تازه آمدهای چون علی معلم دامغانی، قیصر امیبن پور، سید حسن حسینی، سلمان هراتی، حسین اسرافیلی و ... این شاعران سعی کردند با زنده کردن رویکرد به قالبهای کلاسیک شعر فارسی مانند غزل، مثنوی، رباعی و ... پیوندی مناسب میان قالب و محتوا در شعر ایجاد کنند.
حرف دل مردم از زبان شاعران
آغاز جنگ تحمیلی فرصتی تازه برای شعر بود که در حیات اجتماعی مردم نقش آفرینی کند. شاعران از این فرصت استفاده کردند و با نزدیک شدن به زبان مردم و استفاده از مضمونهایی که از دل دغدغههای مردم میجوشید، توانستند فاصلۀ میان شعر و عموم مردم را بخصوص در سالهای نخست جنگ به خوبی پر کنند.
جنگ بلافاصله به اولویت مردم و همۀ ارکان کشور تبدیل شده بود، به همین دلیل مردم به زبانی ویژه نیاز داشتند تا دغدغههای خود را با آن زبان بیان کنند. نفرت از دشمن و خشم از اشغال بخشهایی از کشور، شور و شوق برای اعزام به جبهه و ایستادن در برابر دشمن، آرزوی پیوستن به قافلۀ شهدا، دلتنگی برای شهیدان و مضمونهایی مانند این همه حرفها و دغدغههای مردم بود. رزمندگان از تمام اقشار اجتماعی بودند و مشخص بود که همۀ مردم بدون توجه به گرایشها و خط کشیهایی که بعداً مرسوم شد، خود را در جنگ مسؤول و سهیم میدانستند.
در سالهای نخست جنگ تحمیلی، گروهی از شاعران توانستند این زبان را برای مردم ایجاد کنند و مردم حرف دل خود را از طریق این شعرها بیان میکردند. به همین دلیل است که اگر آن سالهای دفاع مقدس را مرور کنید، حضور پررنگ شعر را در جبهه و پشت جبهه میبینید. در زمان اعزام رزمندگان شعرهایی مانند این شعر سید حسن حسینی بسیار شنیده میشد:
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع
زان که آن جانانه بی چون و چرا میخواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتییار با بانگ رسا میخواندم
بانگ «هل من ناصر» از کوی جماران میرسد
در طریق عاشقی روح خدا میخواندم...
یا در جبههها شعرهایی از شاعران امروز زمزمه میشد، به صورت تابلوهایی در خطوط مقدم نوشته میشد یا به صورت مداحی و دستجمعی تکرار میشد مانند این شعر مشهور پرویز بیگی حبیب آبادی:
یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان، خون است به دلهامان
فریاد و فغان دارد، دُردیکش میخانه
هر سوی نظر کردم هر کوی گذر کردم
خاکستر و خون دیدم، ویرانه به ویرانه...
و یا شعرهایی از شاعران معاصر که بر سنگ مزار شهدا نقش میبست، نشان دهندۀ پیوند میان مردم و شعر بود.
شعر اعتراض، ادامۀ شعر دفاع مقدس
بعد از پایان جنگ، شعر بازهم در ایفای نقش تاریخی خود تعلل نکرد، به این ترتیب که پایان جنگ برای آن دسته از افراد که در صف نخست دفاع مقدس حضور داشتند، با دوران آغاز تفکرات دنیاطلبانه در بخشهایی از جامعه همراه بود که البته این روند در سینمای دفاع مقدس هم به خوبی بازنمایی شد، اما شعر در بازتاب دادن این دغدغههای فکری و بیان نگرانی نسل آرمانگرای دوران دفاع مقدس، سرعت بیشتر و واکنش بهنگامتری داشت.
در این دوران بود که شعر دفاع مقدس، از مرحلۀ توصیف میدان جنگ و تشویق به رفتن به جبهه فراتر رفت و این معنا را با خود حمل کرد که حتی در زمان پایان یافتن جنگ در میدان نبرد هم میدان جنگیدن بر سر ارزشهای باز است و نباید دفاع را تنها به معنای دفاع در برابر تهاجم نظامی دشمن تلقی کرد بخصوص اینکه در سالهای بعد از جنگ، رهبر معظم انقلاب بر این نکته که با پایان تهاجم نظامی، تهاجم فرهنگی دشمن آغاز شده است، تأکید کرده بودند.
در این سالها شعری که از آن به عنوان شعر اعتراض نام برده میشود، زاده شد. شعر اعتراض که نمونههای مشهوری از آن، شعر «مولا ویلا نداشت» علیرضا قزوه و شعر «منظومۀ مردابها و آبها» از سید حسن حسینی نمونههایی از این گونه شعرهاست که در سالهای بعد هم توسط شاعران جوان این جریان در شعر ادامه یافت و منجر به سرودن شعرهای بسیار در قالبهای متنوع شد.