به گزارش خیمه مگ،حجت الاسلام والمسلمین حسن عالمی طامه، مؤسس و مدیر موسسه آشیانه پرتو مهر نبوی، استاد حوزه و دانشگاه، عضو هیئت مدیره انجمن فقه و حقوق حوزه علمیّه قم، نویسنده کتابهای بررسی راههای محرمیت از دیدگاه فقه امامیه و کتاب فرزندخواندگی در اسلام، پژوهشگر حوزه علمیّه قم، محقق مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) و پژوهشگر فقه و حقوق اسلامی است. با توجه به فعالیت های وی در گفت وگو با این محقق نشستیم که متن ذیل مشروح این گفت وگو می باشد.
-در خصوص فعالیت های این موسسه توضیح دهید از زمان تاسیس موسسه آشیانه پرتو مهر نبوی تا حالا به چند نفر مشاوره داده اید؟ آیا این عزیزان که از شما مشاوره گرفته اند از جای خاصی معرفی شده اند؟
از زمان تاسیس موسسه آشیانه پرتو مهر نبوی نزدیک 2000 خانواده متقاضی فرزندخوانده مشاوره شده اند.برخی از مراجعین از طرف سازمان بهزیستی معرفی می شوند. طبق تفاهم نامه ای که با سازمان بهزیستی منعقد گردیده است، فرمهایی که خدمت این ادارات ارائه شده توسط متقاضیان تکمیل و جهت راهنمایی و مشاوره دینی فرزند خوانده برای ما ارسال شود و سپس مشاوره پیرامون راههای محرمیت توسط موسسه ارائه خواهد شد.مراجعین دیگر از دفتر رهبری، دفاتر سایر مراجع عظام تقلید، دفاتر ائمه محترم جمعه و حوزه های علمیه خواهران و برادران جهت مشاوره معرّفی می گردند.از سایر کشورها مثل پاکستان، آذربایجان، سوئد و ... هم مشاوره داشته ایم. همچنین عزیزانی نیز از طریق وبسایت موسسه با آدرسmehrenabavi.ir فرمها را دریافت و تکمیل و برای ما ارسال می نمایند، که پس از بررسی با ایشان تماس گرفته شده و راهکارها خدمت ایشان ارائه می گردد.
-درباره سایت بیشتر توضیح بفرمایید؟
وبسایت موسسه با آدرسmehrenabavi.ir در دسترس می باشد، که در این سایت پنج فرم سؤالات بارگزاری و برای پنج گروه طراحی شده است.دسته اوّل سؤالات محرمیت فرزندخوانده،دسته دوّم سؤالات محرمیت فرزند با نامادری و ناپدری و فرزندان و اقوام ایشان،دسته سوّم،سؤالات محرمیت فرزند حاصل از رحم جایگزین و اهدای گامت و جنین،دسته چهارم سؤالات افراد ترنس و دسته پنجم سؤالات افراد خنثی است.
-چقدر موضوع محرمیّت مبتلابه جامعه می باشد؟
بیست درصد و بلکه بیشتر از بیست درصد در ایران و سایر کشورها دچار ناباروری هستند و پس از آن که سیر درمانی را طی می کنند و به نتیجه نمی رسند ناچار می شوند که کودکی را به فرزندی بپذیرند و می روند به سمت فرزند خواندگی.از سوی دیگر آمار بالای فرزندان طلاق را داریم که والدین این کودکان تصمیم به ازدواج مجدد می گیرند. با توجّه به اینکه فرزندان این والدین به هم محرم نیستند، چگونه به یکدیگر محرم شوند و در زیر یک سقف زندگی کنند. همچنین در بحث رحم جایگزین، در برخی موارد فرزند فقط با یکی از والدین (پدر یا مادر) محرم است و درباره محرمیت والد دیگر و سایر اعضای خانواده راه حل هایی وجود دارد که خدمت مراجعین ارائه می گردد.
-محرمیّت فرزندخوانده با فرزندپذیران یا سایر موارد دیگر در چه مواردی ضرورت دارد؟
برای ارائه راههای محرمیت به این عزیزان، سه مرحله محرمیّت برای متقاضیان دیده می شود.اول محرمیّت بین زوجین فرزند پذیر و فرزندخوانده (دختر یا پسر)،دوم محرمیّت فرزندخوانده با بستگان درجه یک این زوجین (مثل عموخوانده و عمه خوانده و خاله خوانده و دایی خوانده)،چون وقتی ما کودک را به این خانواده می سپاریم، کودک با بستگان درجه یک والدین، رفت و آمد می کند. لذا باید مشکل محرمیت در این مرحله نیز حل شود.سوم محرمیّت بین دامادخوانده و مادرخوانده و محرمیّت بین عروس خوانده با پدرخوانده است.
-اهمیت راههای محرمیّت از لحاظ شرعی و عرفی و عاطفی چیست؟ و چه اثری در خانواده فرزندپذیر و در اجتماع می تواند داشته باشد؟
از دیدگاه شرعی محرمیّت یکی از مسائل ضروری دین اسلام است و از این روی بحث محرمیّت یک دغدغه بسیار مهم بین همه مسلمین اعم از شیعه و سنّی می باشد. برای فرزندپذیران بسیار مهم است که بدانند چطور این فرزندخوانده را با خود و بستگان درجه یک محرم کنند تا این کودک و پدرخوانده و مادرخوانده بدون نگرانی از عوارض و مسائل ناشی از حضور نامحرم در منزل به زندگی سالم و طبیعی بپردازند. چرا که رعایت مسائل محرمیّت حکم خداست و احکام شریعت ماست و بسیار حائز اهمّیّت است. گناه و معصیت فرمان الهی، نباید اتّفاق بیفتد و اگر خدای ناخواسته یک بار اتّفاق بیافتد همان هم بزرگ است، ولی بعضی از گناهان مثل نگاه به نامحرمی که وارد خانه و خانواده فرزندپذیران شده، مادامی که این فرزندخوانده با آنها زندگی می کند صباحاَ و مساءاَ مرتکب گناه و نافرمانی از حکم خداوند متعال و شرع مقدّس می شود، و جلوگیری از گناهی که در طول یک عمر می خواهد اتّفاق بیافتد مسئله بسیار مهمّی است.امّا از جهت عرفی و عاطفی، بحث محرمیّت بسیار حائز اهمیّت است.در شریعت مقدّس اسلام، سه قرابت و خویشاندی داریم که خویشاوندی نسبی، خویشاوندی رضاعی و خویشاوندی سببی است.کودکی که به هر دلیلی نسب او برای ما نامشخّص است و می خواهد برود در خانواده دیگری زندگی کند که هیچ رابطه خویشی و علقه خویشاوندی در بینشان نیست و با توهّم خویشاوندی نمی شود خویشاوندی واقعی ایجاد کرد. در واقع غریبه ای در خانه فرزندپذیران است. به هر حال روح انفصال و غریبه بودن در خانه و خانواده حاکم است.ما با راههای محرمیّت، قرابت حقیقی و واقعی ایجاد می کنیم. به عبارت دیگر خویش سازی می کنیم و نوعی از انواع قرابت های الهی در بین فرزندخوانده و فرزندپذیران و بستگان آنان ایجاد می کنیم. و این قرابت سازی بسیار در روح و روان کودک تاثیر بسزایی دارد. به عنوان مثال؛ وقتی با شیر دادن، محرمیّت این کودک را حلّ می کنیم قرابت سازی و خویشاوندی رضاعی ایجاد کرده ایم.همین الآن به شما بگویند که فلانی خواهر یا برادر رضاعی شماست، ناخودآگاه به سمت و سوی او کشیده می شوید و حسّ خاصّی ایجاد می شود. چون خویشاوندی واقعی ایجاد شده است، حسّ می کنید که یک رابطه برادری و خواهری وجود دارد. یعنی یک حسّ خوب و یک قرابت فامیلی را احساس می کنید. خداوند در رضاع چنین اثری قرار داده است. بچه ای که هیچ گونه ارتباط نسبی با خانواده جدید ندارد، با شیرخوردن، خویشاوندی رضاعی پیدا می کند و به نوعی علقه عاطفی ایجاد می شود که بسیار تاثیرگذار است. یا مثلاً وقتی که کودکی را از طریق عقد به این آقا یا خانم محرم می کنیم، یک خویشاوندی سببی که شارع مقدّس جعل کرده و برای آن آثاری قرار داده را ایجاد می کنیم و به تعبیری گُلی را که از دل خاک نسب کنده شد، در خانواده ای دیگر در گلدان قرار می گیرد که بتواند رابطه عاطفی خودش را خیلی راحت حفظ کند و خودش را بیگانه نبیند. یک خویشی رضاعی یا سببی در خودش ببیند. یعنی هم اطرافیان به این کودک یک وابستگی پیدا می کنند و هم این کودک به اطرافیان یک وابستگی پیدا می کند. لذا این اثر خیلی حائز اهمّیّت است و دین اسلام چقدر عزیز است که با این راهکارها نیازهای عاطفی فرد را برطرف می کند.
-بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که در اسلام، فرزندخواندگی با استناد به آیه "ما جعل ادعیاءکم ابناءکم" به طور کلّی نفی شده. نظر جنابعالی در این رابطه چیست؟
آیه شریفه به این معناست که فرزندخوانده را فرزند واقعی خود ندانید نه اینکه اصلاَ فرزندخواندگی نیست. خداوند می فرماید آثار نسب را بر فرزندخوانده بار نکن. نه اینکه فرزندخواندگی اساساً باطل است.زید بن حارثه حدود سی سال فرزندخوانده رسول اکرم (ص) بود. نمی توانیم بگوییم که نعوذ بالله عملی که پیامبر خدا (ص) سی سال انجام داده سنّت جاهلی بوده است. داستان فرزندخواندگی زید، زمانی آغاز شد که بستگان زید بن حارثه در ایام حجّ و برای اعمال حج مشرّف شده بودند، زید را دیدند و متوجّه شدند که در خانه پیامبر اکرم (ص) بسر می برد، پس از بازگشت از سفر حج به پدر زید خبر دادند که زید در خانه پیامبر (ص) است. پدر و عموی زید آمدند مکّه و خدمت پیامبر شرفیاب شدند و گفتند زید فرزند ماست و از پیامبر درخواست کردند که زید را در ازای مبلغی به آنها بدهد. پیامبر اکرم (ص) از زید پرسیدند که آیا این افراد را می شناسد. زید هم تایید کرد و والدین و خویشان خود را شناسایی کرد. پیامبر (ص) فرمودند: اگر می خواهی بروی یا بمانی اختیار با خودت است. زید گفت نمی روم و در کنار پیامبر (ص) می مانم. پدر و عموی زید بسیار عصبانی شدند. تا جایی که پدر زید گفت: زید دیگر فرزند من نیستی و زید را از فرزندی خلع کرد. همانجا پیامبر (ص) زید را فرزند خود خواندند، و کنار حجر اسماعیل فرمودند که: "یا من حضر اشهدوا انّا زیداً ابنی یرثنی و ارثه". اصلاً ریشه فرزند خواندگی در اسلام از اینجا اتّفاق افتاد.بنابر این؛ بیان آیه شریفه "ما جعل ادعیاءکم ابناءکم" مانند این است که بگوییم به عنوان مثال: بیع مثل هبه نیست. بیع مثل صلح نیست. نه اینکه ماهیّت بیع را قبول ندارم یا صلح را قبول ندارم.
-آیا محرمیّت حق فرزندخوانده است یا حقّ فرزندپذیران؟
این سوال را باز می کنم. آیا فرزند پذیران می توانند بگویند که بحث محرمیّت برای ما مهمّ نیست؟ یا اینکه طبق فتوای فلان آقا عمل می کنیم؟مسئله محرمیّت و حکم خدا بسیار اهمّیت دارد. راههایی که در موسسه ارائه می شود راهکارهایی است که به اتفاق کلیّه فقیهان از صدر اسلام تا کنون صحیح است. حتّی به نظر کسانی که می خواهند با حرف ناتمام قاعده لاحرج محرمیّت ایجاد کنند. با بودن بیش از 1200 راه محرمیّت مشکلی به نام حرج نخواهد بود.آیا فرزندخوانده حقّ ندارد که بگوید من نمی خواهم گناه کنم؟ من می خواهم به شریعت دین و اسلام عمل کنم. اگر شما نمی خواهید به شرع عمل کنید، حقّ من چه می شود؟یا بر فرض محال، اگر تعارض بین این دو حقّ (حقّ فرزندخوانده و حقّ فرزندپذیران) ایجاد شد،کدام حقّ اولویّت دارد؟ با توجّـه به اینکه عالـی ترین مصالح کـودک باید رعایت شـود، لذا محرمیّـت به عنوان حـقّ کودک باید حتـماَ رعایت شود. ما نمی توانیم حقّ فرزندخوانده را نادیده بگیریم و کودک را به خانواده ای بدهیم که محرم و نامحرم برای آنان مهمّ نیست. قانونگذار به دلیل رعایت مصلحت کودک، او را از بد سرپرست گرفت و می خواهد این کودک را به بهترین خانواده بدهد تا سرپرستی کند. بنا بر این مصلحت کودک اولویّت دارد. اگر خانواده ای بگوید که محرم و نامحرم برای من مهمّ نیست، نباید کودک را به او بسپاریم. چون حقّ شرعی و الهی کودک را نادیده گرفته ایم. ما موظّف هستیم که عالی ترین مصالح کودک را در نظر بگیریم. در حالی که یکی از مصالح مهمّ کودک که شامل مسئله محرمیّت و عدم ایجاد فضای گناه همیشگی و همچنین ایجاد خویشاوندی شرعی است، رعایت نمی شود.بنابراین محرمیّت را باید به عنوان یک حقّ مسلّم کودک که می بایست رعایت شود و یکی از مصادیق بارز عالی ترین مصالح کودک رعایت شود، و پیوسته در تعارض بین حقوق فرزندپذیران و فرزندخوانده ها تقدم با حقّ کودک است. چرا که محرمیّت را برای فرزندخوانده یک حقّ و مصلحت عالی او می دانیم. باید حق محرمیّت برای کودک لحاظ شود و در غیر اینصورت واگذار نگردد. این کودک را از خانواده بدسرپرست خودش جدا کردیم و نباید از چاله بدسرپرستی او را خارج نموده و در چاه معصیت الهی بیندازیم. پس نباید کودک را به خانواده ای که مصالح کودک را در نظر نمی گیرد و محرمیّت برایش مهمّ نیست واگذار کنیم.
-آیا از لحاظ فقهی و حقوقی، تفاوتی بین کودکان بدسرپرست و بی سرپرست نیست؟
سوال بسیار بجایی را مطرح فرمودید. طبق آمار مسئولین سازمان بهزیستی کشور، 78 درصد از کودکانی که توسّط سازمان بهزیستی به عنوان فرزندخوانده واگذار می شوند کودکان بد سرپرست هستند. یعنی والدین حقیقی آنها مشخّص است. چون از لحاظ دادگاه و قانون نتوانستند رعایت مصلحت و غبطه کودک را بکنند حاکم شرع و ولی عام وارد شده و این کودک را از خانواده خودش گرفته و او را به جهت رعایت مصلحت کودک، در اختیار سازمان بهزیستی کشور قرار داده است.نکته مهمی که در اینجا بسیار حائز اهمیّت است و باید مورد توجّه قرار بگیرد این است که قانونگذار در قانون حمایت از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست، خواسته مشکلات دو گروه کودک را که از لحاظ فقهی و حقوقی تفاوت های زیادی دارند با یک قانون حل کند. به نظر می رسد که مشکلات این دو گروه راهکارهای متفاوتی داشته باشد. ما برای کودکان بی سرپرست می توانیم قوانینی با عنوان فرزندخواندگی وضع کنیم چون مشخص است که سرپرست ندارند. ولی کودکان بدسرپرست چطور؟ در حالی که پدر و مادر آنها مشخّص است.از لحاظ فقهی و حقوقی کاملاً مسئله کودکان بی سرپرست با کودکان بدسرپرست با هم متفاوت است. و مسائل و مشکلات هر یک با دیگری فرق دارد.به عنوان مثال: سرپرست بد اگر مشکلش حل شد و خودش را اصلاح کرد و دیگر بدسرپرست نبود، باید با این کودک چه کرد؟ آیا باید کودک را به والدین اصلی باز گرداند یا پیش خانواده فرزندپذیر بماند؟ بین رعایت مصلحت کودک، مصلحت پدر و مادر کودک و مصلحت سرپرست جدید کدام یک باید مورد توجّه قرار گیرد؟مثال دیگر اینکه اگر اموالی را که فرزندپذیران به کودک بخشیده اند، در صورتی که کودک فوت کند شرعاً این اموال برای کیست؟ برای فرزندپذیران است. برای پدر و مادر بدسرپرست است و یا برای حاکم شرع است؟ قانونگذار برای این مسئله چه راهکاری اندیشیده؟از سوی دیگر؛ با توجه به آمار بالای 87 درصد از کودکانی که واگذار می شوند بدسرپرست هستند و در آینده دچار این مشکل خواهند شد. و اگر بخواهیم روشی را اعمال کنیم که ارتباط این کودک را با خانواده بدسرپرست بطور کلّی قطع کنیم و اصلاَ دستیابی به والدین اصلی برای فرزندخوانده امکان پذیر نباشد، این خود باعث فروپاشی نسب و آثار زیاد آن است. و از طرفی این کودک تا پایان عمر در سوز و حسرت اینکه نمی داند پدر و مادرش کیست می سوزد و به صورت یک عقده همیشه در وجود او پیوسته دلش را بدرد می آورد. و این اقدامی است که قانونگذار کرده است. بنابر این باید لایحه سرپرستی به همان طریقی که بدان اشاره می شود، تدوین و تصویب و اجراء گردد. زیرا قانون فعلی پاسخگوی 13 درصد از کودکان بی سرپرست در بهزیستی می باشد نه 87 درصد کودکان بدسرپرست. بنابر این به مسئولین امر پیشنهاد می گردد هرچه سریعتر لایحه سرپرستی ویژه بدسرپرستان را تدوین، به مجلس تقدیم، و مجلس تصویب و به سازمان بهزیستی کشور جهت اجراء ابلاغ گردد.توضیح اینکه اساساَ در شرع مقدّس اسلام سه راهکار برای کودکان فاقد سرپرست یا بد سرپرست دیده می شود:
یکی بحث "لقیط" است یعنی کودکی که رها شده و هر مکلّفی که به او رسید شرعاَ موظّف می شود که این کودک را حفظ و نگهداری کند یا این کودک را جهت سرپرستی به حاکم شرع یا شخصی بسپارد، که این راهکار احکام خودش را دارد.راه دیگر این است که کودک را به عنوان فرزند و فرزندخواندگی بپذیرد که به صورت قانون حمایت از کودکان بی سرپرست و بد سرپرست الآن اجراء می شود که در آنجا هم از لحاظ فقهی و حقوقی نقطه نظرات خودمان را داریم.راه سوم این است که سرپرستی از کودکان بدسرپرست به ویژه به روش سنّت مهجور نبوی اجراء گردد که باید به صورت یک لایحه به مجلس تقدیم و پس از تصویب و تایید شورای نگهبان جهت اجراء به سازمان بهزیستی کشور ابلاغ گردد. به نظر می رسد که می بایست با توجّه به اینکه 87درصد از کودکان موجود در سازمان بهزیستی بدسرپرست هستند باید هرچه سریعتر این لایحه به صورت قانون درآمده و اجراء گردد چون از لحاظ حقوقی و فقهی تفاوت بسیار زیادی بین کودکان بی سرپرست و بد سرپرست وجود دارد.توضیح اینکه وجود نازنین پیامبر عظیم الشان اسلام (صلی الله علیه و آله) پیشنهادی را در رابطه با مشکلات اقتصادی که حضرت ابوطالب (ع) داشتند، در بین عموها مطرح فرمودند؛ که هر کدام از ما یکی از فرزندان ابوطالب را به سرپرستی قبول کنیم و بار مشکلات او را کم کنیم. و بچه ها تحت سرپرستی ما رشد کنند. یعنی حمایت مادّی و معنوی و سرپرستی توسّط ما انجام شود. تاریخ اینگونه نقل می کند که پیامبر (ص) این پیشنهاد را بعد از ازدواج با حضرت خدیجه (س) و در سنّ 6 سالگی حضرت علی (ع) و در زمان قحطی شدید و گسترده و در شرایطی که حضرت ابوطالب (ع) در فقر و سختی و تنگدستی بسر می بردند به عموها فرمودند و بنا شد که هر کدام یکی از فرزندان حضرت ابوطالب را بپذیرد.این بهترین راهکار است. امتیاز این راهکار این است که ما با احیای این سنّت که باید لایحه آن برای مجلس بصورت یک راهکار جدید نوشته شود. اگر نیاز شد من حاضر به همکاری هستم تا اینکه لایحه را بنویسم و تقدیم کنم. چون با رعایت این مسئله، حفظ هویّت کودک به عنوان حقّ مسلّم او پذیرفته می شود و دهها اثر نسب از بین نمی رود. الآن در سیستم فرزندخواندگی، بچه ای که پدر و مادرش مشخّص است به خانواده دیگری داده می شود و سعی در اخفاء نسب می شود. در نتیجه پدر و مادر واقعی و نسب خودش را گم می کند، که شرعاَ هیچ توجیهی ندارد.بنابر این با احیای سنّت پیامبر گرامی اسلام (ص) موجب حفظ نسب و آثار آن می شویم و جلوگیری از تحلیل حرام و تحریم حلال می شویم.که شامل آثار نگاه، لمس، ارث و ...است.در کتاب فرزندخواندگی در اسلام اشاره کرده ام که نسب ده ها اثر دارد و ما حقّ نداریم آن آثار را نادیده بگیریم. اگر به نسب توجّه نشود پاره ای از حقوق مالی و معنوی افراد از بین می رود.به عنوان مثال: اگر از فرزندخوانده قتلی سر بزند دیه او بر عاقله است. در حالی که خانواده فرزندپذیر، عاقله کودک نیستند چرا که بستگان نسبی این کودک عاقله او می باشند نه فرزندپذیر.یا در مواردی که این کودک جهت محرمیّت با فرزندپذیران و بستگان آنان نیاز به عقد دارد آیا پدرخوانده اذن در اجرای عقد دارد؟ و اشکالات دیگراین مدل سرپرستی به مصلحت کودک نیست که فرزند را به خانواده دیگری بدهیم و ریشه و نسب کودک از بین ببریم.در ضمن حقوق مالی کودک هم حفظ می شود. به عنوان مثال اگر از فرزندخوانده قتلی سر بزند، دیه او برعهده عاقله است. در حالی که خانواده فرزندپذیر عاقله کودک. چرا که بستگان نسبی این فرزندخوانده عاقله او می باشند نه فرزندپذیران.در مواردی که این کودک جهت محرمیت با فرزندپذیران نیاز به عقد دارد، آیا پدرخوانده اذن در اجرای عقد دارد؟از سوی دیگر با توجه به آماری که اخیراَ مدیرکل دفتر کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی کشور مطرح کردند مبنی بر اینکه در ازای هر کودکی که در سازمان بهزیستی وجود دارد 10 نفر متقاضی هستند، سوالی که مطرح می شود این است که آیا افراد بسیاری که نتوانستند از بهزیستی کودک بگیرند، تلاشی برای رفع مشکلشان یعنی فرزندداشتن انجام نمی دهند و هیچ گونه اقدامی نمی کنند؟ آیا نیاز خود به فرزند را از مسیر دیگری تامین نمی کنند؟لذا بازار خرید و فروش کودک یا سایر توافقات دیگر بین پدر و کودک با فرزندپذیران فراهم می شود. و بالتّبع مسیرهای غیر قانونی و بسیار نامطلوب و حادّتر از مشکلات فرزندخواندگی برای این کودک اتّفاق می افتد. چرا که بدون نظارت قانون، کودک را درگوشه ای و در ازای مبلغی از والدینش دریافت می کند و بطور کلّی و بدون هیچ سند و مدرکی از والدین خود جدا می کند، و نسب کودک به طور کلّی محو و نابود می گردد. از سوی دیگر، مصلحت روحی و روانی کودک تا پایان عمر او را نادیده می گیرند. مخفی بودن پدر و مادر کودک و بستگان او تا پایان عمر برای کودک مشکل و غم بسیار بزرگی ایجاد می کند. این عقده تا پایان عمر این کودک او را زجر می دهد.از کسانی که فرزندخوانده بوده اند و حتّی الآن ازدواج هم کرده اند بپرسید که چه عقده ای در دل دارند؟ پاسخ خواهد داد که عقده حل نشده ای که همیشه در دل من بوده و حتّی الآن هم وجود دارد این است که نمی دانم بستگان من چه کسانی هستند. متاسفانه در حال حاضر اینچنین اتّفاقی در جریان است که با احیای این سنّت نبوی، این عقده را حل می کنیم. پس غیر از اینکه این آسیب و این عقده را از کودک بر می داریم، باعث جلوگیری از خرید و فروش کودکان و از بین رفتن نسب و دیگر حقوق اساسی کودک مثل نفقه و ارث و دیه و مابقی آثار خواهیم شد.اینکه فقط منع قانونی ایجاد کنیم، بازدارنده مناسبی از خرید و فروش کودک نیست. بلکه باید قانونگذار باید راهکار قانونی ارائه کند تا این نیاز و مشکل مردم بدون اینکه خلاف شرع و قانون صورت پذیرد و آسیب فردی و اجتماعی بزرگی بوجود آید حل شود. در اینجا هم می شود شرایط و ضوابطی گذاشت که سنّت نبوی اجراء و اعمال شود و مشکل مردم هم طبق قانون مرتفع گردد. چه اشکالی دارد که این فرزند بفهمد پدر و مادر و بستگان واقعی اش چه کسانی هستند و بتواند از حقوق قانونی خودش جهت زندگی بهتر استفاده کند؟ این نگرانی که پدر و مادر اصلی کودک در آینده برای فرزندپذیران ایجاد مشکل می کنند، قابل حلّ است و راهکارهای متعدّدی دارد.
-نظر جنابعالی در باره قانون واگذاری کودک به دختران مجرّد و زنان مطلّقه چیست؟
قانونگذار در قانون حمایت از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست یک مادّه قانونی (مادّه 5) را به تصویب رسانده که در تبصره 3 این مادّه بیان شده که اولویّت در واگذاری کودک اوّلاَ به زوجین بدون فرزند، ثانیاَ به دختران زنان بدون شوهر فاقد فرزند و درنهایت به زوجین دارای فرزند. با توجّه به این که نسبت متقاضیان کودک به تعداد کودکان موجود در بهزیستی ده به یک است. یعنی ده خانواده متقاضی داریم و یک کودک. ما حق نداریم کودکی را به زنان و دختران مجرد بدهیم. بله اگر زوجین متقاضی نداشتیم، شاید بهتر باشد که این کودک در یک خانه باشد تا این که در بهزیستی باشد ولو اینکه یک خانم مجرد او را سرپرستی کند در آن صورت واگذاری به دختر مجرّد یا زن مطلّقه اشکالی نداشت. ولی در حال حاضر تعداد بسیاری از متقاضیان که زوج هستند همچنان در صف هستند و نوبت به دختران مجرّد و زنان مطلّقه نمی رسد.ما باید توجّه به مصلحت کودک داشته باشیم. اینکه صرف دلسوزی برای یک خانم مجرّد که دوست دارد کودکی را سرپرستی کند، مصلحت خانم مجرّد یا زنان مطلّقه را در نظر بگیریم صحیح نیست و توجیه مناسبی برای واگذاری سرپرستی به او نیست. بلکه باید دید که آیا این سرپرستی به مصلحت کودک می باشد یا خیر. وظیفه سازمان بهزیستی رعایت مصلحت کودک است.اگر این واگذاری اتفاق بیافتد وجاهت قانونی و شرعی ندارد. زیرا اولویّت با زوجین است و نوبت به بانوان مجرّد نمی رسد. معنای اولویّتهای در این تبصره این نیست که واگذاری کودک به زوجین بهتر است و اگر به زنان مجرّد داده شود اشکالی ندارد.نکته بعدی اینکه با واگذاری این کودک به دختر مجرّد یا زن مطلّقه ممکن است نیاز مادّی این کودک تامین شود، ولی نیاز معنوی این کودک کاملاَ تامین نمی شود چون نیاز این کودک به مادر ممکن است تامین شود اما نیاز به پدر چطور؟ از لحاظ عاطفی ما نمی خواهیم کودکی که والدین داشته و او از والدینش جدا شده دوباره در خانواده ای بزرگ شود که نیازهای اوّلیّه او که شامل محبّت و سایه پدر نیز می شود را بدون هیچ مصلحتی از او سلب کنیم. اگر این خانم نقش مادری را صد در صد ایفاء کند، 50 درصد از نیاز های عاطفی و روحی کودک را برآورده است. (البته اگر این خانم بدون شوهر بتواند همان 50 درصد نقش را هم ایجاد کند و بتواند از لحاظ روحی و عاطفی مثل یک خانمی که در خانواده کامل زندگی می کند عمل کند) یک نیاز مهم عاطفی کودک پدر داشتن است، برای این چه فکری شده است.
بنابر این ما باید مصلحت کودک را در نظر بگیریم و طبق قانون و شرع و حتی طبق کنوانسیون حقوق کودک که می گوید عالیترین مصالح کودک را در نظر بگیرید نمی توانم کودک را (با وجود زوجین متقاضی دارای صلاحیت که می توانند نقش پدری و مادری را بطور کامل ایفاء کنند) در اختیار کسی قرار دهم که نیاز های عاطفی و روانی کودک برطرف نگردد.بحث دیگر اینکه دراین اولویت بندی، خانواده دارای فرزند در اولویت آخر قرار دارد. ولی به نظر من خانواده ای که دارای فرزند است حتی به دلایلی می تواند به خاطر شرایطی که در فضای خانه حکمفرما است در اولویّت اوّل قرار بگیرد. یکی از این دلایل این است که تجربه ثابت کرده که کودکی که تک فرزند است لوس تر و ضعیف تر و پرتوقع تر از کودکی تربیت می شود که در خانواده چند فرزند تربیت شده. تا چه رسد به اینکه بخواهند کودک را به زنان مطلّقه یا دختران مجرّد واگذار نمایند.مسئله بعد این است که کودک به متقاضی خارج از کشور داده شود. چه توجیهی می تواند داشته باشد. با اینکه سازمان بهزیستی هیچ نظارتی بر کودک در خارج از کشور ندارد. ثانیاَ با توجه به بحران جمعیّتی یک کودک سالم و عاقل و در حقیقت یک سرمایه را از آمار مملکت خارج کرده ایم و تبدیل به یک سرمایه برای کشور دیگر نموده ایم. این عمل نه تنها به مصلحت کودک نیست بلکه به مصلحت کشور هم نیست.متقاضی فرزندی داشتیم که می خواست کودک را به کانادا ببرد. از ایشان پرسیدم چرا از همانجا فرزند نمی گیرید؟ در جواب گفتند که در اینجا فرزند سالم به ما نمیدهند و کودکان معلول و مریض به ما می دهند.و مورد دیگر از کشور دیگری تماس داشت و می گفت فرزندی که به ما می دهند موقّت است و دوباره از ما پس می گیرند. این کشورها کودکان سالم خودشان را به کسانیکه از کشور خودشان نیستند، نمی دهند و یا اگر بدهند به صورت موقّت و با نظارت شدید می دهند. چون به کودک به عنوان یک سرمایه بزرگ انسانی نگاه می کنند و این سرمایه برای آنها بسیار مهمّ است. از این رو به تابعین کشور های دیگر کودک نمی دهند. آیا ما حقّ داریم کودکان سالم خود را از وطن خودش خارج و به کشورهای دیگر جهت سکونت دائم صادر کنیم و تقدیم کنیم. این موضوع با مصالح و منافع مملکت و جامعه ما در تعارض است.اشکالات دیگر قانون حمایت از کودکان بی سرپرست و بد سرپرست از منظر فقه و حقوق را بررسی کرده ام و در جای خودش تقدیم می کنم.
-طبق صحبت شما قانون حمایت از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست فعلی، پاسخگوی مشکلات فقهی و حقوقی کودکان بدسرپرست نیست. پیشنهاد شما در این رابطه چیست؟
این قانون فرزندخواندگی برای 13 درصد کودکان بی سرپرست مناسب است. امّا پاسخگوی 87 درصد کودکان بدسرپرست نیست. بحث ما در اینجا این است که اوّلاً وقتی ما 87 درصد بدسرپرست داریم نسب را نابود نکنیم. ثانیاً این اتفاق نیافتد که کسی کودک را در بدو تولد یا قبل از تولد خریداری کند و شناسنامه هم به نام خودش باشد و نسب کودک به طور کلّی فرو پاشد. این اتّفاقی است که به هر حال در جامعه می افتد. یعنی بعضی ها به هر طریقی نیاز خود به کودک را مرتفع می کنند. که احدی هم از این موضوع باخبر نمی شود.با توجّه به اینکه بر اساس آمار بهزیستی کشور، رابطه متقاضیان فرزند ده به یک است. یعنی ده متقاضی کودک داریم و یک کودک در بهزیستی. و از سوی دیگر سالانه بین 1000 تا 1500 کودک واگذار می گردد. بنابر این آمار متقاضیان کودک، سالانه بالغ بر 15000 نفر می شود که می بایست نیاز این متقاضیان به صورت ضابطه مند و قانونمند حل گردد. یعنی اگر کسی کودک خود را نمی خواهد به طور قانونی اعلام کند و کسی هم که خواهان کودک است به طور قانونی درخواست بدهد و کودک را (با رعایت حقوق مادی و معنوی کودک) از او دریافت کند. از این رو ضروری است در اسرع وقت، برای کودکان بد سرپرست لایحه ای که مشروعیّت آن برگرفته از سنّت مهجور نبوی است، به صورت مستقلّ تدوین گردد، که حقوق کودک، والدین کودک و فرزندپذیران در آن رعایت شود. به طوری که کودک جهت سرپرستی با رعایت شرایط و حقّ تقدّم حقوق کودک به فرزندپذیر واگذار گردد. با این اقدام، جلوی بیع و واگذاری کودک به صورت غیر قانونی گرفته می شود. ما نمی خواهیم کودک فروخته شود و همه سرمایه و حقوق نسبی اش از دست برود. یعنی یک قانون داشته باشیم به نام حمایت از کودکان بی سرپرست و قانون دیگری برای حمایت از کودکان بدسرپرست. چون این دو دسته از کودکان، مواضع شرعی و قانونی متفاوتی دارند که باید از هم جدا گردند. در مجموع در فرزند خواندگی باید به مباحث فقهی و دینی توجه داشت چرا که دین و شرع،برنامه ای جامع و کامل برای زندگی سعادت مندانه دارد.