به گزارش خیمه مگ،اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوَابَ فَضْلِكَ وَ أَنْزِلْ عَلَيَّ فِيهِ بَرَكَاتِكَ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِمُوجِبَاتِ مَرْضَاتِكَ وَ أَسْكِنِّي فِيهِ بُحْبُوحَاتِ جَنَّاتِكَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّين.
اى خدا در اين روز به روى من درهاى فضل و كرمت را بگشا و بر من بركاتت را نازل فرما و بر موجبات رضا و خوشنوديت موفقم بدار و در وسط بهشتهاي خود مرا مسكن ده، اى پذيرنده دعاى مضطر پريشان.
* معنای فضل
فضل در قرآن و معارف اسلامی به چند معنا به کار رفته است.
یکی به معنای «برتری» و دیگری به معنای «بخشش» آمده است.
فضل به معنای بخشش،به بخششی گفته میشود که انجام آن بر بخششکننده لازم و واجب نیست؛ از این رو اگر کسی نفقه فرزندان یا مزد زیردستان را پرداخت کند فضل نکرده و فقط به وظیفه خود عمل نموده و حق آنان را پرداخت نموده است.
اما «فضل» به معنای برتری در چند جای قرآن به کار رفته است. قرآن میفرماید: وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزقْ. خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد. (نحل 71)
در این آیه ملاک برتری، برتری مادی است.
در آیات دیگر خداوند به برتری معنوی اشاره دارد و میفرماید: وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ (3)
و ما به داود از سوى خود فضيلتى بزرگ بخشيديم؛ (ما به كوهها و پرندگان گفتيم:) اى كوهها و اى پرندگان! با او همآواز شويد و همراه او تسبيح خدا گوييد! و آهن را براى او نرم كرديم. (سوره سباء 10)
همچنین خداوند میفرماید: «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُورا». ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ و به داوود، زبور بخشيدیم. (اسراء 55)
یا میفرماید: وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي فَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنين؛ و ما به داوود و سليمان، دانشى عظيم داديم؛ و آنان گفتند: ستايش از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد.(سوره نحل، آیه 15)
اما آنچه در این روز از خداوند طلب میکنیم «اللهم افتح لی فیه ابواب فضلک» مراد روزهدار از فضل، به معنای عطیه و بخشش است؛ یعنی به ما عطیه و بخششی مرحمت فرما که آن بخشش، فراتر از استحقاق ما باشد. چون انسان استحقاق فضل خدا را ندارد.
خداوند درباره فضل خود به بندگان میفرماید: فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ؛ اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زيانكاران بودید. (بقره 64)
فضل در این آیه و آیات مشابه آن، به معنای بخشش، فراتر از استحقاق فرد میباشد.
در دعای قنوت نیز میخوانیم، « اِلهی عَامِلنا بِفَضلِکَ وَ لاَ تُعامِلنا بِعَدلِک»، یعنی خدا با فضلی که فراتر از استحقاق ما باشد با ما رفتارکن.
خلقت انسان بلااستحقاق بود خدا ما را آفرید و همچنین هیچ یک از عبادتهای ما استحقاق بهشتیشدن را ندارد، لذا اگر خدا انسان را به بهشت ببرد با فضل و بخشش خود میبرد.
در برابر عبادت، دو چیز قرار دارد: یکی نعمت و دیگری معصیت، یعنی از طرفی ما غرق نعمتهای خدا میباشیم و از سوی دیگر غرق در معصیتهای خویش هستیم.
عبادت انسان در برابر نعمت خداوند و نیز در برابر معصیتهایی که انجام دادهایم، ناچیز است و نمیتواند کفاره آن باشد. پس هر چه وجود دارد فضل خداست، نه عدل خدا.
* فراز دیگر دعا
«ووفقنی فیه لموجبات مرضاتک»؛ در این روز به من توفیق بده تا موجبات خشنودی تو را فراهم کنم.
* دوستی و دشمنی برای رضای خدا
امام سجّاد عليه السّلام فرمود: وقتي كه اوّلين و آخرين انسانها جمع مي شوند ( و قيامت برپا مي گردد) مأموري ندا مي دهد كه كجايند آنان كه يكديگر را براي خدا دوست مي داشتند؟ افرادی برمیخیزند، به آن ها گفته مي شود كه به سوي بهشت برويد كه حسابي بر شما نيست ( و نبايد در صحراي محشر معطل بشويد). آن ها حركت مي كنند، در بين راه عده اي ملائكه آن ها را مي بينند و از آنان مي پرسند: به كجا مي رويد؟ آن ها مي گويند: بدون حساب وارد بهشت مي شويم! ملائكه مي پرسند: شما جزء كدام حزب و گروهي هستيد؟ پاسخ مي دهند ما يكديگر را به خاطر خدا ( و نه به جهت امور دنيوي) دوست مي داشتيم! مي پرسند: عمل شما چه بود؟ مي گويند: دوستي و دشمني ما با افراد براي خدا بود، به خاطر خدا با كسي دوست و به خاطر او با ديگري ( كه دشمن خدا بود) دشمن بوديم! ملائكه مي گويند: اجر و پاداش نيكوكاران خوب است ( به بهشت برويد). (شنیدنی های تاریخ ص 63-64)
«واسکنّی فیه بحبوحات جناتک»، و در وسط بهشتهایت مرا ساکن کن.
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهاَ. برای نفس شما، بهایی غیر از بهشت نیست، پس نفس خود را به غیر از بهشت نفروشید. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 232
* همنشین داود در بهشت
روزي حضرت «داود» در مناجاتش از خداوند خواست، همنشين او را در بهشت به وي معرفي كند. از جانب خداوند ندا رسيد كه «فردا از دروازه شهر بيرون برو. اوّلين كسي كه با او برخورد نمايي، همنشين تو در بهشت مي باشد.» روز بعد، حضرت داود به اتّفاق پسرش «سليمان» از شهر خارج شد. پيرمردي را ديد كه پشته هيزمي از كوه پائين میآورد، تا بفروشد. پيرمرد كه «متّي» نام داشت، كنار دروازه فرياد زد:«كيست كه هيزم بخواهد؟» يك نفر پيدا شد و هيزمش را خريد. حضرت داود پيش او رفت و سلام كرد و گفت:«آيا ممكن است، امروز ما را مهمان كني؟» پيرمرد پاسخ داد:«مهمان حبيب خداست، بفرماييد.» سپس پيرمرد با پولي كه از فروش هيزم بدست آورده بود مقداري گندم خريد. وقتي آن ها به خانه رسيدند، پيرمرد گندم را آرد كرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلويِ مهمانانش گذاشت. وقتي شروع به خوردن كردند، پيرمرد، هر لقمه اي را كه به دهان مي برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمدُ لله» مي گفت. وقتي ناهارِ مختصر آنها به پايان رسيد، دستش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت:« خداوندا، هيزمي را كه فروختم، درختش را تو كاشتي. آن را تو خشك كردي، نيرويِ كندنِ هيزم را تو به من دادي. مشتري را تو فرستادي كه هيزم ها را بخرد و گندمي را كه خورديم، بذرش را تو كاشتي. وسايل آرد كردن و نان پختن را نيز تو به من دادي. در برابر اين همه نعمت من چه كرده ام؟» پيرمرد اين حرف ها را مي زد و گريه مي كرد. داود نگاهِ معني داري به پسرش كرد؛ يعني همين است علّت اين كه او با پيامبران محشور مي شود. (داستان های شهید دستغیب ص 30-31)
حضرت مولیالموحدین فرمود: تَرْكُ الذَّنْبِ شَدِيدٌ وَ أَشَدُّ مِنْهُ تَرْكُ الْجَنَّةِ.ترک کردن گناه سخت ، وسخت تراز آن،ترک کردن بهشت است. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 187
سيد بن طاوس«ره» گفت: خليفه می خواست منصب قضاوت را به من واگذارد. به او گفتم: ميان عقل و هواي نفس من، جنگ و جدال سختي در گرفته است. عقل گويد: من مي خواهم تو را به سوي بهشت هدايت كنم و سعادت هميشگي تو را تأمين نمايم. هواي نفس میگويد: بهشت و آخرت نسيه است. من مي خواهم تو را از لذّتهاي دنيوي كه نقد است برخوردار نمايم و درهاي خوشبختي را بر روي تو بگشايم. اين نزاع در بين عقل و هواي نفس بالا گرفت و قضاوت را به عهده من نهادند و من گاهي عقل و گاهي نفس را محكوم كردم وهنوزهم نزاع ادامه دارد. اكنون مدت پنجاه سال است كه از عمرم مي گذرد و نتوانسته ام اين نزاع را خاتمه دهم، پس كسي كه دراين سنّ طولاني؛ نتواند يك قضيّه را فيصله دهد، چگونه مي تواند در پيش آمدهاي گوناگون، بين مردم قضاوت نمايد. براي قضاوت و داوري بين مردم، كسي را برگزينيد كه بين عقل و هواي نفس او توافقي حكم فرما باشد تا بتواند در اين كار خطير، دخالت نمايد. (ماهنامه پاسدار اسلام –سال دهم-شماره110)
* تو زاهدتری
روزی خلیفه به بهلول گفت؛ تو انسان زاهدی هستی که توانستی از دنیا و مقام دنیوی بگذری، بهلول پاسخ داد؛ ولی تو زاهدتر هستی؛ زیرا از آخرت خود به خاطر دنیا گذشته ای!
والسلام علیکم و رحمة الله برکاته