به گزارش خیمه مگ،حجتالاسلاموالمسلمین محمدباقر تحریری در ادامه شرح فقرات دعای افتتاح در این فراز از دعا به بررسی علم سازنده و رابطه آن با حلم و چگونگی ظهور صفت حلم خدای متعال می پردازد.
الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِي غَضَبِهِ وَ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى مَا يُرِيد الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْخَلْقِ بَاسِطِ الرِّزْقِ
حقیقت حلم الهی چیست؟
الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ
در جلسه قبل عرض شد که در این قسمت از دعا، ستایش حقتعالی به جهت کمالات خاصی است که در وجود بندگان اظهار میکند. اول مسئله حلم پروردگار متعال است که در رابطه با بندگان و برخوردهای نامناسب با مقام ربوبیت او بردباری و تحمل به خرج میدهد. با اینکه میداند که آنها چنین برخوردی را دارند، این بردباری بهگونهای است که گویا به اعمال بندگان علم ندارد.
در روایات هم آمده که خداوند در این جهت درنهایت کمال است و چنین برخورد حق تعالی با بندگان مانند برخورد افراد جاهل است، باآنکه خداوند بر تمامی حالات آنها احاطه دارد. و «عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ، است( آل عمران 119 ) از جهت علم به اعتقادات و تفکرات و خطورات نفسانی بندگان و نسبت به اعمالی که بندگان انجام میدهند، آگاه است «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور، غافر 19» و میداند که این شخص عناد دارد یا عمداً یا از روی جهل و خطا این کار را انجام میدهد و نباید عناد و عمد را یکسان دانست اما حق متعال بهمقتضای برخورد این بندگان، عمل نمیکند و حلم یعنی این ؛ لذا در روایات آمده است که انسان عالم باید اهل حلم باشد و کمال علم با حلم همراه است.
علم سازنده کدام علم است؟
علمی که سازنده خود و دیگری است، چنین علمی با حلم همراه است که در مقام برخورد با دیگران انسان به مقتضای علمش برخورد نکند نه اینکه علمش را جهل بداند اما در مقام عمل با علمش برخورد نکند درنتیجه اگر این علم با حلم همراه نباشد در حقیقت این علم خاصیت جهل دارد و در روایات به این نکات اشاره شده است.
لذا هر مقدار که علم شخص نسبت به معارف دین بالاتر باشد، نحوه برخورد او با افراد مختلف گوناگون است و با افراد بهصورت یک سنخ برخورد نمیکند و یک سنخ برخورد کردن با افراد به علت جهل به روحیات است و جهل به اینکه هرکدام از معارف دین با یک روحیهای میسازد، که البته یک دسته از معارف دین همگانی است که همه افراد باید بپذیرند، لکن وقتی افراد با این معارف اعتقادی یا اخلاقی یا عملی دین، با روحیات گوناگون برخورد کردند، برخورد با اینها راهکارهای مختلفی دارد و حلم موجب میشود که انسان با سعهصدر برخورد کند و با آن کسی که با عناد برخورد میکند بهنوعی و با کسی که از روی خطا برخورد میکند بهگونهای دیگر مواجه میشود، لذا حلم موجب میشود که انسان آگاهیهای دیگری نسبت به روحیات انسان پیدا کند و نسبت نحوه پیاده کردن دین برایش حاصل شود، لذا یکی از مظاهر نشان دادن حلم در فراز بعدی آمده است.
عفو الهی ریشه در حلم او دارد
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ
ستایش مطلق برای خدایی است که بااینکه قدرت دارد، عفو میکند و از مؤاخذه چشمپوشی میکند. یکی از صفات کمالیه عفو نسبت به کسی است که جرمی را مرتکب میشود. جرم اعم از جرم مالی یا جرم جانی و اقسام دیگر جرم، این صفت بهطورکلی مطلوب است، منتها خصوصیاتی دارد، عفو تا جایی کمال است، اما در یک مرحله دیگر کمال نیست، که اگر در آن مرحله عفو انجام بشود موجب مفاسد دیگری خواهد شد که باید آن را بررسی کرد و این مسائل در احکام حقوقی و جزایی وجود دارد.
کمال بودن این صفت بیشتر وقتی بروز میکند که شخص قدرت بر انتقامگیری هم دارد. وقتی شخص قدرت بر انتقامگیری ندارد عفو خوب است ولی وقتی قدرت بر انتقام دارد و میتواند قصاص کند کمال بودن این صفت بیشتر بروز میکند یا به قدرت اجتماعی یا سیاسی رسیده است و میتواند مخالفین و دشمنانش را قلعوقمع کند اما فرمودهاند خیر، انسان با این قدرتی که دارد عفو کند که این عفو هم صفت کمالیه خود شخص را ظهور میدهد یعنی شخص به کمالاتی رسیده است و هم موجب ظهور کمالاتی در جامعه میشود شخصی که مورد عفو قرار میگیرد، چهبسا در او تغییر حالتی پیدا بشود و چهبسا اگر عفو شامل حال او نمیشد از جهت اجتماعی یا از جهت وجود از بین میرفت و نابود میشد ،اما زمانی که عفو شامل حال او شد، در او تغییری حاصل میشود تا بهطرف حق بیاید، لااقل برای او اتمامحجتی بشود.
خدای متعال باقدرت مطلقهاش، صفت عفوش را ظهور می دهد ، صفت عفو هم درواقع یعنی بهمقتضای صفت قدرتم عمل نمیکنم، کانه قدرت ندارم، عفو ظهور صفت حلم است، حلم پشتوانه صفت عفو است، لذا در ترتیب هم اینگونه بیان میشود،
چگونگی ظهور صفت حلم خدای متعال
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِي غَضَبِهِ وَ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى مَا يُرِيد
ستایش مطلق برای خدایی است که او با اینکه مورد غضب است و باید در او غضب ظهور پیدا کند، لکن این حلم را طول میدهد، «وَ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى مَا يُرِيد» با وجوداینکه قدرت دارد به مقتضای صفت غضب حرکت کند.
میدانید که صفت غضب در مقابل حلم تغییر حالتی در ما ایجاد میکند که این مسائل برای خدای متعال مطرح نیست، لکن آن لوازم این حالات برای خدای متعال اثبات میشود، «حلم» کوتاه آمدن و حرکت نکردن بهمقتضای آن برخورد ناگوار طرف مقابل است درصورتیکه «غضب» حرکت کردن است و ایجاد مشکلی مانند پرخاشگری و امثال اینها برای طرف مقابل ایجاد کردن است. پس در حقیقت عذاب؛ ظهور غضب است، اینکه خدای متعال در برابر هر مخالفتی یک وعیدی داده است، این وعید بیانگر آن غضب الهی است و اینکه خدای متعال حلمش را طولانی میکند یعنی آن آثار نامطلوب نافرمانی را که خودش مقرر کرده است و بر عبد اظهار میکند آنها را مترتب نمیکند و به او مهلت میدهد، کانه صبر میکند تا ببیند چه میزان تغییر در این نفس حاصل میشود و این عدم ترتب آثار ناگوار بر نافرمانی برای این است که تحولی در این عبد حاصل بشود و خودش را از حالت غضب و مغضوب شدن بیرون بیاورد و به حالت مرحوم شدن وارد بشود که اگر پشیمان شد، این پشیمانی تحت رحمت الهی قرارگرفته است و این شخص مرحوم شده و مورد رحمت قرارگرفته است. همینطور مسائل دیگری که در روایات آ مده است.
ازآنجاییکه گناه دارای آثاری است و خدای متعال به ملائکه فرمان میدهد که بعد از گناه این عبد این آثار را مترتب نکند، اینها ظهور صفت حلم خدای متعال است و پس از عمل هم خدای متعال میفرماید: این اثر را تا مدتی مترتب نکنید که این همان «طُولِ أَنَاتِهِ» است.
معنای خالق الخلق بودن حق متعال
الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْخَلْقِ بَاسِطِ الرِّزْقِ
این فراز هم بیانگر کمالاتی از حقتعالی است که این کمالات همواره در نظام آفرینش ظهور و بروز دارد، اولین مسئلهای که ما با موجودات برخورد میکنیم، جنبه ایجادی و موجودیت شیء است، از آن جنبه به خالقیت و مخلوقیت تعبیر میکنیم، نبود بعد از بود، حالا تعبیرات گوناگونی دارد گاهی مخلوق گفته میشود و گاهی حادث گفته میشود و برخی تعابیر مقداری عمیقتر است و جنبه زمانی ندارند و برخی تعابیر طبیعتشان جنبه زمانی دارد؛ معنای اولیه «حادث» نبود شیء است درزمانی و بودن شیء درزمانی دیگر، اما مخلوقیت خیر، قدری عامتر است و همینکه ملاحظه بشود موجودی وجودش از خودش نیست و موجدی میخواهد و نکته دوم اینکه گاهی در لفظ خالق به موجودی مخلوق گفته میشود که برای وجودش یک سری زمینهها را لازم دارد و گاهی هم بهصورت عام استفاده میشود، و موجودی که برای خلقتش زمینه مادی لازم ندارد به او هم مخلوق گفته میشود.
مثلاً در روایات هست که «أوّل ما خلق اللّه نور نبيّك، اشتقّه من نوره، غرر الأخبار، ص: 422» و تعبیرات اینچنینی که باید بهصورت موردی بررسی شود که این تعبیر کجا به کار گرفتهشده است و معنای عام یا خاص از آن استفاده بشود. نکته مهم این است که ما خالقیت خدای متعال را نباید در حیطه زمان بدانیم و ذهن ما با زمانیات انس دارد، وقتی یک فعلی حساب میشود، زود قالب زمان گذشته یا حال یا آینده را میگیرد، اما افعال الهی نسبت به موجودات تکوینی ازآنجهت که بهحقتعالی نسبت دارد، خارج از زمان است، یعنی همه زمانها را فرامیگیرد، اینکه میگوییم خالق نه اینکه خلق کرد، خلق میکند، بهصورت استمراری و از گذشته و حال و آینده را باید در نظر بگیریم یعنی خالقیت خدای متعال را آناً فآناً باید بدانیم، نه اینکه بگویم در یکزمان خلق کرد و دیگر خالقیت ندارد، خَالِقِ الْخَلْقِ یعنی همواره در مقام ایجاد است که در برخی از آیات صریحاً به این معنا دلالت میکنند، «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن؛ رحمان 29» این «یوم» هم معلوم نیست که معنایش یوم اصطلاحی ما باشد، گاهی در قرآن کریم یوم به معنای روز اصطلاحی هست، اما گاهی اینگونه نیست و باید به خوبی در این مسائل دقت داشته باشیم تا مطالب زیادی در اثر این توجهات برایمان حاصل بشود. «لیل» هم اینگونه است، در اصطلاحات روایات هم همینطور است و فقها گاهی در بحثهای فقهی این نکات را در نظر دارند، گاهی یوم مقابل لیل است معنای خاص خودش را دارد اما معلوم نیست که اگر کلمه یوم بهتنهایی بکار رفته باشد همیشه به این معنای خاص باشد «وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ، حج 47» ما این یوم را طلوع خورشید تا غروب خورشید نمیدانیم، گاهی به لحظه معنا میشود، مانند ساعت، این ساعتی که ما میگوییم، زمان مربوط به ما هست که زمان را مقطع بندی کردهایم و دقیقه و ثانیه درست کردهایم و شصت دقیقه را میگوییم یک ساعت، این مسائل جدیداً مطرحشده است و قبلاً نبوده است، لذا یوم القیامه که میگوییم ذهنمان به همین روز میآید، در معارف قرآن باید خیلی به اینها دقت داشته باشیم.
شب قدر هم همینطور است، لیلة القدر، بهطور احتمالی و غیرقطعی عرض میکنیم، چراکه باید در این مسئله تحقیق کرد و بهصورت سؤالی عرض میکنیم، تنها مقطع غروب آفتاب تا طلوع فجر لیلة القدر است؟ خیر اینها تعابیری است که ما بفهمیم لذا در تعابیر هست که روز قدر هم فضیلت شب قدر را دارد و همین شب در آنطرف کره زمین روز است پس شب قدر چگونه میشود؟ اینها حسابهای خاصی دارد که باید در جای خودش بررسی بشود غرض این است که اینکه میگوییم خدای متعال خالق است، مانند بقیه اوصاف فعلیه خدای متعال و از جهت انتسابش به خدای متعال باید خارج از زمان و مکان بگیریم، گر چه این موجود زمانی است و الآن یا دیروز موجود شده یا فردا موجود میشود اما این، اینگونه است، اما از جهت انتصابش به خدای متعال نکتهای است که باید بهدقت به آن توجه بشود و در مسائل عقلی هم باید به آن عنایت خاصی بشود.
لذا گفته میشود «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ یس 82» بهصورت "کن فیکونی" است اما مراد چیست؟ تدریجاً موجود میشود، اراده به این صورت است اما مراد، این شیئی هم که تدریجاً موجود میشود، إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ تکیه میکند شیئی هم که تدریجی نیست، موجود مجرد، آنهم اینچنین است منتها ظهور این اراده در مرادها گوناگون است، یک ارادهای بهصورت تدریجی ظهور میکند و مراد دیگر بهصورت دفعی، نمونه ضعیفی هم در خود ما هست، شما اراده میکنید که یک ساعت سخنرانی کنید، خودتان را برای این سخنرانی حاضر میکنید، این حضور ذهنی برای شما هست، این حضور ذهنی آن تدریج را ندارد اما وقتی میخواهید آن را پیاده کنید، باید مطلب را در یک ساعت پیاده کنید چون قوام این در پیاده کردنش به خصوصیات عالم ماده است و اراده سخنرانی که در این قالب ظهور میکند باید به تدریج ظهور پیدا کند ولی در مرتبه قبل اینچنین نیست، خدای متعال دومرتبه ازقضا دارد «إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ مریم/ 35» گاهی میفرماید: «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ یس/ 82» در رابطه با خالق الخلق، این مطلب را عرض میکردیم که اگر ما به هر موجودی برخورد کنیم، صفت خالقیت خدای متعال را همانجا میتوانیم و باید درک کنیم،
حقیقت رزق و معنای آن
بَاسِطِ الرِّزْقِ
خدای متعال رزقش را بسط و گسترش داده است یعنی موجوداتی را که ایجاد کرده است، زمینه بقایشان را هم ایجاد کرده است و همواره هم در مقام ایجاد خود آنهاست و هم در مقام ایجاد زمینههایی که بقای آنها را متکفل است، این معنای رزق است، هر شیئی در حدوثش و بقائش به اموری نیازمند است و این امور به او می رسد، میگوییم این رزقش است، این هوا رزق این گیاه است و این خاک رزق این گیاه ست و همینطور، یکوقت ما خود وجود را بعد از عدم ملاحظه میکنیم که این میشود مخلوقیت یکوقت این وجود را با زمینههایی که میخواهد در حفظ و بقاء ظاهر موجود دخالت کند، منظور از ظاهری این است که حفظ و بقاء همه اینها به خدای متعال است، اینها دخالت در حفظ و بقاء ظاهری دارند، اینها را هم که خدای متعال ایجاد میکند این جهت را میگوییم رازقیت، ما «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبينٍ، هود 6»، رزق این موجود به لحاظ مرتبه وجودیش، با موجود دیگر فرق میکند مورچه یک رزقی دارد و مگس رزق دیگری دارد و الیماشاءالله، درآنواحد میبینیم که خدای متعال بهحساب ما بینهایت موجودات را رزق میدهد، ظاهراً از علی (ع) سؤال میشود خدای متعال چگونه از اینهمه مردم حساب میکشد؟ حضرت میفرماید خدای متعال چگونه اینها را رزق میدهد؟! خوب به تعبیرات دقت کنیم، تدریج برای ماست که وجود محدودی داریم و از یک سوراخ سوزن به عالم نگاه میکنیم، اما حقیقتی که محیط به عالم است و هیچچیزی از تحت علم و قدرت او خارج نیست، لذا این رزق دادن برای او آسان است، تمثیلات ائمه (ع) را خوب دقت کنیم در بیاناتشان حقایق بسیاری را در قالب تمثیل بیان میکنند، حضرت حساب کشی در قیامت را مانند رزق دادن حقتعالی در عالم دنیا بیان کرده است که ما با تعمق بیشتری به مسائل نگاه کنیم.