به گزارش خیمه مگ، تقریر کامل درس این مرجع فقید شیعه را به علاقه مندان مباحث فقهی تقدیم میکند.
▪ افضل بودن وقت اول از وقت ثانی هر نماز به حسب روایات در وقت فضیلت صلاة ظهر، تفصیل دادیم. گفتیم: در مواردی که نافله نیست مثل صلوة در سفر، یا نافله را قبل از ظهر میشود خواند مثل یومالجمعه، وقت فضیلت شروعش به زوال شمس از دایرهای نصفالنهار است و اما در مواردی که مشروعیت نافله بعد از دخول وقت صلاة است، وقت فضیلت صلاة ظهر وقتی است که نافله را تمام کند «طالت أو قصرت» و اما نسبت به کسی که نافله را به مجرد الزوال شروع نکرده است تا فیء به قدم یا قدمین ـ که دوپا به اندازه ذراع است ـ برسد، تا این حد، فرصت نافله است، بعد از اینکه ذراع شد و ذراع تمام شد، وقت فضیلت صلاة ظهر میرسد. الا در موردی مثل ایام الحرّالشدید که در آنجا انسان بهتر است نماز ظهرش را به وقتی بیندازد که هوا خنک است، وقتی که ظل به اندازه مثل شاخص رسید، دلیلش هم همان موثقه زراره (وسایل/4/144/ح13) بود که خواندیم. ....
▪ افضل بودن وقت اول از وقت ثانی هر نماز
به حسب روایات در وقت فضیلت صلاة ظهر، تفصیل دادیم. گفتیم: در مواردی که نافله نیست مثل صلوة در سفر، یا نافله را قبل از ظهر میشود خواند مثل یومالجمعه، وقت فضیلت شروعش به زوال شمس از دایرهای نصفالنهار است و اما در مواردی که مشروعیت نافله بعد از دخول وقت صلاة است، وقت فضیلت صلاة ظهر وقتی است که نافله را تمام کند «طالت أو قصرت» و اما نسبت به کسی که نافله را به مجرد الزوال شروع نکرده است تا فیء به قدم یا قدمین ـ که دوپا به اندازه ذراع است ـ برسد، تا این حد، فرصت نافله است، بعد از اینکه ذراع شد و ذراع تمام شد، وقت فضیلت صلاة ظهر میرسد. الا در موردی مثل ایام الحرّالشدید که در آنجا انسان بهتر است نماز ظهرش را به وقتی بیندازد که هوا خنک است، وقتی که ظل به اندازه مثل شاخص رسید، دلیلش هم همان موثقه زراره (وسایل/4/144/ح13) بود که خواندیم.
▪ تفاوت وقت فضیلت در برخی زمانها و دلیل آن
لکن در مانحن فیه، بعض روایات میفرماید: در ایام شدةالحر، نماز، بعد خوانده میشود، این روایات میگوید: فرقی ندارد، وقت فضیلت دخولش در ایام صیف و شتاء یک وقت است که با آن صحیحهای که خواندیم تنافی دارد. در این صحیحه اینطور بود: «اذا کان ظلک مثلک، فصلالظهر» آنوقت ظهر را بخوان «و اذا کان ظلک مثلیک فصلالعصر» عصر بخوان.
اما در روایت محمدبن حکیم (وسایل/4/148/ح29) «وعنه» شیخ رحمةاللهعلیه این روایت نقل میکند از حسنبن محمدبن سماعه، او هم نقل میکند «عن عبیس» عبیسبن وهب است «عن حماد» که حمادبن عثمان است. یا حمادبن عیسی است و ظاهراً حمادبن عیسی است، «عن محمدبن حکیم، قال: سمعت العبدالصالح» که أباالحسن موسیبن جعفر علیهالسلام است که از ایشان تعبیر میکنند به عبدالصالح «و هو یقول ان اول وقتالظهر زوالالشمس و آخر وقتها قامة منالزوال و اول وقتالعصر قامة و آخر وقتها قامتان» یعنی در ظهر، قامت، و آخر وقت فضیلت قامتان میشود. «قلت فیالشتاء والصیف سواء؟» تابستان و زمستانی یکی است؟ «قال: نعم» این معلوم میشود که در بلاد عرب، نوعاً یا تابستان است یا زمستان، مثل قدم همینطور است؟ با آن موثقه زرارهای که نقل کردیم منافات دارد.
در جواب میگوییم: اولاً این روایت «من حیثالسند» درست نیست، چون توثیق محمدبن حکیم ثابت نشده است؛ ولی آن روایت موثقه است لذا أخذ به او میشود. و دیگر اینکه گفته میشود: این روایت متضمن دخولالوقت است که دخول وقت ظهر از اول زوال میشود. متضمن این معنا نمیشود که وقت فضیلت کجاست؟ ولکن در آخر که گفته است: «و آخر وقتها قامة» از این میفهمیم که وقت فضیلت را میگوید که تا قامت است ولکن این با موثقه زراره منافات ندارد، چون در موثقه زراره کلمه «قیظ» بود، «قیظ یعنی شدةالحر» ولی این مطلقالصیف است، صیف یعنی تا بستان، تابستان همهاش گرم نیست و شدةالحر ندارد، کما اینکه شتاء همهاش شدت سرما ندارد. این روایت اگر من حیثالسند هم صحیح بود، به موثقه تقیید میخورد، چون موثقه مال قیظ و شدةالحر است که در آنوقت میشود «الا شدةالحر فیالصیف» که در آنصورت بعد از قامت خوانده میشود.
▪ ملاک اندازه ذراع، قدم و قامت در مقدار اندازه سایه
این قدم و ذراع و قامت که ملاک شدهاند، ملاک اینها چیست؟ قدم، یعنی یکپا، ذراع هم دوپا میشود، چون ذراع به حد دوپا است قاعدتاً. تشخیص اینکه آفتاب یک قدم شده است، در شاخصها مختلف است، ممكن است، فیء در شاخص کوچک به اندازه یک قدم بشود، و در دیگری به اندازه صد قدم میشود، چون آن صد مقابل این است. روی این اصل که اندازهای فیء در شاخصها مختلف است، چطور فهمیده میشود که سایه به اندازه قدم شده است؟ ضابطهاش چیست؟
در روایات، از ائمه علیهمالسلام: این معنا را پرسیدهاند، اول آن روایت را نقل میکنم تا بعد که مطلب معلوم شود. روایت زراره (وسایل/4/147/ح27) «وعنه» شیخ نقل میکند به سندش از حسنبن محمدبن سماعه این «عنه»ها عطف هستند به «و باسناده عن حسنبن محمدبن سماعه» که بهواسطه او تعبیر به موثقه کردیم «عن ابنرباط عن ابنمسکان عن زراره قال: سمعت اباجعفر علیهالسلام یقول: کان حائط مسجد رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم قامه، فاذا مضی من فیئه ذراع، صلّیالظهر و اذا مضی من فیئه ذراعان صلیالعصر، ثم قال: أتدری لم جُعِلَالذرع والذراعان؟ قلت: لا. قال: من أجلالفریضه، اذا دخل وقتالذراع والذراعین بدأت بالفریضه و ترکتالنافله». وهکذا روایتی که پرسیدهاند از امام علیهالسلام که این ذراع و ذراعین به حسب شاخصها مختلف میشود که روایتش را میخوانم.
ظاهر قامت، قد انسان است «کان مسجد رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم بقدرالقامه» یعنی به قدر قامت انسان بود، منتها انسان متعارف، قد انسان متعارف به اندازه هفت قدم است، هفت قدم متعارف، شما اگر قدمتان را که متعارف است اندازه بگیرید با قدتان که متعارف است، میبینید هفت قدم میشود. قدم، سُبع ـ یک هفتم ـ شاخص میشود، لذا اگر شاخص شما خیلی بلند یا خیلی کوتاه بشود، او را اگر هفت قسمت کردید، آن یک قسمتش قدم است، یک قسمت شاخص که به اندازه یک هفتم شاخص است، وقتی سایه به آن مقدار برگشت، ظل یک قدم شده است؛ وقتی به اندازه دو سُبعش گذشت، ذراع شده است وهکذا، وقتی به اندازه خود شاخص گذشت، قامت شده است. اگر شاخص نیممتر باشد، سایهای که بر میگردد اگر یک متر شد، دو قامت میشود، و اگر به اندازه نیممتر بشود، قامت درست شده است، به اندازه یک هفتم بود، قدم شده است، به اندازهای دوهفتم بود ذراع شده است، ملاکش این است. ملاک نسبت است.
▪ چگونگی تعیین وقت فضیلت در بلاد مختلف
این را هم بدانید که بلاد مختلف است، یک بلادی هست که در بعض فصول، سایه وقت ظهر از شاخص منعدم میشود، آنهایی که در خط استوا هستند دو دفعه، آنهایی که در غیر خط استوا در نقاط شمالیتر هستند، یک دفعه منعدم میشود. منتها بلاد مختلف است، سایه در بعضی از بلاد خیلی و در بعضی کم میماند، فصول هم مختلف است، در بعضی فصول خیلی و در بعض فصول کم میماند.
در آن مواردی که ظل منعدم میشود، حدوثالظل ملاک است، در فیء ثانی، اما در مواردی که ظل منعدم نمیشود بلکه میل میکند، مقدار میل اوست؛ وقتی که شما میل او را اندازه گرفتید، اگر میل به اندازه سُبع شاخص شد، قدم میشود؛ اگر سُبعین شد ذراع میشود، به اندازه خود شاخص شده قامت میشود. بدان جهت در مانحن فیه مسأله از این حیث روشن و صاف میشود.
▪ شروع وقت فضیلت
تا حال، معلوم شد که هر صلاتی دو وقت دارد: یک وقت اول، یک وقت ثانی. اول وقت صلاه ظهر را منحصر کردیم به قامت که امام علیهالسلام در صحیحه احمدبن عمر (وسایل/4/143/ح9) فرمود: وقت صلاة ظهر «اذا زاغتالشمس» یعنی اذا زالتالشمس، از دایره نصفالنهار «الی ان یذهبالظل قامة» تا قامت است، یعنی «صیرورهالشاخص مثله» فیءاش مثلش بشود و بعد ذلک دیگر وقت فضیلت تمام میشود «الا فی الایامالقیظ» که گفتیم: در موثقه زراره (وسایل/4/143/ح13) بود که در آن ایام اصل وقت فضیلت بعد از این است که ظل شاخص به اندازه مثل بشود ـ یعنی وقتی که وقت صلاة جمعه تمام میشود ـ و ثانیالوقتین بعد از اوست الی غروبالشمس، تا وقتی که میتواند صلاة ظهر را اتیان کند.
منتها قبلاً گفتیم وقت فضیلت کی شروع میشود؟ زمانی که ظل به اندازه قدم یا ذراع بود یا فراغ از نافله بود. این حرف مشهور متأخرین بلکه مسلم بینالمتأخرین شده است و جماعتی از قدماء ملتزم شدهاند که وقت اول، وقت فضیلت است، بعد از آن وقت ثانی وقت اجزا میشود، یعنی اگر صلاة را بخوانیم، تکلیف را امتثال کردهایم و در وقتش اتیان کردهایم اشکالی هم ندارد. پس در مانحن فیه، وقت اول، فضیلت است وقت دوم، مجزی است.
▪ کلام صاحب حدائق؛ در وقت اختیاری و اضطراری صلاة
ولکن در مقابل مشهور ما بینالمتأخرین، بعضی از متأخرین مثل صاحب حدائق و جماعتی از متقدمین پیدا شدهاند که آنها ملتزم شدهاند که نه اینطور نیست، وقت اول، وقت صلاة اختیاری است، بر مکلف واجب است صلاه را در آن وقت اول اتیان کند، یعنی ظهر را از زوال تا وقتی که ظل به اندازه قامت برسد باید تمام کند و در آنوقت باید اتیان بکند، اگر تأخیر انداخت و بعد از قامت خواند، صلاتش مجزی است ولکن معاقب است و کار خلاف شرع کرده است.
ولکن در مانحن فیه خدا وعده عفو داده است. اگر کسی تأخیر بیندازد خلاف شرع کرده است ولکن خدا عقابش نمیکند، وعده عفو داده است که بر این نافرمانی توعقابت نمیکنم. لذا میگویند: «اولالوقت فرضالله و ثانیالوقت غفرانالله» یعنی خداوند گناهش را میبخشد، ولکن معصیت کرده است. جماعتی هم از قدما و مثل صاحب حدائق که از متأخرین است، اصرار دارند که مستفاد از این روایات این است.
صاحب حدائق آن چیزی را که در این مقام ممکن بود که قائل این قول به آن تمسک کند، در مقابل این روایاتی که خواندیم، مثل این روایات که میگوید: وقت ظهر ممتد است «حتی تغربالشمس» (وسایل/4/126/ح3) در مقابل اینها، همه روایاتی که آن روایات قید میزند این روایات را اگر تمام بشود، یا معارضه میکند، تمام آن روایات را متعرض شده است و مصر هم هست که مستفاد از آنها این است.
از آن روایاتی که ایشان استدلال کرده است یکی صحیحه عبداللهبن سنان (وسایل/4/122/ح13) است. این روایت را صاحب وسایل از کلینی نقل میکند «وعنه» یعنی محمدبن یعقوب «عن علیبن ابراهیم، عن محمدبن عیسی»بن عبید «عن یونسبن عبدالرحمان، عن عبداللهبن سنان» که روایت من حیثالسند صحیحه است «عن أبیعبدالله علیهالسلام قال: سمعته یقول: لکل صلاه وقتان» امام صادق علیهالسلام میفرمود: هر صلاتی دو وقت دارد «و اولالوقت أفضله» اول وقت افضل است «و لیس لاحد ان یجعل آخرالوقتین وقتاً» کسی حق ندارد که وقت دوم را که آخرالوقتین است آنرا وقت قرار بدهد «الا فی عذر، من غیرعلة»، «من غیرعلة» هم بدل از «الا فی عذر» است، یعنی «لیس لاحد ان یجعل آخرالوقتین وقتاً من غیرعلّه» بدون علت و بدون اضطرار نمیتواند آنرا تأخیر بیندازد.
صاحب حدایق چطور از این روایت استفاده کرده است؟ چون اول فرمود: «لکل صلاة وقتان و اولالوقت افضله» اول وقت افضل است، این «اولالوقت» یعنی وقت اول، آن افضل است. وقتی که آن افضل شد، دومی چه میشود؟ آن هم فضیلت دارد میشود، منتها فضیلتش کم میشود. اینطور میشود، این عکس مطلوب را دلالت میکند مطلوب این است میگوییم: در وقت دوم نمیتواند بخواند. این را صاحب حدایق فرموده است: «و لیس لاحد» اینکه در ذیل دارد، کسی حق ندارد «ان یجعل آخرالوقتین وقتاً» که وقت دوم را وقت قرار بدهد «الا فی عذر من غیرعلة» این ذیل قرینه است که آنکه میفرماید: «و اولالوقت افضله» یعنی اول وقت اول، آن اول وقت اول، افضل است، نه اینکه این دو وقت یکیاش افضل است، این نیست، ذیل قرینه است که برای وقت دوم نمیشود گذاشت، صلاة را در آن دومی نمیشود خواند. «و لیس لاحد ان یجعل آخرالوقتین وقتاً الا فی عذر من غیرعلة»، «لیس له» به معنای عدم جواز است، اگر میگفت: «لیس علیه» یعنی واجب نیست بر او «لیس له» یعنی بر لهاش نیست، در مقابل جواز که «له» میگویند، «له کذا» این «لیس لاحد» یعنی کسی حق ندارد، نمیتواند صلاتش را به وقت دومی بگذارد، مگر اینکه مضطر باشد که صلاة اضطرار میشود و صلاة در وقت اضطراری. وقتی اینطور شد «علیالقاعده» میشود که باید در اول وقت بخواند، آن اولالوقت افضل است. ایشان روایت را اینطور معنا کرده است «لکل صلاة وقتان» یعنی وقت اختیاری و وقت اضطرای «و اولالوقت افضله» آنوقت اولی، اولش افضل است، دومیاش هم عیب ندارد، فضیلت دارد اما «لیس لأحد ان یجعل آخرالوقتین وقتاً الا فی عذر من غیرعلة»
▪ پاسخ به کلام صاحب حدائق در وقت اختیاری و اضطراری صلاة
ما میگوییم که شما چرا عکس نمیکنید؟ این وقت را به معنای وقت اول چرا حمل کردید؟ «و اولالوقت افضله» یعنی وقت اول، صلاة دو تا وقت دارد یکی اولی، یکی دومی «و اولالوقت افضله» اول وقت افضله است، آنوقت اول افضل است، دومی هم فضیلت پیدا میکند «و لیس لاحد» حکم استحبابی میشود «و لیس لاحد» یعنی مکروه میشود. چرا این را قرینه بر او میگیرد؟ اولی را قرینه بر این بگیرد. اینکه فرمود: «و اولالوقت افضله» ظاهرش عبارت از این است که وقت صلاتی که دوتاست، اولیاش افضل است «و لیس لاحد» یعنی سزاوار نیست که انسان صلاتش را به وقت ثانی بگذارد «و لیس لأحد ان یجعل آخرالوقتین وقتاً» مگر اینکه عذر داشته باشد.
دو معنا شد، یکی اینکه وقت اول اولش افضل است، یعنی دومین وقت اول هم فضیلت دارد که کلام صاحب حدائق است. وقت دومی از اول تا آخر «لیس لاحد» نمیتواند تأخیر بیندازد، یعنی صلاة را باید در اول وقت بخواند، در آن وقت اول بخواند، این یک معنا بود که قرینهاش را «ولیس لاحد» گرفت، ما میگوییم: نه، محتمل است مراد این باشد، بلکه ظاهر این است، اول وقت افضل است یعنی دومی هم فضیلت دارد، منتها چون اولی افضل است «لیس لاحد» هر مؤمنی که امیدش را به صلاة بسته است که «اول ما یحاسب بهاالعبد یومالقیامة» است، اینرا به تأخیر نیندازد، «لیس لاحد».
شاهد بر اینکه این معنایی که ما میگوییم، مراد است اینکه این صحیحه عبداللهبن سنان را شیخ هم نقل کرده است، نقل شیخ (وسایل/4/119/ح4) چنین است «و باسناده» الشیخ «عن الحسینبن سعید عن النضر»بن سوید «و فضاله عن ابنسنان یعنی عبدالله»بن سنان «عن أبیعبدالله علیهالسلام ایشان فرمود: «فی حدیث قال: لکل صلاة وقتان» همان کلامی که کافی نقل کرد «و اولالوقتین افضلهما» آنجا در اولالوقت بود، صاحب حدائق به وقت اول میزد، این «و اولالوقتین افضلهما» است، معنایش این است دومی هم فضیلت دارد اولی هم عیب ندارد. بعد میفرماید: «و لاینبغی تأخیر ذلک عمداً» وقتی که اولالوقتین افضل شد، سزاوار نیست اینرا تأخیر بیندازد. نمیگویم: «لاینبغی» ظهور در استحباب دارد. گفتیم «لاینبغی» در موارد وجوب هم استعمال میشود به معنای لغویاش. این «لاینبغی تأخیر» این استحباب است «ولکنه وقت من شغل، أو نسی أو سهی أو نام» همان کلام «و لیس لأحد أن یجعل آخرالوقتین وقتاً» اینجا هم آمده، وقت دوم را وقت قرار ندهد. پس علی هذاالاساس این روایت اولی دلیل نمیشود.