۰۹ تير ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۱

قطره ای از اقیانوس بیکران اخلاق رسول نور(ص)

قطره ای از اقیانوس بیکران اخلاق رسول نور(ص)
روزهايى بس شيرين و به‏يادماندنى و تاريخ ساز پيامبر (ص) را نمى‏توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص‏توصيف و تعريف كرد.
کد خبر: ۶۶۷۹

به گزارش خیمه مگ،او هرگز در اين واژه‌ها نمى‌گنجد و فراتر از آن است. انسان كاملى كه تمام افلاك و موجودات را ـ خدا ـ به خاطر او آفريد و اگر او نبود, هيچ چيز نبود. ((لولاكَ لَما خَلقتُ الاَفلاك)) و الّا انسانى كه تا «قاب قوسين إو إدنى» بالا رفت و به جايى رسيد كه جبرئيل ـ آن ملك مقرب و واسطه وحى الهى ـ به آنجا هرگز نرسید و با صراحت به او عرض كرد: اگر يك مو بالاتر روم به نور تجلى بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جايى رفت كه نه در خرد آيد و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخيال! اوست كسى كه خدايش درباره اش فرمود: ((وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ)) (سوره قلم 4) پس مابه جاى اينكه حرفى بزنيم كه نه آغازش و نه انجامش ما را به جايى مى رساند چرا كه جز آفريده اش و برادرش كسى او را نخواهد شناخت ((يا على ما عَرفَ اللهُ اِلاّ أناَ و أنتَ و ما عَرفَنى اِلاّ اللهُ و أنتَ و ما عَرَفَك الا اللهَ و أنَا)) پس روا است كه لب فرو بنديم و سخن كمتر گوئيم.

بيائيم در اين سخن ربانى كه پيامبر را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظيم معرفى مى كند بيانديشيم و از زبان روايت نَمى از اين اقيانوس پرفيض برگيريم, شايد برخى عزيزان به كار بندند و از رسول الله الگوى زندگى بگيرند كه قرآن فرمود: ((وَ لَكُم فِى رَسول الله اُسوة حَسنة)).

جمله هايى كوتاه در منش و روش زندگى حضرت بيان مى شود كه هم بركت است و پر مايه بركتى است و هم برنامه به زيستى و خداپسندانه:

تواضع حضرت

1ـ آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود كه متن روايت او را ((خاضِعُ الطَرف)) مى نامد يعنى به زمين نگاه مى كرد و سر را كمتر بالا مى برد, اين چنين با وقار و متين... با ادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود كه بيشتر سرفرود میآورد و كمتر سر را بلند مى كرد چه پيوسته خدا را حاضر و ناظر مى ديد و لحظه اى بلكه كمتر از لحظه اى هم از ياد و ذكر خدا غافل نبود.

پیشگامی در اسلام

2ـ يكى ديگر از نشانه هاى بارز تواضع و خوى نيكويش اين بود كه به هر كه مى رسيد, پيشقدم در سلام كردن بر او بود, سلام كه خود تحيت اسلامى است و پيامبر‌(ص) آن را به ما ياد داده, خود نيز بيش از همه و پيش از همه به آن عمل مى كرد و قبل از آنكه ديگرى بر او سلام كند, او خود سلام مى كرد. هرگز پيامبر ملاحظه نمى كرد كه آن فرد بزرگ است يا كوچك, دانشمند است يا بى سواد, ثروتمند است يا فقير. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت كه بر همه افراد بدون ملاحظه هاى شغلى, خطى, مسئوليتى, مالى و... سلام مى كرد و او با اينكه بزرگترين ـ از هر نظر ـ بود بر كوچكترين انسانها ـ از هر نظر ـ سلام مى كرد و بيشتر براى اينكه ما را به اين سنت حسنه تشويق كند مى فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش يك حسنه.

پرهیز از سخن بیهوده

3ـ پيامبر هرگز بدون جهت سخن نمى گفت, و اگر سخنى مى گفت بيشتر جنبه موعظه و پند داشت, يا مطلبى را میآموخت و يا به معروف و خيرى امر مى كرد و يا از شر و منكرى مردم را باز مى داشت, تمام سخنانش سودمند و يك كلمه, نه بلكه يك حرف, پوچ و بى ارزش نبود, زيرا خوب مى دانست كه: ((مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ)) (سوره ق 18) وانگهى پيامبر اسوه است و الگو و اوست انسان كامل. پيامبر كسى است كه نخستين آفريده پروردگار, نور مباركش است: ((أولُ ما خَلقَ اللهُ نورى)) پس, از اين نور كامل چيزى تراوش نمى كند جز نور, و هرچه مى گويد گفته خدا است ((وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى)) (نجم 3و4).

دائم الذکر

4ـ و پيامبر هرگز از ذكر خدا غافل نمى شد. در روايت است: ((و لايَجلِسُ و لايَقومُ الاّ عَلى ذِكرٍ)) او نمى نشست و برنمى خاست جز با ذكر و ياد خدا. پيامبر در هر آن قرين و همنشين ذكر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گويد. او خود ذكر خدا را كفاره مجلس مى دانست و اعلام مى داشت كه اگر در مجلسى ياد خدا نباشد يا ذكرى از اهل بيت كه آن نيز ياد خدا است, پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى خنديد از تبسم تجاوز نمى كرد ((جَلّ ضِحكُهُ التَّبَسُم)) زيرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب، منافات دارد چه رسد به انسان كامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.

هرجا خالی بود می‌نشستند

5ـ يكى ديگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت اين بود كه هر وقت وارد مجلس مى شد, هر جا كه جاى خالى بود مى نشست, مانند ما خودخواهان يا نادانان نبود كه دنبال صدر مجلس هستيم, و خيال مى كنيم كه بايد بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا كه انسان والا مى نشيند والا است نه آنكه انسان والا بايد در جاى والا نشيند.

قطعا اين از تواضع است كه انسان در جايى كه خالى است بنشيند و هرگز منتظر نباشد كه ديگران در برابرش قد علم كنند و برخيزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. اين حالت بدون ترديد برخاسته از هواى نفس است و تكبر كه بايد زدوده شود و گاهى بلكه بيشتر به خاطر عقده هاى درونى و محروميت هاى ديرينه است كه شخص مى خواهد از اين راه خودى را نشان دهد!!

سخن آهسته

6ـ پيامبر آرام و آهسته سخن مى گفت و هيچ گاه فرياد نمى زد و صدا را بلند نمى كرد. و مجلس آن حضرت نيز از چنان آرامشى برخوردار بود كه عين ادب و تواضع است و كسى در مجلس پيامبر بلند سخن نمى گفت ((وَ اغضُضُ مِن صَوتك)) و دستور هم همين بود كه كسى صدايش را بالاتر از صداى رسول الله نكند ((يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ)) (حجرات 2) و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى گفت لذا مجلسش بسيار آرام و باوقار بود كه حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مى رسيد.

احترام به مخاطبان

7ـ ((لايَقطَعُ على اَحَدٍ كَلامَه)) هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود, به او خوب گوش مى داد و پس از تمام شدن سخنش آرام پاسخش را مى گفت. و چنان اصحابش را تربيت كرده بود كه هرگاه لب مباركش به سخن وا مى شد, تمام حاضران ساكت مى شده و سراپا گوش مى شدند ((كأنَ عَلى رؤوسِهِم الطير)) و هرگاه سخن حضرت تمام مى شد بدون آنكه سخنانشان با هم تزاحم كند, با هر يك به نوبت حرف مى زد.

عدالت در نگاه

8ـ نكته ديگرى كه بسيار جالب و ارزنده است و بايد مدنظر قرار گيرد اين است كه حضرت در هنگام سخن گفتن, به افراد، يكسان نگاه مى كرد ((و كان يساوى فى النظر والاستماع للناس)) و بايد سخنگويان محترم اين مطلب را دقت كنند كه يكسان و مساوى ـ در حال حرف زدن ـ به اين طرف و آن طرف نگاه كنند زيرا اين نكته ظريف اخلاقى است كه در نگريستن به افراد (هنگام صحبت كردن) انسان فرق بين اين و آن نگذارد و همه را به يك ديد بنگرد كه اميدواريم در موارد ديگر نيز اين تساوى و يكسان نگرى حفظ شود.راستى چه زيبا است تربيت رسول الله! بنابراين, هر كه بخواهد بيشتر به پيامبر‌(ص) نزديك گردد, بايد رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزديكتر كند.

همنشین با مردم

9ـ ((و كان يُجالِسُ الفُقرا و يواكِلُ المساكينَ)) حضرت با فقرا و مستمندان همنشين بود. بلكه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بيشتر لذت مى برد و اگر با ثروتمندان مى نشست به خاطر هدايت كردن آنان بود نه چيز ديگر.

پیرایش ظاهر

10 ـ هرگاه پيامبر مى خواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد كند, خود را ـ طبق موازين اسلامى ـ آرايش مى داد يعنى در آينه مى نگريست و موهاى خود را شانه مى زد و چنين در روايت آمده است ((وَ كانَ يَنظُر فى المرآة و يَتَمشَّطَ)) و نه تنها حضرت لباس تميز و مرتب مى پوشيد و محاسن مبارك را شانه مى زد بلكه پيوسته بوى خوش عطر از حضرت ـ از مسافتى دور ـ استشمام مى شد. بگذريم كه خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى كرد, كه همواره از عطر نيز استفاده مى نمود. راوى مى گويد: قبل از آنكه حضرت به مسجد وارد شود, ما خبردار مى شديم زيرا بوى عطرش از مسافتى به مشاممان مى خورد و متوجه ورود حضرت مى شديم. خود حضرت نيز مى فرمايد: ((اِن اللهَ يُحبُ من عبدِه اِذا خَرَج الى اِخوانه اَن يَتهيأ لَهُم و يَتَجمَل)) خداوند دوست دارد كه بنده اش هرگاه مى خواهد با برادرانش ملاقات كند, خود را آماده كند و براى آنها آرايش نمايد.
اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده لوحان كه با موهاى ژوليده و لباس نامرتب میآيند و خيال مى كنند اين از زهد است. نه! اين از زهد اسلامى كاملا به دور است. زهد اين است كه به دنيا و ملذاتش دل نبنديم نه اينكه صوفى منشانه زندگى كنيم و ژوليده سيما در ميان مردم حاضر شويم!

احترام به همسفر

11ـ پيامبر اگر سواره بود هرگز نمى پذيرفت كه شخصى همراه و همگام او پياده راه رود. از او مى خواست كه بر مركبش ـ در كنارش ـ سوار شود و اگر قبول نمى كرد يا امكان نداشت, به او مى فرمود: از من جلوتر برو تا من در پس تو آيم و به تو برسم. اين چه عظمت و بزرگوارى است انسان ها را سرگردان مى كندو به حيرت وامى دارد.

عیادت از بیمار

12ـ اگر سه روز مى گذشت و دوستش يا برادر دينى اش را نمى ديد از او سوال مى كرد, پس اگر به مسافرت رفته بود برايش دعا مى كردو اگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى نمود و به زيارتش مى رفت واگر بيمار بود به عيادتش مى شتافت.

احترام به میهمانان

13ـ پيامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدير مى كرد كه هرگاه كسى بر او وارد مى شد, حضرت متكا و مسند خود را به او مى داد و اگر نمى پذيرفت آنقدر اصرار مى كرد تا قبول كند.

مزاح پیامبر

14ـ حضرت ضمن اينكه بسيار هيبت داشت, براى اينكه حاضرين از ديدارش هراس نكنند و ديدارش آنان را نرنجاند, گاهى شوخى مى كرد و لطيفه اى ـ در حد ميزان شرعى ـ مى گفت كه هيبتش حاضران را به وحشت نياندازد و جرإت سخن گفتن را از آنان سلب نكند. بويژه اگر مى يافت كه يكى از يارانش ناراحت و غمگين است با او شوخى مى كرد تا غمش را بزدايد. و اصلا پيامبر آن گونه با افراد سخن مى گفت كه مناسب با وضعيت علمى و حالت روانى آنان بود. در روايت آمده است: ((و كانَ يُخاطَب جُلساه بِما يُناسِب)) و به اندازه عقل و دركشان با آنان سخن مى گفت و مى فرمود: ((ما پيامبران مأموريت داريم كه با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئيم)).

15ـ مى فرمود: ((أكرم أخلاق النبيين و الصديقين البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا)) برترين اخلاق پيامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى كه به هم مى رسند و مصافحه و دست دادن به يكديگر است هنگامى كه با هم ملاقات مى كنند و لذا هر وقت پيامبر مسلمانى را مى ديد فورا با او مصافحه مى كرد وبه او دست مى داد و بر اين امر بسيار تإكيد مى نمود. در روايت است كه هرگاه دو مومن به هم مى رسند و مصافحه كنند گناهانشان مى ريزد مانند برگ درختان (در فصل خزان).

خواندنی ها
مطالب بیشتر
توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

زارعی در «نشان ارادت»:

توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

روایت حجت‌الاسلام قنبری‌راد از کتابی که آیت‌الله سیدعزالدین زنجانی نوشت

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

در گفتگو با بانو مجتهده زهره صفاتی و دکتر مریم معین‌الاسلام عنوان شد

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم

چند روایت خواندنی از زنان تازه‌مسلمانی که به حضرت‌ زهرا(س) و حجاب فاطمی‌ ارادت دارند

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم