به گزارش خیمه مگ، حجت الاسلام عبدالکریم پاک نیا گوشه ای نحوه ارتباط اجتماعی در مکتب امام جواد علیه السلام را به تصویر کشیده است.
مقدمه
انسان، يك موجود اجتماعى است و بدون ارتباط با افراد جامعه، هرگز نمى تواند به مراحل رشد، كمال و سعادت برسد؛ در اين زمينه موفقيت انسان در گرو جلب دوستى ديگران است. به اين سبب، هر كسى در اين جهان دوست دارد تا در دل انسان ها نفوذ كرده و طرف مقابل را با خود هم رأى و هماهنگ كند؛ زيرا براى موفقيت در يك تعامل اجتماعى، بهترين گزينه و روش، همان نفوذ در دل افراد جامعه و فتح دل آنان است.
رمز توفيق پيشوايان دينى ما به ويژه رسول مكرم اسلام صلى الله عليه وآله نيز در ارتباط قوى و تنگاتنگ اجتماعى با مردم نهفته است. آن گراميان براى نيل به اهداف آسمانى و مقدس خويش تلاش مى كردند تا دل و جان مخاطبان را تسخير كنند و ارزش ها و معارف الهى - انسانى، بهتر و عميق تر در وجود مخاطبانشان جاى گير شود.
به همين دليل، قرآن كريم در ميان آن همه معجزه ها، كرامت ها و فضيلت ها، انگشت اشارت را به سوى اين رمز، نشانه مى رود و بالاترين پيروزى رسول خدا صلى الله عليه وآله را نفوذ آن بزرگوار در دلهاى مردم مى داند. قرآن مجيد درباره مهم ترين راز موفقيت آن جناب مى فرمايد:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ»؛(1) به بركت رحمت الهى، در برابر مردم، نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن؛ اما هنگامى كه تصميم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توكل كن؛ زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
در اين آيه شريفه، نكته هايى كليدى در توفيق ارتباط با مردم به چشم مى خورد كه براى همه انسانها به ويژه مبلّغان اسلامى و كسانى كه با عموم مردم سر و كار دارند، از ضروريات است. برخى از اين نكته ها عبارت اند از:
1. نرمى و مهربانى؛
2. اجتناب از تندى و خشونت (مگر در مراحل آخر كه ديگر راهى نمانده باشد و به قول حافظ: آخِرُ الدَّوا اَلْكَىْ)؛
3. عفو و بخشش؛
4. نظرخواهى و مشورت؛
5. طلب آمرزش از خداوند براى طرف مقابل؛
6. قاطعيت و ترديد نداشتن در هدف هاى مقدس؛
7. توكل و اعتماد به فضل و رحمت بى پايان الهى؛
8. و... .
آرى، مهم ترين رمز توفيق رسول خدا صلى الله عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام در صيد دل هاى پاك و مستعد را مى توان در ويژگي هاى خاص آنان برای تعامل با مردم جستجو كرد. اوصاف برجسته و ويژگي هاى زيباى آنان در معاشرت با ديگران، دل هاى پاك و روان هاى سالم را به سوى آنان متمايل مى ساخت؛ زيرا آن گراميان، شايسته ترين انسان هاى عصر خود بودند.
به اين سبب، حقيقت جويان و سعادت طلبان عالم كه وجدانى آگاه و عقلى پويا و فطرتى ناب داشته و دارند - بدون در نظر گرفتن آيين و اعتقادات خود - با مطالعه زندگى، رفتار و سيره رسول خدا صلى الله عليه وآله و ائمه اطهار عليهم السلام از عمق جان، مشتاق آشنايى و معرفت با ايشان مى شوند و در موارد بسيارى، مطالعه سيره و اخلاق پيشوايان دينى، آنان را
با توجه به نكات فوق، در اين فرصت از شيوه هاى امام نهم عليه السلام در ارتباط قوى با مردم سخن گفته و رازهاى توفيق اجتماعى در سيره و سخن حضرت جواد عليه السلام مورد بررسى قرار می گیرد.
عفو و گذشت
عفو و بخشش از صفات پسنديده اى است كه در وجود هر كس باشد، نشانه كمال اوست و ديگران نيز علاوه بر محبت قلبى، به ديدۀ احترام به او مى نگرند. امام جواد عليه السلام كه كامل ترين انسان عصر خويش بود در اين وادى، گوى سبقت را از ديگران ربود و اُسوه بارز مردم در مقام عفو و بخشش بود. آن گرامى، حتى درباره مخالفان سرسختِ خود نيز، عفو و گذشت داشت.
ساده زيستى
از عواملى كه در تعامل با مردم، رهبران بزرگ را محبوب قلب ها مى كند، ساده زيستى و دل نبستن به مظاهر دنيوى و مفاخر آن است.
امام جواد عليه السلام به پيروى از پدران بزرگوار خود هرگز به تشريفات ظاهرى و تجملات، علاقه نشان نمى داد؛ زرق و برق دربار خلفاى عباسى در آن زمان براى بسيارى از مردم فريبنده و جذاب بود؛ اما امام، هرگز خود را به تشريفات دنيوى نيالود و به اين دليل، دلبر و محبوب ديگران بود.
حسين مكارى در اين باره مى گويد: وقتى امام جواد عليه السلام در بغداد بود به آن شهر سفر كردم. وقتى به دربار خليفه رفتم، امام را در يك زندگى مرفّه و در نهايت جلال و تشريفات ملاحظه كردم. در دلم گفتم: امام محمد تقى عليه السلام با اين زندگى عالى و مجلل، ديگر به آن زندگى ساده در مدينه بر نمى گردد. چه كسى از غذاهاى لذيذ و زندگى تشريفاتى و مجلل و راحت دست مى كشد و به زندگى ساده بر مى گردد؟!.
همين كه اين افكار به ذهن من خطور كرد، ديدم آن بزرگوار سر به زير انداخت. بعد از اندكى سر بلند كرد و در حالى كه از ناراحتى، رنگ صورت مباركش زرد شده بود به من فرمود: «يَا حُسَيْنُ خُبْزُ شَعِيرٍ وَ مِلْحُ جَرِيشٍ فِى حَرَمِ رَسُولِ اللَهِ اَحَبُّ اِلَىَّ ممَّا تَرَانِى فِيهَا»؛ اى حسين! نان جو با نمك نيم كوب در حرم رسول خدا صلى الله عليه وآله نزد من بهتر است از آنچه كه تو در اينجا مشاهده مى كنى.
امام به حسين مكارى توضيح داد كه زندگى ساده برايش خيلى گواراتر از آن همه مظاهر دنيوى است؛ اما افسوس كه با اجبار حكومت، مجبور به سكونت در محيط اشرافى بود. آرى، براى مردان الهى، اشرافى گرى نه تنها لذت بخش نيست، بلكه آزار دهنده و غير مطبوع نيز می باشد. (2)
برخورد با هنرمندان غيرمتعهد
پيشواى نهم در راستاى ايفاى نقش خطير امامت و پاسدارى از ارزش هاى الهى در مقابل منكرات و كارهاى خلاف قوانين اسلامى به پاخاست و با تمام وجود با ضد ارزش ها مبارزه كرد. آن حضرت نه تنها در محافل خصوصى، بلكه در جلسات عمومى و رسمى نيز هيچ گاه به متخلّفان و حريم شكنان روى خوش نشان نمى دادند؛ بلكه به شدت از اعمال زشت آنان بيزارى مى جستند و اگر لازم مى شد از قوه قهريه و اقتدار امامت نيز در اين زمينه استفاده می کردند.
محمد بن ريّان مى گويد: مأمون براى خدشه دار كردن شخصيت حضرت جواد عليه السلام به هر حيله اى دست مى زد تا نقطه ضعفى در ايشان بيابد و با درشت كردن آن، مقام امامت را بشكند و با آلوده كردن آن بزرگوار به امور دنيوى از كرامت، عظمت و هيبت آن وجود نازنين در ميان اجتماع بكاهد؛ اما تمام راهها را به روى خود بسته ديد و از اين جهت خود را عاجز و ناتوان يافت تا اينكه ماجراى ازدواج دخترش را با حضرت پيش آورد.
او به اين منظور، محفل جشنى ترتيب داد و عده اى از كنيزان ماهرو و آوازه خوان را در آن جلسه گردآورد. سپس دستور داد هر يك از آنان جامى به دست گيرند كه داخل آنها پر از گوهرهاى گران قيمت بود و در مقابل امام جواد عليه السلام صف بكشند؛ ولى حضرت به آنان هيچ توجهى نكرد.
در آنجا مردى هنرپيشه، نوازنده و خواننده به نام «مخارق» حضور داشت. مأمون وى را براى گرم كردن مجلس فراخواند. او براى رضايت مأمون اظهار داشت: اى امير! مطمئن باش، من به راحتى مى توانم خواستۀ شما را برآورم و او را به امور دنيوى و عيش و طرب وادارم.
آنگاه مرد نوازنده، مقابل امام آمد و با ندايى همه را گرد خود جمع كرد. سپس به خوانندگى و نواختن آلات موسيقى مشغول شد. مدتى تلاش كرد؛ اما پيشواى نهم نه تنها به او توجهى نكردند، حتى به راست و چپ خود نيز نگاه نمى كردند.
وقتى مرد نوازنده، گستاخى و بى ادبى را از حد گذراند و وجود مقدس امام را آزرده ساخت، حضرت سر را بلند كرده و به او نهيب زدند: اى ريش بلند! از خدا بترس!. همين جمله كوتاه، چنان او را مضطرب كرد كه از خود بيخود شد و آلات موسيقى از دستش افتاد و تا هنگام مرگ، ديگر نتوانست موسيقى بنوازد و از دستانش بهره ببرد.
وقتى مأمون از او پرسيد: چرا نتوانستى به كار خود ادامه دهى؟. او پاسخ داد: وقتى ابوجعفر به من نهيب زد، چنان رعب و وحشتى بر دلم افتاد كه هيچ گاه نمى توانم آن را فراموش كنم. (3) آن حضرت درباره امر به معروف و نهى از منكر مى فرمود: «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَكَرِهَهُ كَانَ كَمَنْ غَابَ عَنْهُ وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَه؛ (4)
هر كسى در جلسۀ گناهى حضور داشته باشد؛ اما با آن مخالفت و آن را نكوهش كند، مانند اين است كه در آنجا حضور نيافته است و هر كس از جلسه گناهى غايب باشد؛ اما [در دل] به آن راضى شود، همانند كسى است كه در آن حضور يافته است.
صبر و بردبارى
امام نهم عليه السلام در مقابل مصائب و گرفتاري هاى روزگار بسيار شكيبا و بردبار بود. آن حضرت در مقابل حوادث سخت و پيشامدهاى ناگوار، هيچ گاه آشفته و مضطرب نمى شد؛ بلكه با اتكال به خداوند متعال به صبر و تحمل روى مى آورد؛ البته اين در صورتى بود كه مشكلات به شخص حضرت روى مى آورد؛ اما درباره اصول اسلامى و حدود الهى كاملاً در مقام دفاع برمى آمد و موضع گيري هاى اساسى و حساب شده اى به عمل مى آورد.
آن بزرگوار، صبر بر مصائب را از بهترين صفات نيك مردان قلمداد كرده و مى فرمود: «الصَّبْرُ عَلَى الْمُصيِبَة مُصيِبَةٌ عَلَى الشَّامِتِ بِهَا؛(5) صبر در برابر مصیبت، مصیبتی است برای کسی که از گرفتاری مصیبت دیده شاد می شود.
مردى از امام جواد عليه السلام تقاضا كرد كه وى را نصيحت كند. امام فرمود: اگر موعظه كنم، آن را مى پذيرى و بدان عمل مى كنى؟. سائل گفت: آرى. امام فرمود: صبر را متّكا، و ندارى را مايه راحتى ساز. (6)
يكى از دوستان امام جواد عليه السلام طى نامه اى از گرفتاري هاى خود به حضرت شكايت و مصيبت خود را در مرگ فرزندش عنوان كرد. امام در پاسخ نامه اش نوشت: «اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَارُ مِنْ مَالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ اَنْفَسَهُ لِيَاْجُرَهُ عَلَى ذَلِكَ»؛(9) آيا نمى دانى كه خداوند عزيز و جليل از مال و فرزندان مؤمن، بهترين آن را بر مى گزيند [و از او مى گيرد] تا در مقابل آن به او پاداش عنايت كند؟!.