به گزارش خیمه مگ،به مناسبت سالروز میلاد سرور جوانان اهل بهشت حضرت اباعبدالله الحسین گفتار این اندیشمند و متفکر شیعی را منتشر می کند.
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین:
امام حسین (ع) در شرایطی امامت را بر عهده می گیرد که امت اسلامی اراده خود را از کف داده است. میداند که حق با امام حسین (ع)است ولی سست عنصر شده است. در مقابل مقامات مصالح شخصی و عطایایی که خلیفه یا والی به او میدهد ذلیلانه لهله می زند. تمونه آن را در گفتگوی عمربن سعدی امام حسین (ع) در روز عاشورامی بینیم، عمر بن سعد به چه استدلال می کند؟ من زمینی دارم چنان و... از این نوع استدلالات واهی او می داند که امام حسین (ع) فرزند دختر رسول خدا(ص) و فرزند امیرالمؤمنین (ع) است و نسبت به خلافت شایسته تراز یزید (لعنة الله علیه) است و یزید ملعون شخصیتی معلوم الحال است و مانند معاویه نیست، نه مثل معاویه به زعم خود اصحابی رسول خدا بوده است و نه گذشته او را دارد.
این سعد در هیچ یک از اینهاشک ندارد واینها برای همه مسلمانان واضح و آشکار است. از جمله برای قاتلان امام حسین (ع) و فرماندهان آنها همچون عمر بن سعد، آنچه که عمر بن سعد را از آمدن به سوی حق باز میدارد زمین است، ملک ری یعنی حکومت توانسته است حقیقت درونی افراد را به فساد بکشاند.
این بیماری بود که امام حسین (ع) با آن مواجه شده بود. معالجه این بیماری باصحبت کردن و استدلال و ارائه نظریات و مفاهیم ممکن نبود، زیرا آنان همه این مفاهیم را بلد بودند. هرچه امام(ع) می خواست به آنها یاد دهد، می دانستند. چنان که فرزدق میگوید: «دلهای آنها باتوست» یعنی میدانند که تو بر حقی و مناقشه ای در این مطلب ندارند. پس طرح مفاهیم و بیان ایدئولوژی واین قبیل امور برای امتی که گرفتار این بیماری مهلک شده است. فائده ای ندارد. این مرض، مرضی مهلک و سرطانی است که همه امتهای آسمانی بدان دچار می شوند و مصدرشقاوت و انحطاط آنان است. این مرض خطرناک، آثار بزرگی در تاریخ این امت و آینده این امت دارد و آن را نمی توان معالجه نمود، مگر با انجام دادن عملیاتی که هروجدان انسانی هرچندمنحط و پست گشته باشد، آن را پذیرا باشد. این عملیات باید آن چنان فاجعه آمیز باشد که بعد فاجعه در آن از هر چیز دیگری قوی تر باشد. فقط چنین عملیاتی است که می تواند آرمان راهرچند با مرور زمان نجات دهد والا این غده روز به روز بزرگتر می شود.
در نهایت کارامت را یکسره می سازد وبا از بین رفتن امت، دیگر رسالتی باقی نمیماند تا این که امت به سوی آن و به سوی مفاهیم و ارزشهای آن حرکت کند. پس این بیماری اصل رسالت را از بین می برد چنان که بسیاری از رسالتهای آسمانی گذشته به این سرنوشت دچار شدند.به ناگزیر باید کاری کرد که الگوی کاملی برای دل کندن از هواهای نفسانی و شهوات گردد. باید مصالح عالی را مقدم داشت و ارزشهایی را که باید بر آنان حاکم باشد، بر هر چیزی مقدم نمود. از طریق عملیاتی که نه فقط انسان خود را فدا کند بلکه مقام اجتماعی والای خودرا، همه تاریخ وجاهت وزعامت در امت را، خانواده و فرزندان و اموال خود را و هرآنچه که به واسطه آن امتیازات و اعتبارات مادی و اجتماعی کسب کرده است، قربانی کند و از همه آنها دست بکشد، از جانب خلیفه و والی خلیفه چنان که در تاریخ موجود است هدایا و عطایای زیادی به امام حسین (ع) می رسید. خلفاء سعی میکردند عطایایی بیشتر از دیگران به ائمه(ع) تقدیم کنند بدین اعتبار که ایشان اولاً قریشی بودند و ثانیاً از بنی هاشم بودند و ثالثادارای اعتبارات و وجاهت اجتماعی و دینی وسیعی بودند، لذا امام(ع) به لحاظ وضع شخصی و مادی در تنگنا نبودند و آنها عطایا وصلات وافری به ایشان تقدیم می کردند. چنان که والی مدینه بعد آن که خبرشهادت امام حسین (ع) را دریافت نمود به منبررفت و گفت: «ما با او ارتباط برقرار می کردیم، ولی اوباما قطع رابطه می کرد. باز ما ارتباط برقرار - می کردیم ولی او بدترقطع رابطه می کرد. بازما رابطه برقرار می نمودیم و عطایای بیشتری می فرستادیم» پس وضع مادی امام(ع) در حد متعارف و بلکه بهتر از افراد متعارف بود- چنان که از عطایا و دیگر مسائل آن حضرت معلوم است، ولیکن آن بزرگوارازاین وضعیت مطلوب مادی و اجتماعی و از آن زعامت دست کشیده نه تنها از اینها که از جان خود، جان برادران خود و جان عشیره خود دست شست تا آن انسانی که وبال حاکمیت منحرف اموی را به گردن دارد و کمترین پرتویی از انسانیت در وجود او باقی مانده است، به خودآید و بگوید: عجب این شخصی با این جایگاه ووضع و امکانات خودش را برای من فداکردو من همچنان به این پست و آن مقام و... چسبیده ام....
برنامه ریزی فرموده است، به نحوی که کودک شیرخواررابه معرکه می برد در چگونگی معرکه نیز همین طوراست به هنگام خروج به سوی میدان جنگ عمامه رسول الله (ص) را به سر می گذاردو خویشتن را شبیه آن حضرت می کند.
پس مساله فقط این نیست که امام(ع) می خواست حکومت را از دست یزید خارج کندوسپس امرنتیجه معکوس داد و اتفاقاتی فاجعه بارو پیش بینی نشده رخ داد، بلکه بعد فاجعه آمیز واقعه، کاملا برنامه ریزی شده بود تا به بدترین شکل وصورت ممکن تحقق پذیرد، تا این که برهروجدان انسانی فائق آید هر اندازه که این وجدان در پستی فرو رفته باشد، این فاجعه عظیم آن ضمیر را به لرزه درمی آورد و بر حالت سستی و جمودوتخدیری که حاکم بر آن شده است غلبه می کند تا بدآنجا که وجدان های همین افراد که دیروز با خانه نشینی خود یا شرکت در لشکر بن زیاد یا فرار به باغ های کوفه و مانند آن واز روی ترس از ابن زیادیا به خاطر تطمیعات او در این جنایت شریک شدند، پس از انتشار اخبار فاجعه، به حرکت درآمد. چه چیز این وجدانها را به حرکت درآورد؟ بُعدی که در امام(ع) موجود بود به ایشان اجازه می داد که این وجدان هارا به حرکت درآورد. انسان موجودی حسی است و نیاز به این دارد که پیش چشم خود یک الگوداشته باشد.
از سوی دیگر بیدار کردن ضمیرامت محدود به آن زمان معین نبود، بلکه امام(ع) که بر دوش خودرسالتی جاودان را که ختم کننده همه رسالت های آسمانی است؛ دارد، به آینده فرزندان امت می نگرد. پس باید به همراه این رسالت الگویی شایسته به بلندای تمام تاریخ وجود داشته باشد که با عمل ونهضت خود، سرشت بیمارمردمان رادرهرزمانی بیدار کند.
قضیه حضرت سیدالشهدا (ع)همواره طلیعه دار و داروی راستین این بیماری است.
حتی می بینیم که امروزه در عراق، هرسال مساله اربعین مردم را به حرکت در میآورد و آنها رارویاروی دشمنان اهل بیت (ع) قرار می دهد تا بدانجا که در راه زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین خودرافیدا می کنند. این یعنی قضیه امام حسین (ع) تا ابد و برای همیشه می تواند انسانها را به حرکت درآورد و بیدار کند. به هر اندازه که یک انسان قسی القلب باشد، مظلومیت وفاجعه باربودن این قضیه باز بر قساوت او فائق می آید و ضمیر و را به تحرک وا می دارد.
هر اندازه که از برکات این واقعه بیشتر بهره برده شود چنان که ائمه بعد از امام حسین(ع) چنین نمودند تأثیرگذاری آن بیشتروبیشتر خواهد بود، لذا مفاهیم تا از عالم عقل به عالم قلب فرو نیاید، توان به حرکت درآوردن انسان را ندارند.
محرک حقیقی، همین احساسی است؛ این عواطف و اراده هایی که از قلب و شوق سرچشمه می گیرد. پس انگیزه و هدف امام(ع) از این حرکت و نهضت مبارک ریشه کن کردن بیماریهایی بود که امتها، حتی امتهای ربانی ودست پرورده انبیاء درنتیجه هواهای نفسانی بدان مبتلا می شوند. در نتیجه قضیه امام حسین (ع) همواره با ابعادی فراتر از تاریخ و زمان باقی خواهد ماند و محدود به دوره ای که امام(ع) درآن زیسته است نخواهد بود.