۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰

استاد مطهرى و روش های پژوهش در معارف دینى

استاد مطهرى و روش های پژوهش در معارف دینى
در منظومه فکرى استاد مطهرى عقل و وحى دو رکن اساسى به شمار مى‌روند که مؤید و مکمل یکدیگرند و نظام معرفت دینى بدون هر یک از آن دو ناتمام خواهد بود
کد خبر: ۷۴۹۱

به گزارش خیمه مگ،استاد مطهرى و روش پژوهش در معارف دینى / حجةالاسلام‌والمسلمین استاد على ربانى گلپایگانى

در منظومه فکرى استاد مطهرى عقل و وحى دو رکن اساسى به شمار مى‌روند که مؤید و مکمل یکدیگرند و نظام معرفت دینى بدون هر یک از آن دو ناتمام خواهد بود. تفکر عقلى، علاوه بر این‌که زیرساخت‌هاى وحى را تحکیم مى‌کند، در فهم معارف وحیانى نقش تعیین کننده دارد و در این باره تفکر عقلى فلسفى نقش ویژه‌اى ایفا مى‌کند، اما در نقطه مقابل، وحى نیز ـ آن‌گونه که در قرآن کریم و احادیث معصومان علیهم‌السلام تجلى یافته است ـ معارف بلند و عمیقى را در برابر عقل مى‌نهد و از این رهگذر تفکر عقلى و فلسفى را به اوج مى‌رساند.

 

1ـ اصالت و حجیت عقل

 

از آنجا که روى سخن استاد در این بحث با آن دسته از مسلمانان است که اصالت و حجیت عقل را نپذیرفته‌اند، بهترین منبع، قرآن کریم است. وى براى اثبات این مطلب محورهاى ذیل را مورد توجه قرار داده است:

 

الف) دعوت قرآن به تعقل: مى‌توان از حدود شصت، هفتاد آیه قرآن نام برد که در آنها به این مسئله اشاره شده که این موضوع را طرح کرده‌ایم تا درباره آن تعقل کنید.

 

ب) استفاده از نظام على و معلولى: اصل علیت پایه تفکرات عقلى است و قرآن این اصل را به رسمیت شناخته و به کار برده است، هم در حوادث طبیعى و هم در حوادث تاریخى و اجتماعى.

 

ج) فلسفه احکام: قرآن کریم براى احکام الهى فلسفه و حکمت بیان مى‌کند. بدین طریق انسان را تشویق مى‌کند تا درباره فلسفه و حکم احکام دینى تفکر نماید.

 

د) مبارزه با لغزش‌هاى عقل: قرآن کریم آسیب‌ها و آفات عقل را معرفى و با آنها مبارزه کرده است و این خود دلیل دیگرى بر اصالت عقل از منظر قرآن است.(1)

 

ه) ممنوعیت تقلید در اصول دین: عقل توانایى آن‌که تمام حقایق را کشف کند ندارد و به همین دلیل بشر در زندگى خود نیازمند وحى است، ولى چنین نیست که از تحقیق در برخى مسایل آسمانى از قبیل مبدأ و معاد به‌طور کلى ناتوان باشد. این‌که در دین مقدس اسلام تقلید در اصول دین جایز نیست و باید از راه تحقیق و استدلال تحصیل شود، دلیل بارزى است بر این‌که اسلام مسایل آسمانى را در حدود اصول دین براى عقل انسان قابل تحقیق مى‌داند.

 

و) معارف بلند عقلى در منابع وحیانى: در وحى اسلامى، یعنى در قرآن و سنت، معارف عقلى بلند و عمیقى مطرح شده است، مانند اطلاق و لاحدى و احاطه ذاتى و قیومى خداوند و این‌که او هستى مطلق و نامحدود است، وحدت او وحدت عددى نیست، وجودش مساوق وحدت و دلیل وجود واجب عین دلیل وحدت او است، با همه چیز است و در هیچ چیز نیست، همه چیز از آن او است و بازگشت همه چیز به سوى اوست. بسیط است و هیچ‌گونه جزئى براى او نمى‌شود فرض کرد. صفاتش عین ذات او است، هم اول است و هم آخر و هم ظاهر است و هم باطن و... هدف وحى اسلامى از گزارش این همه خبرها چه بوده است؟ آیا هدف این بوده است که یک سلسله درس‌ها براى تدبر و تفکر و فهم و الهام‌گیرى القا کند، یا این‌که یک سلسله مطالب غیرقابل فهم براى وادار کردن اندیشه‌ها به تسلیم و سکوت و قبول کردن کورکورانه بدهد؟ بدون شک فرض دوم باطل است و با هدف تعلیمى و هدایت‌گرى وحى اسلامى سازگارى ندارد.

 

ز) استدلال عقلى در اصول اعتقادى: قرآن کریم خود درباره اصول اعتقادى به استدلال عقلى و برهانى پرداخته است.(2)

 

2ـ وحى الهى الهام بخش عقل در الهیات

 

به اعتقاد استاد مطهرى در وحى اسلامى معارف بسیار عمیقى مطرح شده که الهام بخش عقل و عامل شکوفایى و بالندگى آن بوده است؛ مسایلى که عقل فلسفى بشر توانایى درک آنها را نداشته است. در اینجا گزیده‌هایى از تعابیر ایشان را بازگو مى‌کنیم: "سرچشمه اصلى این نوع تعلیم که بشر را در عین اعتقاد به قضا و قدر، به تسلط او بر سرنوشت نیز معتقد مى‌کند، قرآن کریم است".

 

"چیزى که براى یک نفر محقق عارف به مسایل توحید بسیار بسیار اعجاب‌آور است، منطق مخصوصى است که قرآن کریم و پس از آن، روایات مأثوره از رسول اکرم صلى‌اللّه‌علیه‌وآله و على علیه‌السلام و سایر ائمه اطهار علیهم‌السلام در مسایل توحید پیش گرفته‌اند. این منطق اصلا و ابدا با منطق آن عصر و زمان تطبیق نمى‌کند، بلکه با منطق قرن‌ها بعد که کلام رونق گرفت و منطق و فلسفه رایج شد نیز تطبیق نمى‌کند؛ بسى بالاتر و والاتر از آنهاست".(3)

 

"نقش نصوص شرعى این است که الهام بخش عقول و افکار و محرک اندیشه‌هاست؛ اصول و مبادى لازم و قابل درک را در اختیار مى‌گذارد.(4)

 

"سخن در این نیست که آیا بشر قادر است پا از تعالیم اولیاء وحى فراتر بگذارد یا نه؟ معاذاللّه فراترى وجود ندارد، آنچه به وسیله وحى و خاندان وحى رسیده است،آخرین حد صعود و کمال معارف الهى است، سخن در استعداد عقل و اندیشه بشرى است که مى‌تواند با ارائه اصول و مبادى این مسایل، سیر عملى و عقلى بکند یا نه".(5)

 

"این مسئله که وحدت حق وحدت عددى نیست، از اندیشه‌هاى بکر و بسیار عالى اسلامى است، در هیچ مکتب فکرى دیگر سابقه ندارد، خود فلاسفه اسلامى تدریجا بر اثر تدبر در متون اصیل اسلامى بالخصوص کلمات على علیه‌السلام به عمق این اندیشه پى بردند و آن را رسما در فلسفه الهى وارد کردند. در کلمات قدما از حکماى اسلامى از قبیل فارابى و بوعلى اثرى از این اندیشه لطیف دیده نمى‌شود. حکماى متأخر که این اندیشه را وارد فلسفه خود کردند، نام این نوع وحدت را "وحدت حقه حقیقیه" اصطلاح کردند".(6)

 

"محور استدلال‌هاى فلاسفه پیش از اسلام از قبیل فارابى و بوعلى و خواجه نصیرالدین طوسى در مباحث مربوط به ذات و صفات و شؤون حق از وحدت و بساطت و غناى ذاتى و علم و قدرت و مشیت و غیره "وجوب وجود" است، یعنى همه چیز دیگر از "وجوب وجود" استنتاج مى‌شود و خود وجوب وجود از یک طریق غیرمستقیم اثبات مى‌گردد، از این راه که بدون فرض واجب‌الوجود، وجود ممکنات غیرقابل توجیه است، ولى ذهن هرگز به ملاک وجوب وجود دست نمى‌یابد. بوعلى در اشارات بیان مخصوصى دارد و مدعى مى‌شود که با آن بیان "لم" مطلب را کشف کرده است، ولى حکماى بعد از او بیان او را براى توجیه "لم" مطلب کافى نشمرده‌اند. در نهج‌البلاغه هرگز بر وجوب وجود به عنوان اصل توجیه کننده ممکنات تکیه نشده است، آنچه در این کتاب بر آن تکیه شده است، همان چیزى است که ملاک واقعى وجوب وجود را بیان مى‌کند، یعنى واقعیت محض و وجود صرف بودن ذات حق". (7)

 

"نهج‌البلاغه در تاریخ فلسفه شرق سهم عظیم دارد. صدرالمتألهین که اندیشه‌هاى حکمت الهى را دگرگون ساخت، تحت تأثیر عمیق کلمات على علیه‌السلام بود. روش او در مسایل توحید براساس استدلال از ذات و به ذات و از ذات بر صفات و افعال است و همه اینها مبتنى است بر صرف‌الوجود بودن واجب و آن بر پایه یک سلسله اصول کلى دیگر که در فلسفه عامه او مطرح است، بنا شده است. حکمت الهى شرق از برکت معارف اسلام بارور شد و استحکام یافت و بر یک سلسله اصول و مبادى خلل‌ناپذیر بنا شد، ولى حکمت الهى غرب از این مزایا محروم ماند". (8)

 

"حکمت الهى مشرق زمین سرمایه عظیم و گران‌بهایى است که در پرتو اشعه تابناک اسلام به‌وجود آمده و به بشریت اهدا گردیده است، اما افسوس که عده قلیل و بسیار محدودى عمیقانه با این سرمایه عظیم آشنا هستند و از ناحیه بى‌خبران و دشمنان متعصب، بر آن، ستم‌ها شده است. مردمى مى‌پندارند حکمت الهى اسلامى همان فلسفه قدیم یونان است و به ناروا داخل اسلام شده است. اینان نفهمیده یا فهمیده جنایت عظیمى نسبت به اسلام و معارف اسلامى مرتکب مى‌گردند. حکمت اسلامى با فلسفه یونانى همان اندازه متفاوت است که فیزیک انیشتین با فیزیک یونان".(9)

 

"زبده‌ترین فیلسوفان اسلامى مهم‌ترین برهان‌هاى خویش را به اقرار و اعتراف خود از قرآن مجید الهام گرفته‌اند".(10)

 

هنگامى که دیدگاه قرآن را درباه مسایل عمیق اعتقادى و معرفتى بیان مى‌کند، از آن با اعجاب یاد کرده و این‌گونه مباحث قرآنى را دلیل بر الهى و خارق‌العاده بودن آن مى‌شمارد. درباره این‌که قرآن در مسئله خداشناسى راه‌هاى مختلفى را ارائه کرده است (راه ساده عمومى، راه عقلى فلسفى، راه فطرت) گفته است: "اهمیت قرآن به این است که جامع است، یک راه بالخصوص را نرفته... اهمیت قرآن جامعیت آن است و بهترین دلیل بر این‌که قرآن وحى الهى است همین است، هر دانشمند هر مقدار نبوغ داشته باشد، وقتى که در یک مسیر مى‌افتد آنچنان غرق در آن مسیر مى‌شود که غیر آن را نمى‌بیند، اما این تنها قرآن است که همان طورى که خدا در مورد افعال تکوینى‌اش (فرموده) "لایشغله شأن عن شأن" کتابش هم (مصداق) "لایشغله شأن عن شأن" (است.) آن عرفان عالى‌اى که قرآن ذکر مى‌کند "هو الاCول و الا~خر و الظاهر و الباطن" این تعبیر در هیچ جاى دنیا (پیدا نمى‌شود) یا "فاینما تولوا فثم وجه اللّه" و "لیس کمثله ش،". در عین این‌که اینها را بیان مى‌کند، براى یک آدم عامى، خداشناسى را با یک زبان ساده بیان مى‌کند: "افلاینظرون الى الا؛بل کیف خلقت"، اهمیت قرآن به این است". (11)

 

در جاى دیگر از منطق مخصوص قرآن و پس از آن روایات معصومان در مسایل توحید یاد کرده و گفته است "این خود مى‌رساند که قرآن کریم از منبع و منشأ دیگرى سرچشمه گرفته و آن کس که قرآن بر زبان مقدس او جارى شده است حقایق توحیدى را با دیده دیگرى مى‌دیده و مشاهده مى‌کرده است و هم مى‌رساند که اهل‌بیت پیغمبر صلوات‌اللّه‌وسلامه‌علیه‌وعلیهم آشنایى‌شان با منطق قران و علوم قرآن با دیگران متفاوت بوده است. در جاهایى که دیگران به اقتضاى علو مطلب از سطح عادى افکار بشرى دچار سرگیجه بوده‌اند، آن بزرگواران حقایق را با روشن‌بینى خاصى بیان کرده‌اند". (12)

 

تعامل عقل و وحى در معارف دینى

 

استاد مطهرى بر اساس باور راسخ خود به تعامل و تفاهم عقل و وحى در معارف دینى، در پژوهش‌هاى دین‌شناختى خویش روشى را برگزیده است که سهم هر یک از عقل و وحى در آنها به درستى ادا شود. آنجا که جنبه عقلى مسئله‌اى برجسته‌تر و نمایان‌تر است، نخست به تحلیل عقلى آن پرداخته و سپس از قرآن و روایات در بررسى و تبیین آن بهره گرفته است، و آنجا که جنبه نقلى و وحیانى آن آشکارتر است، تبیین نقلى، وحیانى را بر تحلیل عقلى مقدم داشته است. در اینجا نمونه‌هایى را باز مى‌نگاریم:

 

1ـ راه‌هاى خداشناسى: درباره راه‌هاى خداشناسى نخست راه‌هایى که در فلسفه و کلام مطرح شده است را یادآور شده است که عبارتند از: راه فطرت، راه عقل فلسفى، راه‌هاى شبه فلسفى (نظم، خلقت یا حدوث) سپس به تبیین آنها از دیدگاه قرآن پرداخته و نکات بسیار دقیق و ارزنده‌اى را از آیات استفاده کرده است. (13) ‌ ‌

 

2ـ حدوث عالم: در این بحث نخست دیدگاه فلاسفه و متکلمان را باز گفته و اختلاف آنان را درباره حدوث زمانى عالم بیان کرده است، آنگاه این دو دیدگاه را به قرآن کریم عرضه کرده و گفته است: از آیات قرآن حدوث زمانى عالم به دست نمى‌آید، آنچه در قرآن آمده این است که خداوند خالق جهان است و خالق بودن خداوند نسبت به جهان مستلزم حدوث زمانى عالم نیست، خواه جهان آغاز زمانى داشته باشد یا نه، مخلوق خداوند است. (14)

 

3ـ قضا و قدر: از آنجا که جنبه وحیانى این مسئله بر جنبه عقلانى آن برترى دارد، استاد مطهرى در این باره از وحى بیش‌تر استفاده کرده و یادآور شده است: "آیات و روایات زیادى که نمونه عمق معارف اسلامى است در این مورد وارد شده است و همین آیات و روایات است که راهنماى فلاسفه اسلامى واقع شده؛ فلسفه اسلامى را بسى پرمایه و با طراوت کرده است که با فلسفه یونانى قبل از اسلام قابل مقایسه نیست". (15)

 

4ـ مسئله بداء: اعتقاد به بداء به عنوان یکى از عقاید خاص شیعه شناخته شده است، مخالفان شیعه به دلیل برداشت نادرست از آن، شیعه را به خاطر چنین عقیده‌اى مورد اعتراض و انتقاد قرار داده‌اند استاد مطهرى در این باره یادآور شده است که اولا: این مسئله ریشه قرآنى دارد و ثانیا: از لطیف‌ترین حقایق فلسفى است که قرآن کریم براى اولین بار در تاریخ معارف بشرى از آن یاد کرده است. "یمحوااللّه ما یشاء و یثبت و عنده ام‌الکتاب رعد/39" در تمام سیستم‌هاى معارف بشرى سابقه ندارد، در میان فرق اسلامى تنها دانشمندانى از شیعه اثنى‌عشریه هستند که در اثر اهتداء و اقتباس از کلمات ائمه اهل‌البیت علیهم‌السلام توانسته‌اند به این حقیقت پى ببرند. در میان فلاسفه شیعه جز بعضى که در قرآن زیاد تدبر کرده‌اند و از آثار و کلمات پیشوایان شیعه، مخصوصا کلمات امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام استفاده کرده‌اند، کسى دیگر به غور این مطلب نرسیده است.(16)

 

5ـ عدل الهى: تعامل عقل و وحى در مباحث استاد مطهرى درباره عدل الهى بسیار در خور توجه است. او در مواردى نخست مسئله را از جنبه عقلى بررسى مى‌کند، آنگاه به تبیین وحیانى آن مى‌پردازد و در مواردى عکس آن را عمل مى‌کند. این دوگانگى ریشه در تفاوت مسایل از نظر جنبه عقلانى یا وحیانى دارد. و در مجموع مى‌توان اهتمام ویژه استاد مطهرى به قرآن کریم در مسایل اعتقادى را در کتاب عدل الهى به روشنى مشاهده کرد. چنان‌که در آغاز درباره این‌که چرا مسئله عدل در اندیشه اسلامى (کلام، فقه، سیاست) از اهمیت ویژه‌اى برخوردار است گفته است: "از نظر ما ریشه اصلى و ریشه طرح‌هاى علمى و عملى مسئله عدل را در جامعه اسلامى، در درجه اول، در خود قرآن کریم باید جست‌وجو کرد، این قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دل‌ها کاشت و آبیارى کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکرى و فلسفى و چه از نظر عملى و اجتماعى در روح‌ها ایجاد کرد. این قرآن است که مسئله عدل و ظلم را در چهره‌هاى گوناگونش، عدل تکوینى، عدل تشریعى، عدل اخلاقى و عدل اجتماعى طرح کرد". (17)

 

6ـ راز تفاوت‌ها: یکى از اشکالاتى که درباره عدل الهى مطرح شده این است که با این‌که موجودات با خداوند نسبت متساوى دارند، چرا میان آنها از نظر استعدادها و ویژگى‌ها تبعیض وجود دارد؟ برخى انسان‌اند، برخى فرشته و برخى حیوان و برخى نبات و برخى دیگر جماد، و میان هر یک از آنها نیز تفاوت‌هاى بسیارى وجود دارد، استاد مطهرى در پاسخ این اشکال یادآور شده‌اند که تعبیر درست در این باره این است موجودات از نظر صفات و ویژگى‌ها متفاوت مى‌باشند، یعنى آنچه در جهان مطرح است تفاوت است نه تبعیض، زیرا تبعیض در جایى است که میان دو موجود که شرایط یکسانى دارند، فرق گذاشته شود، در حالى که موجودات از آغاز متفاوت آفریده شده‌اند. بنابراین پرسش درست این است که راز تفاوت‌هاى موجودات چیست؟

 

در پاسخ این پرسش گفته است: تفاوت موجودات، ذاتى آنها مى‌باشد و لازمه نظام علت و معلول است. آنگاه به تبیین فلسفى نظام علیت در جهان پرداخته، سپس به آیات و روایات نیز استشهاد کرده است. (18)

 

7ـ شرور و عدل الهى: در حل مشکل شرور در ارتباط با عدل الهى، نخست به تحلیل فلسفى آن پرداخته و دو دیدگاه فلسفى معروف در این باره، یعنى عدمى بودن شرور و نسبى بودن آن را بیان کرده است.(19) سپس به بررسى فواید شرور به ویژه براى انسان پرداخته است، و در این بحث از آیات و روایات بهره‌هاى فراوان گرفته است.

 

8ـ عمل خیر از غیرمسلمانان: این مسئله آخرین و مفصل‌ترین فصل کتاب عدل الهى استاد مطهرى را تشکیل مى‌دهد. (20) در این فصل این پرسش مطرح شده است که آیا کسانى که مسلمان نیستند، هر چند افرادى نیکوکار مى‌باشند، در سراى آخرت اهل دوزخند؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه با عدل الهى سازگار است؟ از آنجا که جنبه نقلى این مسئله بر جنبه عقلى آن غالب است، استاد شهید نخست آن را براساس آیات و روایات مورد بررسى قرار داده است، آنگاه دیدگاه فلاسفه اسلامى را در این باره یادآور شده است: "فلاسفه اسلام این مسئله را به شکلى دیگر بیان کرده‌اند، اما نتیجه‌اى که گرفته‌اند با آنچه ما از آیات و روایات استنباط کرده‌ایم منطبق است". (21)

 

9ـ تحلیل وحى: متکلمان اسلامى درباره ماهیت و تحلیل وحى بحثى را مطرح نکرده‌اند. فلاسفه اسلامى اگر چه به این مسئله پرداخته‌اند، ولى بدون این‌که دیدگاه وحى را در این باره جویا شوند، بر اساس اندیشه‌هاى فلسفى درباره نفس انسانى و عالم عقول به تحلیل آن پرداخته‌اند. اما استاد مطهرى نخست این مسئله را با توجه به آیات و روایات بررسى کرده و ویژگى‌هاى وحى عام و وحى نبوت را بیان کرده، آنگاه از تحلیل فلسفى وحى به عنوان بهترین فرضیه در این باره یاد کرده است، اگر چه آن را صددرصد تمام نمى‌داند. (22)

 

10ـ حق و باطل در جامعه و تاریخ: بحث  حق و باطل در دو قلمرو مطرح مى‌شود. یکى در قلمرو طبیعت و دیگرى در قلمرو زندگى بشر در بعد اجتماعى و تاریخى، بحث نخست در فلسفه ذیل عنوان نظام احسن و شرور یا ارتباط شرور با قضاءالهى مطرح و بررسى شده است. استاد مطهرى این مسئله را در کتاب عدل الهى تحلیل کرده است که در عناوین پیشین به آن اشاره شد. بحث حق و باطل در جامعه و تاریخ در آثار کلامى و فلسفى متفکران اسلامى پیشین مطرح نشده است، ولى امروزه از مسایل مهم در فلسفه‌هاى جدید است. مرحوم مطهرى نخست دیدگاه‌هاى مختلف در این باره را نقل و نقد کرده و سپس به تحلیل آن از دیدگاه اسلام پرداخته است و منبع تحلیل او آیات قرآن و روایات معصومان علیهم‌السلام است. (23)

 

11ـ حیات و زندگى: درباره حقیقت و ویژگى‌هاى حیات، نخست دیدگاه فلاسفه یونانى و اسلامى و سپس آراء فلاسفه و دانشمندان جدید را بیان کرده است. آنگاه به بررسى آن از دیدگاه قرآن کریم پرداخته و گفته است.: "در مقاله قبل، بحثى فلسفى در اطراف مسئله روح و حیات کردیم. آن بحث در اطراف این مطلب بود که آیا روح و حیات خاصیت و اثر و طفیلى ماده است مانند سایر خواص و اعراض و آثار ماده و یا آن‌که ماده در ذات خود فاقد حیات و آثار حیات است، و حیات حقیقتى است داراى آثار و خواص مخصوص و تا آن حقیقت با ماده توأم نشود آثارى که آنها را آثار حیاتى مى‌نامیم پیدا نمى‌شود. آن بحث، بحث فلسفى بود و با زبان فلسفه وارد آن شدیم. اکنون مى‌خواهیم بحثى قرآنى درباره حیات بکنیم و ببینیم که منطق خاص قرآن درباره حیات و زندگى چیست؟ و مخصوصا طرز بیان قرآن راجع به ارتباط حیات با ماوراءالطبیعه و اراده خداوند چیست؟". (24)

 

12ـ خاتمیت: مسئله خاتمیت نه در کتاب‌هاى کلامى متقدمین مطرح شده است و نه در کتاب‌هاى فلسفى. این مسئله در اصل مسئله‌اى است که توسط وحى (قرآن و روایات) مطرح شده، و در عصر جدید به دلیل شبهاتى که در این باره طرح گردیده، مورد توجه متکلمان و فلاسفه اسلامى قرار گرفته است. استاد مطهرى این مسئله را به گونه‌اى جامع بررسى کرده است. بحث وى در این باره هم جنبه وحیانى دارد و هم جنبه عقلى. (25)

 

اگر چه نمونه‌هاى بسیار دیگرى از مسایل اعتقادى در آثار متفکر شهید مطهرى که با بهره‌گیرى از عقل و وحى بررسى شده مى‌توان ارائه کرد، ولى به جهت پرهیز از گسترده شدن دامنه بحث از ذکر آنها خوددارى مى‌کنیم نمونه‌هاى یاد شده به خوبى روشن‌گر روش عقلانى ـ وحیانى مرحوم مطهرى در تبیین و تحلیل اعتقادات دینى است. هیچ مسئله اعتقادى را نمى‌توان یافت که ایشان صرفا به روش عقلى یا نقلى آن را بررسى کرده باشد. و از این جهت روش معرفتى استاد مطهرى در مباحث اعتقادى نسبت به پیشینیان کامل‌تر است. البته، روش ایشان در حقیقت تداوم روش علامه طباطبایى است، با این تفاوت که مباحث علامه طباطبایى عمدتا در اثر تفسیرى وى بیان شده است، و در آثار کلامى و فلسفى کم‌تر به آن پرداخته است، ولى مرحوم مطهرى در آثار کلامی ـ فلسفى خود به نحو گسترده از این روش بهره گرفته است.