به گزارش خیمه مگ،کتب کار شده دربارهٔ حضرت زهرا)س( اختصاص به شیعه ندارد و اهل سنت اگر کتابهای بیشتری نداشته باشند، کمتر هم ندارند.
از قرون اولیهٔ اسلامی تالیفاتی دربارهٔ حضرت زهرا)س( تولید شده است که از آن جمله میتوان به «مسند فاطمی» اشاره کرد.
برخی از بزرگان اهل سنت نیز فصلی از کتابشان را به حضرت زهرا(س)اختصاص دادند، مانند احمد بن حنبل. معجم الکبیر نیز یکی دیگر از این آثار است. در قرون بعدی نیز این سیر ادامه دارد و به طور مثال سیوطی در این باره اثر نوشته است.
برخی نیز چون غلامرضا کسایی، فضایل و مناقب حضرت زهرا(س)را از منابع اهل سنت گردآوری و منتشر کردهاند.
در دورهٔ معاصر نیز ابراهیم بن عبدالله هفت جلد کتاب با عنوان «فاطمه بنت نبی» نوشته است. این شخص وهابی است و با دیدگاه خاصی این کتاب را نوشته است.
حاکم نیشابوری نیز کتاب دیگری دربارهٔ مناقب حضرت زهرا(س)با عنوان «فضایل حضرت زهرا(س) نوشته که به زبان فارسی ترجمه شده است. من میخواستم ببینم چرا او دربارهٔ حضرت زهرا(س)کتاب نوشته است؟ نیشابوری در مقدمهٔ این کتاب میگوید: «در محضر شماری از بزرگان از فقها و قاضیان و امنا و زبدگان بودم. در آن محضر یادی از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)شد. یکی از آن برجستگان از فقیهان دربارهٔ امام علی(ع)گفت: او قرآن را در حفظ نداشت و استناد به سخن شعبی کرد که به این سخن تصریح کرده است. من گفتم: کسی جز او نیست؟ آیا صحابه آگاهتر به این امر از شعبی نیستند که شهادت به حافظ بودن قرآن برای علی بن ابی طالب(ع)دادهاند. این ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبیب سلمی سید القراء از تابعین است و قرآن را بر ایشان خواند و از او قرائت خاص دارد (و له عنه حرف مجرد) و خود یکی از راویان از عاصم بن بهدله است.
آن فقیه گفت: شعبی در این امور از دیگران آگاهتر است. گفتم: شعبی از علی بن ابی طالب(ع)قرآن نشنیده و تنها او را دیده است. بعد هم از روی دنیاخواهی میل به دشمنان علی بن ابی طالب(ع)پیدا کرد. همهٔ اینها سبب شد تا بیشتر در باطل فرو رود. آنگاه در همان مجلس سخن از بنات النبی(ص)به میان آمد: زینب و رقیه و ام کلثوم. برخی از آنان گفتند: راویان، این را که آنان فرزندان خدیجه از رسولالله(ص)باشند، انکار میکنند. من گفتم: آنان دختران او هستند، جز آنکه یاد از فاطمه(س)در روایات بیشتر است و فضائل او فزونتر. یکی از کسانی که سابقا نزد من رفت و آمد داشت و [آن زمان] ملازمت او با من به خاطر دشمنی با برخی از همین حاضرین بود، گفت: این محمد بن اسماعیل بخاری است که در جامع صحیح خود حدیثی از عروة بن زبیراز اسامه آورده است که رسول خدا(ص)فرمود: خیر بناتی زینب. گفتم: این حدیث در کجای جامع بخاری است؟ گفت: در کتاب الفضائل. آن وقت در حضور جمع خطاب به آنان گفتم: همه میدانید که من چهار بار این کتاب را جمع کردهام. یک بار بر اساس رجال از صحابه. سپس آنها را در رقاع آوردهام. آنگاه بر اساس رجال مهذب ساختهام و سپس مرتب کرده و بر تو املا کردهام و تو از روی املای من نوشتهای؟ گفت: بلی گفتم: به خدا سوگند که تاکنون این حدیث را در این کتاب ندیدهام.»
نیشابوری میگوید؛ «من برخاسته به کتابخانه رفتم و کتاب الفضائل از کتاب جامع بخاری را آوردم. در بخش فضائل زنان، نامی جز خدیجه و فاطمه و عایشه ندیدم. کتاب را به مجلس آوردم و به کسی که آن روایت را نقل کرده بود دادم. گفتم: این کتاب الفضائل! حدیث اسامه را پیدا کن. من گشتم، اما نیافتم و کتاب را گرفته ورق میزد. سپس گفت: شاید در کتابی جز کتاب الفضائل بوده است. من تردید ندارم که این حدیث در این کتاب بوده است. به او گفتم: به خدا سوگند بخاری چنین روایتی را ذکر نکرده است. از آن شخص پرسیدم: چه کسی این روایت را از عروه نقل کرده است؟ گفت: زهری از عروه. در این وقت به کتاب ابوعلی حافظ که شامل روایات زهری از عروه است مراجعه کردم. در آنجا نیز نیافتم. به دنبال آن در «مسند اسامه بن زید» از حسن بن سفیان گشتم، در آنجا هم نیافتم. نشستم و فکر کردم. به یادم آمد که من در رقاعی که برای کتاب الاکلیل ترتیب دادم، فضائل زینب را آوردهام. به دنبال آن رفتم. در آنجا این حدیث را به خط خودم از یحیی بن ایوب یافتم. وقتی حدیث را یافتم، دریافتم که حدیث بر اساس شرط بخاری و مسلم درست نیست، زیرا یحیی بن ایوب اگر به تنهایی راوی یک حدیث باشد آن روایت قابل اعتنا نخواهد بود بلکه تنها به عنوان شاهد در برخی از موارد مورد اعتناست.»
در سبک نگارشی مولف، اختلاف اقوال بیان میشود. مولف در برخی جاها قول مشهور را نقل میکند و در برخی مواقع نیز دربارهٔ اختلاف اقوال پژوهش میکند. همچنین مولف وارد نقد رجالی نمیشود. همچنین در کتاب به حدیث کسا اشاره میشود و مولف هم به نقل از اقوال دیگر این حدیث را میآورد و شعری منظوم هم در این باره ذکر میکند.
مرا نجات بدهید برایتان کتابی مینویسم
سیدمحمد حسن مومنی، پژوهشگر
یکی از کتاب مهم دربارهٔ حضرت زهرا(س) به قلم سیدمحمد کاظم قزوینی با نام «فاطمه الزهراء علیهاالسلام من المهد الی اللحد» تالیف شده است.
آقا زادهٔ سید محمد کاظم قزوینی در روایتی میگوید؛ «من در دفتر حاج آقا بودم که ماموران قلچماقی وارد شدند و به ایشان گفتند باید ما بیایی. من سر و صدا کردم و من را هم تهدید کردند.
بعد مرحوم حاج آقا را کشیدند و بردند. سه ماه بعد که ایشان برگشت، گفت من را سوار ماشین کردند و از کربلا به سوی بغداد رفتیم. بین راه به جادهٔ خاکی پیچیدیم و به حدی دور شدیم که کسی ما را نمیدیدید. بعد قبری را کندند و گفتند: باید تو را بکشیم و دفن کنیم. بعد قزوینی میگوید در دلم متوسل به حضرت زهرا(س)شدم و گفتم اگر من را نجات دهید برایتان کتابی مینویسم. بعد دیدم بیسیم یکی از اینها به صدا درآمد و گفتند دستور عوض شده و باید به بغداد برویم. وقتی به خانه برگشت به سرعت فاطمه زهرا من المهد الی الحد را نوشت.»
دربارهٔ وفات هم بدن او را طبق وصیتشان که میگفت، این کتاب سند ولایت من است و آن را روی سینهٔ من بگذارید، با ایشان دفن میکنند. بعدها که میخواستند بعد از ۱۷ سال نبش قبر کنند و پیکر ایشان را به کربلا منتقل کنند، دیدند، کتاب در پارچهای بود و در چند صفحهٔ اول حالت خیسی وجود داشت و دوباره در کربلا هم این کتاب را روی سینهاش گذاشتند و دفن کردند.
در این کتاب مواردی وجود دارد که میتوانست در ترجمهٔ مترقیتر بیان شود. این کتاب ترکیبی از سه رویکرد معرفتی، روایی و تاریخی است و نمیشود از آن انتظار یک کتاب پژوهشی صرف داشت بلکه مولف تلاش کرده به این سه رویکرد در این کتاب بپردازد و در تجمیع این سه رویکرد موفق بوده است.
در جایی که بحث شهادت مطرح میشود، مسالهٔ بیماری حضرت در ترجمه برجسته میشود. در حالیکه بیماری ایشان با مجروحیت متفاوت است. مجروح جنگی جروح است نه بیمار. در آغاز مولف در ارتباط با ازدواج پیامبر(ص)دو مطلب را دربارهٔ حضرت خدیجه(س)گفته یکی اینکه سنشان ۴۰ سال بوده و دو ازدواج داشتند. در حالیکه هر دوی این روایتها زیر سوال است.
مترجم کتاب مثل مولف اثر با خلوص است و معتقد است این اثر را به عنوان سندی برای شفاعتش ترجمه کرده است. مترجم در بخشهایی از کتاب از واژهٔ امام علی(ع)استفاده کرده است در حالی که ما در دستور الهی داریم که باید از ایشان به عنوان امیرالمومنین(ع)یاد شود. نباید در این باره عقبنشینی کنیم و باید همواره از تعبیر امیرالمومنین(ع)استفاده کنیم.
مترجم کتاب در عنوان کتاب اعمال سلیقهٔ دقیقی کرده است. مترجم بر اساس زبان مقصد این حق را دارد که اعمال زبان بومی کند و در همین راستا او سعی کرده عنوان را حفظ کرده و در عین حال نیز خودش هم تغییری در عنوان کتاب ایجاد کند.
وفات شامل شهادت هم هست و استفادهٔ مترجم از واژهٔ وفات در ترجمهٔ کتاب اشتباه نیست. در این کتاب از حدیث کسا هم نقل شده است. البته دربارهٔ حدیث کسا و اعتبارش زیاد سخن گفته میشود چون مبانی رجالی مختلف است و نمیشود به سادگی اعتبار حدیث کسا را زیر سوال برد.
حضرت زهرا(س)در نسخ خطی و آثار ادبی و تاریخی
سیمایی درخشان در آثار کهن
سیدامیر منصوری، محقق و نسخهپژوه
در تاریخ ادبی ما آثاری که نامی از حضرت زهرا(س)را در خود جای داده باشند بیشمار هستند و به دو دسته تقسیم میشوند، اول آثاری که گروهی از شیعیان تولید کردهاند و گروه دیگر، آثاری که برادران اهل سنت تولید کردهاند.
دستهای که متعلق به اهل سنت است، از قرن ۵ موجود هستند و دستهٔ اول را که ارادتمندان این حضرت و اهل شیعه در طول تاریخ ایجاد کردهاند در مدح و منقبت ایشان هستند. اما پیش از همهٔ اینها بنده از منظر فردی که اندکی به نسخ خطی و ادبیات فارسی آگاه است، میخواهم از وجه بلاغت این حضرت صحبت کنم، اگر تمام اسناد و مدارک و هرآنچه باقی مانده را کنار بگذاریم و تنها به «خطبهٔ فدکیه» بسنده کنیم، مشاهده میکنیم که از قرن دوم هجری به بعد، نسخههای خطی بسیاری در آثار ادبی ما متضمن بخشهایی از «خطبهٔ فدکیه» هستند.
برخی در داستان فدک تشکیک میکنند. عدهای به نقل آن انتقاد دارند، عدهای به وجود آن و.. اما از قدیمیترین منابع ما در این حوزه، ابنطیفور است که متوفی سال ۱۲۸۰ است. او در کتاب «بلاغات النسا» کل این خطبه را نقل کرده و نزدیک به ۲۱ نفر از جمله شیخ صدوق تا ابوالفرج اصفهانی نیز این خطبه را نقل کردهاند.
اما گروهی دیگر از افراد که این خطبه را نقل کردهاند، افرادی هستند که در خلال آثار بلاغی آن را نقل کردهاند، نظیر عمرالزمخشری یا احمدالفراهیدی.
لذا سیمای این مرد و زن اسوهٔ جهان اسلام در تمام آثار کهنِ ادبی، تاریخی و حدیثی وجود دارد و بزرگان و مفاخر ادبی ما بارها از آنان نام بردهاند.
قدیمیترین نسخهٔ کتاب «الاحتجاج» در کتابخانهٔ امام صادق(ع)در اردکان یزد است که شیخ طبرسی برای اقامهٔ عللی برای افراد لجوج در این اثر مهم، سخنانشان را با ذکر سند درج کردهاند که از جملهٔ این سخنان خطبهٔ فدکیه است.
این حضرت یک بعد بلاغی نیز داشته است. ما بارها و بارها به ابعاد مختلف حضرت فاطمه(س)نظیر حقطلبی، اندیشهٔ ایشان و … پرداختهایم اما لازم است از منظر بلاغی هم به شخصیت ایشان پرداخته شود. از این منظر در بسیاری از نسخ خطی و آثار ادبی باقیماندهٔ ما ردپایی از ایشان وجود دارد.
از جمله علمای معتبر اهل سنت و فرقهٔ شافعی، امام محمد غزالی است که در طوس ساکن بوده و اهل سنت او را حجتالاسلام می دانند. در کتاب «کیمیای سعادت» که با موضوع آداب مسلمان بودن نوشته شده هم از حضرت فاطمه(س)یاد کرده، در جایی از این کتاب نوشته که از حضرت فاطمه(س)می پرسند زنان را چه بهتر؟ گفت: «آنکه هیچ مرد نبیند و مردی نیز او را نبیند» این جمله در ظاهر محدود کننده است و به این معنی است که زنان را از حیات اجتماعی کنار بگذاریم اما در واقع به این معنی است که باید روابط بین زنان و مردان دارای حجاب باشد.
در جایی دیگر از «کیمیای سعادت» نوشته شده که فردی با حضرت رسول(ص)به خانهٔ حضرت فاطمه(س)میروند، وقتی به آنجا می رسند می بینند این حضرت بیمار است اما چیزی نمی خورد و گرسنگی اختیار کرده است. پیامبر میگوید: «تو سیدهٔ زنان عالم خویشی» و در جایی دیگر هم از ایشان با عنوان «سیدهٔ زنان بهشت» نام برده میشود.
ما همیشه در دانشگاهها متاسفانه با نگاهی بیگانه به نسخ خطی مواجه هستیم که امیدوارم این مسئله به مرور رفع شود.