۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۰

روایت حاج شیخ از تلخی‌ها و شیرینی‌های دوران تبعید پیرجماران

روایت حاج شیخ از تلخی‌ها و شیرینی‌های دوران تبعید پیرجماران
خانه مرحوم آیت‌الله کاشانی نزدیک مدرسه ما بود و فرزندانش هم آنجا زندگی می کردند و با آنها آشنا و رفیق بودم، وقتی به عیادت ایشان که کسالت داشتند، رفتیم صحبت از وضع مملکت و رژیم پهلوی شد که در جواب فرمود "اگر امیدی باشد به حاج‌آقا روح‌الله است".
کد خبر: ۷۶۱۹

به گزارش خیمه مگ،آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا ناصری یزدی، نماینده ولی فقیه در استان یزد که همه افتخارش شاگردی و ملازمت پیر جماران است، چهره‌ای متبسم دارد و چنان بی‌آلایش حرف می‌زند و صمیمی رفتار می‌کند که حس می‌کنی تواضع و فروتنی را به خوبی از استادش آموخته است. وقتی صحبت از حضرت روح‌الله می‌شود طوری با حرارت و دلنشین از خاطراتش با حضرت استاد می‌گوید که گویی در محضرش نشسته و گاهی هم در فراقش قطره اشکی از چشمانش روی گونه‌هایش سرازیر می‌شود.

با تبعید امام خمینی(ره) به عراق، حاج شیخ محمدرضا تاب تحمل دوری حضرت استاد را ندارد و رخت سفر می بندد تا خود را به مرادش برساند و درکنارش باشد. ماجرای رفتن قاچاقی آیت‌الله ناصری به نجف‌اشرف هم قصه‌ای خواندنی دارد.

او خاطره‌ای از پیش‌بینی آیت‌الله حاج سید ابوالقاسم کاشانی(ره) در سال ۱۳۴۰ درباره آینده امام خمینی(ره) و ایران نقل می‌کند و می‌گوید: خانه مرحوم آیت‌الله کاشانی نزدیک مدرسه ما بود و فرزندانش هم آنجا زندگی می کردند و با آنها آشنا و رفیق بودم، وقتی به عیادت ایشان که کسالت داشتند، رفتیم، صحبت از وضع مملکت و رژیم پهلوی شد که در جواب فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح‌الله است".

حاج شیخ محمدرضا با حاج آقا مصطفی و حاج احمدآقا هم ارتباط صمیمی و نزدیکی داشت و وقتی صحبت از آنان به میان آمد، آهی می‌کشد و می‌گوید: " ۱۲ سال یک دوره اصول را پیش حاج آقا مصطفی خواندم. ۴۰، ۴۵ بار هم پیاده با ایشان از نجف به کربلا رفتم". احمدآقا هم همه چیز خود را برای اداره بیت امام و مراقبت از سلامتی ایشان گذاشت.

او از شاگردان و یاران نزدیک امام خمینی(ره) و معدود شخصیت‌هایی است که در دوران تبعید در نجف‌اشرف و پاریس همراه معمار کبیر انقلاب اسلامی بوده و پس از بازگشت حضرت روح‌الله به میهن هم ارتباط نزدیکی با پیرجماران داشته و گنجینه‌ای از خاطرات ناب و ناگفته‌های خواندنی بسیاری از آن دوران را در سینه دارد.

آنچه در ادامه می خوانید مصاحبه‌ای متفاوت و جذاب با آیت‌الله ناصری یزدی است که در آن حاج شیخ از تلخی‌ها و شیرینی‌های دوران مبارزات و تبعید پیرجماران در نجف و پاریس، روزهای ارتحال امام خمینی(ره)، شهادت حاج آقا مصطفی، نقش حاج احمدآقا در اداره بیت حضرت امام(ره) و ... سخن به میان آورده است. هرچند این مصاحبه سال ۱۳۹۴ در خبرگزاری حوزه منتشر شده بود، اما با توجه به ایام‌الله دهه فجر انقلاب اسلامی انتشار آن با فضای متفاوت‌تری شاید در معرفی شخصت حضرت روح‌الله به نوجوان و جوان امروز موثر باشد و گامی در میدان جهاد تبیین و جلوگیری از تحریف پیرجماران برداشته شود.

 

روایت حاج شیخ از همراهی پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح الله است"

 

چه طور با حضرت امام خمینی(ره) آشنا شدید؟

پیش بینی آیت‌الله کاشانی(ره) در سال ۱۳۴۰

آشنایی بنده با حضرت امام سال ۱۳۴۰ اوایل دوران طلبگی‌ام و زمان فوت مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) بود.

آن زمان در تهران و مدرسه مرحوم مجتهدی تحصیل می کردم. خانه مرحوم آیت‌الله حاج سید ابوالقاسم کاشانی نزدیک مدرسه ما بود و فرزندانش هم آنجا زندگی می کردند و با آنها آشنا و رفیق بودم، وقتی با برخی رفقای طلبه به عیادت ایشان که کسالت داشتند، رفتیم، صحبت از وضع مملکت و رژیم پهلوی شد که فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح‌الله است".

 

آن زمان چند سال داشتید؟

۱۵ یا ۱۶ سال بیشتر نداشتم

 

چه کسانی زمینه آشنایی شما با امام (ره) را فراهم کردند؟

منزل دو شاگرد امام خمینی(ره) حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی تهرانی فرزندان مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی در همان کوچه محل سکونت آیت‌الله کاشانی و مدرسه مرحوم مجتهدی قرار داشت، بنده از قبل با مرحوم حاج میرزا علی آشنا بودم و به منزل ایشان رفت و آمد داشتم. در آن روزها با صحبت هایی که با حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی داشتم این دو نفر نظرات و مطالب بسیار عالی درباره حضرت امام و مرجعیت و تقلید از ایشان بیان می کردند، همین امر سبب شد بنده جذب این سخنان شده و امام را به عنوان مرجع خود قرار دهم و به دوستان طلبه هم می‌گفتم از حاج آقا روح‌الله تقلید کنید، گرچه همان زمان مرحوم آیت الله حکیم و مرحوم حاج سید عبدالهادی شیرازی هم مطرح بودند.

 

در آن زمان وضعیت مرجعیت در ایران چگونه بود؟

مرجعیت مرحوم آیت الله حکیم و مرحوم حاج عبدالهادی شیرازی در همان سال ها مطرح بود، البته مرحوم حاج عبدالهادی شیرازی به یکسال نکشید که فوت کردند، شاه و دولت هم با نقشه شومی اصرار داشتند مرجعیت را از ایران به نجف منتقل کنند، ولذا شاه تلگراف تسلیت ارتحال آیت الله عبدالهادی شیرازی را برای آیت الله حکیم ارسال کرد.

 

هدف شاه از انتقال مرجعیت به نجف چه بود؟

نظر شاه این بود ثقل مرجعیت به نجف سوق داده شود و در نتیجه قم هم ضعیف شود و بین علما اختلاف بیفتد، در همین راستا شاه و دولت هر اقدامی را انجام می دادند، البته احتمالاً امام را شناخته بودند و می خواستند ایشان میدان پیدا نکند. برخی آقایان هم به سبب علاقه ای که به حضرت امام پیدا کرده بودند، مسئله مرجعیت ایشان را در جامعه مطرح کردند.

در آن روزها به سبب ارتباط تنگاتنگی که بین ما و بازار تهران و جوانان وجود داشت و جوانان بازاری به مدرسه آیت‌الله مجتهدی رفت و آمد داشتند، مسئله مرجعیت امام رواج پیدا کرد و کم کم عکس های امام هم در تهران منتشر و در مقابل مسجد شاه سابق نصب شد و ساواک هم جرأت نکرد آن‌ها را بردارد و مردم هم آرام آرام ایشان را شناختند.

 

چه زمانی مبارزات را آغاز کردید؟

از همان دوران، مسئله مبارزه و انتشار و توزیع اعلامیه‌های امام در تهران را آغاز کردیم، جلساتی هم با بازاری‌ها داشتیم و گاهی هم خدمت امام می رسیدیم و از ایشان برنامه می‌گرفتیم. شاید اولین اعلامیه‌های مخالفت با انجمن‌های ایالتی و ولایتی را در تهران ما پخش کردیم. در عین حالی که در مدرسه درس ها را با جدیت دنبال می کردیم با سیر انقلاب و تظاهرات در بازار تهران و تعطیلی آن، چاپ و پخش اعلامیه‌ها در تهران و ... پیش رفتیم تا این که امام برای نخستین بار دستگیر شدند، بعد از آن نیز همزمان با درس و بحث، مبارزات خود را به طور مخفیانه ادامه دادم تا ساواک متوجه نشود. مؤتلفه که تشکیل شد من هم یکی از هسته‌ها و از دسته‌های آن بودم و کار را ادامه دادیم تا این که امام از زندان آزاد شدند.

 

روایت حاج شیخ از همراهی پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح الله است"

 

ظاهراً در همان سال‌های سخت مبارزه هم معمم شدید؟

بله (با خنده)؛ در همان زمان که طلاب و روحانیون را دستگیر می کردند و برخی نیز ممنوع‌المنبر بودند و در تهران شایعه شده بود که کاسه کوزه روحانیت را جمع کردن، ما در مدرسه آیت‌الله مجتهدی جشن عمامه‌گذاری با شکوهی را با حضور مرحوم آیت‌الله خوانساری و علما و حتی روحانیون ممنوع‌المنبر مانند مرحوم فلسفی در شب عید غدیر با پخش "۵۰۰ کیلو بستنی اکبر مشتی" برگزار کردیم.

 

زمان آزادی امام از زندان کجا بودید؟

مشهد بودم؛ زمانی که خبر آزادی امام را شنیدم به تهران آمده و سپس به قم رفتم و در مدرسه دارالشفا کنار مدرسه فیضیه حجره‌ای گرفته و علاوه بر پیگیری درس و بحث بصورت جدی، گاهی هم تدریس می کردم و به طور مخفیانه کارهای مبارزاتی خود را ادامه دادم و سخت مشغول بودیم. خیلی از افراد و رفقا هیچ وقت تصور نمی‌کردند بنده انقلابی باشم، چون مخفیانه به کارهای مبارزاتی مشغول بودم تا این که امام به ترکیه تبعید شدند.

 

بعد از تبعید امام به ترکیه مبازرات خود را چگونه ادامه دادید؟

زمانی که امام به ترکیه تبعید شدند و بعد از آن به نجف اشرف رفتند، ما در حجره مدرسه دارالشفا سه نفر بودیم و برنامه داشتیم و جلوی حجره ما هم شهریه امام را پرداخت می کردند، مبارزات خود را به صورت مخفیانه ادامه دادیم.

 

چگونه به نجف رفتید و با امام همراه شدید؟

در همان زمانی که امام به نجف تبعید شدند، پدرم ماه محرم به صورت قاچاقی و مخفیانه به کربلا و نجف رفت و در حرم امیرالمومنین(ع) طلاب را دیده بود و دلش شکسته بود و از خدا خواسته بود من نیز زمانی عازم کربلا و نجف شوم. بعد از اینکه پدرم از نجف برگشت، روزی با دوستان خود از جمله مرحوم حاج آقا سلطانی اشتهاردی، مرحوم حسین آقا کبیر و ... تصمیم گرفتیم به نجف سفر کنیم. یکی از دوستان گفت: آقای مشکینی زمانی که به نجف رفته، کارت دانشجویی "جامعة النجف" را به ایشان داده اند، زمانی که برگشت کارت آیت‌الله مشکینی را گرفته و عکس ایشان را برداشته و عکس خودم را روی آن چسباندم و با تغییر روی کارت به عنوان دانشجوی جامعة النجف رهسپار نجف شدم.

 

قاچاقی و مخفیانه عازم نجف شدید؟

بله؛ زمانی که خواستم عازم نجف شوم ساواک به دلیل قتل منصور به من هم مشکوک شده بود، بدون این که اطلاع داشته باشم مدتی تحت نظر بودم و منتظر فرصتی بودند که دستگیرم کنند.

یکی از شب‌ها تصمیم گرفتم به نجف بروم و در این مورد به کسی چیزی نگفتم چون قاچاقی می‌رفتم و ممکن بود گیر بیفتم، به صورت مخفیانه با قطار به خرمشهر رفتم، در خرمشهر با دعا و توسل و ختم صلوات و بالاخره بعد از یک شبانه روز با دو نفر قاچاقچی صحبت کردم که من را به عراق ببرند، ۳۰۰تومان به قاچاقچی‌ها دادم و با سختی من را به بصره رساندند و از آنجا هم با مشکلات فراوان و با استفاده از همان کارتی که از آیت‌الله مشکینی گرفته بودم به نجف رفتم.

هجوم ساواک به حجره‌ام

ساواک یک شب بعد از رفتنم برای دستگیری‌ام به مدرسه آمده بودند و زمانی که من را پیدا نکرده بودند، آقای اوسطی یکی از هم حجره‌ای‌هایم را همراه با تمام وسایل شخصی من، با خود به تهران برده بودند. اما بعد از این که فهمیده بودند من در قم نیستم، هم حجره‌ایم را رها کردند، منتها وسایل من را برگشت نداده بودند.

 

روایت حاج شیخ از همراهی پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح الله است"

 

پدرتان اطلاع داشت که عازم نجف شده اید؟

خیر؛ ایام اربعین بعد از رسیدن به نجف نامه کوتاهی با این مضمون "اینجا نجف است، من محمدرضا هستم" برای پدرم نوشتم، زمانی که نامه به دست پدرم رسیده بود، می بیند خط من است، تعجب می کند و یاد آن دعای خود در حرم امیرالمومنین(ع) می افتد و از شدت خوشحالی همان‌جا سجده شکر به جا می‌آورد و مژدگانی خوبی هم به نامه‌رسان می دهد.

من هم با رسیدن به نجف از شر ساواک و اتهام در پرونده قتل منصور و ... با استجابت دعای پدرم رها شدم.

 

زمانی که به نجف رسیدید چه کردید؟

طبیعتاً با رسیدن به نجف مجددا به حضرت امام وصل شدم و چون دوره سطح را در قم به اتمام رسانده بودم، پای درس خارج امام نشستم، البته آیت‌الله فاضل آمده بودند نجف و به ایشان گفتم آقا تا اینجا هستید بخشی از بحث تعادل و تراجیح آخر کفایه که مانده را محضر شما باشم، البته به خاطر زیارت دوره ایشان بحث ناتمام ماند.

کم کم که با محیط نجف آشنا شدم درس‌ها و برنامه‌ها را جدی‌تر دنبال کردم؛ اصول را هم با حاج آقا مصطفی شروع کردم و مدتی هم در درس بعضی از آقایان مانند مرحوم سیدمحمد باقر صدر شرکت کردم، اما محور اصلی درس امام بود. بعد از مدتی خودم هم شروع به تدریس، لمعه، رسائل و کفایه کردم.

در نجف هم مجبور بودیم به صورت مخفیانه فعالیت‌های انقلابی را ادامه دهیم، چون نجف آمادگی این مسائل را نداشت و ما هم به درس و بحث، حرم امیرالمومنین(ع)، نماز جماعت و ... مشغول بودیم؛ می گفتند اینها شاگردان امام هستند و فکر هم نمی‌کردند فعالیت سیاسی داشته باشیم، اما ما پشت پرده کارهای انقلاب و چاپ اعلامیه‌ها و ... را جدی دنبال می‌کردیم.

 

ارتباط علمای نجف با امام چگونه بود؟

زمان ورود امام به نجف اشرف من آنجا نبودم، اما استقبال علمای کربلا و نجف به ویژه آیت‌الله حکیم خوب بود و اکثر آقایان هم به دیدن امام آمده بودند و امام هم به دیدن آنها رفته بودند، اما با این حال روحیه و سبک نجف در آن روز انقلابی نبود و بالاخره سفارت و سرکنسولگری ایران بیوت علمای نجف را کنترل می کرد.

خیلی از آقایان نجف هنوز مسئله انقلاب باورشان نشده بود و امام را هم نمی شناختند، اما بعد از این که درس و بحث را شروع کردند، برخلاف آن چیزی که شاه می خواست امام در دریای علمی و مراجع نجف ظهور و بروزی نداشته باشد، فضلا و علمای نجف دیدند که توان علمی بسیار بالایی دارد، کم کم وارد درس ایشان شدند و امام را شناختند و مشاهده کردند که دارای سبک و کمال علمی و اخلاقی بالایی هستند.

 

بعد از این که علمای نجف دید تازه‌ای نسبت به امام پیدا کردند با ایشان همراه شدند؟

امام حالت عرفانی خاصی داشتند و اکثر اوقات به زیارت مولای متقیان(ع) رفته و بابی به نام "جهاد عبادی" را در ارتباط با امیرالمومنین(ع) باز کردند و عشق بسیار قوی به مولاعلی(ع) داشتند، هرشب حرم، زیارت جامعه و ...؛ یکی از مجاهدت‌های امام این بود که با امیرالمومنین(ع) تا جایی پیش رفتند که عاقبت به پیروزی انقلاب انجامید.

ارتباط امام با مولای متقیان، اخلاص، توکل، توسل و عرفان ایشان سبب شد دید علما و مردم نجف نسبت به امام تغییر پیدا کند. از طرفی امام به دنبال ریاست و نام و نشان نبود و این مسئله برای علما و مردم نجف عجیب بود و متوجه شدند که امام اگر قیام کرده به دنبال مسائل سیاسی و پست و مقام نیست و یک کار الهی انجام می دهد. علمای نجف همه به حقیقت امام اعتراف کردند. البته برخی از بزرگان نجف به دلیل ترس و یا اینکه ارتباطشان با ایران قطع نشود و ...، خودشان را به انقلاب وصل نکردند، اما نسبت به امام با کمال احترام برخورد می کردند.

 

"همه چیز امام خوب است، اما حیف که وارد سیاست شده"

گاهی که ما به مجالس روضه و یا درس و بحث برخی آقایان می رفتیم با ما راحت‌تر صحبت می کردند و می گفتند "همه چیز امام خوب است، اما حیف که وارد سیاست شده"؛ این مسئله برای آنان قابل قبول نبود و تنها اشکالی که از می گرفتند این بود که ایشان وارد سیاست شده‌اند. البته بعد از آن که امام بحث حکومت اسلامی را مطرح کردند، فهمیدند که اساس کار چیست.

 

روایت حاج شیخ از همراهی پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح الله است"

 

برخی می گویند امام از ابتدا به دنبال تشکیل حکومت اسلامی نبود و می خواست با شاه کنار بیاید و اصلاحاتی انجام دهد، آیا این ادعا واقعیت دارد؟

من معتقدم که انقلاب امام برنامه‌ریزی الهی شده بود، البته خود امام هم با درایت و عقلانیت انقلاب را قدم به قدم پیش بردند؛ اولا در ایران؛ خیلی‌ها می گویند مبنای امام از اول تشکیل حکومت اسلامی نبوده، بلکه می‌خواست اصلاحاتی مثلا در قانون اساسی و ... انجام دهد، این حرف نادرستی است، چرا که امام از همان ابتدا با تربیت شاگردان فاضلی مانند شهید بهشتی که در قم جلساتی در ارتباط حکومت اسلامی داشتند و درباره این موضوع بحث می کردند، الهام گرفته از اندیشه‌های امام بود، خواستار تشکیل حکومت اسلامی بودند.

سال ۱۳۲۳ که امام کشف‌الاسرار را نوشته، همین مسئله را مطرح کرده و یا زمانی هم که فرمودند " اسلام از دست رفت، به داد اسلام برسید" نشانه نیت امام برای تشکیل حکومت اسلامی بود، اما امام سیاست قوی داشت و انقلاب را مرحله به مرحله پیش برد. از جایی شروع کرد که جرقه آن زده شود و بعد کم‌کم مردم آگاه شوند و بعد هم زمینه‌ها فراهم گردد و نهایتاً زمان طرح حکومت اسلامی فراهم شود.

حضرت امام(ره) چه زمانی و در چه شرایطی مسئله تشکیل حکومت اسلامی را رسماً اعلام کردند؟

مرحله دوم حرکت انقلاب، تبعید امام به نجف بود. در آن دوران نجف مرکز ثقل حوزه بود و مراجع، فقهای بزرگ، علما و هزاران طلبه در آن حضور داشتند و اگر امام را نمی شناختند با نهضت ایشان مخالفت می‌کردند.

شاه هم می خواست امام در نجف هضم شود و با این فکر ایشان را تبعید کرد، اما خدا خواست که امام به نجف برود. در نجف امام به لحاظ علمی، فقهی، عرفانی، اعتقادی و سیاسی گل کرد و مراجع و بزرگان ایشان را شناختند و همه آنان به دید احترام به امام نگاه کردند، وقتی که زمینه نجف آماده شد زمینه ایران هم که آماده بود امام بحث حکومت اسلامی را شروع کردند.

برنامه هوشمندانه امام

اگر امام از همان ابتدا مسئله تشکیل حکومت اسلامی و سرنگونی شاه را مطرح می کردند، همان موقع آمریکا و حکومت بیدار می شدند و سر امام را زیر آب می کردند مثل قصه فدائیان اسلام و نواب، اما امام زیرکانه حرکت کرد و از اول آنها را بیدار نکرد، بلکه جرقه را زد و شروع بکار کرد و جلوی حرکت‌های ضد دین را گرفت، سپس شاگردان خود را برای آگاهی بخشی به علمای بلاد به اطراف ایران اعزام کرد و بعد هم مردم را در طول چند سال بیدار کرد و ایران را آرام آرام متوجه یک حرکت انقلابی کرد و علمای ایران هم بیدار شدند.

یادم می آید قبل از بحث حکومت اسلامی، کمونیست‌ها در داخل ایران به مبارزین می گفتند "ما مکتب داریم، شما که چیزی ندارید، برای چه مبارزه می کنید؟" همین که در سال ۴۸ یا ۴۹ امام نظریه تشکیل حکومت اسلامی را اعلام کردند، همگان متوجه هدف انقلابی امام شدند و مبارزات وارد فاز جدیدی شد.

 

علمایی که در نجف به دلیل ورود امام به سیاست از ایشان انتقاد می کردند بعد از طرح بحث حکومت اسلامی چه موضعی گرفتند؟

هیچ کسی با این مسئله مخالفت نکرد، بزرگانی بودند که به درس امام نمی‌آمدند، اما نوارهای امام را می گرفتند و به منزلشان می‌بردند و گوش می‌کردند و چون امام را شناخته بودند، لذا مخالفت و بحثی نداشتند. تا اینجا دو مرحله انقلاب یعنی پایه‌ریزی در ایران و آگاه‌سازی حوزه و علمای نجف انجام شد.

 

چرا امام به پاریس تبعید شد و این مسئله چه دستاوردهایی داشت؟

حلقه(مرحله) سوم انقلاب یعنی بین‌المللی شدن انقلاب در پاریس اتفاق افتاد.

شاه با مشاهده ادامه مبازرات امام و نفوذ ایشان در نجف تصمیم به تبعید امام به پاریس گرفت، اما خواست خدا این بود که در پاریس و در قلب اروپا انقلاب جهانی شود و دنیا انقلاب امام را بشناسد.

*مصاحبه خبرنگار لوموند

قبل از رفتن امام به پاریس، خبرنگار روزنامه لوموند مخفیانه به نجف آمد و مصاحبه‌ای با امام انجام داد و در این روزنامه منتشر شد، بعد از انتشار مصاحبه، سوسیالیست‌های فرانسه و ... با ما تماس می‌گرفتند و می‌گفتند "شما رهبری با این افکار بلند دارید". این مصاحبه باعث شد که امام تا حدی در فرانسه شناخته شود. بالاخره خدا خواست که ما را به کویت راه ندهند و به قلب اروپا و پاریس برویم و امام انقلاب را جهانی کند. امام در نوفل لوشاتو هر روز با خبرنگارانی از سراسر دنیا مصاحبه داشت و نظرات ایشان در رسانه هایی مثل cnn بصورت فراگیر منتشر شد و همه دنیا امام را شناخت.

 

روایت حاج شیخ از همراهی پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح الله است"

 

پس حضرت امام(ره) توانستند حلقه سوم انقلاب یعنی بین‌المللی شدن انقلاب را در پاریس تکمیل کنند؟

بله؛ مسئله انقلاب در ایران و نجف حل شده بود و نیاز به بین‌المللی شدن داشت، لذا با تبعید ایشان به پاریس به خوبی توانستند حلقه سوم انقلاب یعنی "بین‌المللی شدن انقلاب" را تحقق بخشند.

 

بعد از پاریس نهضت تکمیل شد؟

بله؛ پس از این دوران، زمان آن فرا رسید که امام به ایران برگردد و حکومت اسلامی را پایه‌گذاری و تشکیل دهند و خدا هم زمینه های آن را فراهم کرده بود.

حضرت امام(ره) با ورود به ایران حرف آخر را زد و در بهشت زهرا گفتند "من دولت تشکیل می‌دهم، من توی دهن این دولت می زنم؛ من به پشتوانه این ملت دولت تشکیل می‌دهم". همه برنامه ریزی‌های امام در طول ۱۵، ۱۶ سال به ثمر نشست و با رأی مردم نظام جمهموری اسلامی تشکیل شد نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر.

 

ظاهراً هنگامی که امام از مرز کویت بازگردانده شد مردم به خیابان‌ها ریختند، شما در آن لحظه کنار امام بودید و خبر را شنیدید، عکس‌العمل ایشان چگونه بود؟

گریه من و حاج احمدآقا

در فرودگاه بغداد هنگام رفتن امام به پاریس خبر رسید در ایران مردم فهمیده‌اند که امام به مرز کویت آمده و ایشان را راه نداده اند، به خیابان‌ها آمده و تظاهرات کردند و عده‌ای هم شهید و زخمی و دستگیر شده‌اند. ما خوشحال شدیم که مردم واکنش نشان دادند، اما امام با ناراحتی سرشان را پایین انداخته و جمله‌ای فرمودند که من و حاج احمدآقا به گریه افتادیم، گفتند" من از این مردم شرمنده ام، من نمی‌دانم چگونه حق مردم را ادا کنیم".

 

همزمان با ورود حضرت روح‌الله به تهران شما هم همراه ایشان بودید؟

بله؛ بعد از ورود به ایران، ایشان به مدرسه علوی رفتند و من هم چون چندین سال از خانواده دور بودم، پدر و مادر و اقوام به استقبالم آمده بودند و به دیدار خانواده رفتم و بعد از یک روز نزد امام برگشتم. پس از مدتی هم که امام به قم آمدند برای انجام برخی امور شخصی و آوردن خانواده‌ام به نجف برگشتم و همه پرسی روز جمهوری اسلامی(۱۲ فروردین) را با همکاری سرکنسولگری ایران برای ایرانیانی که در عراق بودند را برگزار کرده و نتایج آن را به تهران اعلام کردیم و سپس به همراه خانواده به ایران و قم برگشتم.

 

در ایام تلخ و نگران کننده بستری حضرت امام(ره) و روزهای آخر حیات مبارکشان کجا بودید؟

بیشتر وقت‌ها در ایامی که حضرت امام کسالت داشتند و در بیمارستان بستری بودند، تهران بودم، گاهی اوقات به عیادت امام می رفتم و احوالی می پرسیدیم، گاهی هم از طریق دوربین های مداربسته از حال ایشان با خبر می شدم. حاج احمدآقا همه حالات امام، نماز شب و ... را در بیمارستان ضبط کردند.

 

چطور از ارتحال حضرت امام با خبر شدید؟ هنگام شنیدن این خبر چه حالی داشتید؟

روز پنج شنبه و شب جمعه تهران بودم و نمی‌خواستم برای اقامه نمازجمعه به شهرکرد برگردم، چون نگران حال امام بودم، اما حاج احمد آقا گفت "برو و به مردم بگو برای سلامتی امام دعا کنند". به شهرکرد رفتم و بعد از اقامه نماز جمعه راهی تهران شدم و شب در بین راه متوجه شدم که امام رحلت کرده اند. حال بسیار عجیب و ناراحت کننده‌ای داشتم، دوبار این وضع را تجربه کرده‌ام یکی زمان شهادت حاج آقا مصطفی و دیگری هم ارتحال امام. به جماران که رسیدم همه جمع شده بودند و هیچ کسی حال خوشی نداشت و همه گریه می کردند و هیچ کس نمی توانست حال دیگری را بفهمد.

 

روایت حاج شیخ از همراهی پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح الله است"

 


حاج آقا ظاهراً با حاج آقا مصطفی هم خیلی مأنوس و به تعبیری رفیق بوده‌اید؟

بله‌ بنده سال‌ها با حاج آقا مصطفی مأنوس بودم؛ ۱۲ سال یک دوره اصول را پیش حاج آقا مصطفی خواندم. ۴۰، ۴۵ بار پیاده با ایشان از نجف به کربلا رفتم، حالات عجیب معنوی از آقا مصطفی دیدم. ایشان حقیقتاً در زمینه‌های مختلف ادبیات، فلسفه، تفسیر، فقه، اصول و ... انسان بسیار عالم و مجتهدی بود.

 

ارتباط حاج آقا مصطفی با امام چگونه بود؟

حاج آقا مصطفی همیشه می گفت " امام به غیر از این که پدرم هست، مرادم هم هست". ایشان همیشه عشق به امام داشت و در همه جا مراقب امام بودند.

 

زمانی که حضرت امام خبر شهادت حاج آقا مصطفی را شنیدند، چه عکس‌العملی داشتند؟

چند تن از روحانیون به‌نام آن زمان از جمله مرحوم حاج عباس خاتم، مرحوم حاج حبیب‌الله اراکی پدر آیت‌الله محسن اراکی، مرحوم حاج آقا قدیری، مرحوم حاج آقا رضوانی و آقای کریمی مازندرانی روزی که خبر شهادت حاج مصطفی را شنیدند به منزل امام رفته و به امام گفتند"حاج آقا مصطفی حالش خوب نیست و در بیمارستان بستری شده"، امام فرمودند "پس به بیمارستان به دیدنش بروم"، در آن لحظه نگاه امام به حاج احمدآقا که در ایوان منزل ایستاده و بی‌تابی می کرد، افتاد و این صحنه را که مشاهده کردند، فرمودند "اگر مصطفی فوت کرده به من بگویید"، در همان لحظه علمای حاضر در اتاق به گریه افتاده و امام گفتند "انالله و انا الیه راجعون، امیدوارم مصطفی به درد اسلام خورده باشد" و دیگر راجع به حاج آقا مصطفی چیزی بیان نکردند و جلوی مردم یک قطره اشک هم نریختند، بعد هم که آقایان درس‌ها را تعطیل کرده بودند، فرمودند "درس ها را شروع کنید". پس از مراسمی که مراجع عظام و خود امام برگزار کردند، اجازه ندادند مراسم دیگری برگزار شود.

*اجازه ندادند اسم آقا مصطفی از رادیو تلویزیون برده شود!

زمانی که حضرت امام(ره) به ایران آمدند یکی دوبار اسم آقا مصطفی را از رادیو و تلویزیون بردند، امام مسئولین صدا وسیما را خواستند و گفتند" حق ندارید اسم آقا مصطفی را ببرید"

 

چرا امام دوست نداشت نامی از حاج آقا مصطفی در رسانه‌ها برده شود؟

روزی به جماران رفتم و چون به حاج آقا مصطفی علاقه زیادی داشتم علت عدم انتشار اخبار مراسم بزرگداشت آقا مصطفی را از حاج احمدآقا جویا شدم، ایشان گفت "اتفاقا دیروز خانم والده ما هم این سؤال را از امام پرسیدند که در جواب فرمودند "اسم بردن از مصطفی خودنمایی است، اگر می خواهید برای مصطفی کاری انجام دهید، برای ایشان نماز و قرآن بخوانید". این مسئله نشانه اخلاص امام است که در مقابل خدای متعال خود را هیچ می پنداشت، البته این نوع رفتار امام را کمتر کسی درک می کند.

 

روایت حاج شیخ از همراهی پیرجماران / آیت الله کاشانی فرمود "اگر امیدی باشد به حاج آقا روح الله است"

 

اشاره‌ای هم به ارتباط حاج احمدآقا با امام بفرمایید.

حاج احمد آقا واقعاً خالص و پاک بود و طوری نبود که پشت سر امام کاری انجام دهد و روبروی ایشان چیز دیگری بگوید.

احمد آقا مخلصانه در خدمت امام بود. هیچ وقت امام را یک طرفه و یک سویه نکرد و همه افراد، علما، شخصیت ها و گروه ها را با امام مرتبط می کرد و همه را نگه می داشت.

احمد آقا همه چیز خود را برای اداره بیت امام و مراقبت از سلامتی ایشان گذاشت.

*خاطره ای جالب و خواندنی

احمد آقا اجازه نمی داد گروه خاصی امام را مصادره کنند. روزی به جماران رفتم، دیدم عده‌ای از آقایان از جناح خاصی به دیدار امام آمده‌اند، هنوز از جماران نرفته بودند که احمدآقا مثلاً به آقای عسگراولادی زنگ زد و گفت" آقای عسگراولادی نمی خواهید با امام دیدار داشته باشید"، آقای عسگراولادی هم گفته بود ما از خدا می خواهیم، احمد آقا گفت "پس بیاید"، در این حین یکی از دیدارکنندگان قبلی گفت" احمد آقا حداقل اجازه بدهید جای پای ما خشک شود و بعد به آقایان زنگ بزنید"، احمد آقا در پاسخ او گفت" امام تنها مال شما نیست و متعلق به همه است".

حضرت امام هم متقابلاً علاقه بسیاری به حاج احمدآقا داشتند، این امر در نامه های امام کاملا مشهود و ملموس است.

 

حاج آقا چه کنیم که اندیشه ها و راه امام همچنان پویا و زنده باشد و شخصیت و اندیشه‌های ایشان تحرف نشود؟

یکی این که حرف‌های حضرت امام(ره) را باید از نزدیکان ایشان که هنوز در این مسیر هستند، شنید. دوم، اندیشه‌های ایشان را بازخوانی و به آنها عمل کنیم.

امام در صحبت‌ها و وصیت‌نامه الهی سیاسی خود مسیر را روشن و مشخص کرده اند. مقام معظم رهبری هم همواره اصول امام را مطرح کرده و راه را به ما نشان می دهند، لذا باید برای حفظ نظام و انقلاب همیشه در مسیر امام و رهبر معظم انقلاب و چارچوب‌ها و اصولی که مشخص کرده اند، حرکت کنیم تا انقلاب آسیب نبیند.

 

از فرصتی که در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید، سپاسگزارم

ان شاءالله بتوانید در عرصه ترویج اندیشه‌های حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب بیش از پیش موفق باشد.