نشست نقد کتاب «دین و مدلهای فرهنگی» در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام و المسلمین علیرضا قائمینیا، مؤلف کتاب و عضو هیأت علمی گروه معرفتشناسی و علوم شناختی پژوهشگاه طی سخنانی به خصلت فرهنگی ذهن و تبیین مدلهای فرهنگی پرداخت.
گزیدههایی از این سخنرانی را میخوانید:
ایده تألیف این کتاب به ده سال پیش برمیگردد. در معناشناسی شناختی اساس همه جریانها این ایده است که ما با مفهومسازیهای زبانی سروکار داریم، گوینده در تعابیر زبانی مختلف اطلاعاتی که در ذهن دارد پردازش میکند و معنا با پردازش اطلاعات یکی است.
این نظریه به تدریج به سمت تأثیر فرهنگ بر پردازشهای زبانی رفت. شاید در ابتدا به جنبههای فرهنگی پردازشهای زبانی توجه نمیشد ولی به تدریج این بحث برجسته شد که بعد اساسی پردازشهای زبانی، فرهنگی است و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. انسانشناسی شناختی هم دنبال این تفاوتها بود. انسانشناسی شناختی در واقع رابطه ذهن و فرهنگ و پردازشهای زبانی را بررسی میکند.
از طرف دیگر در انسانشناسی شناختی به حیات ذهنی فرهنگ توجه میشود اینکه فرهنگ در ذهن چه صورتهایی پیدا میکند. نسبت فرهنگ با ذهن چیست، آیا فرهنگ یک امر بیرونی است و ذهن در فضای فرهنگ قرار میگیرد یا تاثیر فرهنگ بر ذهن، تاثیری بنیادین است. به این ترتیب بحث مدلهای فرهنگی در انسانشناسی مطرح شد. بحث مدل فرهنگی در علوم شناختی برای نخستین بار از نسبت زبان با هوش مصنوعی پیدا شد. فرض کنید شما به یک رباتی میگویید برای من آب بیاور، ولی او متوجه نمیشود. در هوش مصنوعی تحقیقات گستردهای کردند که دلیلش چیست یک ربات نمیتواند مثل انسان عمل کند. متوجه شدند در ذهن انسان یکسری قالبهایی هست که این چارچوبها رفتار انسانها را در موقعیتهای مختلف مشخص میکند. اگر شما این چارچوب را به ربات بدهید مثل انسان عمل خواهد کرد. این مدلها مدلهای ذهنی بودند.
خصلت فرهنگی ذهن
به تدریج متوجه شدند این مدلها خصلت فرهنگی دارند و اینطوری نیست که صرفا پدیدههای ذهنی باشند بلکه از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت هستند لذا چارچوبهای ذهنی متاثر از فرهنگها هستند. انسانشناسها راجع به این مسئله تحقیقات گسترده انجام دادند. به تدریج متوجه شدند واژهها حامل مدلهای فرهنگی هستند مثلا واژه عزاداری یک چارچوبی دارد؛ کسانی که اینجا هستند یک طور عمل میکنند، کسانی که در کشور دیگری هستند یک طور دیگر عمل میکنند.
در علوم شناختی ما دو فاز داریم یک فاز نسل اول علوم شناختی که میگفتند ذهن مثل کامپیوتر است. اینها قائل بودند کار اساسی که در کامپیوتر انجام میشود پردازش اطلاعات و تکثیر نمادها است. فکر کردن هم چیزی جز تکثیر نمادها نیست. ذهن هم همین کار را میکند و برای خودش زبان خاصی دارد و نمادهایی به کار میبرد. این نسل اول علوم شناختی بود.
نسل دوم علوم شناختی از مدلهای عصبی تاثیر پذیرفت و آمدند مدلهای عصبشناختی و کارکرد نورونهای مغزی را با تفکر نسبت دادند و گفتند تفکر هم با همین مدل پیش میرود. اما با ظهور این مباحث مختلف در انسانشناسی شناختی متوجه شدند یک مدل فرهنگی هم میشود برای ذهن قائل شد. هیچکدام از این دو مدل نمیتوانند همه ابعاد ذهن را بازتاب دهند لذا بحث خصلت فرهنگی ذهن را مطرح کردند. تا اینجا من درباره ایده اساسی که در انسانشناسی شناختی وجود دارد و نسبتش با علوم شناختی صحبت کردم.
من مدت زیادی روی مفهومسازی قرآن و روایات کار کرده بودم ولی راضی نبودم چون جنبه فرهنگی مفهومسازی قرآن را نشان نمیداد. پس از آشنایی با مباحث انسانشناسی شناختی دیدم میشود با تحلیلهای انسانشناسی شناختی ابعاد فرهنگی کتاب و سنت را تحلیل کنم اما چند مانع وجود دارد. یک مانعی که در طول تاریخ در مطالعات اسلامی به صورت گسترده به چشم میخورد نگاهی است که به مخاطب دین دارند.
انسانشناسی با انسان در مقام تحقق سروکاردارد. اگر انسان در مقام تحقق را در نظر بگیرید صدها عنصر پیدا میشود که در فرهنگهای مختلف وجود دارد. انسان در مقام تعریف یک مشکلساز بود که مخاطب دین کدام انسان است، انسان انتزاعی است یا انسانی که در دل فرهنگهای مختلف زندگی میکند. البته منظورم این نیست احکام دین را زمانمند و مکانمند کنیم. طبیعتا انسان ذات دارد ولی نباید ذات را فارغ از فرهنگها در نظر بگیرید.
انسانی که در دل فرهنگ زندگی میکند
انسان در دل فرهنگ زندگی میکند. مخاطب دین هم انسانی است که در دل فرهنگهای مختلف زندگی میکند. هر کدام از انبیا با مدلهای فرهنگی خاصی مواجه بودند. مدل فرهنگی که قوم حضرت ابراهیم داشت با مدل فرهنگی قوم یهود تفاوت داشت. بنابراین یک بازخوانی مجددی لازم است تا خود آیات قرآن مورد تحلیل قرار گیرد و ببینیم قرآن به مدلهای فرهنگی مختلف چه نگاهی دارد. گام اول همین است بدانیم مخاطب دین انسانی است که در دل فرهنگ زندگی میکند. دین برای این انسان یکسری احکام ثابت دارد و یکسری احکام متغیر دارد.
اگر دین یک پدیده اجتماعی و فرهنگی است نباید دین را فردگرایانه تفسیر کرد. مشکل دومی که با آن مواجه بودم این بود که در طی چهارده قرن اکثر قرائتها از دین فردگرایانه است یعنی جنبهها و رویههای فرهنگی دین مورد توجه قرار نگرفته است. این هم عامل دومی بود که مشکل جدی ایجاد میکرد.
حال به معرفی کتاب بپردازم. من در یک فصل مباحث مفهومی را مطرح کردم. اینکه انسانشناسی شناختی چیست که گفتم دانش تنوع شناختی بشر است. یک عامل که میتوانم به عنوان عامل سوم نام ببرم این است که به صورت گسترده به نسبیتگرایی فرهنگی دامنزده میشود لذا یک فصل را به نسبیتگرایی فرهنگی اختصاص دادم و اینکه نسبیتگرایی را میشود پذیرفت یا نه. نتیجتا به این رسیدم نسبیت از دل انسانشناسی شناختی در نمیآید.
مدلهای فرهنگی جز اعتباریات نیست
هر جا بحث فرهنگی مطرح میکنیم به نسبت گرایی متهم میشویم در حالی که هر بحث فرهنگی به نسبیت منتهی نمیشود و شما میتوانید به گونهای این بحث را سامان دهید که از خطر نسبیتگرایی برکنار باشید. د
ر فصل بعد این موضوع که ذهن بشر خصلت فرهنگی دارد را مورد بررسی قرار دادم. اگر همه فصول اثر را در نظر بگیریم دو دسته مباحث به چشم میخورد یک دسته مباحث نظری است یکسری مباحث کاربردی هستند. در بخش نظری علاوه بر اینکه دیدگاهها را ارائه دادم، تعاریف مختلف مدلهای فرهنگی را گفتم و این را مقدمه قرار دادم تا دیدگاه خود را ارائه دهم که آن را با نظریه اعتباریت گره زدم. خلاصه دیدگاهم این است مدلهای فرهنگی چیزی جز اعتباریات برنامهای نیست.
هر فرهنگی درون خودش یک برنامهریزی ضمنی و الگوریتم معنایی دارد یعنی چارچوبهایی دارد که به پدیدهها چگونه معنا دهید. این الگوریتم مبتنی بر اعتباریات است و به رفتارهای ما معنا میبخشد. بنا بر این مدلهای فرهنگی چیزی جز الگوریتم معنایی اعتباری نیست. فرهنگ این طور نیست که به صورت مجموعه باورها در ذهن اعضای فرهنگ حضور داشته باشد بلکه فراتر از این است و در ذهن اعضا الگوریتمهایی پدید میآورد که مشخص میکند چگونه زندگی کنید و سبک زندگی شما را تعیین میکند.
این نکته را هم عرض کنم قرآن دو فرهنگ را از هم جدا میکند یکی فرهنگ ایمان است، دوم فرهنگ کفر است و مدلهای فرهنگی متناسب با اینها را مشخص میکند. ما میتوانیم به ایمان در قرآن به سه سطح نظر کنیم ایمان به عنوان فرهنگ که مجموعه باورها و عادات و مناسک است. برخی آیات اجزای فرهنگ ایمان را تشریح میکند. در سطح دوم ایمان به عنوان مدل فرهنگی است و برخی آیات ناظر به مواردی است که ایمان به مثابه طرحواره عمل میکند. برخی آیات هم ناظر به اعضای فرهنگ ایمان است.