۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰

تجلی جلال حضرت زهرا (س) در وجود مبارک فاطمه معصومه (س)

تجلی جلال حضرت زهرا (س) در وجود مبارک فاطمه معصومه (س)
حضرت آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) گفتند: «پدرم مرا سفارش می‌کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم، اما تو به زیارت آن حضرت برو، لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه (س) و ثامن‌الائمه (ع) آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علمیه قم، آیت الله حائری در قم ماندگار شدم.»
کد خبر: ۷۷۱۹

به گزارش خیمه مگ،روز دهم ربیع‌الثانی مصادف با شهادت جانسوز حضرت فاطمه معصومه است. این بانوی بزرگوار در سال ۲۰۱ هجری قمری همراه با برادران و برادرزادگان و یاران اصحاب امام رضا (ع) از مسیر غرب ایران راهی طوس شدند تا به دیدار امام رضا (ع) بروند اما در نزدیکی ساوه ماموران مامون عباسی با مردان کاروان حضرت معصومه (س) درگیر شدند و عده‌ای به شهادت رسیدند.

خود حضرت نیز بر اثر خرمای مسموم دچار بیماری سختی شدند و به قم مراجعت کردند و پس از مدتی در این شهر بر اثر همان بیماری به شهادت رسیدند.

حرم مطهر و مبارک حضرت فاطمه معصومه (س) بیش از ۱۲ قرن است که ملجا و پناهگاه زوار و دردمندانی است که برای گرفتن حاجت و رفع گرفتاری به شهر قم مراجعت می‌کنند و به زیارت آن حضرت می‌روند.

در آثار و کتاب‌های فراوانی کرامات و معجزات این بانوی گرامی ثبت و ضبط شده است که بخشی بسیار کوچک از این کرامات را در ادامه می‌خوانید:

جلال و جبروت حضرت معصومه (س)

حضرت آیت‌الله مرعشی نجفی قدس سره به طلاب می‌فرمود: «علت آمدن من به قم این بود که پدرم آسید محمود مرعشی نجفی چهل شب در حرم حضرت امیر (ع) بیتوته کرد تا آن حضرت را ببیند، شبی در حال مکاشفه حضرت را دیده بود که به ایشان می‌فرماید: «سید محمود چه می‌خواهی؟» عرض می‌کند: «می‌خواهم بدانم قبر فاطمه زهرا (س) کجاست تا آن را زیارت کنم.»

حضرت فرموده بود: «من که نمی‌توانم بر خلاف وصیت آن حضرت، قبر او را معلوم کنم.»

عرض کرد: «پس من هنگام زیارت چه کنم؟»

حضرت فرمود: «خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه (س) را به فاطمه معصومه (س) عنایت فرموده است، هرکس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا (س) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه (س).»

حضرت آیت‌الله مرعشی : «پدرم مرا سفارش می‌کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم، اما تو به زیارت آن حضرت برو، لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه (س) و ثامن‌الائمه (ع) آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علمیه قم، آیه‌الله حائری در قم ماندگار شدم.»

عنایت حضرت به زائران مرقدش

حضرت آیت‌الله مرعشی نجفی نقل کردنده‌اند: شب زمستانی بود که من دچار بی‌خوابی شدم؛ خواستم حرم بروم، دیدم بی‌موقع است، آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم، در عالم خواب دیدم خانمی وارد اتاق شد به من فرمود: سید شهاب! بلند شو و به حرم برو؛ عده‌ای از زائران من پشت در حرم، از سرما هلاک می‌شوند، آنها را نجات بده.»

من به طرف حرم راه افتادم، دیدم پشت در شمالی حرم عده‌ای از زائران اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباس‌های مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند می‌لرزند، در را زدم، حاج آقا حبیب (که جز خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز کرد، من از مقابل و آنها هم از پشت سر من وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب بودند؛ من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجد وضو گرفتم.

خلاص از مستأجری

آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی قدس سره نقل می‌کند: وقتی که از نجف اشرف به شهر قم مهاجرت کردیم، منزل محقری را در پایین شهر اجاره کردیم و با نهایت فقر و قناعت روزگار می‌گذراندیم. زن صاحب خانه، بسیار زن بداخلاق و سخت‌گیری بود و ایراد فراوانی می‌گرفت. حتی موقع شستن رخت و لباس با همسر من دعوا می‌کرد و می‌گفت: «رخت‌ها را ببرید در کنار رودخانه بشویید تا چاه منزل پُر نشود.»

یک روز بر سر این موضوع با همسرم دعوا و سر و صدای بسیار کرد، من حوصله‌ام سرآمد و دل تنگ شدم و قلبم پریشان شد.

چاره‌ای نیافتم جز این که با آن حالت پریشان برخاسته، به حرم حضرت معصومه (س) مشرف شوم و با آن حضرت راز و نیاز کنم. پس از سلام و زیارت و نماز، متوسل به آن حضرت شده، آن بزرگوار را به درگاه خداوند شفیع قرار داده، عرض کردم: «بی بی جان! من میهمان تو هستم و به آستان تو پناه آورده‌ام، از خدا بخواه که مرا از این گرفتاری مستأجری خلاص کند.»

دعا و گریه کرده، برگشتم. چند روزی نگذشته بود که نامه‌ای از عمویم، از شهر تبریز به دستم رسید؛ نامه را خواندم و دیدم نوشته: «من نذر کرده بودم اگر حاجتم روا شود برای یک طلبه‌ای که در قم درس می‌خواند و خانه ندارد یک باب خانه بخرم، اکنون حاجتم روا شده، خواستم به نذرم وفا کنم و، چون دیدم شما نیز خانه ندارید ترجیح دادم که پول خانه را به شما بدهم، لذا مبلغ ششصد تومان حواله دادم که بروید در بازار قم، از حاج محمد حسین یزدی، تحویل بگیرید.» بدین وسیله خداوند از برکت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ما را از گرفتاری مستأجری خلاص کرد.

هلاکت مزدور گستاخ در عصر رضاخان و کشف حجاب

روزی رئیس شهربانی که مردی گستاخ و بد زبان بود، به حرم مطهر حضرت معصومه (س) وارد می‌شود و در همان جا به زنان با حجاب حمله می‌کند، تا چادر را از سرشان بگیرد، آه و ناله زنان بلند می‌شود، در همین وقت غیرت آیت‌الله مرعشی نجفی که در آن جا حضور داشت، به جوش می‌آید و به آن قسمت رفته، برای جلوگیری از آن، سیلی محکمی به صورت رئیس شهربانی می‌زند.

او که از این سیلی، سخت یکه خورده بود، آیت‌الله مرعشی را تهدید به قتل می‌کند؛ ولی روز بعد همین رئیس گستاخ وارد بازار قم می‌شود. از قضا قسمتی از سقف ساختمان بازار بر سر او خراب شده، در همان دم به هلاکت می‌رسد و می‌میرد.

عمره مرحمتی

حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی فقیه ایمانی نقل می‌کنند: هنگامی که کتاب کریمه اهل بیت به دستم رسید، با خواندن بخش کرامات آن گریه زیادی کردم. چندی بعد، در ماه جمادی الثانی ۱۴۱۷ قمری به قم مشرف شدم. مطلع شدم که کتاب یکی از دوستان دانشمندم به عنوان بهترین کتاب سال انتخاب شده و جوایز ارزنده‌ای، از جمله یک عمره به او تعلّق گرفته است.

یکی از آثار این جانب به نام امیرالمؤمنین (ع) از دیدگاه خلفا نیز به تازگی از چاپ در آمده بود. هنگامی که به حرم مشرف شدم عرض کردم: بی‌بی جان! کراماتی در کتاب کریمه اهل بیت از شما نقل شده است؛ ممکن است یکی دو تا از آنها خلاف باشد ولی همه‌اش که خلاف نیست و یقیناً بسیاری از آنها واقع شده است، بالاخره معلوم است که عنایات شما، شامل حال متوسلان می‌شود. من این کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام از دیدگاه خلفا را برای دفاع از جد مظلوم شما نوشته‌ام و از شما جوایز مادی و تبلیغی نمی‌خواهم، فقط یک عمره به من مرحمت بفرمایید». این را گفتم و اصرار زیادی کردم.

هنگامی که به اصفهان برگشتم، گفتند: یکی از دوستان با شما کار داشت. همان روز آمد و گفت: من سال‌ها پیش برای عمره ثبت نام کرده‌ام، اما حالا که نوبتم رسیده، با این سن و سال قادر به انجام آن نیستم. الحمدلله به حج هم مشرف شده‌ام، با خود فکر کردم که خوب است چه کسی را به جای خود بفرستم و کسی بهتر از شما به نظرم نرسید، لذا می‌خواهم این سفر را بپذیرید.

گفتم: سعی کنید خودتان بروید و یا یکی از اقوامتان را بفرستید و به هر صورت از او خواستم که در تصمیمش تجدید نظر کند.

اما فردای آن روز، تلفن زد و گفت: بهتر از شما هم کسی را سراغ ندارم؛ لذا یکی از پسرانم می‌آید تا همراه شما به سازمان حج برویم و فیش به نام شما منتقل شود.

فردا فیش منتقل شد و در ظرف یک هفته، با عنایت حضرت معصومه (س) به عمره مشرف شدم.