یکی از آسیبهای اعتقادی که درباره ماجرای بعد از عاشورا در بین عامه مردم رواج دارد، کمرنگ شدن نقش امامت امام سجاد علیهالسلام است، همچنان که این آسیب را در دوران 25 سالهی سکوت امیر مؤمنان علیهالسلام شاهدیم. این آسیبها ناشی از عدم اهتمام لازم به معارف عترت و اکتفا کردن به لایههای اخلاقی و فقهی و تاریخیِ آن بزرگواران است. عمده منابر نیز یا به بُعد اخلاقی عترت میپردازند و یا از جنبه تحلیل تاریخی، زندگانی این بزرگواران را مورد ارزیابی قرار میدهند. در چنین فضایی، معارف آسمانی پیامبر و ائمه صلواتالله علیهم اجمعین مهجور میشود و راه برای ایجاد شبهه نسبت به این انوار مقدس در جامعه هموار میشود، همچنان که این مسئله را در ماجرای امام حسین علیهالسلام و قیام ایشان مشاهده میکنیم.
اما آنچه که درباره ماجرای پس از عاشورا از جهت معرفتی باید مورد توجه قرار گیرد، امامت مطلق امام سجاد علیهالسلام است. در فضایی که امام معصوم از جانب خداوند زمام امور را در دست دارد و کل عالم و آدم در نهان، تابع امر امامند، مطرح کردن نیابت فردی غیر امام همچون حضرت زینب سلامالله علیها چه جایگاهی در قاموس معارف اسلامی میتواند داشته باشد؟ برخی با مطرح کردن نیابت خاصه آن بانوی بزرگوار اسلام تصور میکنند حقیقتاً امر امامت به ایشان واگذار شد، در حالی که این نوع نگرش نوعی ارتداد نسبت به امامت عترت محسوب میشود. حال اولین بار چه کسی به طرح این موضوع پرداخت و هدف او چه بود؟ صاحب «عوالم العلوم» در باب «سیدتنا عقیلة بنی هاشم بطلة کربلا المعلی زینب الکبری» در ذکر برخی فضائل آن بانوی بزرگوار از شیخ صدوق نقل میکند: «کانت زینب علیها السلام لها نیابة خاصّة عن الحسین علیه السلام، و کان الناس یرجعون إلیها فی الحلال و الحرام حتّى برىء زین العابدین علیه السّلام من مرضه.» یعنی زینب سلامالله علیها نیابت خاص امام حسین علیهالسلام را بر عهده داشت و مردم در حلال و حرام به ایشان رجوع میکردند تا اینکه امام سجاد علیهالسلام از بیماری رهایی یافت».
باید یادآور شویم هرچند حضرت زینب سلامالله علیها دارای مقام عصمت و طهارت است و در خاندان وحی رشد یافته و علوم زیادی را به واسطه آن بزرگواران آموخته است و حتی طبق نص روایات، نام مبارکشان از طریق جبرئیل ملک به نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وحی شد و نیز پس از ماجرای عاشورا رشادتهای علوی از خود نشان داد، منتها ما نه تنها در قبال ایشان بلکه در قبال ائمه علیهمالسلام نباید غلوّ داشته باشیم.
اما ذکر چند نکته درباره این اظهارات شیخ صدوق لازم است:
اول اینکه شیخ صدوق علت این نامگذاری را بیماری امام سجاد علیهالسلام معرفی کرد.
دوم اینکه محدوده این نیابت را در حد رجوع مردم به ایشان در حلال و حرام و شرعیات دانست.
سوم اینکه این انتساب مبنای روایی ندارد و نظر شخصی شیخ صدوق است و هیچ عالم دیگری جز ایشان از این تعبیر استفاده نکرده، لذا به طور حتم مبنای معرفتی ندارد.
حال با این معرفت که: امام سجاد علیهالسلام بلافاصله پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام مطلق محسوب میشوند، تمام رفتار کاروانیان و نمره کاروانیان را باید به نسبت تبعیت از امام سجاد علیهالسلام در نظر گرفت؛ از این جهت چه ماجرای سکوت 25 ساله امیر مؤمنان علیهالسلام و چه ماجرای بیماری امام سجاد علیهالسلام دلیل بر رهایی مقام امامت به قدر یک لحظه هم نیست. برای درک بهتر این قضیه به کلامی از امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از جنگ نهروان رجوع میکنیم، حضرت درباره شرایط و حالاتشان طی دورانهای قبل فرمود «آن گاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند، من آشکارا به میدان آمدم ...» و بعد در تعبیری فرمود: «فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا»، یعنی در این شرایط بود که «زمام امور را به دست گرفتم» و جلوتر از همه پرواز کردم، و پاداش سبقت در فضیلتها را بردم.» عبارت «فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا» نشان میدهد که لحظهای زمام امور از دست امام خارج نیست.
بنابراین با این نوع نگاه، امام سجاد علیهالسلام امامی هستند که تمام درجات امامت را دارا هستند؛ با این معرفت، یکی از مصادیق آیه «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبین»، امام سجادند به این معنا که خداوند تمام اشیاء را درون فضای امامت احصاء کرده و سامان داده است و این همان آیهای است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر در شأن امیر مؤمنان و اهل بیت وحی اشاره کرد و به تعبیر امام رضا علیهالسلام در حدیث «امامت»، امام همان هستند که نماز و زکات و روزه و حج و زکات به واسطه او تام و کامل میشود: «بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ». و ایشان هستند که بهسوی راه خدا با حکمت و موعظه و حجت بالغه دعوت میکند: «یَدْعُو إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ ». لذا امام سجاد علیهالسلام در شام با حکمتشان خطبهای میخوانند و موعظهای میکنند که قلب قساوتزده شامیان را متحول میکند. و در تعبیری دیگر از امام رضا علیهالسلام، امام، عالم به سیاست و سزاوار ریاست است، فرمانپذیرى از او واجب، قائم به امر خدا و نصیحتکنندۀ بندگان خداست. «عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ مُسْتَحِقٌّ لِلرِّئَاسَةِ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ»؛ و پس از بیان بسیاری از فضائل دیگر در انتها میفرماید: پس آیا آنان توان این گونه کارى را دارند تا امام را برگزینند و برگزیدهشدۀ آنان داراى این صفت باشد؟!: «فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ فَیَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ».
در هر صورت در هیچ شرایطی نباید مقامی را مقابل امام معصوم قرار داد به ویژه آنکه در شرایط حضور جسمانی امام باشد بلکه باید به گونهای به معرفت امام پرداخت که سایرین را ذیل امامت ایشان و پرتوی از نور امام دانست و در قصه امام سجاد علیهالسلام، شیعیانی همچون حضرت زینب سلامالله علیها پرتوی از نور ساطعه از خورشید امامتِ امام سجاد علیهالسلام و شیعهای تحت تربیت آن امام بزرگوار بود، لذا در حدیث امیر مؤمنان میخوانیم «شِیعَتُنَا مِنْ شُعَاعِ نُورِنَا»؛ یعنی شیعیان ما از شعاع نورمان هستند «غرر الأخبار، ص204» و امام صادق علیهالسلام فرمود به خاطر همین «شعاع» شیعه نامیده شدید؛ فَلِذَلِکَ سُمِّیَتْ شِیعَة. (الوافی، ج1، ص52)