به گزارش خیمه مگ،تفسیر گرانسنگ ۸۰ جلدی تسنیم آیت الله العظمی جوادی آملی به عنوان محصول ارزشمند حوزه علمیه روز دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳با حضور علما و بزرگان و نماینده ویژه رهبر معظم انقلاب در مدرسه عالی دارالشفاء قم رونمایی شد.حضرت آیت الله جوادی آملی در این مراسم نکات مهمی را مطرح و بر این نکته هم تأکید ویژه کردند که وظیفه ماست نظام امامت امت را حفظ کنیم و امام فعلی را جانشین امام عصر(عج) بدانیم، چرا که مقام معظم رهبری حفظه الله همان راه امام خمینی(ره) را ادامه می دهند. امام رضوان الله علیه و مقام معظم رهبری حفظه الله این مسیر را زنده می کنند و فرمایشات ائمه(ع) را به ما می رسانند، ما نیز ان شاءالله تا آنجا که ممکن است اطاعت می کنیم.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین سَیَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الأطْیَبِینَ الأَنْجَبین سَیَّمَا بَقِیَّةَ اللَّه فِی الْعالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه
مقدم شما آیات، اساتید، حجج، بزرگواران و مسئولان محترم نظام به ویژه مسئولان محترم دفتر مقام معظم رهبری و بزرگان حوزه حق شناسی می کنیم و مقدم شما را گرامی می داریم.
اما آنچه را که فرمودند یا بعداً می فرمایند حق است. لکن حق مسلم حوزه است. بدون تردید این اثر، کار حوزه است.
بنده یک نفر در برابر این گروه با عظمت هستم. ما هفتاد سال قبل که وارد شدیم هم درس خارج آیت الله آملی آن بزرگواری که مرحوم آیت الله نائینی رضوان الله تعالی علیه در شان ایشان در تقریظ شان که جامعه مدرسین چاپ کرد آن بیان شکوفا را فرمود از آنجا به قم آمدیم. خدمت آیت الله العظمی بروجردی و سایر مراجع به ویژه آیت الله امام و آیت الله داماد که تقریبا سیزده سال را خدمت مرحوم آقای داماد بودیم و ایشان پدری کرد برای ما، نه تنها استادی. هفت سال تقریبا وضع به این صورت گذشت که من عصر چهارشنبه این تقریرات را به عرض ایشان می رساندم. ایشان نیز سطر به سطر یعنی سطر به سطر این مطالب را می دیدند و اگر جایی کم بود اضافه می کردند و اگر جایی اضافه بود کم می کردند و عصر یک شنبه یا شب یکشنبه می رفتم و جواب می گرفتم و آنچه که دقیق تشخیص می دادند و آنچه که صحیح تشخیص می دادند بیان می کردند. دیگر نمی گفتند که قد تفصحت بعضما قرآه کتبه قره... از این قبیل نبود. ایشان سطر به سطر مطالب را با دقت مطالعه می کردند و نظرات خود را مطرح می کردند. این بزرگان بزرگی و شاگرد پروری می کردند. همه مراجع قم این طور بودند.
این اوضاع گذشت. روزی بعد از پایان درس اسفار، هیچ کس نه از ما خواست نه ما به این فکر بودیم دفعتاً به ذهنمان آمد که تفسیر شروع بکنیم و این تفسیر با اشتیاق حوزه و فضلا و اساتید روبرو شد. چهار دهه طول کشید چهار نسل آمدند. اگر احیاناً یک تکه هایی در تسنیم است برای آن است که برای چهار نسل است. یعنی نقد چهار نقد چهار نسل، شبهه چهار نسل اشکالات چهار نسل؛ گاهی شبیه هم بود گاهی غیر شبیه هم بود این جا مطرح می شد. گاهی استاد عصبانی می شود، خسته می شود، گاهی تندی می کند. نامه ای برایم نوشتند که آقا حواست جمع باشد اینها شاگردان معمولی نیستند. اینکه می بینید یک کتاب هشتاد جلد می شود، این در حقیقت صد ساعت جلد است و هر جلد پانصد صفحه است ما دیدیم که پانصد صفحه به صد جلد می رسد که این خیلی به درازا می کشد. این جلدهای اخیر را به هشتصد و خورده ای صفحه در آوردند که هشتاد جلد تمام بشود.
این کار بی تردید، کار حوزه است. حوزه قدرتمند است. اما بعد از اینکه به فصل سوم رسید حالا بگوییم فصل سوم ماهو. همه ما شنیدیم و می دانیم و خواندیم که عالم وظیفه اش این است که مردم جاهل را عالم کند. علم پروری و جهل جدایی کاری است خوب. منابر ماه رمضان و محرم ما کارشان این بود. اما جاهل را عالم کردن گوشه ای از کار است. جاهل را عاقل کردن کار آسانی نیست.
فصل اول، روایات و دستوراتی است که بخش وسیعی از حوزه و دانشگاه موفق به هستند که جاهل را عالم می کنند. اما جهالت زدایی را که به عقل گرایی برسد، آن یافت می شود آن هم آرزو است. عاقل کم است، عادل کم است، آن که نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد کم است. جاهل را عالم کردن کار مهمی نیست. غیر عاقل را عاقل کردن سخت است. فصل اول جهل زدایی است.
فصل دوم جهالت زدایی است. که جهالت به مراتب بدتر از جهل است.جهالت می تواند علم را از پا در بیاورد. این بیان نورانی امیر بنان و بیان این است که «رُبّ عالم قد قتله جهله». این جهالت است که علم را از پا در می آورد. این کدام جهل است که علم از پای در می آورد؟ خود علم که جهل را از بین برد و شده است عالم و روی کرسی نشسته است. آنی که سر علم را می برد جهالت است. خودخواهی است. غرور است.
آن را عاقل کردن کارسختی است. رُبَّ عَالِم قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ یَنْفَعُهُ. جهالت زدایی کار عقل عملی است. عقل عملی یعنی عقل عملی و آن نیز هیچ ارتباطی با اندیشه ندارد. این با مساله با انگیزه کار دارد. صریحاً قرآن بیان می کند یه عده اندیشه صد درصد «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» فرمود که این افراد صد در صد یقین دارند که حق چیست و با کیست ولی خلاف می کنند. آن گروهی که جهالت را می زدایند و جاهل را عاقل می کنند یعنی به جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ را برطرف کنند نه کسی عالماً و عامداً بیراهه نرود. این کار این کار دوم یعنی فصل دوم هم از حوزه برآمده و برمی آید منتها نسبی.
اما چرا این همه روایات دارد که «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة». جاهلیت چیز دیگر است و جهالت چیز دیگر و جهل نیز چیز دیگری است. جهل را با علم حوزه و دانشگاه از بین بردن سخت نیست. فراوان است. جهالت را چه به وسیله حوزه دانشگاه به عقل تبدیل کردن هم ممکن است اما اصرار این روایات این است که اگر کسی بمیرد و امامش را نشناسد مات میته جاهلیه است. جاهل سر عقل را هم می بُرد. سر علم را هم می بُرد. نظام، نظام عاقلیت باید باشد. کم نیست این روایت. صاحب جواهر از فحول حوزه است. ایشان وقتی حرف بعضی از بزرگان را نقل می کند می گوید که از ظاهر فرمایش ایشان این بود که باید که زمان امام صادق(ع) هم زمان غیبت است. امام حاضر است نه امامت. البته آن چیزی که از زمان غیبت به یاد داریم آن است که الامام هر دو غایب هستند. اما او می گوید در عصر امام صادق هم عصر غیبت است. امامت غایب است. این فصل سوم آن است که حوزه بکوشد و تلاش کند که جاهلیت را که فصل سوم است از بین ببرد.
جاهلیت هم عقل مزاحم جهل را سر می برد و هم علم مزاحم جهل را از پا در می آورد. جاهلیت این کار می کند. بنابراین اصرار روایات این است که امام، امام، امام، امام، امام. اگر امامت نشد، این جاهلیت است. این خطبه نورانی نهج البلاغه را بررسی کنید. بعد از جریان جمل و صفین چقدر حضرت فرموده بود الجاهلیه، الجاهلیه، الجاهلیه. یعنی امام را نشناختید. ممکن است کسی عالم بشود یا عاقل بشود ولی نظامش نظام جاهلیت است و شما الان من امام حی و حاضر شما هستم. شما مرا نشناختید و در برابر من جنگ جمل و صفین را راه انداختید. بررسی کنید این خطبه الجاهلیه، الجاهلیه الجاهلیه امام علی را که چرا این حضرت این قدر الجاهلیه و الجاهلیه را به کارمی برند؟ شما باید آشنا باشید با گناهانی که در متون قدیم است. می گویند یکی از گناهان «التعرب بعد الهجره» است. این اصطلاح دیگر در لسان متأخرین نیست. یعنی بعد از اینکه رسول الله آمدند و مردم را از مکه به مدینه آوردند که فاصله مکانی است، معتبر نیست. از عربیت به اسلام آوردن آوردن، فاصله مکانت است. هجرت از مکان به مکان خیلی مهم نیست زیرا پرندگان هجرت دارند. چرا مهاجرین از مکه به مدینه آمدند؟ ذات اقدس اله به ما هم خطاب کرد که «وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ». فرمودند که اگر مکه سختی می کشید به جای دیگری بروید. این همه پرنده از غرب به شرق میاند و از شرق به غرب می آیند. شما ببینید که این پرنده ها مگر روزی خود را به همراه می برند و مگر ساک و چمدان به همراه دارند؟ به همین پرنده هایی که از قطب به تالاب های شمال می آیند مگر اینها با خود چمدان دارند. از یک جا به یک جای دیگر هجرت می کنند. فرمود که این پرنده وقتی از جایی به جایی حرکت می کند هجرت می کند و روزی هم همراهش نیست. خدای شرق خدای غرب است و خدا قطب خدای منطقه مرکزی است. یعنی همان خدایی که به آنها روزی می دهد به شما هم روزی می دهد. پس شماهم بروید به مدینه. این آیه یک عده را راه انداخت که ما بدتر از این پرندگان نیستیم. اینها بال می زنند و به تالاب های شمال می روند. ماکه از این ها کمتر نیستیم. «وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ». این شد هجرت. هجرت که شد، عقلانیت آمد، فضیلت آمد، علم آمد، ادب آمد. کمال آمد.
بعد اگر خدای ناکرده جنگ جمل و صفین و... پیش بیاید، می شود التعرب بعد الهجره. یعنی جاهلیت که رفته بود برمی گردد. آن عربیت جاهلی از بین رفته برمی گردد و این جز اصطلاحات متون قدیمی فقه ما است، یعنی یکی از معاصری کبیره ای که می شمارند، التعرب بعد الهجره است. این تعرب بعد از هجرت یعنی بعد از اینکه نظام ساختارش را پیدا کرد و روشن شد و امام روشن شد و همه چیز روشن شد دوباره آدم برگردد به کار پهلوی و امثال پهلوی، التعرب بعد الهجره است.
این کار چه اصراری دارد همه همه روایتی که مسئله امامت را مطرح کند خیلی کاری یه جهالت ندارد. جهل زدایی از حوزه و دانشگاه بر میاد. خیلی هم کاری به جهالت جدایی ندارد چون از موعظه ها و مسجدها بر می آید. اصرار فصل سوم آن است که کسی که بمیرد و امامش را نشناسد جاهلیت است. این جاهلیت هم عقل موفق را سر می برد هم علم کامیاب شده را در ذهن ذبح می کند. جاهلیت یعنی جاهلیت.