همزمان با جنایتهای رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی غزه از یک سو و ادامه عملیات طوفان الاقصی از سوی دیگر شاعران و نویسندگان کشورمان دست به قلم شده و شعرهای متعددی سرودهاند. یکی از شاعرانی که در این روزها اقدام به انتشار اشعار خود با موضوع مردم فلسطین و طوفان الاقصی کرده، حجت الاسلام محمدحسین انصاری نژاد است. در ادامه دو شعر جدید از این شاعر نام آشنای کشورمان را با هم میخوانیم. شعر اول انصاری نژاد موعود من نام دارد که در ادامه میآید:
باد آبان ماه، چین میاندازد به زلفِ بید مجنونها
باغ آشفته ست، لرز لرزان از سموم فصل، زیتونها
از کدامین سمت، دیشب آمد آخر این باد تبر بر دوش
پشت دیوار است، امشب آری باز خواهد زد شبیخونها...
برگ آیینه است، هر ورق در باد، آیات خداوند است
یعنی این مرگ است، عبرت ای انسان از این حال دگرگونها
سارها، مصلوب، بر شیار تپههای الخلیل، افسوس
سیب لبنانی شد لگدکوب جنون آل ملعونها
شیههی اسبی ست، کوچههای مسجدالاقصی گل افشان است
صبح آدینه ست، میرسد موعود من از سمت زیتونها
شعر دوم این شاعر که سنگ و فلاخن نام دارد هم در ادامه میآید:
در دستت امشب مبادا، سنگ از فلاخن بیفتد
زین سنگها باید آتش، بر جان دشمن بیفتد
از خوان هشتم گذر کن، آن سو شغاد ایستاده
نگذار ناگاه در چاه، نعش تهمتن بیفتد
پیداست در آسمانت، ابری که سجیل دارد
تا از فرود ابابیل، شوری مطنطن بیفتد
این باغ تشنه ست تشنه، در قوم آب آوری نیست
تا چند چشمش فقط بر ابری سترون بیفتد
بین فلاخن بچرخان، بی تاب تر سنگ دیگر
بگذار هر دم گسل در، آن سد آهن بیفتد
این دایهی مهربان را، وقت خطر میشناسی
روزی که "خردک شراری "، او را به دامن بیفتد
مرگت به بستر مبادا، این مرگ کوچک گناه است
سیب است این سر مبادا، سیب از نچیدن بیفتد
این کوچهها مرگ خیزند، یکسر کبوتر ستیزند
حق دارد این شعر زخمی باز از تتن تن بیفتد