۱۹ تير ۱۴۰۴ - ۲۲:۱۳

ماجرای عنایت امام حسین (ع) به حاج شیخ عبدالکریم

ماجرای عنایت امام حسین (ع) به حاج شیخ عبدالکریم
آیت‌الله حائری یزدی در کربلا خوابی می‌بیند که تا سه روز دیگر از دنیا خواهد رفت، روز سوم با تب شدید به حالت احتضار می‌افتد و دو فرشته برای قبض روح می‌آیند، اما با توسل به امام حسین(ع) و شفاعت ایشان نزد خداوند، عمرش طولانی شده و از مرگ نجات می‌یابد و به زندگی بازمی‌گردد.
کد خبر: ۹۸۴۴

به گزارش خیمه مگ،به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام، بیاناتی از علمای اسلام با عنوان «حیات حسینی» به صورت روزانه تقدیم شما علاقه‌مندان می‌شود.

 

* آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم)

 

هنگامی که در کربلا بودم شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: «شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت.»

از خواب بیدار شدم و غرق در حیرت گشتم، امّا بدان توجه زیادب نکردم. شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم ، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشیدم خواب را فراموش کنم.

روز پنج شنبه که تعطیل بود با برخی از دوستان به باغ معروف «سید جواد کلیدار» در کربلا رفتیم و پس از گردش و بحث علمی نهار خوردیم و به استراحت پرداختیم.

هنوز خوابم نبرده بود که به تدریج تب و لرز شدیدی به من دست داد و به سرعت شدت یافت و کار به جایی رسید که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روی من انداختند، امّا هنوز می لرزیدم و آنگاه پس از ساعتی تب سوزانی همه وجودم را فراگرفت و احساس کردم که حالم بسیار وخیم است و با مرگ فاصله ای ندارم.

از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نیز وسیله ای یافتند و مرا به خانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم و کم کم علائم و نشانه های مرگ از راه رسید و حواس ظاهری رو به خاموشی نهاد و تازه به یاد خواب سه شنبه افتادم.

در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اتاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند:«پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد.»

من که مرگ را در برابر دیدگانم می دیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم:

«سرورم! من از مرگ نمی هراسم امّا از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسیار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه -علیها السلام- شفاعت مرا نما تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من کار آخرت را بسازم و آنگاه بروم.»

شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم فردی وارد شد و به آن دو نفر گفت: «سیدالشهداء -علیه السلام- می فرمایند: « شیخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ایم و تقاضا کرده ایم که عمر او را طولانی سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است، او را رها کنید.»

آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آنگاه هر سه با هم صعود نمودند. درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم.

صدای گریه خاندانم را شنیدم و توجه یافتم که به سر و صورت می زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و دیده گشودم امّا دریافتم که چشمانم بسته و برصورتم پوشش کشیده اند. خواستم پایم را حرکت دهم که دیدم دو شصت پایم را نیز بسته اند.

دستم را برای کنار زدن پوشش از صورتم به آرامی حرکت دادم که دیدم همه ساکت شدند و گفتند: «گریه نکنید حرکت دارد» و آرام شدند، پوشش از روی من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را باز کردند.

اشاره کردم که آب بیاورید و آب را به دهانم ریختند کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدریج بهبودی کامل خویش را یافتم و این به خاطر برکت و عنایت مولایم امام حسین علیه السلام- بود.