به گزارش خیمه مگ،پیرغلام عاشورایی، با موی سپید و دلی جوان، دل در گرو عشق حسین (ع) داشت و در میدان کربلا، جانانه جنگید تا نامش در تاریخ، جاودانه بماند. او نه تنها یاور حسین (ع) که الگوی تمام عاشقان است.
حبیب بن مظاهر اسدی؛ پیرمرد کربلا
حبیب مردی عابد، باتقوا و حافظ کل قرآن کریم بود که زیاد قرآن را ختم میکرد.۱ زندگی پاک و سادهای داشت و آنقدر به دنیا بیرغبت بود و زاهدانه میزیست که هرقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد، نمیپذیرفت و میگفت: «ما نزد رسول خدا عذری نداریم که زنده باشیم و فرزندش را مظلومانه به شهادت برسانند».۲
پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری قمری حبیب و جمعی از بزرگان شیعه کوفه، همچون: سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی و… از بیعت با یزید خودداری و برای امام حسین (ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند.۳ هنگامی که امام حسین (ع) به کربلا رسید، نامهای بسیار پُرمحتوا به حبیب نوشت که نشان از شخصیت بسیار والای ایشان دارد. این نامه هماکنون بر ضریح کوچک حبیب نوشته شده است:
«مِنَ الْحُسَینِ بن عَلِی بن أبِی طَالِبٍ اِلَی الرَّجُلِ الْفَقِیهِ حَبِیبِ بن مُظَاهِر؛ اَمَّا بَعْد، یا حَبِیب! فَاَنْتَ تَعْلَمُ قَرَابَتَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ وَ اَنْتَ اَعْرَفُ بِنَا مِنْ غَیرِکَ وَ اَنْتَ ذُو شَیمَةٍ وَ غَیرَةٍ فَلَا تَبْخَلْ بِنَفْسِکَ، یجَازِیکَ رَسُولُ اﷲ یوْمَ الْقِیامَة؛۴ از حسین بن علی بن ابی طالب (ع) به مرد فقیه، حبیب بن مظاهر؛ ای حبیب! تو خویشاوندی ما با پیامبر را میدانی و بهتر از دیگران ما را میشناسی و شخصی آزادمرد و غیرتمند هستی. از جان خود بر ما مضایقه مکن! رسول خدا در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد».
وقتی نامه امام حسین (ع) به دست حبیب رسید، تصمیم داشت مخفیانه به سوی کربلا حرکت کند، به گونهای که همسرش نیز نفهمد اما همسرش گفت: ای حبیب! پسر رسول خدا تو را به یاری طلبیده است؛ چرا کوتاهی میکنی؟، حبیب برای آزمایش همسرش گفت: ممکن است پسر زیاد خانهام را خراب و اموالم را غارت کند. همسرش گفت: تو برای یاری پسر پیغمبر برو، گرچه خانه ما خراب و اموالمان غارت شود. وقتی حبیب اخلاص همسرش را دید، گفت: این ریش سفید را به خون گلویم رنگین خواهم کرد. آنگاه غلام خود را با اسب و شمشیر به سمت مزرعه فرستاد و خود به دنبال او به راه افتاد. غلام، اسب را مخاطب ساخته، میگفت: ای اسب! اگر آقای من نیامد، من خود بر پشتت سوار شده، برای یاری حسین (ع) به کربلا میروم. حبیب این سخنان را شنید، پس با چشم گریان فریاد زد: حسین جان! پدر و مادرم به فدایت! کنیززادگان برای تو به غیرت آمدهاند. وای بر آزادگان که دست از یاری تو بردارند. آنگاه حرکت کرد. غلامش گفت: ای آقای من! مرا نیز با خود ببر. میخواهم جان خود را فدای حسین (ع) کنم. مرا از این فیض محروم مکن! حبیب نیز پذیرفت.
حبیب بن مظاهر وقتی به کربلا رسید، درحالیکه گریه میکرد، بر امام حسین (ع) و اصحابش سلام کرد. حضرت جواب سلام او را داد. زینب کبری (ع) پرسید: «این شخص کیست؟ گفته شد: حبیب بن مظاهر است. حضرت فرمودند: سلام مرا به او برسانید! حبیب از شنیدن سلام ایشان به گریه افتاد و خاک به سر و صورتش ریخت و گفت: من کیستم که زینب به من سلام بفرستد؟!».۵ در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان ارواحنا فداه به حبیب چنین سلام میدهد: «السَّلَامُ عَلَی حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ الْأَسَدِی».۶
روز عاشورا حبیب هنگام وداع نزد امام حسین (ع) رفت و عرض کرد: مولای من! سوگند به خدا دوست دارم نمازم را در بهشت بخوانم و سلام تو را به جدت رسول خدا و پدرت علی و برادرت حسن (ع) برسانم. سپس وارد میدان شد و در حالی که رجز میخواند بر دشمن تاخت و قهرمانانه جنگید تا مردی از بنی تمیم به نام بدیل بن صریم بر او حمله کرد و شمشیر بر سر مبارکش زد و شخصی دیگر نیزهای بر وی زد که به زمین افتاد و به شهادت رسید.۷ وقتی حبیب بن مظاهر به شهادت رسید، شکستگی و حزن در چهره امام حسین (ع) آشکار شد، بر بالین حبیب آمدند و فرمودند: «لِلَّهِ دَرُّکَ یا حَبِیبُ! لَقَدْ کُنْتَ فَاضِلاً تَخْتُمُ الْقُرْآنَ فِی لَیلَةٍ وَاحِدَة؛ خدا به تو جزای خیر دهد ای حبیب! تو شخصی بافضیلت بودی که در یک شب، تمام قرآن را میخواندی».۸
حبیب بن مظاهر در زمان پیامبر اکرم (ص)
در ابصار العین آمده است: «کَانَصَحابِیاً رَأی النَّبِی؛۹ او از صحابه بود و پیامبر اکرم را دیده بود».
از ابن حجر عسقلانی نقل شده است: «حبیب، زمان جاهلیت را درک کرده است و پس از ظهور اسلام، به اسلام گرایش پیدا کرد و از اصحاب رسول خدا به شمار میرفت و با توجه به اینکه در کربلا ۷۵ سال داشت، میتوان گفت که درست در آغاز جوانی، افتخار تشرف به اسلام را پیدا کرده است».۱۰
حبیب بن مظاهر در زمان امیرالمؤمنین (ع)
پس از آغاز فتوحات در زمان خلفا، حبیب از حجاز به کوفه آمد و همانجا ساکن شد. با آمدن امیرمؤمنان علی (ع) او به جمع یاران حضرت پیوست و در تمام سه جنگ آن حضرت با ناکثین، مارقین و قاسطین شرکت فعال داشت. همچنین از امیرمؤمنان (ع) علوم فراوانی را فرا گرفت. در این باره میخوانیم: «قَالَ اَهْلَ السِیَر: اِنَّ حَبِیباً نَزَلَ الْکُوفَةَ وَ صَحِبَ عَلِیّاً فِی حُرُوبِهِ کُلِّهَا وَ کَانَ مِنْ خَاصِّةِ وَ حَمَلَةِ عُلُومِهِ؛۱۱ اهل سیره گفتهاند که حبیب به کوفه آمد و علی (ع]) را در تمامی جنگها همراهی نمود، و همیشه از خواص آن حضرت و حاملان علم او به حساب میآمد». همچنین شیخ عباس قمی تصریح میکند: «حبیب از حاملان علوم اهلبیت (ع) بود»۱۲
آمده است: «روزی میثم تمّار سوار بر اسب، بر حبیب بن مظاهر اسدی وارد شد؛ درحالیکه حبیب در جمع بنی اسد بود و حبیب به استقبال او رفت و با یکدیگر سخن گفتند. حبیب گفت: گویا مرد بزرگی که جلوی سرش مو ندارد، شکم فربهی دارد و در مُقابل دارُ الرّزق خربزه میفروشد، که او را به جرم محبت اهلبیت (ع) بر دار میزنند و شکمش را پاره میکنند (منظورش از این سخنان میثم بود). میثم گفت: من هم مرد سرخ چهرهای را میبینم که برای یاری فرزند پیامبر خروج میکند تا اینکه کشته میشود و سرش را در کوفه میگردانند (منظورش حبیب بود). این دو، پس از این سخنان از همدیگر جدا شدند، کسانی که در اطراف ایستاده بودند و سخنان این دو را میشنیدند، گفتند: به خدا احدی را دروغگوتر از اینها ندیدیم. هنوز این افراد متفرق نشده بودند که رُشَید هَجَری از راه رسید و سراغ آن دو نفر را گرفت، مردم هم مطالب آنان را برای او نقل کردند. رُشَید گفت: خدا رحمت کند میثم را که یک مطلب را فراموش کرده بگوید و آن اینکه کسی که سر حبیب را میآورد، صد درهم از دیگران بیشتر جایزه میگیرد. این سخن را گفت و رفت. اهل مجلس گفتند: این دیگر از آن دو نفر دروغگوتر بود؛ اما همان مردم شاهد بودند که روزها و شبها نگذشت مگر اینکه تمام پیشگوییهای آنان محقق شد و میثم تمار را جلوی خانه عمرو بن حریث به دار زدند و سر حبیب را در کوفه گرداندند».۱۳
حبیب بن مظاهر در زمان امام حسن (ع)
حبیب از جمله کسانی بود که با امام حسن مجتبی (ع) بیعت کرد. هنگامی که حضرت به صلح تحمیلی تن میدهد، او برخلاف برخی افراد افراطی، تسلیم محض حضرت میگردد و به امام اعتراضی نکرده و به فرموده آن حضرت منتظر مرگ معاویه و پایان زمان صلح میماند. خالد برقی میگوید: «کَانَ حَبِیب بن مَظَاهِر، مِن اَصحَابِ اَبِی مُحَمَّد الحَسَنِ بنِ عَلِی؛۱۴ حبیب از یاران خاص و ویژه امام حسن (ع) بود».
حبیب بن مظاهر در زمان امام حسین (ع)
بعد مرگ معاویه، او از اولین کسانی بود که با سرگروهی سلیمان بن صرد خزاعی، موج و جریان نامهنگاری را در کوفه ایجاد کرد. متن نامه چنین است: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی، مِنْ سُلَیْمَانِ بْنِ صُرَد، وَ الْمُسَییب وَ رُفَاعةَ وَ حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِر وَ شِیعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ مِنْ اَهْلِ الْکُوفَةِ، سَلَامٌ عَلَیْکَ، فَاِنَّا نَحْمَدُ اِلَیْکَ الله الَّذِی لَااِلَهَاِلَّاهُو، اَمَّا بَعْدُ: فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی قَصَمَ عَدُوِّکَ الْجَبَّارِ الْعَنِید، الَّذِی انْتَزَی عَلَی هَذِهِ الْاُمَّةَ، فَابْتَزَّهَا، وَ غَضَبَهَا فیْئَهَا وَ تَامَّرَ عَلَیْهَا بِغَیْرِ رَضَیً مِنْهَا ثُمَّ قَتَلَ خِیَارَهَا، وَ اَسْتَبْقَی شِرَارَهَا وَ جَعَلَ مَالَ اللهِ دُوْلَةَ بَیْنَ جَبَابِرتها وَ اَغْنِیائها، فَبُعْداً لَهُ لَمَا بَعُدَکَ شود. اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنَا اِمَامٌ، فَاَقْبِلْ لَعَلَّ الله اَنْ یَجْمَعَنَا بِکَ عَلَی الْحَقِّ وَ النمان بن بشیر فِی قَصْرِ الْاَمَارَةِ لَسْنَا نَجْتَمِعُ مَعَهُ فِی جُمْعَةِ وَ لَا نَخْرُجُ مَعَهُ اِلَی عِیْدٍ وَلَوْ قَدْ بَلَغْنَا اَنَّکَ قَدْ اَقْبَلْتَ اِلَیْنَا اَخْرَجْنَا، حَتَّی نَلْحِقْهُ بِالشَّام، اِنْشَاءَالله وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ الله؛۱۵ به نام خدای رحمان و رحیم، برای حسین بن علی(ع) از طرف سلیمان بن صرد، مسیّب، رفاعه و حبیب بن مظاهر، و شیعیانت از مؤمنین و مسلمین کوفه، سلام بر شما! خدای یگانه را سپاس میگوییم؛ اما بعد، ستایش خدایی را که دشمنت (معاویه) را -که ستمکار و کینهتوز بود- نابود ساخت. همو که بدون رضایت امت بر گرده آنان سوار و بر آنها چیره شد، و اموال بیتالمال را غصب کرد و بر آنها حکومت نمود. آنگاه خوبان آنان را کشت و به نابکاران میدان داد و بیتالمال را به عنوان غنیمت برای ستمگران و پولداران [از خدا بیخبر] قرار داد. پس دور باد از رحمت خدا چنان که ثمود دور شدند. اکنون ما امام و پیشوایی نداریم. به سوی ما بیا! بدان امید که خداوند به برکت وجود تو تمام ما را بر محور حق گرد آورد. نعمان بن بشیر (والی کوفه) در دارالاماره است و ما با او در نماز جمعه و اجتماعات عمومی حاضر نمیشویم (و به او اعتنایی نداریم) و اگر باخبر شویم که به سوی ما میآیی، او را از کوفه بیرون میکنیم و به شام ملحق میسازیم. انشاءالله سلام و رحمت خدا بر شما باشد!».
امام در پاسخ نامه فوق، نامهای نوشت. متن نامه از این قرار بود: «به نام خداوند! از حسین بن علی (ع) به بزرگان از مؤمنان و مسلمانان! هانی و سعید، همراه نامههایتان به سوی من آمدند. محتوی نامههایتان [به طور فشرده] این بود که امام و پیشوایی نداریم، به سوی ما بیا! امید است که خداوند به وسیله تو ما را بر محور و هدایت گرد آورد. اکنون من، برادرم، پسر عمو و شخص مورد اعتماد از خاندانم -مسلم بن عقیل- را به سوی شما میفرستم؛ به او فرمان دادم که تصمیم، برنامه و افکارتان را برای من بنویسد. هرگاه به من اطلاع دهد که بزرگان و خردمندان شما با آنچه در نامههایتان ذکر شده همراه و هماهنگاند؛ به زودی به سوی شما خواهم آمد. انشاءالله!».۱۶
بعد از نامه فوق مسلم بن عقیل روانه کوفه شد و هنگامی که نامه امام حسین (ع) را برای مردم کوفه خواند، مردم اشک شوق ریختند و هر کس به نوعی، وفاداری و اعلام بیعت کرد. عابس بن بکری برخاست و بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر گفت من از باطن و قلب مردم اطلاعی ندارم «وَ لَکِنْ اُخْبِرُکَ بِنَفْسِ اِذَا دَعَوْتُمُونِی اَجَبْتُکُمْ وَ اَضْرِبُ بِسَیْفِی عَدُوَّکُمْ حَتَّی اَلْقَی اللهَ تَعَالَی؛۱۷ ولی از طرف خود به شما اطمینان میدهم که هر وقت مرا خواستید، اطاعت کنم و با دشمن شما بجنگم تا اینکه در این راه کشته شوم!». وقتی سخنان عابس تمام شد حبیب بن مظاهر برخاست، درحالیکه به عابس نگاه میکرد گفت: «یَرْحَمَکَ الله تَعَالَی! قَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْکَ اَنَا وَ اللهِ عَلَی مِثْلُ مَا اَنْتَ عَلَیْهِ؛۱۸ خدا رحمتت کند! آنچه بر تو واجب بود، گفتی! به خدا سوگند من نیز بر آن عقیدهام که تو هستی»