به گزارش خیمه مگ،در میان حماسه جاویدان کربلا، نام «قاسم بن الحسن (ع)»، نوجوان ۱۳ سالهای که شهادت را «احلی من العسل» میدانست، همواره میدرخشد. داستان زندگی کوتاه و شهادت پرشکوه او، نمادی از ایثار و جانفشانی در راه حق است.
قاسم فرزند امام حسن علیه السلام، یکی از شهدای کربلا است که به هنگام شهادت ۱۳ سال سن داشت. در شب عاشورا وقتی حضرت قاسم از امام حسین علیه السلام سوال نمود که او نیز از شهدا خواهد بود یا خیر؟ امام نظر او را در مورد مرگ پرسید، و قاسم بن الحسن جمله معروف «احلی من العسل» (شیرینتر از عسل) را برای توصیف مرگ در نظر خود بر زبان آورد.
قاسم فرزند امام حسن علیه السلام به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود. مادرش ام ولدی به نام «نفیله» یا «رمله» یا «نجمه» بود. در دوسالگی پدر بزرگوارش را از دست داد؛ و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین علیه السلام، پرورش یافت؛ و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.[۱]
قاسم در شب عاشورا
در شب عاشورا امام حسین علیه السلام، اصحاب خویش را پیرامون خود جمع نموده و خطابه معروف شب عاشورا را برای آنها بیان فرمود. من جمله آنکه امام علیه السلام با آنها فرمود: ای مردم من فردا کشته می شوم و همه با من کشته شوید و از شما یک تن نماند.
قاسم بن حسن که در آن مجلس حضور داشت چون این را شنید به امام گفت: آیا من هم در کشته شدگانم؟ دل حسین علیه السلام بر او بسوخت و گفت: ای پسرک من مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: از عسل شیرین تر، گفت: آری به خدا سوگند عم تو فدای تو باد، تو یکی از آن مردانی که با من کشته شوند بعد از آن که شما را بلای عظیم رسد.[۲]
شهادت قاسم علیه السلام
در کتاب «دمع السجوم» مقتل قاسم بن الحسن علیه السلام اینگونه آمده است:
محمد بن ابی طالب گوید: چنین آمده است که چون حسین علیه السّلام او را دید به جنگ بیرون آمده در آغوشش گرفت و با هم گریستند چندان که بیهوش شدند و پس از آن که به هوش آمد از حسین علیه السّلام دستور جهاد خواست آن حضرت اذن نداد، پس آن جوان بر دست و پای عمو افتاد و بوسه می داد تا اذن گرفت و به جنگ بیرون آمد و اشک بر گونه هایش روان بود و می گفت:
ان تنکرونی فانا ابن الحسنسبط النّبیّ المصطفی المؤتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهنبین اناس لاسقوا صوب المزن
پس جنگی سخت پیوست چنان که با خردی سی و پنج مرد بکشت. و در مناقب است که این رجز میگفت:
انّی انا القاسم من نسل علیّ
نحن و بیت اللّه اولی بالنّبیّ
من شمر ذی الجوشن او ابن الدّعیّ
و در امالی صدوق است که پس از علی اکبر، قاسم بن حسن به جنگ بیرون شد و میگفت:
لا تجزعی نفسی فکلّ فانالیوم تلقین ذوی الجنان
و سه تن از آنها بکشت آنگاه او را از اسب بیفکندند -رضوان اللّه علیه- و فتّال نیشابوری مانند این گفته است.[۳]
تاریخ طبری به نقل از حُمَید بن مسلم (یکی از راویان حاضر در واقعه کربلا) مقتل قاسم بن الحسن را چنین می آورد:
«جوانی به سان پاره ماه شمشیر به دست، به سوی ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و کفش هایی داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدی به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله می برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه می خواهی؟! کُشتن همین کسانی که گرداگردِ آنها را گرفته اند برای تو بس است. گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشیر بر سرش زد. آن جوان به صورت [بر زمین] افتاد و فریاد برآورد: عموجان! حسین علیه السلام مانند باز شکاری نگاهی انداخت و مانند شیر شرزه به عمرو، یورش بُرد و او را با شمشیر زد. او ساعد دستش را جلوی آن گرفت امّا از آرنج، قطع شد. فریادی کشید و از امام علیه السلام کناره گرفت. سواران کوفه یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوی سینه مَرکب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روی او رفتند و وی را لگدمال کردند تا مُرد. غبار [ نبرد] که فرو نشست حسین علیه السلام بر بالای سر جوان ایستاده بود و او پاهایش را از درد به زمین می کشید. حسین علیه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهی که تو را کُشتند و کسانی که جدّ تو در روز قیامت دشمن آنهاست به سبب تو». سپس فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران می آید که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودی نداشته باشد؛ صدایی که ـ به خدا سوگند ـ جنایتکاران و تجاوزگران بر آن فراوان و یاورانش اندک اند». سپس او را بُرد و گویی می بینم که پاهای آن جوان بر زمین کشیده می شود و حسین علیه السلام، سینه اش را بر سینه خود، نهاده است. با خود گفتم : با او چه می کند؟ او را آورد و کنار فرزند شهیدش علی اکبر و کشتگان گِرد او ـ که از خاندانش بودند ـ گذاشت. نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب است».[۴]