۱۵ تير ۱۴۰۴ - ۲۲:۱۳

راهبردهای امیرالمؤمنین (ع) در شناخت دشمن

راهبردهای امیرالمؤمنین (ع) در شناخت دشمن
امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه، با نگاهی ژرف و راهبردی، به مسئله دشمن‌شناسی پرداخته و با بیان ویژگی‌های دشمنان پنهان و آشکار، امت اسلامی را به هوشیاری، بصیرت و مرزبندی آگاهانه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۹۹۰۴

به گزارش خیمه مگ،حجت الاسلام یزدیان در مقاله ای با عنوان «دشمن شناسی در نهج‌البلاغه» به این مسئله پرداخته و آورده است:

 

برای ورود به تبیین موضوع حیاتی «دشمن‌شناسی» در نهج البلاغه، ضروری است که ابتدا جایگاه رفیع خودِ نهج‌البلاغه را بشناسیم و با رفع برخی شبهات اولیه، با ذهنیتی شفاف به این اقیانوس معرفت وارد شویم.

 

بخش اول: شناخت جایگاه و اهمیت نهجالبلاغه

 

۱.تفاوت ساختاری با کتب مشابه

برخلاف کتابی چون صحیفه سجادیه که مجموعه‌ای از ادعیه کامل و انشاء شده توسط خود امام سجاد (ع) است، نهج‌البلاغه مجموعه‌ای از خطبهها، نامهها و کلمات قصار امیرالمؤمنین (ع) است که توسط عالمی بزرگ، مرحوم سید رضی، گزینش، دست‌چین و تنظیم شده است. این گزینش به معنای آن است که برخی عبارات تقطیع شده (بخشی از یک کلام آورده شده) و اسناد کامل هر خطبه ذکر نشده است. این ویژگی، ضرورت شناخت دقیق‌تر این اثر را دوچندان می‌کند.

 

۲. نهجالبلاغه در کلام بزرگان؛ گنجینهای استثنایی

برای درک عظمت این کتاب، به کلام برخی از برجسته‌ترین اندیشمندان معاصر رجوع می‌کنیم:

 

امام خمینی (ره):

معجون شفا: «کتاب نهج‌البلاغه که نازله روح امام علی (ع) است برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خودخواهی، معجونی است برای شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه‌ای است دارای ابعادی به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی.»

افتخار شیعه (در وصیتنامه): «ما مفتخریم که نهجالبلاغه که بعد از قرآن بزرگترین کتاب انسانسازی است از امام ماست.» امام(ره) در مهم‌ترین سند زندگی خود یعنی وصیت‌نامه‌شان، هویت و افتخار مکتب را به وجود نهج‌البلاغه گره می‌زنند و این نشان‌دهنده اهمیت بی‌بدیل این کتاب است.

 

مقام معظم رهبری (مدظله العالی):

نقشه راه انقلاب: «ما اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را ادامه بدهیم… بایستی اسلام را همه‌جانبه مراعات کنیم و نمودارش نهجالبلاغه است و بایستی برگردیم به نهج‌البلاغه… این نهج‌البلاغه چند بعدی، نموداری از اسلام چند بعدی است که برای دوام انقلاب اسلامی و ساختن یک انسان چند بعدی ضروری و لازم است.» (۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۹)

کتاب دست اول اسلامی: «اولاً این کتاب یک کتاب دست اول اسلامی است… در شرایط تاریخی منابع دست اول و اصیل اهمیت ویژه‌ای دارد، چرا که در طول زمان میل به تأویل و برداشت‌های تأویل‌گونه افزایش یافته و این یکی از آفات تفکرات الهی است.» (علی‌رغم آنکه نهج‌البلاغه در قرن پنجم گردآوری شده، محتوای آن به دلیل اصالت و صدور از امام معصوم (ع)، هم‌تراز با منابع قرن اول و دوم هجری است.)

چاره کار فرهنگی: «عزیزان با نهج‌البلاغه انس پیدا کنید. چاره کار فرهنگی انس با قرآن و نهجالبلاغه است… واقعاً نهج‌البلاغه تالی قرآن است.»

آییننامه انقلاب: «نهج‌البلاغه کتاب تدوین شده انقلاب اسلامی است و آن را می‌توان آییننامه انقلابش محسوب کرد.»

 

سید رضی (گردآورنده کتاب):

«نهج‌البلاغه پس از قرآن کریم ممتازترین کتاب است که جز علی بن ابی‌طالب (ع) بشر دیگری نمی‌توانست آن را بر زبان جاری سازد. این کتاب دایرةالمعارفی است که همه افراد بشر از هر گروهی می‌توانند از آن استفاده کنند.»

 

علامه محمدتقی جعفری (ره):

«نهج‌البلاغه برای ساختن یک جامعه بزرگ چیزی کم ندارد

 

بخش دوم: نگاهی اجمالی به گستره محتوایی نهجالبلاغه

 

برای آنکه با جامعیّت بی‌نظیر این کتاب آشنا شویم، به برخی از عناوین و موضوعات مطرح شده در آن اشاره می‌کنیم:

خداشناسی و جهانشناسی: مباحث عمیق توحیدی و ماوراءالطبیعه، کیفیت خلقت جهان، فرشتگان و به‌ویژه انسان (مانند خطبه اول).

علوم طبیعی: اشاره به طبایع چهارگانه انسان در خطبه اول که اساس طب سنتی است.

هنر و مهارت: بیان اصول خطاطی و خوشنویسی در کلمات قصار به کاتب حضرت.

علوم انسانی و تربیتی:

تربیت فرزند و مهارتهای زندگی: تبیین کامل اصول تربیتی در نامه ۳۱ خطاب به امام حسن مجتبی (ع).

روابط اجتماعی: ارائه اصول طلایی برای تعامل با مردم، مانند حکمت ۱۰: «با مردم چنان بیامیزید که اگر مُردید بر شما بگریند، و اگر زنده ماندید به شما عشق ورزند.» (خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ).

آیندهپژوهی و تاریخ:

پیشگوییهای دقیق: خبر از آینده و شخصیت‌هایی چون معاویه (خطبه ۵۷) و همچنین خبر از حمله مغول که قرن‌ها بعد محقق شد.

جانورشناسی و توصیف طبیعت: توصیفات شگفت‌انگیز از مخلوقاتی چون طاووس، مورچه و حشرات.

حکمرانی و سیاست:

اصول کشورداری و دیپلماسی: تبیین کامل در عهدنامه مالک اشتر.

مسئله حکومت و دشمنشناسی: ارائه شاخص‌های دقیق برای شناخت دشمن و جریان‌های انحراقی، که موضوع اصلی بحث ما خواهد بود.

 

بخش سوم: نهجالبلاغه، برترین تفسیر قرآن

 

نهج‌البلاغه را می‌توان به تعبیری، بهترین و عمیق‌ترین شرح و تفسیر برای قرآن کریم دانست. کلام امیرالمؤمنین (ع)، کلام قرآن ناطق، پرده از بطون آیات الهی برمی‌دارد.

شهادت ابن ابیالحدید: عالم بزرگ اهل سنت و شارح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، وقتی به خطبه ۲۲۱ (در تفسیر سوره تکاثر) می‌رسد، می‌گوید: «سوگند می‌خورم که طی پنجاه سال گذشته، این خطبه را بیش از هزار بار خواندهام و هر بار، هراس و امیدی تازه در دلم زنده شده است.» این اعتراف نشان می‌دهد که کلام علی (ع) چگونه با فطرت انسان، فارغ از مذهب و آیین، ارتباط برقرار می‌کند.

 

نتیجهگیری و طرح بحث آینده

 

با توجه به این جایگاه رفیع و محتوای جامع، در جلسات آتی به یاری خداوند و با تکیه بر این منبع عظیم، به موضوع «دشمنشناسی» خواهیم پرداخت تا با استفاده از شاخص‌های معرفی‌شده توسط امیرالمؤمنین (ع)، بتوانیم در مسیر خدمت به ساحت مقدس سیدالشهدا (ع) گام‌هایی مؤثرتر برداریم.

 

پس از تبیین جایگاه رفیع نهج‌البلاغه اکنون وارد موضوع اصلی بحث، یعنی «دشمنشناسی» می‌شویم.

 

پیش از آنکه به طور مشخص به محتوای نهج‌البلاغه در این زمینه بپردازیم، لازم است چند مقدمه اساسی را بررسی کنیم تا با بنیان‌های نظری این مفهوم در کل منظومه معارف اسلامی آشنا شویم و در این مطلب، سه محور اصلی را دنبال خواهیم کرد:

۱. تعریف لغوی و مفهومی دشمن، ۲. جایگاه دشمن‌شناسی در روایات، ۳. تکرار و تأکید بر این مفهوم در قرآن کریم، ۴. اصل وجود جبهه حق و باطل در نهجالبلاغه

 

بخش اول: تعریف دشمن (عدو)

 

برای شروع، باید بدانیم وقتی از «دشمن» یا «عدو» سخن می‌گوییم، دقیقاً مقصود چیست.

تعریف لغوی: مرحوم راغب اصفهانی در کتاب «مفردات»، «عدو» را از ریشه «عدوان» به معنای تجاوز و گذشتن از حد تعریف می‌کند. این مفهوم، در نقطه مقابل «التیام» قرار دارد. التیام به معنای بهبودی بخشیدن، سازگار کردن و ترمیم است. بنابراین، عداوت یعنی برهم زدن سازگاری و جلوگیری از بهبودی.

تعریف مفهومی: بر اساس این معنا، هر عاملی (اعم از فرد یا جریان) که یک روند و مسیر طبیعی را دچار انحراف کند، «دشمن» تلقی می‌شود. به بیان دیگر، دشمن کسی یا چیزی است که قصد آسیب رساندن به یک فکر، یک جریان یا یک انسان را دارد و می‌کوشد تا آن را از سیر تکاملی و صحیح خود خارج سازد.

 

بخش دوم: جایگاه دشمنشناسی در میراث روایی اهل بیت (ع)

 

اهمیت این مفهوم در کلام معصومین (ع) به قدری است که با یک جستجوی ساده در منابع حدیثی، می‌توان دریافت که واژه «عدو» و مشتقات آن بیش از ۸۰۰۰ بار تکرار شده است. این تکرار گسترده، نشان‌دهنده یک دغدغه محوری در سیره تربیتی و سیاسی اهل بیت (ع) است که از دشمنی با نفس اماره تا دشمنی با برادر مؤمن و دشمنان خارجی را شامل می‌شود. به دو نمونه کلیدی اشاره می‌کنیم:

عدم اجتماع حبّ ولی خدا و دشمن خدا: امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر آیه «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ» (احزاب، ۴) می‌فرمایند: «لَا یَجْتَمِعُ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِی جَوْفِ إِنْسَانٍ» (تفسیر قمی). یعنی: «محبت ما (اهل بیت) و محبت دشمن ما در قلب یک انسان جمع نمی‌شود.» این کلام به صراحت بر وجود یک جبهه دشمن در مقابل جبهه حق تأکید دارد.

ضرورت آموزش دوگانه (دوست و دشمن): امام صادق (ع) در روایتی مهم (کافی، ج۲، ص۴۱۵) سبک تربیتی شیعیان را از سبک بنی‌امیه متمایز می‌کنند. وقتی از ایشان سؤال می‌شود که تفاوت در چیست، می‌فرمایند: آن‌ها به فرزندانشان ایمان را می‌آموزند اما کفر را نه؛ دوست را معرفی می‌کنند اما دشمن را نه. فلسفه این کار چیست؟ وقتی شما نسبت به یک مفهوم (مانند کفر یا دشمن) جاهل باشید، هر تعریفی که طرف مقابل ارائه دهد را به سادگی می‌پذیرید. لذا امام (ع) تأکید می‌فرمایند که همانطور که ایمان را میآموزید، کفر را هم بشناسانید و همانطور که دوست را معرفی میکنید، دشمن را نیز معرفی کنید.

این منطق تربیتی دقیقاً در نهج‌البلاغه نیز جاری است. در حکمت ۳۱، وقتی از امیرالمؤمنین (ع) درباره «ایمان» سؤال می‌شود، ایشان ارکان ایمان را در یک ساختار چهار طبقه به تفصیل شرح می‌دهند و بلافاصله پس از آن، به تشریح ارکان «کفر و شرک» می‌پردازند تا این تقابل بنیادین همواره در ذهن مخاطب زنده بماند.

 

بخش سوم: بازتاب گسترده مفهوم دشمنی در قرآن کریم

 

قرآن کریم به عنوان منبع اصلی معارف اسلامی، با تأکیدی شگرف به این موضوع پرداخته است. طبق یک شمارش اولیه، واژه «عدو» و مفاهیم مرتبط با آن حدود ۱۰۹ بار در قرآن تکرار شده است. در اینجا به چند آیه کلیدی اشاره می‌شود:

سوره بقره، آیه ۳۶: در داستان هبوط آدم (ع)، خداوند می‌فرماید: اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ (فرود آیید در حالی که برخی از شما دشمن برخی دیگر خواهید بود).

سوره مائده، آیه ۲: تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَیٰ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ (در نیکی و تقوا یکدیگر را یاری کنید و در گناه و دشمنی همکاری نکنید).

سوره انعام، آیه ۱۴۲: وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (و از گام‌های شیطان پیروی نکنید، که او برای شما دشمنی آشکار است). استفاده از تأکیدات متعدد در این آیه (إِنَّهُ، لَکُمْ، وصف مُّبِینٌ) نشان از اهمیت فوق‌العاده این هشدار الهی دارد.

سوره انفال، آیه ۶۰: وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ... (و هر آنچه در توان دارید از نیرو برای مقابله با آنان آماده سازید…). این آیه که مهم‌ترین مبنای قرآنی «دفاع مشروع» و «بازدارندگی» است، مستقیماً به ضرورت آمادگی در برابر دشمن اشاره دارد.

آیات در این زمینه در سوره‌های توبه، یوسف، اسراء، کهف، طه، فاطر، یاسین، صف، منافقون و… فراوان است و همگی بر این حقیقت تأکید دارند که مفهوم «دشمنی» یک اصل کلیدی در جهان‌بینی قرآنی است.

 

بخش چهارم: اصل وجود جبهه حق و باطل در نهجالبلاغه

 

پس از این مقدمات، به سراغ نهج‌البلاغه می‌رویم. اولین و اساسی‌ترین بحث در این حوزه، اثبات اصل وجود دو جبهه متقابل حقٌ و باطلٌ است؛ مفهومی که برخی به دلیل ناآگاهی یا غرض‌ورزی سعی در انکار آن دارند.

مهم‌ترین عبارت امیرالمؤمنین (ع) در این زمینه، در خطبه ۱۶، یعنی یکی از اولین خطبه‌های ایشان پس از به دست گرفتن خلافت ظاهری، بیان شده است. حضرت در آن شرایط حساس، با قاطعیت تمام نقشه راه آینده را ترسیم کرده و جامعه را با یک حقیقت بنیادین روبرو می‌کنند:

«اَلْحَقُّ وَ اَلْبَاطِلُ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ»

«(در عالم هستی دو چیز بیشتر نیست) حق و باطل؛ و برای هر یک از این دو، طرفدارانی وجود دارد.»

نکات کلیدی این عبارت کوتاه:

عدم وجود جبهه سوم: امیرالمؤمنین (ع) هیچ راه میانه و جبهه سومی را تعریف نمی‌کنند. یا در جبهه حق هستی یا باطل.

قطعیت وجود پیروان: هر دو جبهه، پیروان و طرفداران خود را دارند.

دولت نهایی برای حق: هرچند در ادامه می‌فرمایند که ممکن است باطل برای مدتی جولان دهد (لِلْبَاطِلِ جَوْلَةٌ)، اما دولت پایدار و حاکمیت نهایی از آنِ حق است (وَ لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ). این همان وعده الهی است که در قرآن به آن اشاره شده و امیرالمؤمنین (ع) خود و اهل بیتشان را مصداق آن مستضعفانی می‌دانند که وارثان نهایی زمین خواهند بود.

این نگاه بنیادین، سنگ بنای تمام مباحث دشمن‌شناسی در نهج‌البلاغه است که در جلسات آینده به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.

 

ما با استناد به خطبه ۱۶ نهجالبلاغه، به این اصل اساسی پرداختیم که از منظر امیرالمؤمنین (ع)، عالم هستی بر پایه یک دوگانه بنیادین استوار است: «اَلْحَقُّ وَ اَلْبَاطِلُ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ» (حق و باطل، که هر یک طرفدارانی دارند). این فرمایش، سنگ بنای درک ما از صحنه درگیری‌های فکری، فرهنگی و سیاسی است. در این جلسه، این بحث را با تمرکز بر یک نتیجه‌گیری مهم از آن اصل، یعنی نفی وجود جبهه سوم یا بیطرفی در نبرد حق و باطل، ادامه می‌دهیم و مصادیق و شواهد آن را در کلام معصومین (ع) و تاریخ اسلام بررسی می‌کنیم.

 

 

بخش اول: عدم وجود جبهه سوم؛ سکوت در نبرد حق و باطل معنا ندارد

 

پس از پذیرش وجود دو جبهه متقابل، این سؤال مطرح می‌شود: آیا جایگاهی برای افراد یا جریان‌های بی‌طرف وجود دارد؟ کسانی که می‌گویند: “ما نه با حق هستیم و نه با باطل و از صحنه کناره‌گیری می‌کنیم”.

پاسخ صریح امیرالمؤمنین (ع) و سایر معصومین (ع) به این پرسش، منفی است. در نبرد میان حق و باطل، بیطرفی معنا ندارد و سکوت به منزله همراهی با جبهه باطل است.

تفاوت دعوای شخصی و نبرد حقانی: البته باید میان یک درگیری شخصی بین دو فرد یا دو جریان باطل، با نبرد بنیادین حق و باطل تمایز قائل شد. در حالت اول، شاید کناره‌گیری موجه باشد، اما در تقابل حق و باطل، سکوت خود یک موضع‌گیری و به تعبیر امیرالمؤمنین (ع)، همراهی با باطل است.

داستان عبرتآموز خواجه ربیع:

شخصیت خواجه ربیع، زاهد و عابد معروف زمان امیرالمؤمنین (ع)، نمونه‌ای تاریخی و گویا از این حقیقت است.

درخواست بیطرفی در جنگ جمل: در جریان جنگ جمل، او نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و با بهانه ناتوانی در تشخیص حق (به دلیل حضور شخصیت‌هایی چون همسر پیامبر و طلحه و زبیر در جبهه مقابل)، از ایشان خواست که او را به مرزها بفرستد تا با کفار بجنگد و در این نبرد داخلی، “بی‌طرف” بماند.

پاسخ امام (ع): امیرالمؤمنین (ع) به او فرمودند: “تو را می‌فرستم، اما بدان که این کناره‌گیری تفاوتی در ماهیت عمل تو ایجاد نمی‌کند. سکوت تو در دفاع از حق، بازی کردن در پازل دشمن است.”

سرنوشت خواجه ربیع در واقعه عاشورا: سال‌ها بعد، پس از شهادت امام حسین (ع)، وقتی خبر به او رسید، یزید را لعن کرد. اما بلافاصله از همین یک جمله (لعن قاتل سیدالشهدا) استغفار نمود که چرا زبانش به ذکری غیر از ذکر خدا مشغول شده است!

تحلیل: این داستان به وضوح نشان می‌دهد کسی که در تشخیص جبهه حق و باطل کوتاهی کند و به بهانه زهد و عبادت از صحنه کناره بگیرد، چگونه در نهایت در پازل دشمن ایفای نقش می‌کند و حتی از یک لعن ساده بر دشمن خدا نیز استغفار می‌کند.

 

بخش دوم: شواهد روایی بر نفی بیطرفی

 

این اصل تنها یک تحلیل تاریخی نیست، بلکه مستند به روایات صریح است. اگر این سخنان از فردی عادی صادر می‌شد، ممکن بود به افراط‌گرایی متهم شود، اما این عبارات از لسان مبارک معصومین (ع) جاری شده است.

کلام امیرالمؤمنین (ع) به احنف بن قیس: امام (ع) در بیانی تکان‌دهنده می‌فرمایند: «اَلسَّاکِتُ أَخُ الرَّاضِی، وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَنَا کَانَ عَلَیْنَا» (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۲۱).

ترجمه: «کسی که (در فتنه و نبرد حق و باطل) سکوت می‌کند، برادر کسی است که به آن (باطل) رضایت داده است؛ و هر کس با ما نباشد، علیه ماست.»

تحلیل: امام (ع) با این بیان، صحنه را شفاف‌سازی می‌کنند: دو جبهه وجود دارد و ساکتین، همراهان جبهه باطل محسوب می‌شوند.

پیامبر اکرم (ص) در خطبه غدیر: پیامبر (ص) در خطبه غدیر، دلیل تردید اولیه خود برای ابلاغ ولایت را این‌گونه بیان می‌کنند که خداوند از طریق جبرئیل به ایشان امر فرمود، اما ایشان از خدا طلب عفو و معافیت کردند. چرا؟ «لِقِلَّةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِینَ» (به دلیل اندک بودن مؤمنان و فراوانی منافقان). این کلام صریح پیامبر (ص) در حضور جمعیت انبوه غدیر، خود ترسیم‌کننده یک تقابل آشکار میان دو جبهه مؤمنان حقیقی و منافقان (دشمنان علی (ع)) است.

موضع امیرالمؤمنین (ع) در برابر خواص ساکت: در جریان جنگ جمل، گروهی از بزرگان و سران مدینه (که اسامی آن‌ها در حکمتهای ۱۵ و ۱۸ نهجالبلاغه ذکر شده) از همراهی با امام (ع) به بهانه ترس از “مسلمان‌کشی” خودداری کردند. امام (ع) پس از اتمام حجت، به آنان فرمودند: “به خانه‌هایتان بروید تا مردم را گمراه نکنید.” سپس، هنگامی که آنان صحنه را ترک می‌کردند، امام این جمله تاریخی را فرمودند:

«خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْبَاطِلَ»

ترجمه: «حق را خوار کردند، هرچند (در ظاهر) باطل را یاری نکردند.»

تحلیل: خوار کردن حق، حتی بدون پیوستن ظاهری به جبهه باطل، فرد را در عمل در جبهه مقابل قرار می‌دهد. راه‌حل چیست؟ امام در حکمت ۲۶۲ پاسخ می‌دهند: باید شاخصهای حق را شناخت و افراد را با آن معیارها سنجید، نه اینکه حق را با افراد شناخت.

 

بخش سوم: تکرار اصل تقابل در سراسر نهجالبلاغه

 

این اصلِ تقابل، یک مفهوم محوری است که در سراسر نهج‌البلاغه به اشکال مختلف تکرار می‌شود:

ایمان در مقابل کفر (حکمت ۳۱): شرح ارکان ایمان و بلافاصله شرح ارکان کفر.

عاقل در مقابل احمق (حکمت ۴۰ و ۴۱): توصیف ویژگی‌های عاقل در برابر احمق.

مؤمن در مقابل منافق (حکمت ۷۹ و ۸۰): حکمت در سینه منافق بی‌قراری می‌کند تا به سینه مؤمن بازگردد.

دوست پیامبر در مقابل دشمن پیامبر (حکمت ۹۶): تعریف صریح دو جبهه متقابل.

دنیا در مقابل آخرت (حکمت ۱۰۳ و ۲۵۱): دو دشمن متضاد که حرکت به سوی یکی، فاصله گرفتن از دیگری است.

خلقت انسان و دشمنی شیطان (خطبه ۱): شیطان به عنوان «عدو لکم» (دشمن شما) معرفی می‌شود که در لباس خیرخواهی، انسان را از بهشت راند.

امتحان برای شناخت دوست از دشمن: حضرت می‌فرمایند اطرافیان را امتحان کنید تا دشمنان شما (از دوستانتان) مشخص شوند.

 

نتیجهگیری و جمعبندی

مجموعه این شواهد قرآنی، روایی و تاریخی نشان می‌دهد که ادعای «دشمن‌تراشی» یا «توهم توطئه» ناشی از عدم درک این اصل بنیادین است.

اسلام و به‌ویژه سیره امیرالمؤمنین (ع)، بر پایه یک تقابل روشن میان جبهه حق و باطل استوار است. انقلاب اسلامی نیز به دلیل طرح ادعای حق و برافراشتن پرچم عدالت، طبیعتاً با دشمنی جریان‌هایی که منافعشان در تعارض با این حرکت بود، مواجه شد. این دشمنی‌ها، امری جدید نیست و ریشه در همان تقابلی دارد که امیرالمؤمنین (ع) در طول حکومت کوتاه خود با آن مواجه بودند.

 

ارائه یک طبقه‌بندی و تقسیم‌بندی دقیق از دشمنان از منظر نهج‌البلاغه و معارف اسلامی

 

تقسیمبندی اول: تفکیک دشمن بر اساس «قصد» و «نیت»

 

اولین و بنیادی‌ترین روش برای طبقه‌بندی دشمن، بررسی انگیزه و نیت اوست. بر این اساس، دشمنان به دو گروه اصلی تقسیم می‌شوند:

۱. دشمن با قصد و نیت (دشمن عنودی):

این گروه شامل افراد و جریاناتی است که آگاهانه و با قصد ضربه زدن، در مقابل جبهه حق می‌ایستند.

شواهد قرآنی:

سوره فرقان، آیه ۳۱: «وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ» (و اینچنین برای هر پیامبری، دشمنی از میان مجرمان قرار دادیم). این آیه به صراحت از «مجرمین» (کسانی که آگاهانه جرم و خیانت می‌کنند) به عنوان دشمنان پیامبران نام می‌برد.

سوره انعام، آیه ۱۱۲: «وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ…» (و اینچنین برای هر پیامبری، دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم).

۲. دشمن بدون قصد (دشمن جاهل یا ناخواسته):

این گروه شامل افراد یا عواملی است که هرچند در عمل در جبهه دشمنی قرار می‌گیرند، اما لزوماً نیت و قصد اولیه آن‌ها آسیب زدن نیست، بلکه از روی جهل، غفلت یا محبت افراطی به چنین جایگاهی کشیده می‌شوند.

شواهد قرآنی:

آیاتی که مال، زینت‌های دنیا، همسران و فرزندان را مایه فتنه و گاه دشمنی معرفی می‌کنند (مانند «إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ» - تغابن، ۱۴)، به این نوع دشمنی ناخواسته اشاره دارند.

شاهد مثال از نهجالبلاغه (حکمت ۷۱۱ و ۶۹۴):

امیرالمؤمنین (ع) این دو نوع دشمنی را در کلام مشهور خود چنین بیان می‌فرمایند: «هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ: مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ» (دو گروه درباره من به هلاکت رسیدند: دوست افراط‌کننده و دشمن کینه‌توز).

مُحِبٌّ غَالٍ (دوست افراطی): این همان دشمنی است که از روی جهل و محبت بیش از حد، فرد را از مرز حق خارج می‌کند (غالیان). حضرات معصومین (ع) همواره با غلات به عنوان یکی از خطرناک‌ترین دشمنان جاهل، مقابله می‌کردند.

مُبْغِضٌ قَالٍ (دشمن کینهتوز): این همان دشمنی است که آگاهانه و از روی عداوت و کینه، در مقابل حق می‌ایستد.

 

تقسیمبندی دوم: تفکیک دشمن بر اساس «مصداق»

 

در این تقسیم‌بندی، دشمنان اصلی انسان در سه مصداق کلی و محوری دسته‌بندی می‌شوند. این ترتیب، از درونی‌ترین دشمن به بیرونی‌ترین آن‌هاست.

۱. دشمن اول: نَفس اَمّاره (دشمن داخلی)

مهم‌ترین و سرسخت‌ترین دشمن انسان که در آیات و روایات به شدت بر آن تأکید شده، نفس خود اوست.

شواهد روایی: پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» (دشمن‌ترین دشمن تو، نفس توست که میان دو پهلویت قرار دارد).

شواهد قرآنی: قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ…» (یوسف، ۵۳) (همانا نفس، بسیار به بدی فرمان می‌دهد). واژه «أمّاره» (صیغه مبالغه) نشان‌دهنده شدت و پافشاری نفس بر امر به زشتی‌هاست.

شاهد از نهجالبلاغه: در خطبه ۲۹، امیرالمؤمنین (ع) در مواجهه با یکی از یاران خود، نفس او را دشمنش خطاب می‌کنند و بر خطر جدی این دشمن داخلی تأکید می‌ورزند.

۲. دشمن دوم: شیطان (دشمن پنهان)

این دشمن بیرونی با دشمن داخلی (نفس) متحد شده و جبهه‌ای واحد را برای نابودی انسان تشکیل می‌دهند.

شواهد قرآنی:

سوره اسراء، آیه ۵۳: «إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا» (همانا شیطان برای انسان، دشمنی آشکار است). تأکیدات متعدد در این آیه (إِنَّ، جمله اسمیه، وصف مبین) بر جدیت این دشمنی دلالت دارد.

سوره فاطر، آیه ۶: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» (بی‌شک شیطان دشمن شماست، پس شما نیز او را دشمن بگیرید). این آیه دستور به اتخاذ موضع فعالانه در برابر دشمنی شیطان می‌دهد.

شاهد از نهجالبلاغه:

حکمت ۳۲۳ (داستان خوارج): پس از جنگ نهروان، وقتی از امام (ع) پرسیدند چه کسی خوارج را فریب داد، فرمودند: شیطان. او بود که بر آن‌ها غلبه کرد و از راه هدایت منحرفشان ساخت.

خطبه ۱۹۲ (خطبه قاصعه): این خطبه که طولانی‌ترین خطبه نهج‌البلاغه است، به تفصیل به غرور و مکرهای شیطان در فریب انسان و دشمنی او می‌پردازد.

۳. دشمن سوم: طاغوت (دشمن خارجی و نظامیافته)

طاغوت، پیاده‌نظام و لشکر بیرونی شیطان است که خود در سه شاخه اصلی قابل بررسی است:

کفار: کسانی که آشکارا در مقابل منطق عقل و حاکمیت اسلام می‌ایستند و مبارزه می‌کنند.

شاهد قرآنی: «إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُّبِینًا» (نساء، ۱۰۱).

کلام امیرالمؤمنین (ع): حضرت از این نگران بودند که «جاهلان و دشمنان شما در مسیر باطلشان پرکارند، اما دانایان شما در مسیر حق، مسامحه می‌کنند».

مشرکین: کسانی که برای خدا شریک قائل شده و اغلب با سایر دشمنان (یهود، کفار) علیه مؤمنان متحد می‌شوند.

شاهد قرآنی: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا…» (مائده، ۸۲). جنگ احزاب (که در سوره احزاب شرح داده شده) نمونه بارز اتحاد مشرکین و قبایل مختلف علیه اسلام است.

منافقین: خطرناک‌ترین دسته از طاغوت که به دلیل نفوذ و ظاهر فریبنده، ضربات سنگین‌تری وارد می‌کنند.

شاهد قرآنی: قرآن سوره‌ای مستقل به نام «منافقون» دارد و در آیات متعدد به خطر آنان هشدار داده است.

شواهد جامع از نهجالبلاغه برای دشمنی طاغوت:

نامه ۲۷: امیرالمؤمنین (ع) در این نامه به محمد بن ابی‌بکر، به هر سه گروه کفار، مشرکین و منافقین به عنوان دشمن اشاره می‌کنند.

خطبه ۱۹۴: این خطبه به طور ویژه به تبیین ویژگی‌ها و خطرات جریان نفاق اختصاص دارد.

 

جمعبندی

 

در این مطلب، دشمنان از دو منظر طبقه‌بندی شدند:

۱. بر اساس قصد و نیت (عنودی و جاهل)؛ ۲. بر اساس مصداق که شامل سه دشمن اصلی نفس، شیطان و طاغوت (در سه شاخه کفار، مشرکین و منافقین) می‌شود. شناخت این انواع، گام اول برای اتخاذ راهبرد صحیح مواجهه با هر یک از آنهاست.

 

در مطلب بالا، یک تقسیم‌بندی سه‌گانه از دشمنان (نفس، شیطان و طاغوت) ارائه شد. در این جلسه، ضمن تکمیل این مبحث، به اقسام دیگری از دشمنان که در معارف دینی به آن‌ها اشاره شده است، می‌پردازیم و سپس با ورود به یک تقسیم‌بندی جدید از منظر امیرالمؤمنین (ع)، مرزهای دقیق و شاخص‌های روشن برای شناخت دوست از دشمن را تبیین خواهیم کرد.

 

 

بخش اول: خطرناکترین شاخه طاغوت (منافقین) و یک قسم جدید از دشمن

 

۱. تأکید بر خطر منافقین به عنوان رأس دشمنان خارجی

در میان شاخه‌های سه‌گانه طاغوت (کفار، مشرکین، منافقین)، خطرناک‌ترین و پیچیده‌ترین دشمن، جریان نفاق است.

شاهد روایی (نامه ۲۷ نهجالبلاغه): امیرالمؤمنین (ع) در نامه به محمد بن ابی‌بکر (شخصیتی که امام او را «فرزند خود» می‌دانست)، کلامی از پیامبر اکرم (ص) را نقل می‌کنند: «یا علی، من بر امت تو از مؤمن و مشرک نمی‌ترسم… اما از منافق بر تو می‌ترسم». دلیل این امر آن است که جنگ با کفار و مشرکین، جنگ بر سر «تنزیل» (اصل نزول وحی) بود که جبهه‌ای آشکار داشت؛ اما جنگ با منافقین، جنگ بر سر «تأویل» (تفسیر و برداشت از دین) است که جبهه‌ای پنهان و فریبنده دارد.

راهبرد مقابله: به همین دلیل، امام (ع) در نامه ۷۷، ابن‌عباس را از جدال قرآنی با خوارج (که ریشه در نفاق داشتند) منع کرده و به او دستور می‌دهند که با «سنت پیامبر» با آنان محاجه کند، زیرا سنت، عرصه تفسیر به رأی را تنگ‌تر می‌کند.

نکته ساختاری در نهجالبلاغه: سید رضی، گردآورنده نهج‌البلاغه، با هوشمندی، خطبه ۱۹۴ (خطبه منافقین) را بلافاصله پس از خطبه ۱۹۳ (خطبه متقین) قرار داده تا اصل تقابل میان این دو جبهه را برجسته سازد.

۲. دشمن چهارم: همسران و فرزندان (دشمنی از نوع فتنه و آزمایش)

علاوه بر سه دشمن اصلی، قرآن و روایات، قسم دیگری از دشمنی را معرفی می‌کنند که از جنس «آزمایش» است.

شاهد قرآنی (سوره تغابن، آیه ۱۴): «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ» (ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همانا برخی از همسران و فرزندانتان، دشمن شمایند).

تفسیر ماهیت دشمنی: این دشمنی لزوماً از روی قصد و کینه نیست، بلکه گاهی آرزوها، خواسته‌ها و وابستگی‌های دنیوی به مال، همسر و فرزند، انسان را از مسیر حق و آخرت باز می‌دارد و در عمل، نقش دشمن را برای عاقبت او ایفا می‌کند. این همان معنای «فتنه» در آیه «إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ» (انفال، ۲۸) است؛ آزمایشی که جبهه حق و باطل را در درون انسان مشخص می‌کند.

شاهد از نهجالبلاغه: توصیه امام (ع) مبنی بر اینکه «خودت وصی خودت باش» (کُن وَصِیَّ نَفسِکَ)، به همین حقیقت اشاره دارد که نباید به وابستگی‌های دنیوی برای آخرت خود امید بست.

 

بخش دوم: مرزبندی دقیق دوستان و دشمنان (حکمت ۲۹۵)

 

امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۲۹۵ نهجالبلاغه، یک چارچوب روشن و کاربردی برای تعریف صف‌بندی‌ها، به‌ویژه در عرصه اجتماعی و بین‌المللی، ارائه می‌دهند و دوستان و دشمنان را به سه دسته تقسیم می‌کنند:

الف) دوستان شما سه گروهند:

دوستِ تو: کسی که مستقیماً با شما پیوند دوستی دارد.

دوستِ دوستِ تو: کسی که به واسطه دوستی با دوست شما، در جبهه شما قرار می‌گیرد.

دشمنِ دشمنِ تو: هر فرد یا جریانی که با دشمن مشترک شما در حال مبارزه است. (برای مثال، در عرصه جهانی، کشورهایی که مقابل دشمنان اصلی یک ملت می‌ایستند، در این دسته قرار می‌گیرند).

ب) دشمنان شما نیز سه گروهند:

دشمنِ تو: کسی که مستقیماً با شما دشمنی می‌کند.

دشمنِ دوستِ تو: کسی که با دوست شما دشمنی دارد و به واسطه این امر، در جبهه مقابل شما قرار می‌گیرد.

دوستِ دشمنِ تو: هر فرد یا جریانی که با دشمن شما پیوند دوستی دارد.

تحلیل: این تقسیم‌بندی یک اصل راهبردی است که انسان را از بی‌طرفی و عدم اتخاذ موضع بر حذر می‌دارد و بر لزوم شفاف‌سازی خط‌بندی‌ها و جبهه‌بندی‌ها تأکید می‌کند.

 

بخش سوم: ماهیت ذاتی و غیرقابل تغییر دوستی و دشمنی (حکمت ۴۵)

 

امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۴۵، عمق این مرزبندی را نشان داده و بیان می‌کنند که دوستی و دشمنی با جبهه حق، امری ذاتی و ریشه‌دار در قضا و قدر الهی است و با ابزارهای دنیوی تغییر نمی‌کند.

۱. ثبات مؤمن در دوستی:

کلام امام (ع): «لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَی أَنْ یُبْغِضَنِی، مَا أَبْغَضَنِی» (اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمن بزنم تا مرا دشمن بدارد، هرگز با من دشمنی نخواهد کرد).

تحلیل: انتخاب «بینی» به عنوان نماد تحقیر و «شمشیر» به عنوان نماد خشونت، نشان می‌دهد که محبت مؤمن حقیقی به ولایت، آن‌چنان عمیق است که حتی با شدیدترین تحقیرها و خشونت‌ها نیز از بین نمی‌رود.

۲. ثبات منافق در دشمنی:

کلام امام (ع): «وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یُحِبَّنِی، مَا أَحَبَّنِی» (و اگر تمام دنیا را بر سر منافق بریزم تا مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نخواهد داشت).

تحلیل: این کلام، بیهودگی تلاش برای جلب محبت دشمنان ذاتی حق را نشان می‌دهد. دشمنی آن‌ها ریشه در ذات و قضای الهی دارد که بر زبان پیامبر (ص) جاری شد: «یَا عَلِیُّ، لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ». ذات آن‌ها با دشمنی با امیرالمؤمنین (ع) و شیعیانش گره خورده است.

 

نتیجهگیری تکمیلی (اشاره به حکمت ۱۳۴):

 

این تقابل بنیادین، مسئولیت سنگینی بر دوش دوستان در جبهه حق می‌گذارد. امام (ع) در حکمت ۱۳۴ می‌فرمایند دوست واقعی کسی است که در سه موقعیت، حقوق برادرش را حفظ کند که اولین و مهم‌ترین آن‌ها، «در روزگار گرفتاری و سختی» است. این یعنی دوستی در جبهه حق، تنها یک احساس قلبی نیست، بلکه یک تعهد عملی در بزنگاه‌هاست.

 

در مطالبی که در بالا بیان شد، اقسام گوناگون دوست و دشمن از منظر کلام امیرالمؤمنین (ع) بررسی شد. این مباحث صرفاً ارائه سرخط‌هایی برای تأمل بیشتر است، چراکه هدف اصلی از بازخوانی این معارف، عبرت‌آموزی از تاریخ برای شناخت صحنه امروز جهان است. همانگونه که امام علی (ع) در نامه ۳۱ می‌فرمایند، با چنان دقتی در تاریخ گذشتگان نگریسته‌اند که گویی خود یکی از آنان بوده‌اند. این نگاه عبرت‌آموز، راهنمای ما در شناخت «شمر زمانه» و درک این حقیقت است که «تجربه کردنِ امرِ تجربه‌شده، موجب پشیمانی است» (مَن جَرَّبَ المُجَرَّبَ حَلَّت بهِ النَّدامَة). با این مقدمه، به دو بحث محوری می‌پردازیم: ابتدا شاخص نهایی و معیار اصلی دوستی و دشمنی را تبیین کرده و سپس به شیوه‌ها و راهبردهای جبهه باطل در مقابله با جبهه حق خواهیم پرداخت.

 

بخش اول: شاخص نهایی دوستی و دشمنی؛ معیار، اطاعت از خداست

 

پس از بررسی انواع دوست و دشمن، اکنون به مهم‌ترین معیار برای سنجش این دو جبهه می‌پردازیم.

۱. معیار دوستی و دشمنی با پیامبر (ص) (حکمت ۹۶):

امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ به مدعیان قرابت و دوستی با پیامبر، شخص ایشان را به عنوان شاخص معرفی کرده و می‌فرمایند:

معیار نزدیکی به انبیاء: «نزدیک‌ترین مردم به پیامبران، داناترینِ آنان به آن چیزی است که آورده‌اند». این یعنی قرابت حقیقی، در فهم و معرفت پیام الهی است، نه در نسبت‌های سببی و نسبی.

تعریف دوست حقیقی پیامبر: «دوست پیامبر اکرم (ص) کسی است که خداوند را اطاعت کند، هرچند پیوند خویشاوندی‌اش با پیامبر دور باشد (بَعُدَت لُحمَتُهُ)». ملاک، همسویی عملی با اهداف پیامبر در مسیر اطاعت از خداوند است.

تعریف دشمن حقیقی پیامبر: «و دشمن پیامبر کسی است که خدا را نافرمانی کند، هرچند خویشاوند نزدیک او باشد». این اصل، هرگونه ادعای دوستی را که با نافرمانی از دستورات الهی همراه باشد، باطل می‌شمارد.

۲. لازمه دوستی با اهل بیت (ع) (حکمت ۱۱ و ۱۱۲):

این دوستی، لوازمی دارد. امام (ع) می‌فرمایند: «مَن أَحَبَّنَا أَهلَ البَیتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابًا» (هر کس ما اهل بیت را دوست بدارد، باید برای پذیرش انواع سختی‌ها، مشکلات، بلاها و محرومیت‌ها آماده شود). دوستی با حق، مستلزم ایستادگی در برابر باطل و تحمل هزینه‌های آن است.

 

بخش دوم: شیوههای مبارزه دشمن علیه جبهه حق

 

با مشخص شدن جبهه‌ها و مرزها، اکنون باید روش‌های مبارزاتی دشمن را شناخت. جبهه باطل از راهبردهای پیچیده و متنوعی برای ضربه زدن به جبهه حق استفاده می‌کند که به چند مورد اصلی آن اشاره می‌شود:

۱. ایجاد تردید و حیرت (جنگ شناختی):

اولین و مؤثرترین حربه دشمن، ایجاد شک و تردید در دل مؤمنان است تا باورها و مواضع آن‌ها را سست کند.

شاهد قرآنی: سوره مبارکه «ناس» به استعاذه از «وسواس خناس» اشاره دارد که در سینه‌های مردم وسوسه می‌کند؛ این همان تردیدافکنی است.

شاهد از نهجالبلاغه (خطبه ۱۹۴ - خطبه منافقین): امام (ع) شیوه‌های منافقین را این‌گونه برملا می‌کنند:

بدلسازی: «لِکُلِّ حَقٍّ باطِلاً» (برای هر حقی، باطلی را آماده کرده‌اند).

معیارسازی انحرافی: «وَ لِکُلِّ قائِمٍ مائِلاً» (و برای هر امر استواری، یک نمونه کج و منحرف ساخته‌اند). دشمن با ساختن چهره‌ها و نمادهای مشابه (مثلاً مرجع تقلیدنمای ضدانقلاب در برابر مرجع تقلید انقلابی)، عوام را دچار حیرت و خطای در تشخیص می‌کند.

راهکار: راهکار مقابله با این شیوه، عمل به این توصیه است: «اگر دشمن گفت اکنون روز است، در حرفش شک کنید». نباید به ظاهر فریبنده «کت‌شلواری‌های ادکلن‌زده» اعتماد کرد، چرا که «همان جنایتکاران فرودگاه بغداد هستند که دست چدنی خود را زیر دستکش مخملی پنهان کرده‌اند».

۲. ایجاد اختلاف و تفرقه (جنگ داخلی):

راهبرد کلاسیک دشمن، پیروی از قاعده «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. دشمن با نفوذ در جبهه خودی و با استفاده از چهره‌های ظاهراً خودی، بذر اختلاف و چنددستگی را می‌پراکند.

شاهد قرآنی: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ…» (مائده، ۹۱). هدف شیطان، ایجاد دشمنی و کینه میان شماست.

شاهد از نهجالبلاغه (خطبه ۱۲۷): امام علی (ع) به شدت نسبت به این خطر هشدار می‌دهند:

لزوم وحدت: «همواره با بزرگترین جمعیت‌ها باشید که دست خدا با جماعت است (یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَةِ)».

خطر تکروی: «از تفرقه بپرهیزید، چرا که انسانِ تک‌رو و جدا از جمع، طعمه شیطان می‌شود، همان‌گونه که گوسفندِ جدا از گله، خوراک گرگ می‌گردد».

حکم قاطع: امام (ع) با عبارتی تکان‌دهنده می‌فرمایند هرکس در جامعه اسلامی ندای تفرقه‌افکنی سر دهد، باید خاموش شود. این نشان‌دهنده اهمیت حیاتی وحدت در برابر دشمن است.

۳. جنگ روانی (تضعیف روحیه):

دشمن با استفاده از دروغ، شایعه و بزرگ‌نمایی، تلاش می‌کند تا روحیه جبهه حق را تضعیف کرده و در اراده آن‌ها خلل ایجاد کند.

شاهد قرآنی (سوره منافقون، آیه ۱): منافقان با سوگندهای دروغین شهادت به رسالت پیامبر (ص) می‌دهند، اما خداوند شهادت می‌دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند («…وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ»). این آیه به ما می‌آموزد که فریب جنگ روانی و اظهارات ظاهری دشمن را نخوریم.

مصادیق امروزی: انتشار اخبار کذب درباره پیروزی‌های دشمن، تلفات جبهه خودی، وجود نفوذی‌های گسترده و ایجاد ترس و اضطراب از حمله قریب‌الوقوع، همگی از مصادیق جنگ روانی است که با هدف مشوش کردن ذهن و فلج کردن قدرت تصمیم‌گیری صورت می‌گیرد.

۴. جنگ نظامی و تسلیحاتی (آخرین حربه):

آخرین و عریان‌ترین شیوه دشمنی، تجاوز نظامی و تعدی به تمامیت ارضی یک کشور است. هرچند این شیوه در دنیای امروز به دلیل هزینه‌های بالا آخرین گزینه محسوب می‌شود، اما اهمیت آن هرگز کم نشده است.

شاهد قرآنی (سوره انفال، آیه ۶۰): «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ…» (هر آنچه در توان دارید برای مقابله با آنها [از نیرو و…] آماده سازید). قرآن کریم بر لزوم آمادگی دفاعی برای بازدارندگی تأکید می‌کند. این آیه، بطلان نظریه «دنیای فردا، دنیای گفتمان است نه موشک» را اثبات می‌کند؛ زیرا گفتمان قدرتمند، نیازمند پشتوانه نظامی قدرتمند است.

 

شواهد از نهج‌البلاغه:

 

نامه ۵۳: امام (ع) نظامیان را «دژهای استوار ملت» (حُصُونُ الرَّعِیَّة) می‌نامند که امنیت جامعه را در برابر دشمنان خارجی تضمین می‌کنند.

حکمت ۳۱۴ (مفهوم بازدارندگی): «اُرْدُدِ الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ…» (سنگ را از همان‌جایی که آمده است، بازگردان). این یعنی پاسخ به دشمن باید متناسب، هم‌سطح و قاطع باشد تا او را از تجاوزات بعدی منصرف کرده و جری‌تر نسازد.

 

جمعبندی

 

در این مطلب، ضمن تبیین شاخص نهایی دوستی و دشمنی که همانا «اطاعت از خداوند» است، به چهار راهبرد اصلی دشمن در مبارزه با جبهه حق پرداختیم: ۱. جنگ شناختی (ایجاد تردید)، ۲. جنگ داخلی (ایجاد اختلاف)، ۳. جنگ روانی (تضعیف روحیه)، و ۴. جنگ نظامی. شناخت این شیوه‌ها برای اتخاذ راهبرد صحیح دفاعی و تهاجمی امری حیاتی است.

 

در بالا، شیوه‌های مبارزاتی جبهه باطل مورد بررسی قرار گرفت. در این جلسه، به تبیین راهبردها و ابزارهای مقابله جبهه حق با دشمن از منظر کلام امیرالمؤمنین (ع) و آیات قرآن کریم می‌پردازیم.

 

پیش از ورود به بحث، ذکر این نکته ضروری است که منطق حاکم بر تفکر اسلامی، یک منطق دفاعی است. ما «وزارت جنگ» نداریم، زیرا سر جنگ با هیچ ملتی را نداریم.

مادامی که به مرزهای اعتقادی و جغرافیایی ما تعدی نشود، رویکرد ما تعامل مسالمت‌آمیز است. اما اگر دشمن دست به تهاجم بزند، بر اساس فرمان قرآن، موظف به دفاعی قاطع و بازدارنده هستیم؛ دفاعی که دشمن را از فکر تهاجم نیز بترساند. حال، به ابزارهای این دفاع قدرتمند می‌پردازیم.

 

بخش اول: ابزارهای بنیادین و معنوی مقابله

 

۱. قدرت ایمان؛ اصلیترین وجه تمایز

مهم‌ترین و کارآمدترین ابزار جبهه حق و وجه تمایز بنیادین آن با جبهه باطل، «قدرت ایمان» و اتکال به نصرت الهی است. در حالی که دشمن ممکن است از نظر تجهیزات نظامی و نیروی انسانی برتری ظاهری داشته باشد، آنچه سرنوشت نهایی نبرد را رقم می‌زند، ایمان است. تاریخ گواه این مدعاست؛ از تقابل نابرابر در کربلا تا پیروزی‌های غیرقابل محاسبه در دوران معاصر. این همان حقیقتی است که در توقیع شریف امام زمان (عج) به آن اشاره شده است: «اگر دعای من نبود، دشمنان شما را نابود می‌کردند».

شواهد قرآنی:

آل عمران، ۱۲۰: «وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا» (اگر صبر کنید و تقوا پیشه نمایید، نیرنگ آنها به شما زیانی نمی‌رساند).

اعراف، ۹۶: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» (و اگر مردم شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه می‌کردند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می‌گشودیم).

آل عمران، ۱۳۹: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر مؤمن باشید).

شواهد از نهجالبلاغه: در موارد متعدد «مانند خطبه ۵، نامه ۱۲ و نامه ۶۹»، امیرالمؤمنین (ع) تأکید می‌کنند که عامل برتری، ایمان و قوت قلب است، نه کثرت سلاح. ایشان در برابر وسوسه ابوسفیان برای قیام، با اتکا به همان ایمانی که در جنگ احزاب با آن ایستادگی کرده بودند، پاسخ می‌دهند و می‌فرمایند: «فرزند ابوطالب به مرگ مأنوس‌تر است تا طفل به سینه مادر».

۲. استواری، مقاومت و شجاعت؛ خروجی عملی ایمان

ایمان حقیقی، در میدان عمل به صورت «استواری»، «مقاومت» و «شجاعت» تجلی می‌یابد. صرفاً داشتن اعتقاد قلبی کافی نیست؛ تاریخ، عابدان بزرگی چون «خواجه ربیع» را به یاد دارد که ایمانشان به شجاعتِ حضور در میدان یاری امام منجر نشد. ایمان مؤثر، ایمانی است که فرد را در بزنگاه‌ها ثابت‌قدم نگه دارد.

شاهد قرآنی: در برابر جنگ روانی دشمن که می‌گفت: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ»(مردم علیه شما گرد آمده‌اند، پس از آنان بترسید)، قرآن پاسخ مؤمنان را این‌گونه توصیف می‌کند: «فَزَادَهُمْ إِیمَانًا» (این سخن بر ایمانشان افزود) (آل عمران، ۱۷۳).

شواهد از نهجالبلاغه نامه:

خطبه ۱۱ (جنگ جمل): امام (ع) هنگام سپردن پرچم به دست فرزندشان محمد حنفیه، می‌فرمایند: «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ… أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ» (اگر کوه‌ها از جای کنده شوند، تو ثابت بمان… کاسه سرت را به خدا عاریه ده). این کلام، اوج دعوت به شجاعت و فداکاری در راه حق است.

نامه ۶۱: امام (ع)، کارگزار خود کمیل بن زیاد را به دلیل عدم استواری و شجاعت کافی در برابر دشمن، مورد عتاب قرار می‌دهند.

 

بخش دوم: ابزارهای راهبردی و اجتماعی مقابله

 

۱. تعیین مرز با دشمنان (پرهیز از اهل فسق)

یکی از مهم‌ترین راهبردهای دفاعی، شفاف‌سازی جبهه‌ها و «تعیین مرز» با دشمنان (کفار، مشرکین، منافقین) و اهل فسق است. حضور در جمع غافلان و عدم مرزبندی روشن، انسان را ناخواسته در جبهه مقابل قرار می‌دهد.

شاهد از ادعیه: در دعای ابوحمزه ثمالی، امام سجاد (ع) به خداوند عرضه می‌دارد: «خدایا، مبادا مرا در جمع اهل باطل و غفلت دیده باشی که توجهت را از من برگردانده‌ای». این نشان می‌دهد که همنشینی، در نزول یا قطع عنایت الهی مؤثر است.

شواهد از نهجالبلاغه:

نامه ۶۹: امام (ع) به حارث هَمْدانی دستور می‌دهند که خط خود را با دشمنان مشخص کند.

حکمت ۱۵: در جنگ جمل، امام (ع) به قاعدین (کناره‌گیران از جنگ) که مدعی همراهی بودند، دستور می‌دهند برای جلوگیری از گمراهی مردم به خانه‌هایشان بروند و با عدم حضورشان در میدان، تکلیف جبهه‌ها را روشن کنند.

قاعده کلیدی: امیرالمؤمنین (ع) به اَحنَف بن قَیس فرمودند: «مَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَنا کانَ عَلَیْنا» (هر کس با ما نیست، علیه ماست). در نبرد حق و باطل، بی‌طرفی معنا ندارد.

۲. افزایش قدرت نظامی و پاسخ متناسب (ایجاد بازدارندگی)

آمادگی نظامی و پاسخ قاطع و درخور به تجاوزات دشمن، یک اصل راهبردی و عقلانی است.

شاهد قرآنی: «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ»(انفال، ۶۰). قرآن به صراحت دستور به کسب حداکثر آمادگی نظامی برای ترساندن دشمن و ایجاد بازدارندگی می‌دهد. این به معنای تلاش برای رسیدن به بالاترین سطح از توان دفاعی در تراز دشمن است.

شاهد از نهجالبلاغه (حکمت ۳۱۴): «اُرْدُدِ الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ» (سنگ را از همان‌جایی که آمده است، بازگردان). این حکمت، اصل «پاسخ متقابل و متناسب» را بیان می‌کند. اگر دشمن به مراکز رسانه‌ای، تأسیسات حیاتی یا دانشمندان ما حمله می‌کند، باید در همان سطح و با همان کیفیت پاسخ دریافت کند تا از تکرار تجاوز منصرف شود.

۳. پرهیز از تفرقه و حفظ اتحاد

اختلاف و چنددستگی در بحبوحه جنگ، سمی مهلک برای جبهه حق است. اتحاد و همبستگی، شرط نزول نصرت الهی و عامل اصلی پیشرفت و عزت است.

شواهد از نهجالبلاغه:

خطبه ۱۲۷: امام (ع) با شدیدترین لحن از تفرقه برحذر داشته و تفرقه‌افکن را مستحق مرگ می‌دانند.

خطبه ۲۱۶ (منشور حقوق متقابل حاکم و مردم): حضرت بیان می‌کنند که برکت، آبادانی و احیای سنت‌های الهی در گرو «اتحاد» است و تفرقه، تمام این دستاوردها را نابود می‌کند.

خطبه ۱۹۲ (قاصعه): امام (ع)، عامل اصلی عزت و پیشرفت امت‌های گذشته را «اتحاد و همدلی» و عامل سقوطشان را «تفرقه» معرفی می‌کنند.

 

جمعبندی

 

شیوه‌های مقابله جبهه حق با دشمن، مجموعه‌ای جامع از راهبردهای معنوی، اجتماعی و نظامی است که عبارتند از:

۱. اتکا به قدرت ایمان، ۲. تجلی ایمان در قالب شجاعت و مقاومت، ۳. تعیین مرز شفاف با دشمن، ۴. کسب آمادگی نظامی و پاسخ بازدارنده، و ۵. حفظ اتحاد و پرهیز از تفرقه. عمل به این اصول، ضامن پیروزی جبهه حق در برابر دشمنان است.

 

در ادامه مطلابی که گذشت، پیرامون شیوه‌ها و ابزارهای مقابله با دشمن، به بررسی راهبردهای تکمیلی و بسیار حیاتی می‌پردازیم. ابزارهایی که تاکنون معرفی شده‌اند عبارتند از: ۱) قدرت ایمان، ۲) استواری و شجاعت، ۳) تعیین مرز با دشمنان، و ۴) افزایش قدرت نظامی و پاسخ متناسب. در این جلسه، ضمن تأکید مجدد بر راهبرد چهارم، به دو ابزار کلیدی دیگر یعنی «حفظ اتحاد» و «اطاعت از رهبری» پرداخته و در نهایت با دو هشدار مهم، این سلسله مباحث را به پایان می‌رسانیم.

 

 

بخش اول: تکمیل و تعمیق راهبردهای اجتماعی و نظامی

 

۱. تأکید بر پاسخ بازدارنده و عبرتآموز (تکمیل راهبرد چهارم):

در تکمیل بحث «افزایش قدرت نظامی»، باید تأکید کرد که اگر دشمن متجاوز به مرزهای اعتقادی، سیاسی و جغرافیایی ما حمله کرد، پاسخ باید قاطع، «درخور» و «بازدارنده» باشد تا نه تنها متجاوز، بلکه دیگران را نیز از اقدامات مشابه در آینده منصرف کند. پاسخ نباید به گونه‌ای سبک و پیش پا افتاده باشد که دشمن آن را به حساب نیاورد. اگر تعدی صورت گرفت، پاسخ باید برای خود او و دیگران عبرت‌آموز باشد.

۲. پرهیز از تفرقه و لزوم اتحاد و همدلی (راهبرد پنجم):

همانطور که در نهج‌البلاغه (خطبه‌های ۱۲۷، ۱۹۲ و ۲۱۶) تصریح شده، «اتحاد و همبستگی» عامل اصلی خروج ملت‌ها از ذلت و رسیدن به اوج عزت است. تفرقه، سمی مهلک است که راه را برای نفوذ و ضربه زدن دشمن هموار می‌کند.

نمونه تاریخی (قوم بنیاسرائیل): زمانی که قوم بنی‌اسرائیل پس از قرن‌ها تحمل ظلم فرعونیان، به اتحاد و همبستگی رسیده و یکپارچه برای ظهور منجی خود دعا کردند، خداوند به برکت این اتحاد، ظهور حضرت موسی (ع) را ۱۵۰ سال به جلو انداخت. اما به محض دست کشیدن از این اتحاد، ضربات مهلکی خوردند.

نمونه معاصر: همدلی و اتحاد شکل گرفته در جبهه مقاومت، بسیاری از دسیسه‌های دشمن را خنثی کرده است.

شاهد قرآنی (آل عمران، ۲۰۰): «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا…». خداوند در این آیه به یک حرکت جمعی و شبکه‌ای فرمان می‌دهد: ۱) اصْبِرُوا: خودتان صبور باشید. ۲) صَابِرُوا: دیگران را به صبر دعوت کنید. ۳) رَابِطُوا: شبکه ارتباطی، تعاون (همیاری) و تناصح (نصیحت متقابل) را برای انجام تکلیف گسترش دهید و همگان را درگیر دفاع از جبهه حق کنید. این همان روحیه همدلی دهه ۶۰ بود که در مقابل تمام تلاش‌ها برای تجزیه ایران ایستادگی کرد.

 

بخش دوم: مهمترین ابزار دفاعی؛ اطاعت از رهبری (راهبرد ششم)

 

مهم‌ترین ابزار در مقابله با دشمن، که تاریخ اسلام به شدت از فقدان آن آسیب دیده، «اطاعت از امام و رهبر جامعه» است.

گلایههای امیرالمؤمنین (ع):

خطبه ۹۷: امام (ع) از مردم کوفه گلایه می‌کند که حاضر است ده نفر از آنان را با یک نفر از یاران معاویه معاوضه کند، زیرا یاران معاویه با وجود عصیان رهبرشان از او اطاعت می‌کنند، اما مردم کوفه از امامِ مطیعِ خدا، پیروی نمی‌کنند.

خطبه ۲۷ (خطبه جهاد): حضرت با اندوه فراوان از سستی مردم در جهاد و حمله دشمن به شهر «انبار» و ربودن خلخال از پای زن یهودی سخن می‌گوید و می‌فرماید: «اگر مسلمانی از این غصه بمیرد، رواست». ایشان در همین خطبه هشدار می‌دهند: «وَاللَّهِ لَا یُغْزَی قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا» (به خدا سوگند، هرگز با قومی در خانه‌اش جنگ نشد، مگر آنکه خوار گردید). این همان منطقی است که نشان می‌دهد اگر در سنگرهای مقدم (مانند سوریه و لبنان) دفاع نشود، جنگ به داخل مرزها کشیده خواهد شد.

حکمت ۲۶۱: پس از غارت انبار، امام (ع) به تنهایی به سوی پادگان حرکت می‌کند. وقتی مردم می‌گویند ما به جای شما می‌جنگیم، ایشان با گلایه می‌فرمایند: «شما از انجام کار خود درمانده‌اید، چگونه کار دیگری را برایم کفایت می‌کنید؟… گویی من پیرو و آنان حکمرانند!».

اوج اطاعتطلبی در کلام امام (ع) (خطبه ۲۸۱):

در اواخر عمر شریفشان، امام (ع) وقتی از اطاعت زندگان ناامید می‌شوند، رو به شهدا کرده و از آنان یاد می‌کنند و ویژگی بارزشان را این‌گونه برمی‌شمرند: «دُعُوا إِلَی الْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ» (به جهاد دعوت شدند و پذیرفتند، و به رهبر خود اطمینان کرده و از او پیروی نمودند). این جمله، عصاره و شاه‌بیت لزوم اطاعت از رهبری است. عدم اطاعت مردم باعث شد مالک اشتر از چند قدمی نابودی معاویه بازگردانده شود.

 

بخش سوم: پرهیز از افراط و تفریط در دشمنی (راهبرد هفتم)

 

با وجود لزوم قاطعیت در برابر دشمن، اسلام از زیاده‌روی و افراط در دشمنی نیز برحذر می‌دارد.

شواهد از نهجالبلاغه:

حکمت ۲۹۸: امام (ع) شخصی را که در دشمنی چنان می‌کوشید که به خود ضرر می‌رساند، به کسی تشبیه کردند که «نیزه در بدن خود فرو می‌برد تا دیگری را نابود کند».

حکمت ۲۹۸: «مَنْ بَالَغَ فِی الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهَا ظُلِمَ» (کسی که در دشمنی زیاده‌روی کند، گناهکار است و کسی که کوتاهی کند، ستمکار است).

حکمت ۲۶۸: اصل کلیدی (مدارا در دوستی و دشمنی): «أَحْبِبْ حَبِیبَکَ هَوْناً مَا، عَسَی أَنْ یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوْماً مَا؛ وَ أَبْغِضْ بَغِیضَکَ هَوْناً مَا، عَسَی أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً مَا» (با دوستت با مدارا دوستی کن، شاید روزی دشمنت شود و با دشمنت با مدارا دشمنی کن، شاید روزی دوستت شود). این به معنای عدم تخریب همه پل‌ها و حفظ راهی برای آینده است.

 

جمعبندی و هشدارهای نهایی

 

در پایان این مباحث، دو هشدار (تحذیر) بسیار مهم باید همواره مد نظر قرار گیرد:

عدم کوچک شمردن دشمن: هرگز نباید دشمن را دست‌کم گرفت. حتی اگر ضعیف به نظر برسد، نباید او را تحقیر کرد، بلکه باید دشمنی او را جدی انگاشت. اتکال به خدا نباید موجب غرور و غفلت از تدبیر شود.

هوشیاری کامل حتی در زمان صلح: امیرالمؤمنین (ع) در نامه ۵۳ به مالک اشتر فرمان می‌دهند که اگر دشمن پیشنهاد صلح داد، آن را رد نکن، «وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ» (ولی پس از صلح، از دشمنت سخت برحذر باش)، زیرا دشمن غالباً از فرصت صلح برای غافلگیری و ضربه زدن از پشت استفاده می‌کند.

توصیه می‌شود عزیزان این خط مباحث دشمن‌شناسی را به ویژه در کلام امیرالمؤمنین (ع) به عنوان امام حاکم، پیگیری و تعمیق نمایند.