به گزارش خیمه مگ،مرحوم آیتالله اشتهاردی از اساتید اخلاق حوزه علمیه قم، در سلسله درسهای اخلاقی در مدرسه فیضیه قم با استناد به آیات و روایات اهلبیت(ع) روانشانسی به انضمام دین و خداشناسی را منحصر در ائمه اطهار علیهمالسلام دانسته است.
به گزارش خبرگزاری حوزه این عالم فقید در درس اخلاق هفتگی که مورد استقبال طلاب و فضلا قرار میگرفت و که هفتهنامه افق حوزه نیز آن را منتشر میکرد پیرامون روانشناسی ائمه اطهار (ع) این گونه سخن گفته است.
*ائمه و علم روانشناسي
غالباً توجه انسان به اسباب مادي است; لذا ميگويد: فلان شخص باعث شد كه من حقوقم زياد شد! يا اينكه فلاني باعث شهرت من شد. اينها غفلت است، چون خداوند فرموده: «هو الذي يريكم آياته و ينزّل لكم من السّماء رزقا و ما يتذكّر اّلا من ينيب غافر:13» [او كسي است كه آيات خود را به شما نشان ميدهد و از آسمان براي شما روزي ميفرستد. تنها كساني متذكّر اين حقايق ميشوند كه به سوي خدا باز ميگردند.]
بعضي از مفسران فرمودهاند: مراد از «آيات» ائمه (ع) هستند. هر موجودي كه راه خداشناسي را پيدا كند، به وسيلهء معصومين عاست. در روايات متعدد حتي آمده، ملائكه هم توسط معصومين (ع) به افتخار تسبيح و تهليل نايل آمدهاند و فرمودهاند: <فسبّحنا فسبحت الملائكة و هلّلنا فهلّلت الملائكه>. 1
منشأ معنا كردن توحيد، تسبيح و تقديس، آنها هستند; اول آنها تهليل گفتهاند، بعد ملائكه; يعني آنها معلم و ملائك، متعلم هستند.
يكي از خصائص اهلبيت (ع)، روانشناسي است. اينكه ميگويند: فلان شخص در فلان مملكت، روانشناس است يا اينكه ميگويند: «روانشناسان اينگونه ميگويند»؛ اينها روانشناسيشان ناقص است، چون منهاي دين است و تقريبا جنبهء مادي دارد.
روانشناسي به ضميمهء دين و انبيا و اوليا، منحصر به اهلبيت ع است. بسياري از روايات به ما نشان داده كه از فلان حيوان چه چيزي ياد بگيريد. اين به ما نشان ميدهد كه آنها علاوه بر روانشناسي انسان، نسبت به حيوانات هم رفتارشناس هستند.
*درسي از زاغچه
از جمله، اين روايت از خصال صدوق (ره) در بخش «ابواب 3گانه» است، كه سليمان بن جعفر الجعفري از امام رضا (ع) نقل كرده كه پيامبر |ص| فرمود: «تعلّموا من الغراب خصالاً ثلاثاً، استتاره بالسفاد و بكوره في طلب الرزق و حذره».
حال اگر از ما بپرسند: اينها را از چه كسي ياد گرفتهاي؟ نميگوييم از زاغچه، چون آن حيوان، قابل نيست، اما ائمه(ع) و پيامبران (ص) دربند اين حرفها نبودهاند. هر آن چيزي كه قابليت آموزش و منشأ اخلاقي داشت، براي آنان مهم بوده است و از قضا، مهم اين است كه انسان عارَش نيايد.
خواجه نصيرالدين طوسي (ره) در سن شصت سالگي بود و علامه حلّي (ره) بيست و چهار سال سن داشت. خواجه نصير در درس فقه علّامه شركت ميكرد و ميفرمود: «علّامه، فقهش خوب است» اينگونه افراد، خالصانه در فكر بودند تا ياد بگيرند و اهلبيت (ع) را معرفي كنند.
*غيرت، سحرخيزي و احتياط
پيامبر (ص) فرمود: «از زاغچه سه چيز ياد بگيريد; يكي «استتار» كه كنايه از غيرت و عفت است; دومين چيز، «بكوره في طلب الرزق» زاغچهها قبل از طلوع آفتاب بيدارند و سر و صدا ميكنند; اگر كسي ميخواهد به جايي برسد، نگيرد بخوابد. از خواب بگذرد و در درس حاضر شود.
اوايل طلبگي ما، آيةاللّه العظمي گلپايگاني (ره ) نماز صبح را كه ميخواند، مينشست تا اول آفتاب. بعد ميآمد در مدرسهء دارالشفاء كفايه ميفرمود. گاهي ما دير ميرسيديم. ايشان به شوخي ميگفت: اگر وقتي بيدار شديد، ديديد آفتاب زده، زود بياييد درس; نماز قضا وقتش نميگذرد، ولي درس چرا.
سومين چيزي كه پيامبر (ص) ميفرمايد، بايد از زاغچه آموخت، «حذر» است. زاغچه تا ميبيند كسي خم شد، فرار ميكند كه مبادا سنگ بردارد و به او بزند.
حذركردن، همان احتياط است. لازم نيست كه انسان يقين صد در صد پيدا كند فلان چيز حرام است; ديندار كسي است كه وقتي ميخواهد حرفي بزند. اگر ميترسد غيبت باشد، نگويد و قدري نفسش را مهار كند. علماي اخلاق گفتهاند: نفس امّاره، مثل حيوان وحشي است كه افسارش، روح است. بدن به منزلهء مركب و نفس، راكب است. همين طور كه انسان، مركَب سوار ميشود، راه نميرود، ولي تا افسارش را ميكشد، راه ميافتد. نفس امّاره بدين صورت است; هر حرفي ميخواهد، ميگويد، هركاري ميخواهد، انجام ميدهد، هر جايي ميخواهد، ميرود اما اگر قدري افسار نفسش را مهار كند، كاري که شبهه داشت، انجام نميدهد.
امام صادق (ع) ميفرمايد: «خفاللّه كانك تراه فان كنت لاتراه فانّه يراك» 1; طوري از خدا بترس كه گویا خدا را ميبيني و اگر او را نميبيني، او تو را ميبيند. مرحلهء اول آن است كه خدا را همه جا حاضر ببينيد.
در روايت اميرمؤمنان (ع) هست كه ميفرمايد: «خداي نديده را هيچ وقت عبادت نكردم». منظور، این است که خدا را ديدم، اما نه با چشم جسماني، بلكه با قلب.
باز از كلمات قصار آن حضرت است كه فرمود: «اگر تمام پردههاي عوالم غيب از جلوي علي برداشته شود، علي يقينش بيشتر از اين نميشود كه هست»; يعني همين يقيني كه الآن دارد، آنجا هم دارد. دنيا و آخرت، حاضر و غايب، همه در نظر علي (ع) مجسم است.
اميدواريم معناي واقعي اين سه كلمه را ياد بگيريم كه خيلي مقام انسانيت آدم جلو ميرود. خيليها ميآيند از درس فلان استاد اخلاق ميپرسند، اما در حقيقت ائمه (ع)اند كه اساتيد اخلاقاند و اگر به هر چه گفتهاند، عمل كنيم، آن اخلاق است.