۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۷:۳۷

عشقی که نهان نمی‌ماند؛ روایت سعدی از دلدادگی

عشقی که نهان نمی‌ماند؛ روایت سعدی از دلدادگی
عشق در کلام سعدی، تنها یک احساس نیست؛ جهانی است پر از ایثار، درد، و زیبایی. در این غزل، او با زبانی آتشین و تصاویری ملموس، از دل‌سوزی‌های عاشقانه می‌گوید؛ از زلف یار که کمند جان‌هاست تا فریادِ بی‌پناهی عاشقی که همه وجودش را پای معشوق ریخته است. این شعر، روایتی است که نه در خفا می‌ماند و نه هرگز کهنه می‌شود...
کد خبر: ۹۲۶۵

به گزارش خیمه مگ،عشق، همیشه یکی از زیباترین و درعین‌حال پیچیده‌ترین تجربه‌های انسانی بوده است. سعدی شیرازی، این استاد بی‌بدیل سخن، در غزلی جان‌سوز و پراحساس، تصویری ماندگار از عشقی ناب و بی‌قیدوشرط را ترسیم می‌کند. غزلی که در آن، از دل‌سوزی‌های عاشقانه تا پذیرش تمامی رنج‌های عشق را می‌توان یافت. در ادامه، این اثر جاودانه را با هم می‌خوانیم و در ژرفای آن غرق می‌شویم.

 

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست

همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند
داستانیست که بر هر سر بازاری هست