به گزارش خیمه مگ،منصور بغداد را بنا کرد در کنار بقایای شهرهای ساسانی، نزدیک مدائن. خواست برای خودش یادگاری بگذارد برای زمانی که دستش از دنیا کوتاه است و دیگر خون نمیریزد.
بغداد ساخته شد به دست معماران و هنرمندان ایرانی، شبیه به کاخهای ساسانی همانطور که منصور حسرتش را داشت.
▫️▫️▫️
بغداد روزگاری پرفراز و فرودی را گذراندهاست، کلی جائر و سفاح دیده، چه بسیار منصور و معتصم.
بغداد زنان خوب و بدی را هم به خود دیدهاست. اما نمیدانم مثل امفضل را دوباره تجربه کردهاست؟
بغداد رسیده به امروز و خونهای سرخی که به خاکش چسبیدهاست. هنوز از مطار بغداد بوی دود و خون میآید. خون سرداری... سردارانی که جریان دارد.
▫️▫️▫️
از هیاهوی بغداد رد میشوی، از همه مظاهر تمدنی جدید، شهر یک کارگاه بزرگ است. همه جا لودر کار میکند. گاهی بر سر زنانشان چیزی نیست، اما حجاب بعضی از زنانشان ستودنیست.
راه را صاف میکنی به کاظمیه، همان کاظمین خودمان، با دو گنبد طلایی که از دور دلت را میبرد.
اینجا دیگر آن شهر شبیه به مدائن سابق نیست، اینجا خودِ طوس است. اینجا بوی مشهد میدهد. اینجا اصلا غریبه نیستی حتی اگر بار اول باشد که بیایی.
اینجا دیوارها با تو حرف میزنند. اینجا کاشیها رنگ خودمانی دارند، فیروزهای، به رنگ فیروزههای نیشابور.
پا را یواش یواش بر بال ملائک میگذاری تا جلو بیایی، دختر نوجوان عراقی جلویت میایستد. یک تسبیح میگیرد جلوی صورتت.
نمیدانی چیست؟ اصلا چه باید بکنی؟ رسم را نمیدانی.
نشانت میدهد دوستش دستش را روی همان دانه تسبیح نشان شده میگذارد و توحید را میخواند: بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد...
تسبیح یک دانه میاندازد.
حالا یاد گرفتهای، دستت را به روی دانه تسبیح میگذاری و توحید را زمزمه میکنی.
این یعنی تاریخ اجتماعی، این یعنی باید بیایی و کارهای مردم را ببینی و ریشهاش را بیابی و چه لذتی دارد فهم آن لحظه.
▫️▫️▫️
حرم خنک است از گرمای بغداد خبری نیست.
باد میوزد لایه چادرت، کمی جلوتر عدهای دست بسته به قاعده اهل سنت نماز میخوانند. آنان هم به جود جواد و مشکل گشایی صاحب السجن واقفند.
دختری هم آن طرف شبیه به دختران کم حجاب خودمان است اما از جنس عربیاش. ناله میکند و حاجت میخواهد، خانمی گیسسفیدی میکند مفاتیح دستش میدهد تا بخواند و آرام شود. کنجکاو میشوم، عاشوراست.
حرم باریک است، مستطیل شکل.
نمیدانی کدام امام را زیارت میکنی تا به نصف ضریح میرسی. موج جمعیت تو را حرکت میدهد. قاعده زیارت زنان عرب فرق دارد. یک زیارت مختصر و بعد ادعیه را بیرون حرم میخوانند. مطمئنی که دستت به ضریح میرسد تا نیمه راه آمدی وسط دو مضجع مطهر، دلت وصل مشهد میشود میان نوه و پدربزرگ دلت، پدر میخواهد، دلت مشهد میخواهد.
به حد فاصل زنانه و مردانه میرسی یک فاتحه برای شیخ مفید میفرستی و با ادب بیرون میآیی. چشمت به پنجره مقبره خواجه نصیرالدین طوسی میافتد یاد تمام مهندسین نسبی و سببی فامیل میافتی و برایشان دعا میکنی.
بازار کاظمین زرق و برق بیشتری دارد. حواست را جمع میکنی که زیارت با چیز دیگری قاطی نشود.
موقع وداع در جیبهایت سنگینی حس میکنی، امام جواد(علیهالسلام) به وعدهاش عمل کرده، باید خودت را مهیای مشهد کنی...