به گزارش خیمه مگ،آیا شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی، براستی مراعات شده است؟! آیا کسی احتمال می داد که امر به معروف در حاکم فاسد آن دوران تأثیری بگذارد؟!
پرسش: حضرت سیدالشهداء (س) هدف از قیام خودش را اجرای مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر دانسته است ولی می دانیم که یکی از شرایط وجوب این فریضه الهی، احتمال تأثیر است و امیدی به تأثیرپذیری خلفای جائر بنی امیه وجود نداشت. آیا این مطالب با هم سازگار است؟! چگونه؟!
هرچند در این پرسش، اطلاعات صحیحی آمده ولی پنداشته شده است که وجوب امر به معروف و نهی از منکر مشروط به تأثیر حالی و فعلی و بر روی شخص تارک معروف و فاعل منکر است وگرنه واجب نیست. ولی حقیقت این است که این پندار صحیح نیست. احتمال تأثیر، اعمّ از تأثیر فعلی و تأثیر استقبالی و همچنین اعمّ از تأثیر بر فاعل منکر یا دیگران است. پس اگر تأثیر امر به معروف و نهی از منکر، فقط در آینده و بر روی سایر مردم نیز باشد؛ کافی است. از سوی دیگر پرسیدنی است که آیا می توان پذیرفت که آن قیام سرخ هیچ اثر فعلی بر نظام حاکم آن زمان نگذاشت؟! و سرانجام، تأثیر عظیم و فراموش نشدنی قیام حضرت سیدالشهداء (س) بر همه بشریت در دوران های بعدی تردیدناپذیر و جاودانه است.
پاسخ استاد مطهری:
استاد شهید مطهری برای پاسخ به این پرسش، مطالب ارزشمندی مطرح کرده (مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (حماسه حسينى(1 و 2))، ج17، ص 303- 306.) که می توان آن را در چند نکته خلاصه کرد:
نکته اول: فقهاى ما در باب امر به معروف و نهى از منكر دو مطلب گفتهاند كه بايد آنها را توضيح دهيم. يكى اين است كه امر به معروف و نهى از منكر در جايى است كه انسان احتمال اثر بدهد. معنى اين جمله چيست؟ امر به معروف و نهى از منكر يك قانون تعبّدى مثل نماز يا روزه نيست كه البته حكمت و فلسفه و اثرى دارد ولى به ما مربوط نيست كه ببينيم اگر اثرِ خودش را مىبخشد انجام بدهيم و اگر اثر خودش را نمىبخشد انجام ندهيم. به ما گفتهاند شما نماز را به هر حال بايد بخوانيد. اين در اختيار تو نيست.
تو نمى توانى حساب كنى كه اين نماز اثر دارد يا اثر ندارد. تو بايد تحت اين فرمول و قاعده بخوانى. اينكه اين كار به نتيجه مىرسد يا نمىرسد، از حوزه منطق بشر خارج است. ولى امر به معروف و نهى از منكر را بشر بايد با منطق خودش اداره كند؛ يعنى هميشه در كارها بايد روى آن نتيجهاى كه بايد بر آن مترتّب شود حساب كند. نيرو مصرف مىكنى، مايه مصرف مىكنى، امر به معروف و نهى از منكر مىكنى، ولى حساب كن ببين تو در اين كار چقدر به نتيجه و هدف مىرسى. مثل تاجرى باش كه وقتى سرمايهاش را خرج مىكند، روى حساب (لااقل حساب احتمالات) مىخواهد سودى كه از اين كار مىبرد بيش از سرمايهاى باشد كه مصرف مىكند، و اين بسيار حرف منطقىاى است. يعنى اگر ما در جايى امر به معروف و نهى از منكر مىكنيم، يك سرمايه مالى يا جانى يا لااقل يك سرمايه وقتى و زمانى مصرف مىكنيم ولى يقين داريم كه كوچكترين اثرى نمىبخشد يا اثر معكوس مىبخشد، آيا باز بايد انجام بدهيم؟ نه. خيلى حرف منطقى و درستى است. اين منطق در مقابل منطق خوارج است.
در فقه خوارج، امر به معروف و نهى از منكر يك تعبّد محض است؛ يعنى انسان حق ندارد حساب و منطق را در آن وارد كند. او بايد كوركورانه و چشم بسته، امر به معروف و نهى از منكر كند و لو يقين دارد كه در اينجا سرمايه را مصرف مىكند و سودى هم نمىبرد. مىگويد به ما مربوط نيست، خدا گفته تو بايد به هر حال امر به معروف و نهى از منكر كنى. ائمّه ما به ما گفتند اين اشتباه است؛ خدا اينجور امر به معروف و نهى از منكر را دستور نداده است.
در امر به معروف و نهى از منكر قطعاً بايد حساب، تدبير، فكر و منطق به كار برده شود. علمايى كه در مسائل اجتماعى مطالعه كردهاند، گفته اند كه راز انقراض خوارج همين بود كه در امر به معروف و نهى از منكر، مُنكِر منطق بودند. مىآمد در حضور يك جبّار گردنكش در حالى كه شمشيرش را كشيده بود. يقين داشت كه در اينجا حرفش كوچكترين اثرى ندارد، ولى مىگفت. او هم آناً او را معدوم مىكرد. به اصطلاح تاكتيك نداشتند، منطق و حساب در كارشان نبود، بىگدار خودشان را به آب مىزدند.
نتيجه، انقراضشان شد. ولى ائمّه ما عليهم السلام گفتند اين كار غلط است. «تقيّه» هم كه شما شنيدهايد يعنى به كار بردن تاكتيك در امر به معروف و نهى از منكر؛ از مادّه «وقى» به معنى نگهدارى است. يعنى چه؟ يعنى امر به معروف و نهى از منكر مبارزه است. در مبارزه، انسان وسيله دفاعى هم بايد به كار ببرد؛ يعنى بزن ولى كوشش كن نخورى. اما تو مى خواهى بگويى بر من جهاد واجب است، ولى چرا سلاح بپوشم، چرا زره بپوشم، مگر اگر كشته بشوم به بهشت نمىروم؟ چرا. پس من همينطور خودم را به قلب لشكر مىزنم تا كشته شوم و به بهشت بروم. مى گويد اين كار را نكن؛ تو دارى نيروى اسلام را مصرف مىكنى، تو خودت خشتى در بناى اسلام هستى، نيرويى از نيروهاى اسلام هستى. برو بزن ولى كوشش كن تا حد امكان كمتر بخورى. اگر به اين خيال بروى، اسلحه نپوشى و به خاطر اسلحه نپوشيدن كشته شوى، نيروى اسلام را هدر دادهاى.
برو بزن و تا حد امكان كشته نشو. برو تا حد ممكن طرف را از بين ببر ولى خودت را حفظ كن. اين، معنى مطلبى است كه آقايان گفته اند و بسيار مسأله منطقى است.
مطلب ديگرى ما در باب امر به معروف و نهى از منكر داريم كه اين هم در اخبار و روايات ما هست، متن حديث است كه در فقه ما هم آمده است: «انَّما يَجِبُ عَلَى الْقَوِىِ الْمُطاعِ» « فروع كافى، ج 5/ ص 59.» امر به معروف و نهى از منكر بر كسى واجب است كه قدرت داشته باشد، يعنى آدم ناتوان نبايد امر به معروف و نهى از منكر كند. اين هم وابسته به آن مطلب است؛ يعنى حساب اين است كه امر به معروف و نهى از منكر براى رسيدن به نتيجه است، براى اين است كه: نيرو را حفظ كن و نتيجه بگير، اما آنجا كه تو ناتوان هستى يعنى نيرويت را از دست مىدهى و به نتيجه نمىرسى، نه.
نکته دوم: ممكن است كسى بگويد: اسلام گفته است امر به معروف و نهى از منكر در وقتى است كه در آن احتمال نتيجه دادن باشد؛ من احتمال نمىدهم، پس خيالم راحت است. اين اشتباه است.
اين احتمال غير از احتمالى است كه شما در باب طهارت و نجاست مىدهيد. من نمىدانم فلان چيز پاك است يا نجس. مىگويد آيا احتمال مىدهى كه پاك است؟ بله، احتمال مىدهم. بگو پاك است. معناى آن احتمال همان احتمال ذهنى است؛ يعنى تو در هر جا كه شك دارى كه چيزى پاك است يا نجس [اگر احتمال مىدهى كه پاك باشد، بگو پاك است]. مثلًا دوايى را كه از خارج وارد كردهاند، تو صددرصد يقين ندارى كه نجس باشد، صدى نود و نه احتمال مىدهى كه نجس باشد ولى صدى يك هم احتمال مىدهى كه پاك باشد. همان احتمال ذهنى تو كافى است براى اينكه بگويى اين دوا پاك است. آيا من وظيفه دارم كه بروم تحقيق كنم، ببينم آيا پاك است يا نجس؟
ابداً، هيچ وظيفهاى ندارى. همان احتمال، يعنى همان حالت ذهنى- مثل علمى كه مىگويند علم موضوعى است- احتمال موضوعى است؛ اين احتمال براى تو موضوع حكم است. ديگر بيش از اين تو تكليف ندارى.
اما اينجا كه مىگويند احتمال، نه معنايش اين است كه برو در خانهات بنشين، بعد بگو من احتمال اثر مىدهم، احتمال اثر نمىدهم. اين كه پاكى و نجسى نيست. در اين مورد بايد بروى كوشش كنى، حد اكثر تحقيق را بكنى تا ببينى و بفهمى كه آيا به نتيجه مىرسى يا نمىرسى. كسى كه بىاطلاع است و دنبال تحقيق هم نمىرود تا بفهمد از اين امر به معروف و نهى از منكرش به نتيجه مىرسد يا نمىرسد، چنين عذرى را ندارد.
نکته سوم: آيا شرط امر به معروف يعنى احتمال اثر و منتج بودن در قیام امام حسین (ع) بود يا نه؟ از گفتههاى خود امام حسين كه مىفرمود: «ثُمَّ ايْمُ اللَّهِ لا تَلْبَثونَ بَعْدَها الّا كَرَيْثِما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّى تَدورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحى وَ تُقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ»، يا در جواب شخصى كه «رياش» نقل مىكند فرمود: «انَّ هؤُلاءِ اخافونى وَ هذِهِ كُتُبُ اهْلِ الْكوفَةِ وَ هُمْ قاتِلى فَاذا فَعَلوا ذلِكَ وَ لَمْ يَدَعوا للَّهِ مُحَرَّماً الَّا انْتَهَكوهُ بَعَثَ اللَّهُ الَيْهِمْ مَنْ يَقْتُلُهُمْ حَتّى يَكونوا اذَلَّ مِنْ قَوْمِ الْامَةِ (فِرامِ الْامَةِ)» و همچنين است جملههايى كه در وداع دوم به اهل بيت خودش فرمود: «اسْتَعِدّوا لِلْبَلاءِ وَ اعْلَموا انَّ اللَّهَ حافِظُكُمْ وَ مُنْجيكُمْ مِنْ شَرِّ الأَعْداءِ وَ يُعَذِّبُ اعاديكُمْ بِانْواعِ الْبَلاءِ»، از اينها معلوم مىشود كه امام حسين توجه داشت كه خونش بعد از خودش خواهد جوشيد و شهادتش سبب بيدارى مردم مىشود. پس شهادتش مؤثر بود. (مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (حماسه حسينى (1 و 2))، ج17، ص 483.)
پاسخ آیت الله آقا مجتبی تهرانی:
استاد آیت الله آقا مجتبی تهرانی نیز در پاسخ به پرسش مذکور مباحث اجتهادی مفصلی مطرح کرده است. (سلوک عاشورایی، منزل دوم (امر به معروف و نهی از منکر)، ص 86- 100.) خلاصه مطالب ایشان از این قرار است:
نکته اول: در اینجا سؤالی که مطرح میشود این است که آیا امام حسین(علیهالسلام) می دانستند كه كارشان اثر ندارد یا نه؟ نکتهای را تذکر دهم و آن اینکه بر حسب ظاهر، یزید را طرفِ مقابلِ امام حسین(علیهالسلام) میدانیم. فاعلِ منکر کیست؟ یزید! بالاترین منکرش هم «غصب خلافت» است. غیر از معاصی دیگرش كه شرابخواری و ... بوده، عمده آن است که غصب خلافت کرد. چون در روایات داریم که امام حسین(علیهالسلام) فرمود من صبر کردم تا معاویه به دَرَک واصل شود. جهتش هم این بود که معاویه با برادرم امام حسن(علیهالسلام) قرارداد داشت. قرارداد هم که با مرگ معاویه تمام شد! حالا بحث، بحث جدیدي است. صُلحنامه تمام شد. پس این یزید غاصب خلافت است. دیگر چه منکری بالاتر از این وجود دارد؟!
حالا آیا امام حسین(علیهالسلام) فکر می کرد نهی از منکر ایشان بر روی یزید اثر میکند و او دست از غصب خلافت بر می دارد؟ نخیر، حضرت میدانستند که این نهی از منکر بر روی یزید هیچ اثری ندارد و او از منکر بزرگی که مرتکب شده بود، دست برنمیدارد. اینجا است که این سؤال مطرح میشود که پس چرا حضرت حرکت کرد و گفت میخواهم «امر به معروف و نهی از منکر» کنم؟ مگر یکی از شرایط نهی از منکر این نیست که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد؟ پس چرا حضرت با اینکه احتمال تأثیر در یزید نمیدادند، باز هم قیام کردند و فرمودند که هدف از این قیام، نهی از منکر است؟
نکته دوم: در اينجا دو سؤال مطرح است؛ يكی اينكه آیا مراد از اثر در نهی از منکر، اثر حالی و فعلی است یا اَعمّ از اثر «حالی» و «استقبالی» است؟ اثر استقبالی یعنی اثری که در آینده بر این نهی از منکر مترتّب میشود؛ به این معنا که نهی از منکر من در حال حاضر هیچ اثر فعلی ندارد، ولی سبب میشود که در آینده جلوی تحقّق منکر در خارج را بگیرد. حال سؤال این است که اگر امر و نهیِ من اثر فعلی و حالی نداشته باشد، ولی اثر استقبالی داشته باشد، آیا باز هم واجب است یا خیر؟
پاسخ این است که مُراد از اثر، اَعمّ از اثر حالی و استقبالی است. یعنی حتّی اگر بدانم این نهی از منکر، الآن هیچ اثري ندارد ولي در آینده اثر میگذارد، باز هم واجب است.
نکته سوم: سؤال دوم اين است كه آیا نهی از منکر مشخّصاً بايد روی «فاعل منکر» تاثير بگذارد تا واجب شود؟ مثلاً اگر من میدانم که نهی ازمنکر من روی خودِ فاعل منکر اثری ندارد، امّا وقتی من با او برخورد کنم روی دیگران اثر میگذارد و باعث میشود که آنها مرتکب این معصیت نشود، آنوقت چهطور؟ آیا آنجا نهی از منکر واجب هست یا نه؟
پاسخ این سؤال هم اين است كه همین که نهی از منکر تو در سطح جامعه و بر روی دیگران اثر میگذارد، کفایت میکند. یعنی حتّی اگر میدانی که امر و نهیِ تو بر روی فاعل منکر هیچ اثری ندارد و او باز هم مرتکب آن معصیت میشود، باز هم واجب است که نهی از منکر کنی؛ چون شرط تأثیر اَعمّ از اثر بر شخص و دیگران است.
نکته چهارم:
حالا با توجه به این دو نکته میخواهیم حرکت امام حسین(علیهالسلام) را بررسی کنیم؛ آیا نهی از منکری که حضرت انجام دادند، دارای شرط اوّل، یعنی «احتمال تأثیر» بود یا خیر؟ با توجه به حقایق تاریخی باید گفت حرکت نهی امام حسین(علیه السلام) دقیقاً اثر گذاشته است و حضرت یقین به تأثیر این قیام داشتند. لذا از جهت این شرط، ما هیچ مشکلی در اینجا نداریم. چون از نظر این شرط، قیام حضرت قیام صحیحی بود و آثار و برکات و منافع فراوانی برای جامعه اسلامی داشت.
به عبارت دیگر، حضرت گرچه میدانستند که نهی از منکر ایشان، بر روی یزید که فاعل اصلی منکر بود اثر نخواهد گذاشت، لکن یقین داشتند که این حرکت بر روی دیگران اثر خواهد داشت؛ از طرف دیگر هم گرچه احتمال اثر حالی برای قیام حضرت چندان متصوّر نبود، امّا از آنجا که ایشان یقین به تأثیر استقبالی این حرکت داشتند، باز هم بر حضرت واجب بود که نهی از منکر کنند. لذا امام حسین(علیهالسلام) به درستی قیام خود را به جهت امر به معروف و نهی از منکر معرّفی میفرمایند.
نکته پنجم: عدم اشتراط «اثر فعلي» و «اثر بر فاعل منکر» با استناد به فعل امام حسين(علیهالسلام)
«سنّت» یکی از ادلّه کشف احکام شرعی است؛ سنّت هم عبارت است از «قول» و «فعل» و «تقریر» معصوم که هر سه اینها حجّت است. یعنی با استفاده از اینها حکم شرعی را به دست میآوريم. بنابر این میگوییم «فعل معصوم حجّت است». حالا بر فرض که ما در این مسأله هیچ دلیلی غیر از فعل امام حسین(علیهالسلام) نداشته باشیم، همین یک دلیل برای اثبات عدم شرطیّت اثر فعلی و عدم شرطیت اثر بر فاعل منکر کافی است. همین که امام حسین(علیهالسلام) خودش میگوید حرکت من برای نهی از منکر است و از آن طرف میبینیم نهی از منکر ایشان نه اثر فعلی داشته و نه بر روی فاعل منکر اثر گذاشته است، از همین فعل حضرت که حجّت شرعی برای کشف حکم شرعی است به دست می آوریم که در وجوب نهی از منکر، گرچه احتمال تأثیر شرط است، ولی این شرط مقیّد به این نیست که حتماً اثر فعلی و بر روی شخص فاعل منکر باشد.
بنابر این، وقتي ما مي بينيم قيام حضرت تأثیر فعلی نداشت، می فهمیم در امر به معروف و نهي از منكر، اثر فعلی لازم نیست و اثر استقبالی در ترتّب حکم وجوب کافی است. همچنین وقتی میبینیم حرکت حضرت بر روی یزید اثر نداشت، میفهمیم در امر به معروف و نهی از منکر، اثر بر روی فاعل منکر لازم نیست و اثرگذاری بر دیگران کافی است. چون فعل امام برای ما حجّت است.
نتیجه:
شرط احتمال تأثیر در وجوب امر به معروف و نهی از منکر، همواره به معنای اثرگذاری فعلی در زمان حاضر و به صورت آنی و معجزه آسا نیست بلکه در بسیاری موارد انجام این فریضه الهی، کاشتن بذری است که اکنون کاشته می شود ولی در آینده ای نزدیک یا دور ثمر می دهد. پس شایسته است انتظار معجزه فوری نداشته باشیم و با این بهانه ها، امر به معروف و نهی از منکر را به فراموشی نسپاریم.
شعر حکیمانه اقبال لاهوری، اشاره ای به این نکته است:
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون غلتیده است
پس بنای لااله گردیده است
...
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله ها اندوختیم
شوکت شام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او ایمان هنوز.