۱۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۹

چرا قاتلان امام حسین (ع) را لعن می کنیم

چرا قاتلان امام حسین (ع) را لعن می کنیم
با شيطان نمى توان كنار آمد. در غير اين صورت ، انسان نيز شيطان مى شود. اگر دوستى با اوليا و دوستان خدا امرى بايسته است دشمنى با دشمنان خدا نيز ضرورت دارد. اين امرى فطرى ، و عامل تكامل و سعادت انسان است.
کد خبر: ۷۳۷۸

به گزارش خیمه مگ، آیت الله مصباح یزدی پاسخی جامع به چرایی لعن بر قاتلان امام حسین (ع) پاسخ داده است.که در ذیل تقدیم می شود.

 

سوال :چرا بايد دشمنان و قاتلان امام حسين عليه السلام را لعن كرد؟

پاسخ آیت الله مصباح یزدی:چنين پرسشى را غالباً منافقان، به ويژه منافقان مدرن، مطرح مى سازند. آنان مى گويند: ما مى پذيريم كه بيان تاريخ شهادت امام حسين عليه السلام حركت آفرين است و بايد آن را در خاطره ها زنده نگاه داشت و به ياد امام حسين عليه السلام عزادارى كرد؛ اما در عزاداريهاى سنتى افزون بر ياد كرد خاطره آن حضرت و گريه بر شهادت او، لعن و نفرين بر دشمنانش نيز صورت مى گيرد، و اين امر، نوعى خشونت با ديگران به شمار مى آيد كه از جمله احساسات منفى است و با منش ((انسان مدرن)) نمى سازد. آيا براى فرونشاندن احساسات، افزون بر گريه و عزادارى، لازم است دشمنان را نيز لعن كرد و جمله اءتقرب الى الله... بالبرائة من اعدائك را بر زبان جارى ساخت.(1) چرا بايد در زيارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسين عليه السلام را لعن كرد؟ آيا بهتر نيست به جاى صد مرتبه لعن دشمنان، صد مرتبه سلام بر امام حسين عليه السلام بفرستيم ؟ در اين عصر، بايد با شادى و لبخند با مردم رفتار كرد و از صلح و آشتى سخن گفت، و امروزه تبرا از كسانى كه هزار و چهار صد سال پيش، امام حسين عليه السلام را كشتند، پسنديده نيست. با نظر به اينكه اسلام، دين محبت و راءفت و رحمت است، بهتر آنكه، طريق صلح و آشتى و محبت در پيش ‍ گيريم.

همان گونه كه سرشت انسان تنها از شناخت و انديشه شكل نگرفته و بخشى از آن را احساسات تشكيل داده است، احساسات و عواطف نيز به احساسات مثبت محدود نيست. انسان موجودى است كه هم احساس و عاطفه مثبت و هم احساس و عاطفه منفى دارد. همان گونه كه شادى در وجود انسان هست، غم نيز در نهاد او وجود دارد. خداوند انسان را چنين آفريده است. هيچ انسانى نمى تواند بدون غم يا بدون شادى زندگى كند. همان گونه كه خداوند استعداد خنديدن را در انسان نهاده، استعداد گريستن را نيز به او عطا فرموده است، و همچنان كه در جاى خود خنديدن خوب است، گريستن نيز در جاى خود پسنديده است. تعطيل كردن بخشى از سرشت و نهاد انسان و به كار نگرفتن استعدادهاى خدادادى معقول نيست. بر اين اساس، همين كه خدا در نهاد انسان استعداد گريستن را نهاده، دليلى است بر اينكه گريستن او نيز در مواردى لازم است و اين استعداد در وجود وى لغو و بيهوده نيست. بنابراين با توجه به حكمتى كه وجود اين احساس ‍ در نهاد انسان دارد، مى توان گفت كه گريه در زندگى انسان، براى خود جايگاهى خاص دارد كه از جمله مى توان به مواردى چون گريه براى خدا به دليل خوف از عذاب يا شوق با لقاى الاهى، گريه به خاطر شوق لقاى محبوبى كه در تكامل انسان نقش دارد و گريه بر اثر از دست رفتن محبوب اشاره كرد. طبيعت انسان چنان است كه در مواردى رقت قلب پيدا مى كند و بر اثر آن، گريه سر مى دهد.

خداوند متعال محبت را در انسان آفريده است كه تا به كسانى كه به او خوبى مى ورزند و به كسانى كه كمالى دارند - خواه اين كمال جسمانى باشد خواه عقلانى يا روانى - ابراز علاقه و محبت كند. وقتى انسان در مى يابد كه در جايى كمالى يا صاحب كمالى يافت مى شود، به طور فطرى به آن كمال و صاحب كمال محبت و علاقه پيدا مى كند. نقطه مقابل محبت، بغض و كينه است. همان گونه كه انسان، به طور فطرى، كسانى را كه به او خوبى و خدمت مى كنند دوست مى دارد، همچنين سرشت او چنان است كه كسانى را كه به او ضرر و زيان مى زنند، دشمن بدارد. البته ضررهاى مادى و دنيوى براى مؤمن اهميت چندانى ندارد؛ و دنيا در نظر مؤمن، ارزش ذاتى ندارد؛ اما ضررهاى معنوى كه متوجه سعادت ابدى انسان است، قابل اغماض و گذشت نيست. قرآن مى فرمايد:

إ ن الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا؛(2) شيطان دشمن شماست، شما هم با او دشمنى كنيد.

 

از اين روى، با شيطان نمى توان كنار آمد. در غير اين صورت، انسان نيز شيطان مى شود. اگر دوستى با اوليا و دوستان خدا امرى بايسته است دشمنى با دشمنان خدا نيز ضرورت دارد. اين امرى فطرى، و عامل تكامل و سعادت انسان است. اگر ((دشمنى)) با دشمنان خدا مطرح نشود، به تدريج، رفتار با آنان دوستانه شده، فرد بر اثر معاشرت با آنان، رفتار سخنانشان را مى پذيرد، و رفته رفته، شيطانى همچون آنان مى گردد. بهترين شاهد اين مدعا، فرمايش قرآن است :

و إ ذا راءيت الذين يخوضون فى آياتنا فاءعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره ؛(3) هرگاه ديدى كسانى درباره دين بدگويى و به آن اهانت مى كنند (با زبان مسخره و استهزا درباره دين سخن مى گويند) به آنان نزديك نشو (هر چه گفتند، گوش نده) تا زمانى كه به بحث ديگرى بپردازند.

و در جاى ديگر مى فرمايد:

و قد نزل عليكم فى الكتاب اءن إ ذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره ؛(4) و البته [خدا] در كتاب [قرآن ] براى شما نازل كرده كه : هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند.

بعد مى فرمايد: اگر كسانى اين نصيحت را گوش نكردند، بايد بدانند كه عاقبت به آنها محلق خواهند شد، و إ ن الله جامع المنافقين والكافرين فى جهنم جميعا.(5) سرانجام كسانى كه به استهزاكنندگان دين محبت مى ورزند و به آنان روى خوش نشان مى دهند، اين است كه به تدريج سخنان استهزاكنندگان بر آنان اثر مى گذارد. هنگامى كه چنين شد، شك در دلها پديد مى آيد و در اين حال، دم زدن از ايمان، نفاق است. اظهار مسلمانى در صورتى كه ايمان در دل نباشد عين نفاق است. به فرموده قرآن، كسانى كه در دنيا به سبب هم نشينى با كافران منافق مى شوند، در آخرت نيز همراه كافران داخل جهنم خواهند شد.

به عبارت ديگر، دشمنى با معاندان نوعى آمادگى دفاعى در مقابل خطرات پديد مى آورد. بدن مادى انسان نيز چنين است : همان گونه كه عامل جذب كننده اى دارد كه مواد مفيد را جذب مى كند، دستگاه دفاعى اى نيز دارد كه سموم و ميكروبها را دفع مى كند؛ دستگاهى كه با ميكروب مبارزه مى كند و آن را از بين مى برد. گلبولهاى سفيد در بدن اين وظيفه را بر عهده دارند. اگر دستگاه دفاعى بدن ضعيف شود، ميكروبها رشد مى كنند و رشد آنها به بيمارى انسان مى انجامد. انسان بيمار نيز ممكن است با مرگ مواجه گردد. از اين روى، بدن به طور طبيعى نمى تواند با ميكروب رفتار مسالمت آميز داشته باشد، و در غير اين صورت، سلامت بدن به مخاطره مى افتد.

از جمله سنتهاى حكيمانه الاهى اين است كه براى هر موجود زنده اى دو سيستم در نظر گرفته است : يكى براى جذب، و ديگرى براى دفع. همان گونه كه جذب مواد مورد نياز براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد زيان بار نيز ضرورت دارد. اگر بدن سموم را دفع نكند، آدمى نمى تواند به حيات خود ادامه دهد.

به طور كلى، تمام موجودات زنده قوه دافعه دارند. نقش قوه دافعه در موجودات زنده، به ويژه حيوانات و انسانها اين است كه مواد زيان بار را از بدن بيرون بريزند. دستگاههايى نظير كليه و مثانه، به طور عادى اين وظيفه را در بدن بر عهده دارند. اما آن گاه كه ميكروبهاى خارجى حمله ور شوند، گلبولهاى سفيد فعال مى شوند و با ميكروبها جنگيده، آنها را از بين مى برند. در روح انسان نيز چنين استعدادى وجود دارد. جاذبه روانى باعث مى شود كسانى را كه براى او مفيد هستند دوست بدارد و خود را به آنان نزديك سازد و از ايشان علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق بياموزد. اين جاذبه موجب مى شود كه كارهاى پسنديده و نيك، براى انسان خوشايند باشد، و او افراد صالح و كسانى را كه منشاء كمال اند و در پيشرفت جامعه مؤ ثرند، دوست داشته باشد. در مقابل، لازم است كسانى كه در سرنوشت جامعه نقش مثبتى نداشته، بدان ضرر مى رسانند، برخورد منفى داشته باشد. خداى تعالى مى فرمايد:

قد كانت لكم اسوة حسنة فى إ براهيم و الذين معه إ ذ قالوا لقومهم إ نا برآؤ ا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء اءبدا حتى تومنوا بالله وحده ؛(6) قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست : آن گاه كه به قومشان [كه بت پرست بودند] گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد، بيزاريم. ما شما را طرد مى كنيم و ميان ما و شما تا ابد دشمنى و عداوت برقرار است، مگر اينكه به خداى يگانه ايمان بياوريد.

حضرت ابراهيم عليه السلام در فرهنگ اسلامى جايگاهى بس رفيع دارد و خداى تعالى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله دستور مى دهد كه از آيين ابراهيم عليه السلام پيروى كند: ثم اءوحينا إ ليك اءن اتبع ملة إ براهيم حنيفا.(7) اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى اين دين و آيين داده است ؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: هو سماكم المسلمين من قبل.(8)

دشمنى و كينه ما با دشمنان اسلام و بيزارى مان از امريكا به تاءسى از حضرت ابراهيم عليه السلام است. قرآن به ما دستور مى دهد، به پيروى از ابراهيم عليه السلام، عداوت و بيزارى خود را با دشمنان اسلام، به صراحت ابراز كنيم. همه جا نبايد لبخند زد، بلكه در بعضى موارد بايد عبوس بود و اخم كرد. فروع دين ده قسم است و در كنار اقسامى چون نماز، روزه و حج، تولا و تبرا نيز دو قسم به شمار مى آيند كه مسلمانان مى بايد همچون ساير واجبات، بدانها اهتمام ورزند. تولا و تبرا يعنى بايد دوستان خدا را دوست داشت و با دشمنان خدا دشمنى ورزيد. اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان نيز از بين خواهد رفت. چنان كه اگر دستگاه دفاعى بدن نباشد، دستگاه جذب بدن نيز نابود مى شود. آنچه بايد بدان اهتمام داشت اينكه جايگاه جذب و دفع درست شناخته شود؛ چه گاه امور مشتبه مى شوند و در موقعيتى كه بايد جذب صورت گيرد، دفع تحقق مى يابد؛ مثلاً در حق كسى كه به اشتباه و از روى ناآگاهى، سخن گفته يا لغزشى از او سر زده و بعد پشيمان شده است، يا پس از بيان و حل شبهه، خطا و اشتباه خود را دريافته، به حق اذعان مى كند، نبايد رفتار منفى و دفعى داشت. نبايد به صرف ارتكاب گناهى، كسى را از جامعه طرد كرد، بلكه مى بايد با مهربانى با او رفتار كرد و درصدد اصلاح او برآمد؛ چرا كه او همچون يك بيمار است و بايد به معالجه اش پرداخت. چنين مواردى جاى دفع و اظهار دشمنى نيست. اما اگر كسى عمداً و به طور علنى، گناه را در جامعه رواج دهد، اين عمل خيانت به شمار مى آيد و حاكى از خباثت و پليدى اوست. رفتار با چنين شخصى مى بايد متفاوت با رفتار با كسى باشد كه از روى اشتباه مرتكب گناهى شده است. چنان كه خداى تعالى درباره دشمنان كينه توز و قسم خورده اسلام مى فرمايد:

ولن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم ؛(9) [اى پيامبر] يهود و نصار هيچ گاه از تو خشنود نخواهند شد، مگر اينكه از آيين آنان پيروى كنى.

و در جاى ديگر مى فرمايد: و لا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم إ ن استطاعوا؛(10) همواره با شما مى جنگند تا اينكه اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند.

پس نمى توان با چنين دشمنانى آشتى كرد و به روى آنان لبخند زد؛ زيرا تنها چيزى كه آنان را راضى و خشنود مى سازد، مرگ شخصيت دينى و زوال آيين اسلام است، و حتى مرگ جسم و روح مسلمانان آنان را راضى نمى كند. برخورد صحيح با آنان همان اظهار بغض و غضب و دشمنى است.

بنابراين مى توان گفت بزرگداشت شهادت سيدالشهدا عليه السلام و اقامه مراسم عزادارى به نوعى بازسازى مرام حسينى است، تا از آن به بهترين شكل استفاده شود. در اين مقام، نبايد به بحثهاى علمى اكتفا كرد؛ زيرا برانگيخته شدن عواطف و احساسات، امرى بايسته است. عواطف نيز منحصر در عواطف مثبت نيست، و زنده نگاه داشتن خاطره سيدالشهدا عليه السلام و مظلوميت او تنها از طريق شور و هيجان و برانگيختن احساسات و اظهار حزن و گريه و برگزارى سوگوارى امكان پذير است. در نتيجه، همراه درود و سلام بر حسين عليه السلام و ياران شهيدش، بايد دشمنان اسلام و خداوندند، لعن و نفرين كرد؛ و بلكه لعن دشمن مى تواند مقدم بر درود و سلام بر حسين عليه السلام باشد؛ زيرا قرآن اول مى فرمايد: اءشداء على الكفار،(11) و بعد مى فرمايد: رحماء بينهم.(12) بنابراين همراه با ولايت، تبرا و بيزارى از دشمنان اسلام نيز ضرورى است.

خواندنی ها
مطالب بیشتر
توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

زارعی در «نشان ارادت»:

توهین کنندگان به قرآن را با عشق متوجه اشتباهشان کنیم

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

روایت حجت‌الاسلام قنبری‌راد از کتابی که آیت‌الله سیدعزالدین زنجانی نوشت

خطبهٔ فدکیه محور وحدت

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

در معرفی و تبلیغ دین کجا اشتباه کرده‌ایم؟

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

در گفتگو با بانو مجتهده زهره صفاتی و دکتر مریم معین‌الاسلام عنوان شد

از روایت تک ‌بُعدی سیرهٔ فاطمی بپرهیزیم

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم

چند روایت خواندنی از زنان تازه‌مسلمانی که به حضرت‌ زهرا(س) و حجاب فاطمی‌ ارادت دارند

خدا می‌خواست دختران فاطمه باشیم