به گزارش خیمه مگ،در قرون اخیر برخى کوشیدهاند با طرح شبهاتى در باب این مسئله مهم اعتقادى، آن را زیر سؤال ببرند. در پى درخواست افق حوزه از محضر حضرت آیةاللّه سبحانى جهت پاسخگویى به شبهات، معظمله طى بحث مبسوطى به تبیین «توسل از دیدگاه قرآن و روایات اسلامى» پرداختهاند که متن کامل آن، تقدیم حوزویان ارجمند مىگردد.
«توسل» از مادّه «وسل» به معناى «تقرّب جستن» به شخص است، و «وسیله»، چیزى یا کارى است که انسان با آن به دیگرى تقرّب مىجوید؛ لسان العرب، ج11، ص 225، مادّه وسل، و در حدیث آمده است: «اللهم أعط مُحمَّداً الوسیلةَ والشرف الفضیلةَ...»(1)، و مقصود از آن، مقام شفاعت است که در روز رستاخیز به پیامبر داده مىشود. و گاهى گفته مىشود: مقصود قرب الى اللَّه است(2)؛ ماده «وسل» و قرآن به مؤمنان امر مىکند که در جستوجوى وسیله به سوى خدا باشند: یا أیُّها الّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَابْتَغُوا الیهِ الوَسِیلَة وَجاهدُوا فِى سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون(3)؛ اى مؤمنان از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و براى تقرب به او وسیلهاى بجویید، و در راه خدا جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
این آیه به روشنى مىرساند که تقرّب انسان به خدا در گرو وسیله یا وسایلى است که در پرتو آنها قرب معنوى به دست مىآید. حالا این وسیله چیست؟! در نهجالبلاغه به برخى از مصادیق آن اشاره شده آنجا که مىفرماید: «بهترین وسیلهاى که مردم با آن به خدا تقرب مىجویند، ایمان به خدا و پیامبر او و جهاد در راه خدا، و توحیدى است که آمیخته با فطرت انسان است و نیز به پا داشتن نماز و پرداخت زکات و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا و صله رحم و صدقه پنهانى و صدقه آشکار و کارهاى نیک است»(4)
و نیز امیرمؤمنان علیهالسلام در دعایى براى پیامبر از خدا درخواست وسیله مىکند: «و شرّف عندک منزله وآته الوسیلةَ وأعطِه السنَاء والفضیلةَ واحْشُرنا فى زمرته»(5) خدایا، او را نزد خود جایگاهى والا بخش و وسیله تقرب به خویش را به او عنایت فرما، و مرتبه والایى همراه با برترى به او ببخش، و ما را در گروه او محشور گردان.
اقسام توسل
تقرب به خدا با انجام فرایض و نوافل انجام مىگیرد و در سخن امیرمؤمنان به برخى از آن وسایل اشاره گردیده و در برخى از روایات ما، انجام نوافل بهترین وسیله تقرب شمرده شده است. امام باقر علیهالسلام مىفرماید: «انّ اللَّه جلّ جلاله قالَ: ما یتقرّب الىّ عبدٌ مِنْ عبادى بشىء أحبَّ الىّ ممّا افترضتُ علیه و انّه لیتقرّبُ الىّ بالنافلة حتّى أحبّه فاذا أحببتُه کنتُ سمعَه الذى یَسْمَعُ بِه و بصرهُ الذى یُبصر به و لسانَه الذى یَنطِقُ به و یدَه الذى یَبْطَشُ بها ان دعانى أجبتُه وان سألنى أعطیته»(6) خداى بزرگ مىفرماید: بنده من با هیچ چیز، بهتر از واجباتى که براى او معین کردهام به من تقرب نمىجوید، نیز او با انجام نوافل به من تقرب مىجوید تا جایى که او را دوست مىدارم. آنگاه که او را دوست داشتم گوش و چشم و زبان و دست او مىشوم و اگر مرا بخواند او را پاسخ مىگویم و اگر از من چیزى بخواهد به او مىدهم.
البته توسل به هر وسیلهاى مایه تقرب نیست، باید به چیزهایى توسل جست که در شریعت وارد شده باشد و در غیر این صورت، بدعت و نوعى مداخله در دین خواهد بود.
اینک بیان اقسام توسّل:
1. توسّل به اسما و صفات خدا
خدا فرمان مىدهد که او را به نامهاى نیک بخوانند، چنان که مىفرماید: وَللَّهِ الأسماءُ الحُسْنى فادْعُوهُ بِها؛(7) خدا را نامهاى نیکى است، او را به آنها بخوانید.
از این جهت خدا را مىتوان با نامهایى که در قرآن مجید و سنت نبوى وارد شده است، خواند، خواه نامى که ناظر به صفات ذاتى او باشد مانند عالم و قادر، یا صفات فعل او مانند: خالق و رازق و همچنین خواه ناظر به صفات کمال او، مانند سمیع و بصیر باشد یا حاکى از پاکى او از نقص مانند قدّوس، مثلاً انسان چنین بگوید: یا اللَّه یا رحمن یا رحیم یا خالق السماوات والأرض ویا غافر الذنوب یا رازق الطفل الصغیر.
خواندن خدا با این نامها که حاکى از جمال و جلال و رحمت و مغفرت است، سبب مىشود که رحمت الهى جلب شود و دعاى انسان مستجاب شود.
عبداللَّه بن بریده از پدرش نقل مىکند که رسول خدا صداى مردى را شنید: که خدا را با نامهاى یاد شده در زیر مىخواند و مىگوید: «اللّهم انّى أسألک الا الهَ الاّ أنت الأحدُ الصمد الّذى لَمْ یَلِد و لَمْ یُولد و لَم یَکُن له کفواً أحد» پیامبر به او فرمود: خدا را به اسم اعظم وى خواندى که اگر به آن نام خوانده شود، اجابت مىکند و اگر سؤال شود، عطا مىفرماید (8)
امام باقر و صادق علیهماالسلام دعاى خود را چنین آغاز مىکردند: «اللّهم انّى أسألکَ باسمِکَ العَظیمِ الأعظمِ الأعزِّ الأجلِّ الأکرمِ الّذى اذا دُعیتَ به على مَغالقِ أبوابِ السَّماءِ لِلْفَتحِ بِالرحمَةِ انْفَتَحت، واذا دُعیتَ به عَلى مضایق أبواب الأرضِ لِلفَرجِ انْفَرَجَتْ، واذا دُعیتَ بِهِ عَلَى العسر للیسر تیسّرت»(9) خدایا من تو را به گرامىترین و بزرگترین و والاترین نامت مىخوانم که اگر با آن نام تو را بخوانند که درهاى آسمان براى رحمت گشوده شود، باز مىگردند، و اگر آن نام بر راههاى بسته زمین براى گشایش خوانده شود، گشوده مىشوند، و اگر براى هر سختى خوانده شود، آسان مىگردد. از این جهت، توسل به اسماى خدا و آنگاه خواستن حاجت، مورد اتفاق همگان است.
2. توسل به قرآن کریم
قرآن کریم داراى مکانت و منزلت خاصّى نزد خداست و یکى از وسایلى است که مىتوان به آن توسّل جست. احمد بن حنبل از عمران بن حصین نقل مىکند که از رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله شنیدم که فرمود: «اقرأوا القرآن واسألوا اللَّهَ تبارکَ و تعالى بهِ قَبْل أن یَجىء قَوم یسألون به الناس»(10) قرآن را بخوانید و به وسیله آن از خدا بخواهید پیش از آن که گروهى بیایند و به وسیله قرآن از مردم چیزى بخواهند حریز بن عبداللَّه سجستانى از امام باقر علیهالسلام نقل مىکند که یکى از مستحبات شب قدر این است که انسان قرآن را به روى خود بگشاید و بگوید: «اللّهُم انّى أسألُک بِکِتابک المُنْزلِ و ما فِیهِ و فیه اسمُکَ الأکبرُ و أسماوِک الحُسنى و ما یُخافُ و یُرجى أن تجعلنى من عتقائک من النار»(11)
3. توسل به اعمال نیک خود انسان
هرگاه انسان در طول عمر خود، عمل نیکى دور از هر نوع ریا و سمعه انجام داده باشد، مىتواند به آن توسل جوید و از خدا درخواست حاجت کند و به این نوع توسّل در برخى از آیات اشاره شده است، مانند این آیه: « و َاذ یرفع ابراهیم القَواعد من البَیت و اسماعیل ربّنا تقبّل منّا انّک أنت السمیع العلیم»(12)
«آنگاه که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه خدا را بالا مىبردند و مىگفتند خدایا از ما بپذیر که تو شنوا و دانایى». در این آیه پدر و پسر عمل نیک خود را مىگفتند و آنگاه از خدا مسئلت مىنمایند و مىگویند: «ربّنا و اجعلْنا مسلمَین لک و مِنْ ذرّیتنا أُمّة مسلمة لک وأرنا مناسکنا وتب علینا انّک أنت التوّاب الرحیم»(13) پروردگارا ما را فرمانبردار خویش ساز، و از دودمان ما مردمانى فرمانبردار پدید آور، و شیوه پرستش خود را به ما نشان بده، و توبه ما را بپذیر که تو، توبهپذیر و مهربانى.
در این آیه چهار درخواست حاجت پس از عرضه آن عمل نیک آمده است و در آیه دیگر مىخوانیم: «الّذین یقولون ربّنا اننا آمنا فاغفر لنا ذنوبنا وقنا عذاب النار»؛(14) پروردگارا ما ایمان آوردیم پس گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب آتش نگاه دار، در این آیه پس از عرضه عمل قلبى به نام «ایمان» دو درخواست پشت سر هم آمده است که در حقیقت توسّل به آن عمل نیک به خاطر آن دو درخواست است.
و در احادیث اسلامى این نوع توسل از پیامبر نقل شده است. حصین بن عمران از رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله نقل مىکند که آن حضرت فرمود: سه نفر از پیشینیان دچار باران شدید شدند همگان به غار پناه بردند. یک باره دهانه غار بر اثر رانش زمین پوشیده شد، آنان با یکدیگر گفتند ما را جز راستى چیزى نجات نخواهد داد، هر یک از ما خدا را با عملى که مىداند از روى اخلاص انجام داده بخواند تا وسیله نجات گردد. یکى از آنان گفت: خدا تو مىدانى من کارگرى داشتم که روى زمین کار مىکرد تا در مقابل پیمانهاى از برنج به او بدهم در متن حدیث «فَرَق من أرزّ» آمده و فرق پیمانهاى برابر 16رطل است،(15) ماده «فرق». او بدون آن که مزد خود را بگیرد، از آنجا رفت و من سهم او از برنج را کاشتم و با پول آن گاوى خریدم. آنگاه که آمد مزد خود را بگیرد گفتم این گاو را بردار و برو او در پاسخ گفت: من فقط پیمانهاى از برنج از تو مىخواهم. من گفتم: این گاو نتیجه همان پیمانه است، خدایا مىدانى من این کار را براى تو انجام دادم، اکنون گشایشى در کار ما بفرما. در این موقع بخشى از دهانه غار باز شد.
دومى گفت: خدایا تو مىدانى من پدر و مادر پیرى داشتم، هر شب براى آنان شیر گوسفند مىآوردم. شبى دیر آمدم و آنها به خواب رفته بودند. در حالى که خانواده من گرسنه بودند، من در خانه ماندم تا آنها شیر خود را صرف کنند. دوست نداشتم آنها را از خواب بیدار کنم، و همچنین نخواستم شیر را در کنار آنان بگذارم و به خانه خود برگردم، و آنان رغبت به خوردن آن پیدا نکنند. از این جهت، ماندم تا صبح شد، شیر را به آنها دادم، خدایا تو مىدانى من این کار را براى تو کردم، گشایشى در کار ما انجام بده. در این هنگام، بخش دیگرى از دهانه غار باز شد.
سومى گفت: خدایا تو مىدانى من دختر عمویى داشتم که به او عشق مىورزیدم، و او را براى کامگیرى در مقابل صد دینار آماده کردم. آنگاه که همه مقدمات فراهم شد، دختر عمو گفت: از خدا بترس و مهر را به ناحق برندار. من قبول کردم. خدایا من این کار را براى تو انجام دادم. در این هنگام دهانه غار به طور کامل باز شد و آنان رهایى یافتند؛(16)
4. توسل به دعاى برادر مؤمن
توسّل به دعاى برادر مؤمن یکى از وسایلى است که مىتوان به آن توسل جست به گواه این که حاملان عرش در حقّ افراد با ایمان استغفار مىکنند؛(17) و مؤمنان در حق برادران مؤمنى که در ایمان پیشى گرفتند دعا مىکنند.(18) این آیات حاکى از آن است که دعا در حق دیگران امرى مطلوب و مرغوب است. معالوصف توسل و درخواست دعا از برادر مؤمن دلیل لازم دارد.
اینک دلیل آن: عبداللَّه بن عمروعاص مىگوید: از پیامبر صلىاللّهعلیهوآله شنیدم: هرگاه صداى مؤذن شنیدید، همان را تکرار کنید، سپس بر من درود بفرستید. هر کس بر من درود بفرستد، خدا ده برابر پاداش مىدهد. آنگاه براى من از خدا «وسیله» بطلبید. آن مقامى است در بهشت که فقط شایسته یکى از بندگان خداست و من امیدوارم که همان بنده باشم. آن کس که براى من «وسیله» را بطلبد، شفاعت من در حق او رواست.(19)
در روایات معصومین، این نوع توسّل وارد شده است ، ابوبصیر از امام باقر علیهالسلام نقل مىکند امام سجاد علیهالسلام به یکى از غلامان خود گفت: برو در کنار قبر رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله دو رکعت نماز بخوان و در حق من استغفار کن. آنگاه که غلام این عمل را انجام مىداد، او را آزاد مىکرد؛(20) به نقل از کتاب زهد حسین بن سعید اهوازى. على بن محمد الحجّال، به امام هادى علیهالسلام نوشت: نوعى بیمارى در پایم پدید آمده که نمىتوانم برخیزم و بنشینم. اگر صلاح مىدانید از خدا بخواهید بیمارى مرا برطرف کند و مرا در انجام فرائض و اداى امانتها یارى رساند؛(21)
5. توسّل به دعاى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در حال حیات
از آیات قرآن استفاده مىشود که در امّتهاى پیشین، افراد گنهکار از پیامبر زمان خود، درخواست مىکردند که در حق آنان استغفار کند. درباره برادران یوسف مىخوانیم: آنگاه که پرده از روى کار برافتاد، رو به یعقوب کردند و گفتند: «یا أبانا اسْتَغفر لَنا ذنوبنا انّا کنّا خاطئین»؛(22) پدرجان! از خدا بخواه که گناهان ما را ببخشد، ما اشتباه کردیم، یعقوب در پاسخ گفت: «سوف أستغفر لکم ربّى انّه هو الغفور الرحیم»،(23) من از خدا خواهم خواست که گناهان شما را ببخشد، او بخشاینده و مهربان است.
درباره گنهکاران مىفرماید: «ولو أنّهم اذ ظَلَموا أنفسَهم جاوُِک فاستغفروا اللَّهَ واستغفرَ لهم الرسول لَوجدوا اللَّهَ تَواباً رَحیماً»؛(24) اگر هنگامى که بر خود ستم کردهاند نزد تو پیامبر خاتم بیایند و از خدا بخواهند که گناهان ایشان را بیامرزد و پیامبر صلىاللّهعلیهوآله نیز براى آنان آمرزش بخواهد، خدا را توبهپذیر و مهربان خواهند یافت.
در آیه دیگر منافقان را چنین نکوهش مىکند: «و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول اللَّه لوّوا روِسهم و رأیتهم یصدّون و هم مستکبرون»؛(25) اگر به آنان گفته شود بیایید تا پیامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد، سر برمىتابند، و آنها را مىبینى که از سخن تو روىگردان شده و تکبر مىورزند.
از این دو آیه استفاده مىشود که یکى از وسایل جلب مغفرت، توسل به دعاى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله و آمرزشخواهى اوست.
مسلماً منزلت پیامبر نزد خدا مایه استجابت دعاى او بوده و قطعاً خواستههاى آن نیازمند برآورده مىشود.
این توسلهاى پنجگانه مورد اتفاق همه علماى اسلام است. آنچه که اخیراً مورد گفتگو واقع شده، توسلهاى بعدى است که یکى پس از دیگرى درباره آن سخن مىگوییم.
6. توسّل به دعاى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله پس از درگذشت وى
توسل به دعاى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله پس از درگذشت، در گرو دو مطلب است:
1. حیات پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در عالم برزخ
2. وجود ارتباط بین ما و او
درباره امر نخست کافى است که بدانیم قرآن مىگوید: شهیدان راه خدا به حکم آیات قرآن، حیات برزخى دارند، حتى روزى هم مىخورند و به دوستانى که هنوز به آن نپیوستهاند، مژده مىدهند که براى آنان ترس و غمى نیست؛(26) هرگاه شهیدان راه خدا زنده باشند، پیامبر شهیدان شایستهتر است که مرگ او پایان زندگى نباشد. او هم حیاتى متناسب با خود در آن جهان داشته باشد.
اصولاً وجود حیات برزخى یکى از مسائل مسلم قرآنى است. خدا درباره مردى که فرستادگان رسول خدا را تصدیق کرد، و به وسیله قوم خود، کشته شد، مىفرماید: «قیل ادخل الجنّة قال یا لیت قومى یعلمون بما غفر لى ربّى و جعلنى من المکرمین»؛(27) به او گفته شد وارد بهشت شو، او گفت: اى کاش مردم من مىدانستند که پروردگار مرا بخشود و گرامى داشت. این کدام بهشت است که او بلافاصله پس از مرگ بدانجا راه یافت و گرامى داشته شد؟ و بعداً به قوم خود پیام فرستاد.
این نه تنها شهیدانند که چنین زندگى برزخى دارند، کافران نیز متناسب اعمال خود داراى چنین حیاتى هستند. در اینباره به یک آیه بسنده مىکنیم: «النار یُعرَضون علیها غُدوّاً و عشیاً و یومَ تقوم الساعة أدخلِوا آلَ فرعون أشدّ العذاب»؛(28) آنان پیش از رستاخیز هر بامداد و هر شامگاه به نزد آتش برده مىشوند و روز قیامت - گفته مىشود - خاندان فرعون را به سختترین عذابها وارد سازید.
اندیشه فناى انسان با مرگ، یک اندیشه مادّى به تمام معنى است که هستى را مساوى با مادّه دانسته و مرگ انسان را پایان زندگى مىپندارد. و این نظریه در عصر رسالت نیز رواج داشت و مرگ را نوعى نابود شدن انسان در دل زمین مىدانستند، و از این طریق معاد را انکار مىورزیدند، قرآن در نقد این نظریه چنین مىفرماید: «قل یتوفاکُم ملکُ الموتِ الّذى وُکّل بِکُم ثُم الى ربّکم ترجعون»؛(29)
بگو فرشته مرگى که بر شما مأمور شده است روح شما را مىگیرد سپس به سوى پروردگارتان باز مىگردید. توضیح آیه این است که آنچه که نابود مىشود تن انسان است، ولى آنچه که مىماند واقعیت انسان است و گم شدن تن و بدن، نابودى لباس انسان است، ولى آنچه که واقعیت انسان است، فرشته آن را مىگیرد «یتوفاکم» و در نزد خدا محفوظ است.
بنابراین، بقاى روح و حیات برزخى از نظر آیات قرآنى، روشن و ثابت است. از این گذشته، فلاسفه الهى، براهین محکم بر بقاى روح پس از مرگ اقامه کردهاند که مجال بازگویى آنها نیست.(30)
ارتباط با عالم ارواح
آنچه مهم است همان مطلب دوم است یعنى وجود ارتباط زندگان با ارواح اولیاى الهى در عالم برزخ است، زیرا چه بسا آنان زنده باشند، امّا ارتباط ما با آنان، امکانپذیر نباشد. ما این مسأله را از نظر قرآنى و حدیثى پى مىگیریم. از آیات قرآن استفاده مىشود که انسان در این جایگاه «دنیا» مىتواند با کسانى که حیات برزخى دارند، ارتباط برقرار کند و آنان نیز سخن انسان را مىشنوند. قرآن درباره مرگ دسته جمعى قوم صالح چنین مىگوید: «فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فى دارهم جاثمین»؛(31) زمین لرزه آنان را به کام خود کشید و بامدادان تنهاى بىجان آنان در خانههایشان بر جاى ماند. در چنین حالتى که مرگ آنها قطعى شده بود و اجساد بىروح آنها روى زمین افتاده بود، خداوند سخن گفتن صالح با آنان را در این حالت چنین نقل مىکند: «فتولّى عنهم و قال یا قوم لقدْ أبلغتُکم رسالَة ربّى و نصحتُ لکم ولکنْ لاتحبّون الناصحین»؛(32) از آنها روى برتافت و گفت: اى قوم من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و خیرخواهى نمودم ولى چه کنم که شما خیرخواهان را دوست ندارید؟ این نوع سخن گفتن پس از هلاک قوم حاکى از وجود ارتباط میان انسان و ارواح مردگان است. این نوع سخن گفتن در قرآن در مورد شعیب نیز آمده است؛(33)
از نظر روایات نیز وجود ارتباط با ارواح امکانپذیر است، و ما از میان انبوه روایات به دو روایت بسنده مىکنیم:
1. آنگاه که مشرکان قریش در جنگ بدر کشته شدند و اجساد آنان در میان چاهى ریخته شد، پیامبر صلىاللّهعلیهوآله بر سر چاه آمد و به آنان چنین سخن گفت: همسایگان بدى براى پیامبر خدا بودید. او را از خانه و کاشانهاش بیرون کردید، آنگاه دور هم گرد آمدید و با او به جنگ برخاستید. من آنچه را که خدایم وعده کرده بود، حق یافتم در این هنگام کسى به رسول خدا گفت: با مردگانى سخن مىگویى که اجسادشان از هم پاشیده است، پیامبر صلىاللّهعلیهوآله به او فرمود: تو از آنها شنواتر نیستى. میان من و نزول فرشته عذاب که مأمور آنهاست فاصلهاى جز روى گردانى من از آنها نیست.(34)
2. در جنگ جمل، چشم امیرمؤمنان بر جسد کعب بن سور قاضى بصره که مردم را به جنگ با على علیهالسلام دعوت کرده بود، افتاد، فرمود: او را بنشانید، آنگاه به او چنین گفت: آنچه پروردگارم به من وعده داده بود، درست یافتم، آیا تو نیز آن را درست یافتى؟ آنگاه بدن او را رها کرد و به سراغ طلحه رفت، فرمود: طلحه را بنشانید و با او نیز به شیوهاى که با قاضى سخن گفته بود، سخن گفت. در این زمان مردى به امیرمؤمنان گفت: با کسانى سخن مىگویى که سخن تو را نمىشنوند. على علیهالسلام گفت: به خدا قسم سخن مرا شنیدند، همچنان که مشرکان بدر سخن رسول خدا را شنیدند؛(35)
راه دور نرویم همه مسلمانان در تشهد نماز مىگویند: «السلام علیک أیها النبى و رحمة اللَّه وبرکاته»؛ پیامبر صلىاللّهعلیهوآله گرامى وارد بقیع مىشد و اهل قبور را با جمله زیر مورد خطاب قرار مىداد: «السلام علیکم من دار قوم مؤمنین و أتاکم ما توعدون غداً مؤجّلون و انا ان شاء اللَّه بکم لاحقون»(36) پیامبر صلىاللّهعلیهوآله مىفرمود: در روى زمین فرشتگانى هستند که درودهاى امّتم را به من مىرسانند؛(37) بنابراین هم حیات برزخى از نظر کتاب و سنت امر مسلمى است و هم ارتباط ما با آنان قابل انکار نیست. اکنون مىتوان به دعاى اولیاى الهى توسل جست.
سیره مسلمانان بعد از درگذشت پیامبر صلىاللّهعلیهوآله
توسل به دعاى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله پس از درگذشت او، سیره مسلم اسلامى است که پیوسته ادامه دارد. اینک به برخى اشاره مىکنیم:
1. آنگاه که پیامبر صلىاللّهعلیهوآله درگذشت ابوبکر از منزل خود که در سُنْح بود به مدینه آمد، داخل خانه عایشه شد، دید پیامبر صلىاللّهعلیهوآله را در برد یمنى سیاه رنگى پوشیدهاند، صورت او را باز کرد آنگاه او را بوسید و گریست و با او چنین گفت: اى پیامبر خدا صلىاللّهعلیهوآله مرگى که براى تو نوشته شده بود، چشیدى و دیگر مرگى نخواهى داشت. اى محمد! نزد پروردگارت، ما را یاد کن و ما را فراموش نکن؛(38) و به نقل زینىدحلان او با پیامبر صلىاللّهعلیهوآله چنین سخن گفت: پدر و مادرم فداى تو، پیامبرى که اخبار آسمان، آنگونه که پس از مرگ تو از ما گرفته شد، در مرگ پیامبران دیگر گرفته نشد. تو بزرگتر از آنى که بتوان توصیف کرد یا بر تو گریست، اگر مرگ اختیارى بود، ما حاضر بودیم به جاى تو بمیریم. اى محمد، ما را در نزد خدایت یاد کن و فراموش نکن؛(39)
از برخى روایات، استفاده مىشود که تلقى یاران پیامبر صلىاللّهعلیهوآله از آیه «ولو أنّهم اذ ظلموا جاوِوک»، این بوده که در هر زمان، حتى پس از مرگ رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله مىتوان به حضور او رسید و از او طلب استغفار کرد. محمد بن حرب هلالى مىگوید: وارد مدینه شدم. به زیارت قبر پیامبر صلىاللّهعلیهوآله مشرف گشتم، در مقابل قبر نشسته بودم که ناگهان عربى بیابانى آمد و او را زیارت کرد، بعد با او چنین گفتگو نمود:
اى بهترین پیامبر! خدا در کتاب خویش چنین فرموده است: «ولَو أنّهم اذ ظلموا أنفُسَهم...»، من به سوى تو آمدهام و از گناهانم استغفار مىکنم و تو را شفیع خود قرار مىدهم. آنگاه گریست و دو بیت شعر خواند که ترجمهاش چنین است:
اى بهترین کسى که تن او در زمین به خاک سپرده شده از بوى خوش او کوه و بیابان خوشبو شده
جانم فداى قبرى که تو در آن سکنا گزیدهاى که در آن عفت و جود و کرم به خاک سپرده شده است.
آنگاه استغفار کرد و حرم را ترک گفت. این داستان را بسیارى از مؤرخان نقل کردهاند که به برخى اشاره مىکنیم.(40)
(منطق مخالفان توسل به دعاى پیامبر)
این نوع از توسل توسط گروه اندکى «وهابیان» تحریم شده است و در این مورد شبهاتى دارند که بررسى مىکنیم:
1. حیات برزخى نوعى از زندگى است که حقیقت آن را خدا مىداند و ما از ماهیت آن آگاه نیستیم و میان زندگان و اموات، حاجز و مانعى هست به نام برزخ، بنابراین، ارتباط با آنان ممکن نیست، چنان که مىفرماید: «من ورائهم برزخ إلى یوم یبعثون». مؤمنون/100
پاسخ: این که مىگوید حقیقت حیات برزخى، براى ما روشن نیست، تأثیرى در بحث ما ندارد، زیرا حیات دنیوى نیز براى ما روشن نیست، ولى نشناختن حقیقت، مانع از شناختن آثار و ویژگىهاى آن نیست، و قرآن به بعضى از ویژگىهاى حیات برزخى اشاره کرده است (آلعمران/171 - 169) و اما اینکه مىگوید: برزخ به معناى حاجز است صحیح است، ولى مقصود آن است که مانع از بازگشت مردم به زندگى دنیوى است، نه مانع از ارتباط. شاهد گفتار ما آیه زیر است که مىفرماید: «حتى إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعونى لعلى أعمل صالحاً فیما ترکت کلا إنها کلمةٌ هو قائلها ومن وارئهم برزخ إلى یوم یبعثون». (مؤمنون/100)
آنگاه که مرگ یکى از آنها فرا رسد، مىگوید: پروردگارا، مرا باز گردان، شاید در آنچه که ترک کردهام، - کوتاهى نمودهام - عمل نیکى انجام دهم. خطاب مىآید: هرگز! یعنى بازگشت ممکن نیست. این سخنى است که او مىگوید، و از پس آنها برزخى است که تا روز قیامت ادامه دارد.
بنابراین، برزخ مانع بازگشت مردم به زندگى دنیوى است، نه ارتباط مردم با آنان. به گواه این که کافر درخواست بازگشت به دنیا کرد، خطاب آمد: «کلا» یعنى رجوع امکانپذیر نیست.
2. مردگان نمىشنوند
آیات قرآن حاکى است که ما قادر به اسماع مردگان نیستیم، چنان که مىفرماید: «انک لاتسمع الموتى» (روم/52) و نیز «و ما أنت بمسمع من فى القبور» (فاطر/22) تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و پیامبر نیز از اموات است، پس ما نمىتوانیم سخن خود را به او برسانیم. (التوصل إلى حقیقة التوسل/ 267)
پاسخ: مورد آیه مشرکانى است که هرگز سخن گفتن پیامبر با آنان، سودى نداشته و هرگز او را اطاعت نمىکردند. در چنین مقامى، قرآن سخن با آنان را به سخن با مردگان تشبیه مىکند و وجه تشبیه اصل شنیدن یا نشنیدن نیست، بلکه وجه تشبیه بىفایده بودن سخن گفتن با هر دو گروه است، چه گروه مرده زندهنما و چه گروه مرده و هر دو گروه از سخنان پیامبر متأثر نمىشوند. اتفاقاً «ابن قیم» شاگرد ممتاز «ابن تیمیه»، در توضیح آیه چنین مىگوید: «سیاق آیه حاکى از آن است نمىتوان با کافر دل مرده سخنى گفت که از آن بهرهاى ببرد، چنان که نمىتوان با مردگان در قبر سخنى گفت که از آن بهره بگیرند و هرگز خداوند نمىخواهد بگوید که مردگان در قبور اهل شنیدن نیستند، چگونه مىتوان گفت در حالى که پیامبر فرمود: مردگان صداى نعلین تشییعکنندگان را مىشنوند و همچنین گفت کشتگان بدر کلام او را مىشنوند، و در هنگام ورود به قبرستان، بر آنها به صورت دستهجمعى سلام مىکرد السلام على أهل الدیار من المسلمین». (کتاب الروح/ 46 - 45)
3. انقطاع عمل با مرگ
حدیث پیامبر صلىاللّهعلیهوآله مىفرماید: «إذا مات المرء انقطع عمله إلا عن ثلاث، صدقة جاریة وعلم ینتفع به، و ولد صالح یدعو له»، آنگاه که انسان بمیرد، پرونده عمل صالح او بسته مىشود جز از سه چیز: نیکوکارى ماندگار، دانشى که دیگران از آن بهره برند و فرزند شایستهاى که در حق او دعا کند.
این روایت مىرساند که رابطه انسان با عملش قطع مىشود، جز در این سه مورد. و پیامبر نیز انسان است و مشمول همین گفتار خود مىباشد. بنابراین نمىتواند عملى انجام دهد هر چند دعا در حق مؤمن باشد.
(التوصل إلى حقیقة التوسل/ 267)
پاسخ: حدیث یاد شده حاکى از آن است که تا انسان در این جهان هست مىتواند براى خود کار نیک کند، ولى پس از مرگ دیگر قادر به انجام عمل نیکى نیست، که از آن در آخرت بهره ببرد، مگر سه کار که آن را در زندگى خود پایهگذارى کرده باشد، بنابراین، معناى حدیث بستهشدن پرونده عمل صالح خود انسان است، و هرگز ارتباطى به این که ارواح نمىتوانند در حق دیگران دعا کنند ندارد، و به عبارت روشنتر مقصود این است که انسان نمىتواند، براى خویش عمل صالح انجام دهد، و چیزى بر حسنات خود بیفزاید، نه این که نمىتواند در حق دیگرى دعا کند یا هیچ فعل و حرکتى داشته باشد.
4. شرک بودن توسل به مردگان
بنباز، مفتى سابق عربستان سعودى مىگوید: توسل به انبیا و اولیا، و درخواست دعا از آنان، شبیه کار مشرکان قریش است که به بتهاى خود توسل جسته و خواهان شفاعت از آنان بودند و قرآن این حقیقت را چنین بیان مىکند: «و یعبدون من دون اللّه ما لایضرهم و لاینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاوِنا عند اللّه» (یونس/18)
به جز خدا چیزهایى را مىپرستند که زیان و سودى براى آنان ندارند و مىگویند اینان میانجىهاى ما پیش خدا هستند (التبرک والتوسل والصلح مع العدو الصهیونى/ 43)
پاسخ: تشبیه کار موحدان به مشرکان به مجرد این که هر دو درخواست حاجت و دعا از غیر خدا مىکنند، دور از انصاف و قیاس معالفارق است. و درست مانند این است که عمل زائران خانه خدا را به عمل بتپرستان تشبیه کنیم، زیرا هیچ فرقى در ظاهر بین دو عمل نیست. موحد نیز به دور سنگ و گل به نام کعبه طواف مىکند. سنگى را به نام «حجرالاسود» استلام مىکند، میان دو کوه رفت و آمد مىکند و آنگاه گوسفند قربانى مىکند. همه این کارها را مشرکان نیز انجام مىدادند، آیا صحیح است عمل موحدان را تشبیه به عمل مشرکان کنیم، در حالى که کاملاً با هم متفاوت مىباشند؟! در حالى که میان دعوت مشرکان و دعاى موحدان هیچ فرق جوهرى وجود ندارد.
1. مشرکان بتها را مىپرستیدند به گواهى «یعبدون من دون اللّه»، به خلاف موحدان که فقط خدا را مىپرستند. و بین دو پرستش، تفاوت از زمین تا آسمان است. بنابراین، عمل بتپرست را با عمل خداپرست یکسان، دانستن کمال بىانصافى است.
2. آنان بتها را «ندّ» خدا یعنى مثل او مىنامیدند؛ چنان که مىفرماید: «ومن الناس من یتخذ من دون اللّه أنداداً یحبونهم کحب اللّه...» (بقره/165) برخى از مردم، مثل و مانندهایى را براى خدا درست کردهاند و آنان را مانند خدا دوست مىدارند... در حالى که موحد، براى خدا، ندّ و نظیرى و مثل و همتایى نمىپذیرد و منطق او، «و لم یکن له کفواً أحد» است.
3. مشرکان، سرنوشت خود را در دست بتها مىدانستند، و تصور مىکردند که سرنوشت آنان از نظر عزت و ذلت، به طور کامل در دست بتهاست، چنان که مىفرماید: «واتخذوا من دون اللّه آلهة لیکونوا لهم عزاً...» (مریم/81) برخلاف موحدان.
4. مشرکان معتقد بودند که پیروزى در جنگ، در دست بتها است «واتخذوا من دون اللّه آلهة لعلهم ینصرون» (یس/74) برخلاف خداپرستان
5. آنان معتقد بودند که زیان و سود در دست بتهاست، و لذا قرآن آن را به شدت نفى مىکند و مىفرماید: «ویعبدون من دون اللّه ما لا یضرهم و لا ینفعهم».
بنابراین، توسل موحد را به دعاى انسان کاملى مانند پیامبر که دعاى او مستجاب مىباشد، با عبادت بتهاى بىجان که از اساس جعلى بودهاند، یکسان شمردن، خلاف عقل و منطق است.
از این بیان روشن مىشود، آنچه که بنباز در ذیل کلام گذشته خود مدعى است، عبادت آنان به خاطر آن نبود که حاجاتشان برآورده شود یا بیمارانشان شفا یابند یا بر دشمن پیروز شوند، بر خلاف صریح آیات یاد شده است، بلکه آنان عبادتشان به خاطر دستیابى به همین امور بود. سرگذشت ورود بتپرستى به سرزمین مکه نیز بر این، گواهى مىدهد. ابن هشام مىنویسد: عمرو بن لحى به شام رفت، و در سرزمین بلقاء گروهى را دید که بتها را مىپرستند. از آنان پرسید: چرا این کار را مىکنید؟ گفتند: اینان بتهایى هستند که ما از آنها طلب باران مىکنیم. براى ما باران مىفرستند و کمک مىطلبیم و کمک مىکنند. عمرو بن لحى فریب گفتار آنان را خورد و بتى را به نام «هبل» از آنان گرفت و به حجاز آورد و مردم را به عبادت آن دعوت کرد. (سیره ابن هشام/1/ 79)
تنها چیزى که بنباز به آن استدلال مىکند و مىگوید که عبادت آنان به خاطر قضاى حاجت نبوده، بلکه تنها براى تقرب به خداست، آیه زیر است: «ألا للّه الدین الخالص والذین اتخذوا من دونه أولیاء ما نعبدهم إلا لیقربونا إلى اللّه زلفى إن اللّه یحکم بینهم فى ما هم فیه یختلفون إن اللّه لا یهدى من هو کاذب کفار» (زمر/3)
آگاه باشید دین خالص از آن خداست و آنان که غیر خدا را به سرورى برگزیدند، و بهانه آنها این بود که اینها را نمىپرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند، روز قیامت میان آنان در آنچه که اختلاف داشتند، داورى مىکند، خداوند آن کس را که دروغگو و ناسپاس است، هرگز هدایت نمىکند.
محل شاهد گفتار او، جمله «ما نعبدهم إلا لیقربونا إلى اللّه زلفى» است؛ یعنى پرستش فقط براى تقرب بود، و نه درخواست حاجت و دعا و رحمت.
ولى خدا این ادعاى مشرکان را تکذیب مىکند که آنان در این مسئله دروغگو هستند، زیرا عبادت آن مشرکان براى قضاى حوایج و درمان بیماران و پیروزى در جنگ بوده است، به گواه این که در آخر آیه مىفرماید: «إن اللّه لا یهدى من هو کاذب کفار»، یعنى آنان در این ادعا دروغگویند و با خدا ناسپاسى مىکنند.
5. درخواست دعا پس از رحلت، بدعت است
هرگاه درخواست حاجت از رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله پس از رحلت، کار جایزى بود صحابه رسول خدا انجام مىدادند، زیرا آنان به حلال و حرام از ما آگاهترند.
پاسخ: آیات و روایات و سیره مسلمین از جمله صحابه، چنان که گذشت، به روشنى مشروعیت چنین عملى را مىرساند. و با وجود دلیل روشن، دیگر نمىتوان آن را بدعت شمرد.
6. توسل به ذات پیامبر و اولیاى خدا
اگر در توسل پیشین چنگ به دعاى پیامبر زده و آن را بین خود و خدا قرار مىدادیم، این بار روح پاک و نفس کریم و عزیز و شخصیت و منزلت پیامبر صلىاللّهعلیهوآله را وسیله قرار مىدهیم، تا خدا دعاى ما را مستجاب کند. این نوع توسل بیشاز حد مورد انکار وهابیان است، زیرا در اینجا منزلت و موقعیت پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در نظر گرفته شده و از خدا به خاطر مقام رفیع او درخواست مىشود، اکنون باید دید، آیا چنین چیزى در روایات صحیح وارد شده است؟ باید بگوییم اتفاقاً خود رسول گرامى صلىاللّهعلیهوآله این نوع توسل را به یاران خود آموخت و در احادیث صحیح وارد شده است.
عثمان بن حنیف مىگوید: مرد نابینایى به نزد پیامبر آمد و گفت: از خدا بخواه که مرا از نابینایى نجات دهد. پیامبر صلىاللّهعلیهوآله فرمود: اگر بخواهى، از خدا درخواست مىکنم و اگر به همین حالت صبر کنى بهتر است. عرض کرد: از خدا بخواهید بینایى مرا باز گرداند، پیامبر فرمود: وضو بگیر و در وضو دقت کن و دو رکعت نماز بخوان و بعد این دعا را بخوان: «اللهم إنى أسألک وأتوجه إلیک بنبیک محمد نبى الرحمة محمد إنى أتوجه إلى ربى فى حاجتى لتقضى اللهم شفعه فى».
پروردگارا! من به وسیله پیامبرت محمد که پیامبر رحمت است، دست نیاز به درگاهت برمىدارم و رو به درگاه تو مىآورم. اى محمد! من به وسیله تو رو به سوى خدا مىآورم تا نیاز مرا برطرف سازد. خدایا! او را میان من و خود به میانجىگرى بپذیر.
ابن حنیف مىگوید: به خدا سوگند! ما هنوز آنجا بودیم و سخن ما چندان به درازا نکشید که این مرد به سوى ما آمد و دیگر در او اثرى از نابینایى نبود.
این حدیث معروف به حدیث ضریر، از دلایل روشن بر جواز توسل به ذات مقدس رسولخدا صلىاللّهعلیهوآله است و هیچ فرد رجالشناسى در سند آن خدشه نکرده است، حتى ابن تیمیه مىگوید: قد روى الترمذى حدیثاً صحیحاً عن النبى أنه علم رجلاً أن یدعو فیقول: اللهم انى أسألک وأتوجه إلیک بنبیک و روى النسائى نحو هذا الدعاء (مجموعة الرسائل والمسائل/1/ 18) ترمذى بعد از نقل حدیث مىگوید: هذا حدیث حق حسن صحیح (سنن ترمذى/5، کتاب الدعوات، باب 119، به شماره 3578) ابن ماجه مىگوید: هذا حدیث صحیح (سنن ابن ماجه/1/441به شماره 1385) رفاعى که از سرسختترین سرسپردگان محمدبن عبدالوهاب است، مىگوید: لاشک أن هذا الحدیث صحیح و مشهور، (مستدرک حاکم/1/313) مىگوید: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین؛ (وفاء الوفا/2/1373) بنابراین، صحت سند جاى گفتوگو نیست، مهم این است که از دلالت حدیث بر جواز توسل به شخص رسول خدا آگاه شویم.
شکى نیست که مرد نابینا از پیامبر درخواست دعا کرد، یعنى در حال حیات پیامبر صلىاللّهعلیهوآله به دعاى او متوسل گشت، ولى پیامبر به جاى این که دعا کند، دعایى را به او تعلیم کرد که در آن، مرد نابینا، به ذات رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله توسل جوید. اینک نص دعا: «اللهم إنى أسألک وأتوجه إلیک»؛ در این جا دو فعل پشت سر هم آمده است، پس از آن دو فعل مىگوید: «بنبیک محمد نبى الرحمة»، این جمله دوم متعلق به هر دو فعل است، تو گویى چنین مىگوید:
1. أسألک بنبیک محمد نبى الرحمة
2. أتوجه إلیک بنبیک محمد نبى الرحمة.
بنابراین، آن مرد نابینا، هنگام دعا، شخص پیامبر را به نام «محمد نبى الرحمة» وسیله خود قرار داده و رو به خدا آورده است، نه دعاى پیامبر را، حتى پس از این دو توسل، بار دیگر به شخص پیامبر توسل جسته و مىگوید: «یا محمد إنى أتوجه بک إلى ربى فى حاجتى لتقضى»؛ اى محمد! من به وسیله تو رو به خدا آوردهام تا حاجت من برآورده شود.
چه نوع عبارتى روشنتر از این که در سه نوبت به شخص شخیص پیامبر صلىاللّهعلیهوآله توسل جسته و او را وسیله خود قرار داده است؟
و اما جمله «وشفعه فى» به معناى این است که او را شفیع من قرار بده نه این که دعاى او را در حق من مستجاب بفرما، چون پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در حق او دعایى نکرد بلکه به او تعلیم دعا کرد.
در این حدیث، به ذات رسول خدا، در حال حیات ایشان، توسل شده است، ممکن است فردى بگوید: توسل به شخص پیامبر صلىاللّهعلیهوآله در حال حیات ایشان جایز است، ولى سخن در توسل به شخص آن حضرت پس از درگذشت ایشان است.
پاسخ: خود پیامبر خاتم به هنگام دفن فاطمه بنت اسد، به پیامبران پیشین توسل جسته و فرموده: «به حق پیامبران سابق» که مشروح آن بیان خواهد شد.
گذشته بر اینها، این نوع توسل پس از رحلت پیامبر ادامه داشته است و عثمان بن حنیف ناقل این حدیث، پس از درگذشت پیامبر صلىاللّهعلیهوآله، آن را به کسى تعلیم کرده که مرتب به در خانه عثمان مىرفت ولى نتیجه نمىگرفت. وقتى با او روبرو شد، و از وضع او آگاه گشت، همین دعا را تعلیم او کرد. وى پس از انجام همین نوع توسل، به خانه عثمان رفت، این بار او را پذیرفت و حاجت او را برآورده کرد. فردى که در سایه این توسل، به نوایى رسیده بود، وقتى از محضر خلیفه مرخص شد، سراغ عثمان بن حنیف آمد و گفت: به خدا سوگند، هر بار که مىرفتم به من اعتنا نمىشد. این بار که رفتم مرا به گرمى پذیرفت و حاجت من را برآورده کرد. (معجم کبیر طبرانى/9/ 31)
رفاعى که از مدافعان سرسخت وهابیت در عصر معاصر است، آنگاه که دلالت روایت دوم را بر خلاف عقیده خود مىبیند، به سراغ سند این حدیث رفته و مىگوید: در سند این حدیث، روح بن صلاح است و ابن عدى او را تضعیف کرده است.
پاسخ: گویا او به مصدر حدیث مراجعه نکرده و به نقل دیگران بسنده کرده است. ما سند حدیث را مىآوریم که هرگز در آن نامى از روح بن صلاح نیست.
طبرانى در معجم کبیر مىنویسد: «حدثنا طاهر بن عیسى بن قیرس المصرى المقرى، حدثنا اصبغ بن الفرج، حدثنا ابن وهب عن أبى سعید المکى عن روح بن القاسم عن أبى جعفر الخطمى المدنى عن أبى أمامة بن سهل بن حنیف عن عمه عثمان بن حنیف...» (معجم کبیر/9/ 31 ) و هرگز در این سند، نامى از روح بن صلاح نیست، بلکه روح بن قاسم است و ابن حجر در تهذیب التهذیب وثاقت او را از گروهى نقل کرده است. (تهذیب التهذیب/3/ 257)
فرض کنید در سند «روح بن صلاح» وارد شده، اگر ابن عدى او را تضعیف کرده باشد، در مقابل، ابن حبان و حاکم او را توثیق کردهاند. ذهبى مىنویسد: روح بن صلاح مصرى که به او ابن سیابه نیز مىگویند او را ابن عدى تضعیف کرده ولى ابن حبان او را در ثقات آورده و حاکم در حق او گفته: «ثقة مأمون» (میزان الاعتدال/2/ 85، به شماره 2801)
سیره موحدان و توسل به انسانهاى شریف
1. تاریخ، حاکى از آن است که توسل به انسانهاى والامقام، سیره موحدان پیش از بعثت و پس از آن بوده است. تاریخ مىگوید: خشکسالى بر مکه حاکم بود. عبدالمطلب پیامبر را که کودکى خردسال بود، روى دست گرفت و طلب باران کرد. و در همین مورد ابوطالب شعر معروف خود را سروده است:
وأبیض یستسقى الغمام بوجهه
ثمال الیتامى عصمة للأرامل
سپیدرویى که با روى او از ابر، باران خواسته مىشود
او پناهگاه یتیمان و نگهدارنده بیوه زنان است
(فتح البارى/2/ 496؛ دلائل النبوة/2/ 17-16)
2. اتفاقاً پس از درگذشت عبدالمطلب بار دیگر، خشکسالى پیش آمد. این بار ابوطالب، پیامبر را که نوجوانى بیش نبود گرفت و پشتش را به کعبه چسباند و پیوسته اشاره به این نوجوان مىکرد. ناگهان از گوشه و کنار، ابرهاى بارانزا پیدا شدند و سرزمین مکه را سیراب کردند.
(سیره حلبى/1/ 16؛ المواهب اللدنیه/1/ 184)
3. روزى پیامبر صلىاللّهعلیهوآله نیز براى مردم، طلب باران کرد، و باران سراسر مکه و اطراف آن را گرفت، پیامبر صلىاللّهعلیهوآله فرمود: اگر ابوطالب زنده بود، دیدگان او روشن مىشد. آیا کسى هست که شعر او را در این مورد، براى ما بخواند؟ امیرمؤمنان فرمود: گویا مقصود شما این بیت است:
وأبیض یستسقى الغمام بوجهه
ثمال الیتامى عصمة للأرامل
(فتح البارى/2/ 494)
خوشحالى پیامبر حاکى است که کار نیایشان عبدالمطلب، و عمویشان ابوطالب، امرى کاملاً مشروع بوده است.
4. به خاطر جلب رحمت خدا، توسل به افراد پاک و موجودات بىگناه، در نماز استسقا امر شده است که پیران و کودکان و چارپایان را همراه خود، به مصلى ببرید. شاید خدا به خاطر آنان، باران بفرستد.
(البدعة فى مفهومها الاسلامى/ 49)
5. امام شافعى در آداب نماز استسقا مىگوید: دوست دارم کودکان را به بیابان ببرند و زنان پیر نیز همراه آنان باشند. بالاخص زنانى که چشمگیر نیستند.(الأم/1/ 220)
بخارى در صحیح خود یادآور مىشود: سالى که در مدینه خشکسالى شد، عمر بن خطاب به وسیله عباس بن عبدالمطلب از خدا باران خواست و گفت: اللهم إنا کنا نتوسل إلیک بنبینا فتسقینا وإنا نتوسل إلیک بعم نبینا فاسقنا فیسقون (صحیح بخارى/2/ 32) پروردگارا ما به پیامبر تو متوسل مىشدیم آنگاه ما را سیراب مىکردى، اکنون به عموى پیامبرمان متوسل شدهایم، ما را سیراب کن.
در تمام این موارد، آنچه که وسیله طلب حاجت از خداست، ذوات والامقام است نه دعاى آنها. ابن حجر مىگوید: از داستان عباس استفاده مىشود که استسقا به وسیله اهل خیر و صلاح به خاندان رسالت، کارى مستحب است، و در این حدیث، مقام عباس و فروتنى عمر نسبت به او و آگاهى از مقام وى، آشکار مىگردد. (البدعة فى مفهومها الاسلامى/ 46)
7. توسل به حق صالحان و حرمت و منزلت آنان
گاهى افراد به حقوق انسانهاى والا و حرمت و منزلت آنان نزد خدا، متوسل مىشوند تا خدا حاجت آنها را برآورده کند. این نوع توسل از رسول خدا از طریق ابى سعید خدرى رسیده است. او مىگوید: رسول خدا فرمود: «من خرج من بیته إلى الصلاة فقال: اللهم إنى أسألک بحق السائلین علیک و أسألک بحق ممشاى هذا، فانى لمأخرج أشراً و لابطراً و لاریاء و لاسمعة إنما خرجت اتقاء سخطک و ابتغاء مرضاتک أن تعیذنى من النار وأن تغفر ذنوبى إنه لایغفر الذنوب إلا أنت، الا أقبل اللّه علیه بوجهه واستغفر له سبعون ألف ملک» (السنن/1/ 256، برقم 778؛ احمد، مسند/3/ 21)
خدایا من از تو سؤال مىکنم به حق دعا کنندگان، و از تو مىخواهم به حق این گامهایى که برمىدارم. من هرگز براى فزونخواهى و خوشگذرانى و ظاهرسازى و خودنمایى از خانه خارج نشدهام. من بیرون آمدهام تا از خشم تو بپرهیزم و خشنودى تو را بجویم، مرا از آتش پناه ده و گناهان مرا ببخش، زیرا گناهان را جز تو کسى نمىبخشد. هر کس این دعا را بخواند خدا به او روى مىآورد و هفتاد هزار فرشته در حق او استغفار مىکنند.
در این حدیث، وسیله براى توسل، «حق سائلان» بر خداست، حقى که خدا براى آنان در نظر گرفته است. زیرا هر انسانى هرچه هم والامقام باشد بر خدا حقى ندارد، مگر این که خدا حقى به عنوان تفضل بر خود پذیرفته است.
آنگاه که فاطمه بنت اسد مادر حضرت على علیهالسلام درگذشت، پیامبر در کنار جسد او حاضر شد و دعا کرد. وقتى که قبر او آماده شد، در قبر او خوابید و چنین فرمود: «اى خدایى که زنده مىکنى و مىمیرانى و خود زندهایى و نمىمیرى، مادرم فاطمه بنت اسد را ببخش و دلیل و برهان را به او بیاموز. قبر را بر او گشادهساز، به حق پیامبرت و پیامبرانى که پیش از من بودهاند، که تو مهربانترین مهربانانى.» (معجم اوسط طبرانى/357-356؛ حلیة الأولیاء/3/121؛ مستدرک/3/108؛ استیعاب در حاشیه الاصابه/4/382 و الدرر السنیة/7)
امیرمؤمنان، در دعاى خود مىگوید: «و بحق السائلین لک والراغبین إلیک، والمتعوذین بک والمتضرعین الیک...» یعنى: به حق درخواست کنندگانت، و مشتاقان درگاهت و پناهندگان و زارىکنندگان درگاهت، «بحق محمد وآل محمد علیک وبحقک العظیم علیهم أن تصلى علیهم کما أنت أهله» (صحیفه علویه، دعاى 5)
امام سجاد علیهالسلام آنگاه که هلال ماه رمضان دیده مىشد، این دعا را مىخواند: «اللهم إنى أسألک بحق هذا الشهر وبحق من تعبد فیه» (صحیفه سجادیه، دعاى 19)
توسل آدم علیهالسلام به پیامبر اسلام صلىاللّهعلیهوآله
عمر بن خطاب نقل مىکند که پیامبر صلىاللّهعلیهوآله فرمود: آنگاه که آدم دچار خطا شد، گفت: «ربى أسألک بحق محمد لماغفرت لى» (الدرالمنثور/1/ 142)
در این مورد، نوع هشتمى براى توسل هست و آن، سوگند دادن خدا، به اولیاء الهى است، این قسم از توسل، در ماده «سوگند» و احکام کلامى آن بررسى مىشود.