به گزارش خیمه مگ،جایگاه اخلاق در همه مکاتب و ادیان الهی و بشری به تناسب توجه به نیاز آن در زندگی، مورد تأکید بوده است. دین اسلام به صورت ویژه به این امر پرداخته و برای اخلاق، اهمیت فراوان قائل شده است. قرآن به مفاهیم اخلاقی مانند خیر و شرّ، عدل و ظلم، صبر و احسان توجه فراوان داشته تا آنجا که هدف مهم رسالت پیامبر(ص) را اصلاحِ اخلاقِ انسانها بیان کرده است. به عنوان مثال در سوره بقره آیه ۱۵۱ می فرماید: «کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ چنانکه در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت میکند و نفوس شما را (از پلیدی جهل) پاک و منزّه میگرداند و به شما تعلیم کتاب و حکمت میدهد و آنچه را نمیدانید به شما میآموزد. »
همچنین در سوره آل عمران آیه ۱۴۶ می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ؛ خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات او را تلاوت میکند و آنان را پاک میگرداند و به آنها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت میآموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.»
اخلاق به صفات درونی انسان گفته میشود که در درون او نهادینه شده است. این واژه، هم خویهای نیکو و پسندیده را شامل میشود و هم خویهای زشت و ناپسند را؛ همچنین اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی را دربرمیگیرد. اخلاق اسلامی به بخشی از آموزههای دین اسلام گفته میشود که از فضایل و رذایل اعمال انسان سخن میگوید.
اخلاق در روایات اسلامی
اهمیت فوق العاده اخلاق در احادیثی که از شخص پیامبر (ص) و همچنین از سایر پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده بسیار قابل توجه است. در حدیث معروفی از پیامبر خدا (ص) نقل است : «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شدم » تعبیر به «انما» که به اصطلاح برای حصر است نشان می دهد که تمام اهداف بعثت رسول الله (ص) در همین امر یعنی تکامل اخلاقی انسان ها خلاصه می شود.
در حدیث دیگری از امیرمؤمنان حضرت علی (ع) می خوانیم که فرمود: «اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ، و انتظار ثواب و عقاب نمی داشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقی برویم، چرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند. این حدیث به خوبی نشان می دهد که فضایل اخلاقی نه تنها سبب نجات در قیامت است بلکه زندگی دنیا نیز بدون آن سامان نمی یابد!
همچنین از رسول خدا (ص) نقل است که فرمودند: «خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، برای شما همین بس که هر کدام تان اخلاقی را برگزیند که او را به خدا متصل کند.
تأثیر و نقش اخلاق در پذیرش دین و باور اعتقادات
حال این پرسش مطرح است که با وجود اهمیت بسیار اخلاق، آیا اخلاق تأثیر و نقشی در پذیرش اعتقاد دینی توسط انسان نیز دارد؟ به تعبیر دیگر ، نقش اخلاق در حوزه اعتقادات و شناخت دین و پذیرش آن چیست؟ علما و اندیشمندان مسلمانی که در حوزه ارتباط اعتقادات و اخلاق مطالبی مطرح کرده اند بیشتر از تأثیر دین و اعتقادات در حوزه اخلاق گفته و کمتر به تأثیر اخلاق بر پذیرش دین و اعتقادات پرداخته اند.
حجت الاسلام «محمد صادق کفیل» مدیر مرکز تخصصی صحیفه سجادیه در رابطه با آثار رذایل اخلاقی بر باورها و اعتقادات دینی معتقد است: اگر بخواهیم کسی ملتزم به احکام باشد باید از دایره اخلاق وارد شویم. رمز موفقیت نبی خاتم (ص) در جذب افراد هم اخلاق ایشان بود. حتی درباره بزرگان و علمای دین نیز در زمان های مختلف به همین شکل بوده است. یعنی هرچه رابطه اخلاقی آنها با جامعه بهتر بوده و پیوند اجتماعی بیشتری داشتند التزام مردم به شریعت نیز بیشتر بوده است.
وی ضمن اشاره به پیشرفت و توسعه فقهی حال حاضر حوزه، با توجه به نیازهای زمان، این پیشرفت را کافی نمی داند و تصریح می کند: امروز ما در فقه رشد خوبی داریم اما این کافی نیست باید توجه کنیم که هر چه میزان پیوند میان علما و حوزه های علمیه با مردم بیشتر باشد مردم بیشتر به دایره تشرع وارد می شوند. جدایی از اعتقادات معمولا با «شبهه» آغاز می شود. «شبهه» یا عقیده فرد است یا یک مسئله و مشکل درونی که حل نشده اما جالب است بدانید راه درمان «شبهه» هم اخلاق است. یعنی گاهی ما می خواهیم از طریق تکیف و تکلیف گرایی مبانی اعتقادی را بیان یا شبهه ای را رفع کنیم و گاهی از طریق اخلاق ورود می کنیم. تجربه ثابت کرده آنها که از طریق اخلاق وارد می شوند، موفق تر هستند.
مدیر مرکز تخصصی صحیفه سجادیه رذایل اخلاقی را در میزان باور و اعتقاد افراد به دین و شریعت اثرگذار می داند و می گوید: بهترین شاهد مثال این موضوع روز عاشورا است؛ سپاهیان مقابل، امام علیه السلام را می شناختند و جایگاه ایشان را به عنوان سبط النبی می دانستند، اما حب دنیا داشتند. یعنی این رذیله اخلاقی آنها را به مقابله و قتال با امام کشاند. رذایل اخلاقی است که سبب می شود انسان با امام زاویه پیدا کند. حضرت اباعبدالله (ع) روز عاشورا وارد مباحث اعتقادی نشدند و نفرمودند: مثلا شما خدا را قبول ندارید، معاد و آخرت را قبول ندارید، بلکه فقط یک مسئله اخلاقی را مطرح می کنند «لقمه حلال و لقمه حرام».
رذیله اخلاقی می تواند عامل جدایی انسان از مبانی دینی شود
وی تاکید می کند: رذیله اخلاقی باعث می شود انسان از مبانی دین جدا شود. باعث دشمنی با امام می شود. جریان دشمنی شیطان با انسان هم یک موضوع اخلاقی بود یعنی «کبر» و «خودبرتربینی». اصولا رشد یا زمین خوردن جامعه در مسائل اعتقادی تا حد زیادی به موضوع اخلاق ارتباط دارد. با اخلاق می توان جامعه را به اعتقادات و باورهای دینی ملزم کرد و نسبت به فروع دین پایبند و نسبت به احکام شرع ملتزم نمود.
شاید با ذکر یک نمونه تاریخی در این زمینه بتوان گویاتر و رساتر این موضوع را تبیین کرد. در صدر اسلام وقتی پیامبر خدا در سرزمین حجاز مبعوث شدند و مردم دوران جاهلیت را به سوی ایمان به خداوند واحد و پذیرش دین فراخواند، مردم آن زمان دو گروه شدند؛ گروهی با دعوت پیامبر خدا (ص) همراهی کردند و به خداوند و رسالت پیامبرص) و معاد و... ایمان آوردند و تا پای جان ایستاده و جانفشانی نمودند و گروهی نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه در مقابل دعوت پیامبر اکرم(ص) به مخالفت پرداختند، جنگ نمودند و در نهایت کشته شدند.
البته با تأملی در تاریخ بشر همواره با این دسته بندی در مقابل دعوت همه انبیای الهی برخورد می کنیم؛ همواره انسان ها در برابر دعوت به حق دو دسته بوده اند، گروهی با حق و انبیای الهی و گروهی در برابر حق و انبیای الهی. در تاریخ اسلام نیز گروهی همچون ابوذرها، بلال ها و سلمان ها ... دعوت رسول خدا(ص) را پذیرفتند و با ایشان همراهی نموده و از همه ظرفیت های خود در کمک به دین استفاده کردند و در راه آن سختی ها و رنج ها متحمل شدند و گروهی دیگر مانند ابوجهل و ابولهب ها و... دعوت دین را نپذیرفته و مخالفت و جنگ نموده و در نهایت کشته شدند.
تفاوت این دو گروه از انسان ها در چه بود؟ این سئوال وقتی مهم و جدی می شود که بدانیم شرایط این گروه از انسان ها در بسیاری از مؤلفه ها، یکسان بوده است. پیام منتقل شده به هر دو دسته، پیامی واحد بود؛ دعوت به توحید و نفی شرک و اعتقاد به نبوت و معاد. پیام آور برای هر دو گروه هم واحد بود. شرایط زمان و مکان هم نسبت به هر دو گروه، یکسان بود. با توجه به یکی بودن پیام، پیا آور، زمان و مکان در دعوت پیامبر چرا افرادی چون ابوجهل این دعوت را نپذیرفتند و افرادی همچون ابوذر اعتقاد به خدا و نبوت و معاد را پذیرفتند؟
در پاسخ این سوال و برای بیان تفاوت این دو گروه از انسان ها باید گفت: فرق ابوجهل ها و ابوذرها در وجود رذایل اخلاقی و مکارم اخلاقی در قلب و دل آنها بود.
محدود شدن قوای درک انسان به دلیل صفات اخلاقی
انسانی که دل او مملوّ از رذایل اخلاقی باشد مانند مریضی می ماند که به خاطر شدت و غلبه بیماری ، نه تنها لذت بهترین آشامیدنی ها و خوراکی ها را درک نمی کند، بلکه آن غذا و آشامیدنی موجب اذیت و آزار او هم می شود. امثال ابوجهل و ابولهب به واسطه داشتن تکبر، حسادت، خودبینی و دنیاطلبی (که شواهد تاریخی زیادی بر وجود این رذایل اخلاقی در زندگی آنها حکایت می کند) از سلامت دل برخوردار نبودند. عدم سلامت دل باعث می شود انسان درکی از شیرینی و لذت انس با خدا و حقایق و امور معنوی و روحانی و ملکوتی نداشته باشد و حتی فطری ترین مطالب را هم نپذیرد. به تعبیر دیگر رذایل اخلاقی مانند حجابی بر قوای درک انسان قرار می گیرد و دیگر درکی از این امور ملکوتی ندارد.
آیات و روایات متعددی دلالت می کند که هر کدام از رذایل اخلاقی ، بیماری برای دل انسان حساب می شود. قرآن می فرماید: «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً؛ ای همسران پیامبر شما مانند هیچ یک از زنان ]دیگر[ نیستید اگر سر پروا داری ، پس به ناز سخن مگویید تا آن که در دلش بیماری است طمع ورزد و گفتاری شایسته گویید. (احزاب: ۳۲ ) در این آیه، قرآن کریم رذیلۀ اخلاقی بی عفتی را بیماری میداند.
«وَ أَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ» امّا کسانی که در دلهایشان بیماری شکّ و نفاق است، هر سوره ای نازل شود پلیدی و گمراهی بر پلیدی و گمراهی پیشینشان می افزاید و در حال کفر خواهند مرد. (توبه ۱۲۳)
نمونه دیگر آنکه امام صادق(ع) فرمودند: «پدرم همواره می فرمود چیزی بیشتر از گناه قلب را فاسد نکند، قلب مرتکب گناهی می شود و بر آن اصرار می ورزد تا بالایش به پائین می گراید (سرنگون و وارونه می شود) و سخن حق و موعظه در آن نمی گنجد و تاثیر نمی کند». امیرمؤمنان علی(ع) نیز فرمودند: «دردی دردناکتر از گناه برای دل نیست».
در این آیات و روایات گناهان که از جمله رذایل اخلاقی به شمار می آیند، به عنوان عاملی برای بیماری دل و جان انسان شمرده شده اند، آن هم بیماری ای که دردناکترین درد برای انسان معرفی شده است.
خبرگزاری شبستان ؛ گروه دین و اندیشه: جایگاه اخلاق در همه مکاتب و ادیان الهی و بشری به تناسب توجه به نیاز آن در زندگی، مورد تأکید بوده است. دین اسلام به صورت ویژه به این امر پرداخته و برای اخلاق، اهمیت فراوان قائل شده است. قرآن به مفاهیم اخلاقی مانند خیر و شرّ، عدل و ظلم، صبر و احسان توجه فراوان داشته تا آنجا که هدف مهم رسالت پیامبر(ص) را اصلاحِ اخلاقِ انسانها بیان کرده است. به عنوان مثال در سوره بقره آیه ۱۵۱ می فرماید: «کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ چنانکه در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت میکند و نفوس شما را (از پلیدی جهل) پاک و منزّه میگرداند و به شما تعلیم کتاب و حکمت میدهد و آنچه را نمیدانید به شما میآموزد. »
همچنین در سوره آل عمران آیه ۱۴۶ می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ؛ خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات او را تلاوت میکند و آنان را پاک میگرداند و به آنها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت میآموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.»
اخلاق به صفات درونی انسان گفته میشود که در درون او نهادینه شده است. این واژه، هم خویهای نیکو و پسندیده را شامل میشود و هم خویهای زشت و ناپسند را؛ همچنین اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی را دربرمیگیرد. اخلاق اسلامی به بخشی از آموزههای دین اسلام گفته میشود که از فضایل و رذایل اعمال انسان سخن میگوید.
اخلاق در روایات اسلامی
اهمیت فوق العاده اخلاق در احادیثی که از شخص پیامبر (ص) و همچنین از سایر پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده بسیار قابل توجه است. در حدیث معروفی از پیامبر خدا (ص) نقل است : «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شدم » تعبیر به «انما» که به اصطلاح برای حصر است نشان می دهد که تمام اهداف بعثت رسول الله (ص) در همین امر یعنی تکامل اخلاقی انسان ها خلاصه می شود.
در حدیث دیگری از امیرمؤمنان حضرت علی (ع) می خوانیم که فرمود: «اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ، و انتظار ثواب و عقاب نمی داشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقی برویم، چرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند. این حدیث به خوبی نشان می دهد که فضایل اخلاقی نه تنها سبب نجات در قیامت است بلکه زندگی دنیا نیز بدون آن سامان نمی یابد!
همچنین از رسول خدا (ص) نقل است که فرمودند: «خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، برای شما همین بس که هر کدام تان اخلاقی را برگزیند که او را به خدا متصل کند.
تأثیر و نقش اخلاق در پذیرش دین و باور اعتقادات
حال این پرسش مطرح است که با وجود اهمیت بسیار اخلاق، آیا اخلاق تأثیر و نقشی در پذیرش اعتقاد دینی توسط انسان نیز دارد؟ به تعبیر دیگر ، نقش اخلاق در حوزه اعتقادات و شناخت دین و پذیرش آن چیست؟ علما و اندیشمندان مسلمانی که در حوزه ارتباط اعتقادات و اخلاق مطالبی مطرح کرده اند بیشتر از تأثیر دین و اعتقادات در حوزه اخلاق گفته و کمتر به تأثیر اخلاق بر پذیرش دین و اعتقادات پرداخته اند.
حجت الاسلام «محمد صادق کفیل» مدیر مرکز تخصصی صحیفه سجادیه در رابطه با آثار رذایل اخلاقی بر باورها و اعتقادات دینی معتقد است: اگر بخواهیم کسی ملتزم به احکام باشد باید از دایره اخلاق وارد شویم. رمز موفقیت نبی خاتم (ص) در جذب افراد هم اخلاق ایشان بود. حتی درباره بزرگان و علمای دین نیز در زمان های مختلف به همین شکل بوده است. یعنی هرچه رابطه اخلاقی آنها با جامعه بهتر بوده و پیوند اجتماعی بیشتری داشتند التزام مردم به شریعت نیز بیشتر بوده است.
وی ضمن اشاره به پیشرفت و توسعه فقهی حال حاضر حوزه، با توجه به نیازهای زمان، این پیشرفت را کافی نمی داند و تصریح می کند: امروز ما در فقه رشد خوبی داریم اما این کافی نیست باید توجه کنیم که هر چه میزان پیوند میان علما و حوزه های علمیه با مردم بیشتر باشد مردم بیشتر به دایره تشرع وارد می شوند. جدایی از اعتقادات معمولا با «شبهه» آغاز می شود. «شبهه» یا عقیده فرد است یا یک مسئله و مشکل درونی که حل نشده اما جالب است بدانید راه درمان «شبهه» هم اخلاق است. یعنی گاهی ما می خواهیم از طریق تکیف و تکلیف گرایی مبانی اعتقادی را بیان یا شبهه ای را رفع کنیم و گاهی از طریق اخلاق ورود می کنیم. تجربه ثابت کرده آنها که از طریق اخلاق وارد می شوند، موفق تر هستند.
مدیر مرکز تخصصی صحیفه سجادیه رذایل اخلاقی را در میزان باور و اعتقاد افراد به دین و شریعت اثرگذار می داند و می گوید: بهترین شاهد مثال این موضوع روز عاشورا است؛ سپاهیان مقابل، امام علیه السلام را می شناختند و جایگاه ایشان را به عنوان سبط النبی می دانستند، اما حب دنیا داشتند. یعنی این رذیله اخلاقی آنها را به مقابله و قتال با امام کشاند. رذایل اخلاقی است که سبب می شود انسان با امام زاویه پیدا کند. حضرت اباعبدالله (ع) روز عاشورا وارد مباحث اعتقادی نشدند و نفرمودند: مثلا شما خدا را قبول ندارید، معاد و آخرت را قبول ندارید، بلکه فقط یک مسئله اخلاقی را مطرح می کنند «لقمه حلال و لقمه حرام».
رذیله اخلاقی می تواند عامل جدایی انسان از مبانی دینی شود
وی تاکید می کند: رذیله اخلاقی باعث می شود انسان از مبانی دین جدا شود. باعث دشمنی با امام می شود. جریان دشمنی شیطان با انسان هم یک موضوع اخلاقی بود یعنی «کبر» و «خودبرتربینی». اصولا رشد یا زمین خوردن جامعه در مسائل اعتقادی تا حد زیادی به موضوع اخلاق ارتباط دارد. با اخلاق می توان جامعه را به اعتقادات و باورهای دینی ملزم کرد و نسبت به فروع دین پایبند و نسبت به احکام شرع ملتزم نمود.
شاید با ذکر یک نمونه تاریخی در این زمینه بتوان گویاتر و رساتر این موضوع را تبیین کرد. در صدر اسلام وقتی پیامبر خدا در سرزمین حجاز مبعوث شدند و مردم دوران جاهلیت را به سوی ایمان به خداوند واحد و پذیرش دین فراخواند، مردم آن زمان دو گروه شدند؛ گروهی با دعوت پیامبر خدا (ص) همراهی کردند و به خداوند و رسالت پیامبرص) و معاد و... ایمان آوردند و تا پای جان ایستاده و جانفشانی نمودند و گروهی نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه در مقابل دعوت پیامبر اکرم(ص) به مخالفت پرداختند، جنگ نمودند و در نهایت کشته شدند.
البته با تأملی در تاریخ بشر همواره با این دسته بندی در مقابل دعوت همه انبیای الهی برخورد می کنیم؛ همواره انسان ها در برابر دعوت به حق دو دسته بوده اند، گروهی با حق و انبیای الهی و گروهی در برابر حق و انبیای الهی. در تاریخ اسلام نیز گروهی همچون ابوذرها، بلال ها و سلمان ها ... دعوت رسول خدا(ص) را پذیرفتند و با ایشان همراهی نموده و از همه ظرفیت های خود در کمک به دین استفاده کردند و در راه آن سختی ها و رنج ها متحمل شدند و گروهی دیگر مانند ابوجهل و ابولهب ها و... دعوت دین را نپذیرفته و مخالفت و جنگ نموده و در نهایت کشته شدند.
تفاوت این دو گروه از انسان ها در چه بود؟ این سئوال وقتی مهم و جدی می شود که بدانیم شرایط این گروه از انسان ها در بسیاری از مؤلفه ها، یکسان بوده است. پیام منتقل شده به هر دو دسته، پیامی واحد بود؛ دعوت به توحید و نفی شرک و اعتقاد به نبوت و معاد. پیام آور برای هر دو گروه هم واحد بود. شرایط زمان و مکان هم نسبت به هر دو گروه، یکسان بود. با توجه به یکی بودن پیام، پیا آور، زمان و مکان در دعوت پیامبر چرا افرادی چون ابوجهل این دعوت را نپذیرفتند و افرادی همچون ابوذر اعتقاد به خدا و نبوت و معاد را پذیرفتند؟
در پاسخ این سوال و برای بیان تفاوت این دو گروه از انسان ها باید گفت: فرق ابوجهل ها و ابوذرها در وجود رذایل اخلاقی و مکارم اخلاقی در قلب و دل آنها بود.
محدود شدن قوای درک انسان به دلیل صفات اخلاقی
انسانی که دل او مملوّ از رذایل اخلاقی باشد مانند مریضی می ماند که به خاطر شدت و غلبه بیماری ، نه تنها لذت بهترین آشامیدنی ها و خوراکی ها را درک نمی کند، بلکه آن غذا و آشامیدنی موجب اذیت و آزار او هم می شود. امثال ابوجهل و ابولهب به واسطه داشتن تکبر، حسادت، خودبینی و دنیاطلبی (که شواهد تاریخی زیادی بر وجود این رذایل اخلاقی در زندگی آنها حکایت می کند) از سلامت دل برخوردار نبودند. عدم سلامت دل باعث می شود انسان درکی از شیرینی و لذت انس با خدا و حقایق و امور معنوی و روحانی و ملکوتی نداشته باشد و حتی فطری ترین مطالب را هم نپذیرد. به تعبیر دیگر رذایل اخلاقی مانند حجابی بر قوای درک انسان قرار می گیرد و دیگر درکی از این امور ملکوتی ندارد.
آیات و روایات متعددی دلالت می کند که هر کدام از رذایل اخلاقی ، بیماری برای دل انسان حساب می شود. قرآن می فرماید: «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً؛ ای همسران پیامبر شما مانند هیچ یک از زنان ]دیگر[ نیستید اگر سر پروا داری ، پس به ناز سخن مگویید تا آن که در دلش بیماری است طمع ورزد و گفتاری شایسته گویید. (احزاب: ۳۲ ) در این آیه، قرآن کریم رذیلۀ اخلاقی بی عفتی را بیماری میداند.
«وَ أَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ» امّا کسانی که در دلهایشان بیماری شکّ و نفاق است، هر سوره ای نازل شود پلیدی و گمراهی بر پلیدی و گمراهی پیشینشان می افزاید و در حال کفر خواهند مرد. (توبه ۱۲۳)
نمونه دیگر آنکه امام صادق(ع) فرمودند: «پدرم همواره می فرمود چیزی بیشتر از گناه قلب را فاسد نکند، قلب مرتکب گناهی می شود و بر آن اصرار می ورزد تا بالایش به پائین می گراید (سرنگون و وارونه می شود) و سخن حق و موعظه در آن نمی گنجد و تاثیر نمی کند». امیرمؤمنان علی(ع) نیز فرمودند: «دردی دردناکتر از گناه برای دل نیست».
در این آیات و روایات گناهان که از جمله رذایل اخلاقی به شمار می آیند، به عنوان عاملی برای بیماری دل و جان انسان شمرده شده اند، آن هم بیماری ای که دردناکترین درد برای انسان معرفی شده است.