به گزارش خیمه مگ،از دیدگاه امام خمینی (ره) فرهنگ، اساس سعادت یا شقاوت یک ملت است و رستگاری هر جامعه از راه اصلاح و احیای فرهنگی امکان پذیر است. از نگاه امام، فرهنگ دارای دو ساحت اصلی است. نخست بُعد فردی فرهنگ که با انسان و سعادت او ارتباط دارد و دیگری بُعد اجتماعی فرهنگ که در عرصه حیات اجتماعی انسان ها حضور دارد.
به هر روی با این نگاه، فرهنگ موضوعی است ویژه انسان و ارتباطی وثیق با هدایت و تربیت او دارد. از نگاه ایشان فرهنگ سازنده و پیشرو در حوزه های فردی و اجتماعی سبب هدایت انسان ها و جامعه و تربیت الهی هر دو خواهد شد.
ایشان با توجه به هر دو بُعد فردی و اجتماعی فرهنگ، تأثیراتی عمیق بر هر دو ساحت فرهنگ اسلامی ایرانی گذاشته اند، ایشان در بُعد فردی مسائل فرهنگی سال ها به خودسازی و تربیت خویش و دیگران پرداختند و در قالب سلوک اخلاقی و عرفان عملی اسلام نمونه ای از انسان تربیت یافته الهی را به جهان امروز معرفی نمودند. جوانان بسیاری نیز در این نظام تربیتی که امام احیاگر آن بودند رشد یافتند و سیر الی الله خویش را با مراد خود پیمودند و به عناصر اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شدند.
در ابعاد اجتماعی نیز تئوری اصلاح فرهنگی امام در قالب انقلاب اسلامی معرفی و تبیین شده است. از نگاه امام، فرهنگ مطلوب یک جامعه باید حاوی سه ویژگی زیر باشد:
1 ـ دارای یک نظام تربیتی برای رشد و تعالی انسان باشد.
2 ـ فعال، پیشرو و روزآمد باشد و هیچ گاه دچار تحجر، انفعال و غرب زدگی نشود.
3 ـ با محوریت فرهنگ خودی، تأمین کننده استقلال فرهنگی باشد.
در ادامه سعی خواهیم نمود مختصراً به تبیین این سه ویژگی از دیدگاه فرهنگی امام بپردازیم:
1 ـ امام خمینی (ره) معتقد است تربیت الهی انسان، اصل و اساس دعوت انبیا (ع) و ادیان بزرگ جهان است. همان گونه که حضرت مسیح (ع) برای تربیت، عروج و رشد انسان مبعوث شد، پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز وظیفه تربیت و هدایت انسان ها را بر عهده داشت. بنا بر این اساس فرهنگ دینی بر هدایت و تربیت انسان به سوی خداوند متعال شکل گرفته است. از نگاه امام، اصلی ترین و اولی ترین نقش و وظیفه فرهنگ، تربیت انسان صالح است. ایشان در انتقاد از غرب و حکومت پیشین ایران در نادیده گرفتن این ضرورت فرهنگی می فرمایند: آنها فرهنگ ما را آن طور درست کرده اند که نگذاشتند انسان در آن تربیت پیدا کند. اینها نگذاشتند که جوانان ما رشد پیدا کنند. اینها در فرهنگ ما رخنه کردند و فرهنگ ما را به روزی انداختند که انسان نتواند در آن رشد پیدا کند. (1)
ایشان اصل رشد و هدایت انسان به سوی خداوند متعال را نیز به عنوان اولین وظیفه دولت موقت ایران در سال 1358 (1979میلادی) معرفی کردند و فرمودند: باید در این سال جدید عنایت زیادی شود؛ اول به فرهنگ که این خیلی مهم است. این فرهنگ باید متحول شود، فرهنگ استعماری، فرهنگ استقلالی شود. باید معلمان ما متناسب با فرهنگ ما انتخاب شوند و جوانان ما را به گونه ای صحیح تربیت کنند یعنی جوانان ما تربیت انگلی پیدا نکنند. چنانچه تا به حال این گونه بوده که آنها را غربی بار آورده اند. این مسئله در فرهنگ ما مطلب بسیار مهمی است. بالأخره فرهنگ ما باید متحول شود. (2)
امام در تبیین عدم توجه به این مسئله مهم خصوصاً در دانشگاه هامی فرمایند: ما بیش از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد انسانی ندارد. تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است. (3)
2 ـ بر اساس دیدگاه امام، فرهنگ باید روزآمد و پیشرو باشد و در عرصه توسعه فرهنگی جامعه نقشی فعال و پویا داشته باشد. در دیدگاه امام، آلوده شدن فرهنگ به تحجر و واپسگرایی نیز از آسیب های بزرگ فرهنگ است. لذا امام در اولین روزهای انقلاب در پاسخ به عده ای از متحجرین و در پاسخ به شایعاتی مبنی بر تحریم سینما از سوی مراجع دینی فرمودند: ما کی با تجدد مخالفت کرده ایم؟ سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت مردم و تربیت آنها باشد. ما با فساد مخالفیم نه با سینما.(4)
پویایی و سرزندگی فرهنگ از نگاه امام، یکی از ویژگی های اصلی فرهنگ است. به اعتقاد امام، فرهنگ مشرق زمین این توانایی را دارد که بدون تأثیر از سایر فرهنگ ها نقشی فعال و پویا ارائه نماید. ایشان در وصیتنامه خویش در فرازی به نقشه دامنه دار استعمار غرب برای رخوت و رکود فرهنگی جوانان به وسیله مظاهر فساد اشاره می نمایند و آن را مغایر پویایی فرهنگی مشرق و بخصوص ایران می دانند. از نگاه امام، الگوی خودباوری شرق یکی از راه های پویایی و سرزندگی فرهنگ شرقی است و به همین جهت در وصیتنامه خویش خطاب به جوانان ایرانی می فرمایند: و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد، اگر خودی خود را بیابد. (5)
3 ـ از نگاه امام خمینی (ره)، فرهنگ خودی هر جامعه مناسب ترین فرهنگ برای رشد و بالندگی آن جامعه است و تلاش در جهت هرچه پربارتر کردن این فرهنگ موجب استقلال فرهنگی خواهد شد. در ادبیات امام، فرهنگ غرب، ویرانگر فرهنگ شرقی است ولی با این وجود امام بر اخذ وجوه مثبت فرهنگ غربی تکیه دارد. خودباوری فرهنگی در اندیشه امام یک اصل اساسی است.
امام معتقد است غرب در پی استیلای فرهنگی خویش بر شرق است و این استیلا، نظم فرهنگی جامعه شرقی را برهم خواهد زد. ایشان در پیام تاریخی خویش به گورباچف به این نکته اشاره کرده و
می فرمایند: شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. (6)
غرب ستیزی منطقی امام، همواره بر جهت خاص حفظ و کسب استقلال فرهنگی استوار بوده است. از نگاه امام، غرب ستیزی فرهنگی در کنار تحول فرهنگی در چارچوب فرهنگ شرقی باید به استقلال فرهنگی بینجامد. چنانکه فرمودند: بالاخره باید فرهنگ، متحول شود به یک فرهنگ سالم و یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی.
از نگاه امام خمینی (ره) باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام نیز در پی تجدید حیات معنوی و فرهنگی انسان و جامعه بوده و هست. این شیوه اصلاح فرهنگی امام، الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود.(7)
دیدگاه امام خامنه ای
مسألهی فرهنگ در یک جامعه یک مسألهی حیاتی است. فرهنگ به معنای یک چیز زیاد و تجملاتی برای جامعه نیست؛ فرهنگ، اساس است. اگر فرهنگ در یک جامعه، به معنای درست کلمه، فرهنگ صحیح باشد با هر تلقی که انسان از فرهنگ صحیح دارد؛ طبعاً به نظر ما فرهنگ صحیح، آن فرهنگی است که با مبانی اسلامی و منطق و عقل و خرد، همسان و همگام باشد، آن جامعه به سمت اصلاح وهمچنین رشد اقتصادی و رفاه و آزادی و این چیزها هم حرکت خواهد کرد؛ یعنی این فرهنگ خوب، زمینه خواهد شد که جامعه، ثروتمند هم بشود، عالم هم بشود، از لحاظ سیاسی هم قدرت پیدا کند، از لحاظ آزادی و آزادمنشی هم به آرزوها و اهداف خودش برسد(8).
اگر فرهنگ یک کشور، فرهنگ منحطی بود، اگر رشد اقتصادی هم پیدا کند، به ضررش تمام خواهد شد؛ اگر رفاه هم پیدا کند، رفاه او را به فساد خواهد کشاند؛ چنانچه آزادی و دموکراسی و حق رأی و اینها هم داشته باشد، موجب هرج و مرج و موجب فساد و تباهی او خواهد شد؛ یعنی فرهنگ؛ ذهنیت و عقلیت جامعه، و بقیهی امور؛ بقیهی بخشهای بشرند. پیداست که عقل و ذهن انسان، راهنما و جهت بخش و تعیین کننده است.
اگر جامعه ای ثروتمند هم باشد، اما عقل درستی نداشته باشد، این ثروت را به باد خواهد داد، یا در جای بدی مصرف خواهد کرد. فرهنگ، به جای عقلیت یک جامعه است؛ لذاست که هرچه بر روی فرهنگ سرمایه گذاری بشود، زیاد نیست. خوب، حالا من از این حرف که مورد قبول و تصدیق همه است، می خواهم استنتاجی بکنم؛ و آن این که به این معنا، مدیریت فرهنگی در جامعه، امری لازم و البته ممکن است(9).
ما نمیخواهیم با نگاه افراطی به مقولهی فرهنگ نگاه کنیم؛ بایستی نگاه معقول اسلامی را ملاک قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطی که معارف و الگوهای اسلامی به ما نشان میدهد، تنظیم کرد. برخورد افراطی، از دو سو امکان پذیر است و تصور میشود: یکی از این طرف که ما مقولهی فرهنگ را مقوله ای غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم؛ مقوله ای رها و خود رو که نباید سربه سرش گذاشت و وارد آن شد و با این منطق که با فرهنگ مردم نمیشود کاری کرد؛ نمیشود الگوهای فرهنگی را به مردم داد؛ نمیشود مردم را در زمینه ی مسائل فرهنگی پیش برد، مقولهی فرهنگ عمومی مردم و رشد فرهنگی آنها را رها کرد، که متأسفانه این تفکر در جاهایی هست و عده یی طرفدار رها کردن و بی اعتنایی و بی نظراتی در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستی نیست و افراطی است. در مقابل آن، تفکر افراطی دیگری وجود دارد که آن سختگیری خشن و نظارت کنترل آمیز بسیار دقیق-چه در زمینه ی فرهنگ عمومی، چه حتی در زمینه ی مسائل و اخلاق شخصی؛ قالب گیری کردن و قالب ها را تحمیل کردن- است. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه میشود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه میشود آن طور سختگیری های غلطی را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار دارد(10).
فرهنگ به عنوان شکلدهندهی به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. حرکت جامعه براساس فرهنگ آن جامعه است. اندیشیدن و تصمیم گیری جامعه بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آنها حاکم است. دولت و دستگاه حکومت نمیتواند از این واقعیت به این اهمیت، خود را کنار نگهدارد. وقتی مردم در خانواده و ازدواج و کسب و لباس پوشیدن و حرف زدن و تعامل اجتماعی شان در واقع دارند. با یک فرهنگ حرکت میکنند-بنده پیش از انقلاب در سخنرانی هایم مثال میزدم و می گفتم فرهنگ مثل توری است که ماهیها بدون این که خودشان بدانند، در داخل این تور دارند حرکت میکنند و به سمتی هدایت میشوند-دولت و مجموعه حکومت نمیتواند خود را از این موضوع برکنار بدارد و بگوید بالاخره فرهنگی وجود دارد و مردم به چیزی فکر میکنند؛ نه، ما مسئولیت داریم این فرهنگ را بشناسیم؛ اگر ناصواب است، آن را تصحیح کنیم؛ اگر ضعیف است، آن را تقویت کنیم؛ اگر در آن نفوذی هست- مانند مثالهایی که ایشان در باب اینترنت زدند- دست نفوذی را قطع کنیم. بنابراین فرهنگ به عنوان شکلدهندهی به ذهن و رفتار عمومی جامعه هم یکی از میدانهای اساسی است.
من در این خصوص چند مثال یادداشت کرده ام. در داخل کشور، چیزهایی که در فرهنگ عمومی ما ضعیف است، یا جایش کم است، یا – به قول آقایان- احتیاج به دوز بالاتری دارد، کدام است؟ یکی از آنها انضباط است. جامعه ی ما به انضباط، نهایت نیاز را دارد. دیگری، اعتماد به نفس ملی و اعتزار ملی است؛ یعنی احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. به قول سهراب سپهری، «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست»؛ این افتخار است. یا درجایی دیگر میگوید:«من مسلمانم،». اعتزاز به ایرانی بودن؛ ما به این نیاز داریم. البته این با ملی گرایی ناقص- همان ناسیونالیسم منفی مطرودی که ما همیشه آن را رد میکردیم- نباید اشتباه شود؛این ناسیونالیسم مثبت است؛این ملی گرایی به معنای خوب قضیه است؛ ما به این احتیاج داریم.
مورد بعدی، قانون پذیری است؛ به هم تنه نزدن، از هم جلو نیفتادن، حق همدیگر را برنداشتن، توی جیب همدیگر دست نکردن؛ اینها قانون است و ما در جامعه اینها را لازم داریم. موضوع دیگر، غیرت ملی است. اگر ببینیم کسی دارد به نحوی از انحاء به مرزهای فرهنگی یا دینی یا جغرافیایی یا ملی ما تعرض میکند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود. کسانی که از دین و انگیزههای دینی تهیدستند، با همین غیرت ملی توانسته اند کشور و هویت فرهنگی و استقلال و ماندن خود را حفظ کنند. فرض بفرمایید که یک نفر نظامی یا سیاسی در کشوری پیدا میشود و پرچمش را فرود می آورد و به بیگانه اجازه میدهد تا به خیابان پایتختش- مثلاً پاریس- بیاید؛ اصلاً اسم او جزء اسم های بدنام دنیا ثبت میشود. شاه سلطان حسین اجازه میدهد بیگانه ها داخل اصفهان بیایند، این اصلاً زدودنی نیست. شما الان در ذهن خود امیر تیمور شاه را با شاه سلطان حسین مقایسه کنید، ببینید برای کدامیک از آنها در دل شما احترام بیشتری وجود ارد؟ امیر تیمور کسی است که از جای دوری آمده- شاید هم بشود اصلاً او را بیگانه به حساب آورد- و آن همه قتل و غارت کرده؛ اما به این کشور عزتی داده و در عین حال دل انسان با او صافتر است تا با شاه سلطان حسین. غیرت ملی چنین حالتی دارد؛ ما این را در داخل کشورمان لازم داریم. البته من نمیخواهم وارد این مقوله بشوم که دارد با اینها مبارزه میشود و ما باید از این اصالت ها و پایه های اسای حیات اجتماعی در داخل کشور خودمان دفاع کنیم؛ اما بالاخره اینها جزء فرهنگ عمومی است. مقولهی بعدی، تدین و دین باوری است؛ دین باوری با همان معنای عام خودش. من این جا به نظرم به دانشجویان هم این نکته را گفتم که هر کس شب بیست و یکم قرآن سرش گرفت و «بک یا الله» گفت، از نظر من او همان دانشجویی است که من می گویم متدین و خدایی و مسلمان و حزب اللهی است؛ کاری ندارم از کدام حزب و جناح و تشکیلات است. ما باید همه را به این طرف بکشانیم که شب بیست و یکم ماه رمضان احساس کند دلش به سمت مسجد و قرآن می کشد؛ این حالت برای کشور ما خیلی لازم است .
موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگی، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره- رشوه بگیریم، نگیریم، با رشوه گیر چه کار کنیم، کار مردم را چگونه راه بیندازیم- و فرهنگ لباس است. وقتی بنده خودم در این شورا بودم، شورا وزیر محترم آن وقت را- که جنای آقای خاتمی بودند- موظف کرد تا الگوی لباس بیاورد. ایشان رفتند زحماتی کشیدند، اما به جایی نرسید. من نمی گویم آقایان حتماً کت و شلوار را بکَنند و همان لباسهای پیشنهادی را بپوشند؛ اما بگذارید ما لباسی داشته باشیم که بگوییم ایرانی است؛ در موزه ها آن را نگه داریم و مال زمان هخامنشیان و ساسانیان و سلجوقیان هم نباشد؛ باب امروز باشد.
بنده با مُد خیلی موافقم؛ جزو آدمهایی هستم که به مُد گرایش دارم، اما مُدی که از داخل جوشیده باشد- چون مُد یعنی ابتکار و نوآوری- نه چیزی که از بیرون بیاید. مُد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما همه اش دارد از بیرون میآید. باید برای همین کلمه ی مُد، آقای حدادعادل فکری بکنند تا بنده هم که این قدر از استعمال کلمات دخیل بپردازم، مجبور نباشم آن را به کار ببرم.
الگوی مصرف وسایل زندگی مهم است؛ فرش و پرده و چراغمان چه طوری باشد؛ اینها را نمیشود ندیده گرفت. اگر کسی توی بحر این کارها برود، می بیند چقدر سرمایه و فکر و همت و هنر دارد صرف اینها میشود که گاهی بسیاری از آنها بیهوده است. بالاخره جایی باید موضع خود را درباره ی اینها معین کند؛ حتی اگر آنها بیهوده است. بالاخره جایی باید موضع خود را درباره ی اینها معین کند؛ حتی اگر بگوید من الان وقت ندارم و الویتم تعیین لباس ملی نیست. خیلی خوب، معلوم بشود که ما تا پنج سال یا ده سال این اولویت را نداریم و میخواهیم آن را کنار بگذاریم؛ لیکن بالاخره این انبار مجموعهی فرهنگی صاحبی داشته باشم. این هم فرهنگ در عرصه ی دوم است(11) به هر جهت، بهترین راه برای اصلاح یک جامعه سبک زندگی مردم، تدوین و فرهنگسازی سبک زندگی اسلامی ایرانی است. مقام معظم رهبری امام خامنه ای در خصوص سبک زندگی در بین جوانان استان خراسان شمالی(23/7/91) فرمودند: باید آسیبشناسی کنیم چرا در بخش سبک زندگی پیشرفت نکردیم. در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب شناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بنابراین باید آسیبشناسى کنیم؛ یعنى توجه به آسیبهائى که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمامشده فرض کنیم؛ فهرستى مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعى در جامعهى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت کردهاند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»، یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا». یعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم باید دستهجمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا». چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگىمان رعایتهاى لازم را نمیکنیم؟ چرا صلهى رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینهى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفتوآمد در خیابان، یکى از مسائل ماست؛ مسئلهى کوچکى هم نیست، مسئلهى اساسى است. آپارتماننشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعهى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهى بخشهاى زندگى، داخل در این مقولهى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئلهى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟
آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضىها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟ در محیط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانونگریزى – که یک بیمارى خطرناکى است – در برخى از مردم چیست؟ وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکمکارى در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایدههاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟
چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرفگرائى رواج دارد؟ آیا مصرفگرائى افتخار است؟ مصرفگرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مىآوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست. چه کنیم که ریشهى ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر – حق زن، حق شوهر – حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعهى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگىاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعىاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگىاش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکىاش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعهى ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهى ما در آیندهى نه چندان دورى، جامعهى پیر خواهد شد؛ این چهرهى جوانى که امروز جامعهى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانههاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعهى ما نفوذ کرده است؟ تجملگرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت دربارهى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.