به گزارش خیمه مگ،در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «فوریت یا عدم فوریت در قضای نمازهای واجب» را منتشر می کند.
مسئله قضای صلاة از مسایل مهمه است که بعضی از فقها در آن رساله ای تألیف کرده اند (مثل رسالة المواسعه والمضایقه/ سیدبن طاووس) و آن مسئله این است که آیا شخصی که قضای صلوات بر گردن او هست، وقتی بخواهد این ها را قضا کند، آیا وجوب قضا فوری است یا فوری نیست و شخص می تواند قضا را تأخیر بیندازد تا وقتی که اطمینان دارد می تواند این صلوات را قضا کند؟
مشهور بین متقدمین از اصحاب ما این بود که وجوب القضا، فوری است. [ر.ک. الحدایق الناظرة/6/336] بدان جهت، اگر وقتی صلاة ادائیه داخل شد و انسان متذکر شد که قضا برگردنش هست، باید صلاة قضا را اتیان کند، تا وقتی که احتمال می دهد وقت الحاضره مضیق بشود، آن وقت، قضا را رها می کند و ادائیه را اتیان می کند.
بعضی از فقهای عظام قدس الله اسرارهم [مرحوم ابن ادریس/السرائر/1/372] غیر از وجوب فوریت، امر آخری را هم ملتزم شده اند و آن این است که کما این که در صلاة عصر شرط است که بعداز ظهر خوانده بشود و صلاة عشا بعداز صلاة مغرب خوانده بشود، ظاهر کلمات بعضی این است، کسی که قضا دارد، شرط صحت حاضره و صلاة ادائیه، اتیان به قضا است. اگر آن صلاة قضا را که بر گردنش است، اتیان کرد بعد وقت مضیق شد یا قضایی در گردنش نماند، حاضره را باید اتیان کند، از متأخرین مثل صاحب الحدائق (ره) اصرار دارد وجوب قضای صلوات، فوری است. [الحدائق الناظره/ 6/338] اما از قدما، صدوق [المقنع/107] و والدش [مجموعه فتاوی ابن بابویه/59] قدس سرهما مخالف با فوریت هستند. ایشان ملتزم شده اند که وجوب صلاة قضا فوری نیست.
عمده از متأخرین به مواسعه ملتزم شده اند، که قضا، وجوب فوری نیست، [ر.ک. جواهرالکلام/13/33] شخص می تواند صلاة ادائیه را اتیان کند. ولو این که قضا در عهده اش باشد، اگر ادائیه را اتیان کرد محذوری ندارد. یکی از این بزرگواران صاحب عروه است، می فرماید: جایز است کسی که بر او قضای صلوات است، قضا را ترک کند و ادائیه را در اول وقت اتیان کند. این معنا جایز است، ولکن افضل این است که تعجیل بر قضا بکند و اگر وقت حاضره وسیع است، قضا را مقدم کند.
کسی که فهم فقهی داشته باشد، از این فتوا مدرک را می خواند. البته گفته اند: تعجیل در قضا، افضل است، یعنی مستحب است. این مطلب دلیل می خواهد. عقل راهی ندارد، پس معلوم می شود روایاتی که امر به اتیان قضا قبل از ادا کرده اند حمل بر استحباب شده اند.
بعضی در مسئله تفصیل داده و گفته اند: اگر صلاة قضا، قضای امروز باشد مثلاً شخصی صلاة صبحش را نخوانده است، مراد از روز بیست وچهار ساعت است، یا مثلاً مغرب را یا صلاة ظهر و عصر را نخوانده، قضای امروز است، اگر این باشد باید مقدماً علی الفریضه اتیان کند. در صورتی که وقت فریضه موسع است باید قضا را اتیان کند؛ و اما اگر قضا از ایام سابقه است، لازم نیست آن ها را بالفور و قبل از فریضه اتیان کند، این وجوبی ندارد. این، قول بعضی از فقهای ما همچون علامه حلی (ره) است که در جمله ای از کتبش این را اختیار کرده است. [مختلف الشیعه/3/60]
بعضی تفصیل دیگری در مقام داده و گفته اند: اگر آن قضا فائته یک نماز باشد آن را باید قبل از ادائیه حاضره اتیان کند. فرقی نمی کند قضا از امروز یا از ایام سابقه باشد. اما اگر بیشتر از یک صلاة شد، اتیانش فوراً لازم نیست؛ می تواند تأخیر بیندازد و بعداً اتیان کند. این قول را محقق (ره) [شرایع الاسلام/1/111] و صاحب مدارک -کتاب مدارک، تحقیق شرایع است-اختیار کرده است، صاحب مدارک از فقهای ممتاز بود. [مدارک الاحکام/4/298]
* مدرک قول مشهور در فوریت یا عدم فوریت وجوب قضا
این اقوال، مدرک می خواهند، چون عقل راهی ندارد. اما در قول مشهور قدما ملتزم بر مضایقه می شدند، استدلال بر روایاتی شده است که گفته شده دلالت دارد بر این که این شخص باید آن ها را فوراً اتیان کند. یکی از آن روایات صحیحه زراره است. صحیحه زرارة (وسایل الشیعة/4/290/ح1) را تا آن مقداری که در مقام دخیل است، نقل می کنیم «محمدبن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه و عن محمدبن اسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعاً»، علی بن ابراهیم عن ابیه یک سند، و محمدبن اسماعیل عن الفضل بن شاذان دو سند، به دو سند نقل می کند از «حمادبن عیسی، عن حریز عن زرارة عن ابی جعفر علیه السلام قال: اذا نسیت صلاة أو صلتها بغیر وضوء» یا بدون وضو خواندی، معلوم می شود که عدم طهارت ولو غفلة باشد مبطل است «و کان علیک قضاء صلوات» بر گردن تو هم صلوات قضا بود «فابدأ باولهن» به اولی آن ها شروع کن «فاذن لها و أقم» برای آن صلاة اولی که فوت شده است، اذان و اقامه بگو، «ثم صلها» سپس آن صلاة را بعداز اذان و اقامه بخوان «ثم صل ما بعدها باقامة اقامه» صلوات بعدی را که قضا می کنی، اذان نمی خواهد، برای هر یک، یک اقامه بگو. این جهت مربوط به وجوب الفور نیست.
* اعتبار ترتیب در اتیان نماز قضا
«فابدأ باولهن» به اول آن ها شروع کن بعضی از آن هایی که قائل به فوریت هستند، استدلال کرده اند که ترتیب هم معتبر است، به همان ترتیبی که فوت شده است. مثلاً اگر اول مغرب بوده اول باید آن را بخواند. فقها برای این که این ترتیب حاصل بشود، کیفیتی به انحاء مختلف گفته اند. شهید ثانی در شرح لمعه [الروضة البهیه (2جلدی) /1/106] متعرض شده است، و کیفیتش را بیان کرده است. که چطور صلوات دوریه را اتیان می کند. که علی کل تقدیر ترتیب حاصل بشود. بعضی روی این استظهار، شرطیّت را از «فابدأ باولهن» این طور معنا کرده اند.
* عدم اعتبار ترتیب در اتیان نماز قضا نزد جماعتی از فقها
در مقابل جماعتی هستند [موسوعه الامام الخویی /16/135] که می گویند: رعایت ترتیب در قضایی که ادائیه اش آن ترتیب را داشته باشد لازم است. مثل این که از یک روز ظهر و عصر و یا مغرب و عشا فوت شده است، باید اول، ظهر بعد عصر را، یا اول باید مغرب را سپس عشا را قضا کرد. اگر اول عشا را عمداً و متعمداً قضا کرد، عشا باطل می شود؛ و اما اگر فرض بفرمایید سهوی باشد، خیال می کرد که فقط عشا فوت شده است. عشا را خواند، بعد یادش افتاد که مغرب هم نخوانده، عیب ندارد ترتیب، دیگر شرط نیست. حدیث «لاتعاد الصلاة الا من خمسة». [وسایل الشیعه/4/ 312/ح1] شرط را در حین عذر و غفلت تصحیح می کند.
اما اگر ظهر و عصر از دو روز قضا بشود، یک روز صلاة ظهر نخوانده، یک روز صلاة عصر نخوانده، اول عصر را قضا کند، سپس ظهر را قضا کند، عیبی ندارد. آن هایی که ملتزم شده اند بر این که اول باید قضا اتیان بشود، دو حرف دارند: یکی این روایات است که «فابدأ بأولهن»، یکی هم «اقض ما فات کما فات» [ر.ک. وسایل الشیعه/8/268/باب6] این تشبیه اقتضا می کند که هر طوری فوت شده باید همان گونه اتیان بشود.
ولکن هر دو ضعیف است. چرا؟ چون می گوید: «فابدأ باولهن» یعنی اول، نماز قضایی را که می خواهید شروع کنید برای آن اذان و اقامه بگو، نه اولهن در آن فوت بلکه اولهن در مقام قضا.
لذا در مانحن فیه این روایات دلالتی ندارد. و اما «اقض ما فات کما فات» راجع به قیودی است که در خود صلاة معتبره بود، قطع نظر از وقت چون فوت شده، دیگر وقت ملاحظه نمی شود. غیر از وقت هر چه که در او معتبر بود، باید آن ها در قضا هم ملاحظه بشود. بدان جهت باید ظهر را قبل از عصر خواند. اگر در حضر فوت شده در سفر بخواهد قضا کند، باید تمام قضا کند ولو مسافر است. معنایش این است نه این که آن طوری که فوت شده است، قطع نظر از این شرایط که مربوط به خود صلاة نبود، آن طور باید قضا بشود، در مانحن فیه به او دلالتی ندارد که صبح و مغرب و عشا را هم نخوانده بود آن ربطی به فوت این صلاة ندارد.
سابقاً گفتیم که اوامر اضطراریه مانند با تیمم و یا نشسته خواندن مختص به حال اضطرار است و در حال اختیار که می خواهد قضا بخواند باید با وضو یا ایستاده انجام دهد. روی این حساب باید آن قیود اختیاریه را اتیان کند. اما قیودی مثل قصر و تمام، مال اختیار و اضطرار نبود، این نسبت به صدر روایت. در صدر روایت تمسک به مواسعه و مضایقه نمی کنیم. این کیفیت قضا را بیان می کند و در مقام این است که قضا را موسعا اتیان کنید یا در اول وقت اتیان کنید، با این صدر کاری نداریم.
* دلالت صحیحه زراره بر وجوب فوری نماز قضا
بعد در ادامه صحیحه زراره [وسایل الشیعه /4/290/ح1] می فرماید: «قال: و قال أبوجعفر علیه السلام : و ان کنت قد صلیت الظهر» نماز ظهر را خوانده بودی «و قد فاتتک الغداة» و نماز صبحت فوت شده بود، «فذکرتها» پس صلاة صبح را که نخوانده بودی یادت افتاد «فصل الغداة ای ساعة ذکرتها» پس هر وقت یادت افتاد، باید بخوانی! این یکی از ادله کسانی است که قائل به وجوب فوری هستند. مثل صاحب حدایق و دیگران می گویند: انسان هر وقت یادش افتاد، باید قضا را اتیان کند «ولو بعدالعصر» ولو بعداز صلاة عصر یادت بیفتد «و متی ما ذکرت صلاةً فاتتک» هر وقتی که صلاتی یادت افتاد که از تو فوت شده است «صلیتها» تو آن صلاة را اتیان می کنی «و قال اذا نسیت الظهر حتی صلیت العصر» این بیانگر همان است که ترتیب عندالذکر معتبر است، این جهت روایت را سابقاً خوانده بودیم؛ و نیز مسئله عدول را بیان می کند که مثلاً در صلاة عصر فهمید که ظهر را نخوانده «حتی صلیت العصر فذکرتها و انت فی الصلاة او بعد فراغک فانوها الاولی» صلاة ظهر را نیت کن «ثم صل العصر فانما هی» این عدول بعداز تمام را هم شامل می شود، در این صحیحه بود که مشهور عمل نکرده اند [ریاض المسایل/4/194] «فانما هی اربع مکان اربع، و ان ذکرت انک لم تُصَلِّ الأُولی و انت فی صلاة العصر» تو در صلاة عصر بودی یادت افتاد «و قد صلیت منها رکعتین فانوهاالاولی» که عدول کن «ثم صل الرکعتین الباقیتین» به عنوان صلاة ظهر «و قم فصل العصر، و ان کنت قد ذکرت انک لم تصل العصر حتی دخل وقت المغرب» صلاة مغرب شد «و لم تخف فوتها» نترسی که صلاة مغرب فوت شود «فصل العصر ثم صل المغرب» صلاة عصر را بخوان، بعد مغرب را بخوان! بعد در ادامه می گوید: «فإن کنت قد صلیت المغرب فقم فصل العصر» صلاة عصر را بخوان «و ان کنت قد صلیت من المغرب رکعتین» اگر دو رکعت از نماز مغرب را خواندی و صلاة عصر یادت آمد عدول کن به عصر و اگر در رکعت دوم یا سوم عشا بودی مغرب یادت افتاد به مغرب عدول کن.
باز در ذیلش دارد که «.... فان کنت قد نسیت العشاءَ الآخر حتی صلیت الفجر فصل العشاءَ الآخره» را بخواند، بعداز صلاة صبح آمده «و ان کنت ذکرتها و انت فی الرکعة الاولی أو فی الثانیة من الغداة» در این صورت اگر بودی «فانوها العشاء». گفته اند این صحیحه دلالت می کند، بر این که قضای صلوات بعداز این که واجب شد، اخباری که می گوید: «فانوها» عدول کن، ظاهر این ها لزوم است. [مفتاح الکرامة/5/166] «فانوها» عدول کن، ظاهرش لزوم و امر است که ظاهرش در وجوب است. وقتی که لزوم شد عدول واجب می شود و قبل از صلاة هم اگر یادش بیاید، به طریق اولی باید آن قضا را اتیان کند دیگر تمام می شود.
یکی هم روایاتی است مثل صحیحه زراره [وسایل الشیعه/4/285/ح6] که در آن ها وارد شده که کسی که صلاة قضا بر گردنش است، اگر یادش بیفتد باید بخواند. چرا؟ «فأن الله عزوجل یقول: و اقم الصلاة لذکری» (طه/14) یعنی کأن هر وقت یادت افتاد متذکر شدی، باید این صلاة را بخوانی.
نکته: ـ صحیحه زراره طویله است ـ مشتمل بر فقراتی است که ما ملتزم به آن ها نیستیم. این ها مبنی بر حکایت عامه است که صلاة صبح رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قضا شده بود!! این منافات ندارد که بعض روایت مشتمل بر چیزی از تقیه باشد، اما آن جمله ای که دلیل نداریم بر خلاف او آن را اخذ می کنیم.
* دلالت معتبره زراره بر وجوب فوری نماز قضا
و هکذا در معتبره زرارة (وسایل الشیعة/4/287/ح2) دارد بر این که «و عنه» یعنی محمدبن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید «عن القاسم بن عروة» که گفتیم معتبره است، «عن عبیدبن زرارة، عن أبیه، عن ابی جعفر علیه السلام قال: اذا فاتتک صلاة فذکرتها فی وقت أخری» در وقت صلاة دیگر متذکر شدی «فان کنت تعلم أنک اذا صلیت التی فاتتک» اگر بدانی که اگر نماز قضا را بخوانی «کنت من الأخری فی وقت» صلاة مغرب هنوز وقت دارد «فابدأ بالتی فاتتک فان الله عزوجل یقول: «أقم الصلاة لذکری» (طه/14) و ان کنت تعلم انک اذا صلیت التی فاتتک التی بعدها» یعنی صلاة مغرب فوت می شود «فابدأ بالتی انت فی وقتها و اقض الاخری» بعد او را قضا کن.
صاحب حدایق [الحدایق الناظرة/6/340] از آن اشخاصی است که مُصر بر مسلک مضایقه است، ایشان بعداز این که این دو روایت صحیحه و معتبره زراره را نقل کرده است، فرموده است: کسی که به این دو روایت توجه کند، می فهمد آیه ای که دارد «أقم الصلاة لذکری» ناظر به صلاة فائته است، و این که مفسرین برای «أقم الصلاة لذکری» معانی مختلف گفته اند: فرموده: این تفاسیر، همه اش تخمین است. کلام این است «أقم الصلاة لدلوک الشمس إلى غسق اللیل» چطور لدلوک الشمس در وقت است، کأن «أقم الصلاة لذکری» وقتی که انسان یادش افتاد وقت صلاة می شود. اما «اقم الصلاة لذکری» است نه لذکرها یعنی ذکر صلاة نیست، بلکه «أقم الصلاة لذکری» است. معنایش این است ـ به حسب فهم قاصر ما ـ انسان دو حال دارد: یک وقت این است که می خواهد با خدایش تکلم کند، و یک وقت این است که می خواهد کلمات خداوند متعال را بشنود. دومی قرائت قرآن می شود، و اولی صلاة می شود «أقم الصلاة لذکری» یعنی ای عبد من! وقتی که من یادت افتادم نماز بخوان. این نماز، اهمیتش بیشتر است «اول ما یُحاسَبُ به االعبد یوم القیامة الصلاة». نه این که مراد ذکر فائته است که ایشان می گوید.
عمده کسانی که ملتزم به مضایقه شده اند دو حرف دارند یکی اخبار وجوب العدول که ظاهرش وجوب العدول است، این اگر مضایقه نبود وجهی نبود که عدول واجب بشود. می توانست نماز را تمام کند و بعد آن را بخواند. یکی هم چند صحیحه است که وارد شده است «أقم الصلاة لذکری» وقتی که من به یادت افتادم، یا صلاة فائته به یادت افتاد، آن را اقامه کن! و ظاهر هم وجوب است. ما هم قبول کردیم که ظاهرالامر وجوب است، ولو به صیغه افعل بشود. اگر ترخیص در ترک وارد نشود، ملتزم به وجوب می شویم.
* اقامه قرینه بر حمل امر در روایات بر غیر لزوم
مثل صاحب العروه و اکثرالمتأخرین بلکه غالب المتأخرین که ملتزم شده اند امر علی المواسعة است، مضایقه نیست، معلوم است که آن ها باید قرینه اقامه کنند، که این اوامر لزومی نیست. آن ها چطور قرینه است؟ گفته اند: قرینه داریم که این اوامر لزومی نیست.
یکی از آن قراین، روایت عبدالله بن مسکان [وسایل الشیعه/4/288/ح4] است «و عنه» یعنی محمدبن الحسن، باسناده عن الحسین بن سعید، «عن فضالة»بن ایوب «عن ابن مسکان عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ان نام رجل او نسی ان یصلی المغرب والعشا الآخرة فان استیقظ قبل الفجر قدر ما یصلیهما کلتیهما فلیصلهما» می گفتیم که در حال نوم و اضطرار، وقت صلاة مغرب و عشا تا طلوع فجر است «و ان خاف ان تفوته إحداهما» این ها ادا است «فلیبدأ بالعشاء» چون مغرب تمام شده است «فلیبدأ بالعشا الآخرة»، محل شاهد این جا است «و ان استیقظ بعدالفجر» یادش آمد که مغرب و عشا فوت شده است، «و ان استیقظ بعدالفجر فلیصل الصبح» صلاة فجر را که وقتش است بخواند «ثم المغرب ثم العشا الآخرة قبل طلوع الشمس» این هم قرینه است که وقت وسیع است. چون مفروض این است که بعداز طلوع فجر صلاة صبح می خواند. پس آن وقتی که شروع کرده است به صلاة الفجر، وقت وسیع بوده است، امام علیه السلام فرمود: نه، فجر بخواند، مغرب و عشا را تأخیر بیندازد.