باارزش ترین و مفیدترین و نجات بخش ترین عمل مومن ، عملى است که با هیچ هدفى جز به دست آوردن خشنودى حق انجام نگیرد و مایه ى آن جز رضاى خدا چیزى نباشد و مدح و مذمت مردم در انجام یا ترکش اثر نداشته باشد و از هر جهت خالص و بى غل و غش و پاک از همه ى شوائب براى خدا انجام گیرد .
مومن باید با به کارگیرى معرفت و بصیرتش و با به میدان آوردن اراده و همتش و با مواظبت کامل از رفتار و منشش پیوسته زبان قال و عملش به پیشگاه پروردگارش اعلام کند :
( اِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(1) .
بى تردید نمازم و همه ى عباداتم و حیات و مرگم فقط براى خدا ، پروردگار جهانیان است .
عبادت کننده باید این حقیقت را به خود تلقین کند که : کدام چرخ در آسمان ها و زمین به اراده ى مردم مى چرخد ، کدام فعل و انفعالات در عرصه ى هستى به خواست مردم انجام مى گیرد ، کدام موجود به اراده ى مردم به وجود مى آید و مى میرد ، کدام کلید از کلیدهاى بهشت و دوزخ به دست مردم است که من عبادت و کار خیرم را براى خوشایند آنان و جلب نظرشان انجام دهم ؟!
اخلاص ورزیدن در همه ى کارها بویژه عبادت و طاعات از آثار سودمند فراوانى برخوردار است از جمله : رساندن انسان به مقام قرب و سبب پذیرفته شدن اعمال و نجات از دوزخ و راه یافتن به بهشت و به خصوص باز شدن چشمه هاى حکمت از قلب و جارى شدنش بر زبان ، چنان که حضرت رضا (علیه السلام)از پدرانش از پیامبر اسلام روایت کرده است :
مَا اخلصَ عبدٌ للهِ عَزّ وَجلّ اربَعین صَباحاً الاّ جَرَت یَنابِیعَ الحِکمهِ من قَلبِهِ عَلى لِسانِه(2) .
بنده اى چهل روز نسبت به خدا اخلاص نورزید مگر این که چشمه هاى حکمت از قلبش بر زبانش جارى شد .
اسماعیل بن یسار مى گوید : از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم مى فرمود :
انّ رَبَّکُم لَرَحیمٌ ، یَشکُرُ القلِیلَ ; انّ العبدَ لَیُصلِّى الرکعتَیْنِ یُریدُ بِها وجهَ اللهِ فَیُدخِلهُ اللهُ به الجَنّهَ(3) .
همانا پروردگارتان مهربان است ، عمل اندک را پاداش مى دهد ، عبد دو رکعت نماز به خاطر خشنودى خدا به جا مى آورد ، خدا به سبب آن او را وارد بهشت مى کند .
حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمود :
افضلُ العِبادَهِ الاخلاَص(4) .
برترین عبادت اخلاص است .
و نیز حضرت امام عسکرى (علیه السلام) فرمود :
لَو جَعلْتُ الدُّنیا کُلَّها لُقْمَهً وَاحِدهً ولَقَمْتُها من یَعبُدُ اللهَ خَالِصاً لَرَاَیْتُ انِى مُقَصِّرٌ فى حقِّهِ(5) .
اگر همه ى دنیا را یک لقمه کنم و آن را در دهان کسى که خدا را خالصانه عبادت مى کند بگذارم فکر مى کنم در حق او کوتاهى کرده ام !! »
حضرت صدیقه ى کبرى فاطمه ى زهرا (علیها السلام) مى فرماید :
مَن اصعَد الى اللهِ خالِصَ عِبادَتِه ، اهبَط اللهُ عزّ وجلّ الیه افضلَ مَصلَحَتِهِ(6) .
کسى که عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد ، خداى ( عز و جل ) برترین مایه ى شایستگى و صلاحیت او را به سوى او فرود آورد .
پیامبر در ضمن روایتى بسیار مفصل ، به معاذ بن جبل براى خالص شدنش سفارشاتى دارند که دانستنش بر همه ى مومنان واجب است . در بخشى از آن روایت به معاذ مى فرماید :
زبانت را از بدگویى به برادران دینى ات و قاریان قرآن قطع کن ، گناهانت را بر عهده ى خود گیر ، بر عهده ى برادران دینى ات بار مکن ، با زشت گویى از دیگران خود را از عیوب پاک مدار ، با پایین بردن برادرانت خود را بالا مبر ، با کارهایت ریا مکن ، با امور دنیایى و مادى آخرت نمایى نداشته باش ، در نشست و برخاستت فحش مده که به خاطر اخلاق بدت از تو بپرهیزند ، در حالى که کسى نزدت قرار دارد درِ گوشى با کسى حرف نزن ، بر مردم تکبّر نورز که همه ى خوبى هاى دنیا از تو قطع مى شود ، وحدت مردم را به پراکندگى نینداز که سگان دوزخ پاره پاره ات خواهند کرد . . . .
معاذ مى گوید به پیامبر خدا گفتم : چه کسى طاقت این خصلت ها را دارد ؟ فرمود : معاذ بر کسى که خدا بر او آسان گیرد آسان است(7) .
در هر صورت اخلاص در نیت و عمل چه در پنهان و چه در آشکار از توصیه هاى بسیار مهم حضرت حق به رسول باکرامت اسلام و به همه ى امت است .
هنگامى که انسان در زندگى اش نسبت به همه ى امور ، خدا را مورد نظر قرار دهد و هر کار پسندیده اى را بدون توجه به مردم و تنها براى طلب خشنودى خدا انجام دهد ، خورشید اخلاص از افق قلبش طلوع مى کند و این اخلاص به هر کارى که انجام مى دهد ، ارزشى فوق العاده مى بخشد و آن را به نقطه ى قبولى حق مى رساند و سبب ورود انسان به حیات طیّبه در دنیا و ورود به بهشت و رضوان الهى در آخرت مى گردد .
براى این که بدانیم آیا اخلاص در دل ما ظهور کرده است یا نه ، باید تعریف و ستایش و مذمت و سرزنش مردم را نسبت به کار مثبت خود ملاک و معیار قرار دهیم ، اگر از تعریف و ستایش مردم خوشحال شویم و از مذمت سرزنش آنان رنجیده خاطر گردیم هنوز به مقام اخلاص دست نیافته ایم ، و اگر ستایش و سرزنش مردم براى ما تفاوتى نداشته باشد و هر ستایش و سرزنشى نسبت به حال ما یکسان باشد به توفیق حق به نقطه ى اخلاص رسیده ایم .
امام صادق (علیه السلام)در این زمینه روایت بسیار جالب و کلامى حکیمانه به این مضمون دارند :
لاَ یصیرُ العَبدُ عَبداً خالِصاً للهِ عَزّ وَجلّ حتّى یَصیرَ المَدحُ وَالذمُّ عِندَه سَواءٌ ; لاَِنّ المَمدوحَ عِند اللهِ ( عَزّ وَجلّ ) لاَ یصیرُ مَذموماً بِذمِّهِم وَکَذلِکَ المذمومُ ، فَلاَ تَفرَحْ بِمدحِ احد ; فَانّه لاَ یزیدُ فِى منزِلَتِک عِندَ اللهِ ( عَزّ وَجلّ ) وَلاَ یُغنیکَ عَن المَحکومِ لَک وَالمَقدورِ عَلَیک(8) .
هیچ بنده اى به مقام اخلاص ، نسبت به بندگى خداى ( عزّ و جلّ ) نایل نمى شود مگر این که مدح و ستایش و مذمّت و سرزنش نزد او یکسان گردد ، زیرا انسانى که نزد خدا مورد ستایش است با مذمت مردم مذموم نمى شود و کسى که نزد خدا مذموم است با مدح مردم ممدوح نمى گردد ، هرگز به مدح مردم شادمان مشو ، زیرا مقام و منزلتت را نزد خدا نمى افزاید و آن حکم و مقدرى را که درباره ى تو لازم شده از تو برطرف نمى کند .
مخلصین آن چهره هاى برجسته اى هستند که با معرفت کامل راه زندگى را طى مى کند و با مقید کردن هوا و شهوت به قیود الهى و ملکوتى عمر خود را با عمل کردن به دستورات و فرمان هاى حق مى گذرانند و دیگران را هم با نفس پاک و دم الهى خود به حقایق دعوت مى کنند .
از پیام سلیمان به ملکه ى سبا استفاده مى شود که آن حضرت بر اساس اخلاص و مقام نبوت خود ، به ملکه ى سبا اعلام مى کند که هم اکنون برخیز و بیا ، من پیامبرم و کارى جز عمل به فرمان هاى حق و سر نهادن به پیشگاه ربّ و دعوت به سوى خدا ندارم ، من عامل مقیّد کردن هوا و شهوت به قیود الهیه ام نه شهوت پرست . اگر شهوتى دارم بر آن چیره ام نه این که اسیر شهوت زیبارویان باشم ، ریشه ى وجودى ام مانند ابراهیم خلیل و دیگر پیامبران بت شکنى است .
اگر روزى گذر ما به بتکده افتد ، نه تنها به بت سجده نمى کنیم بلکه بت در آن معبد پیش پاى ما به سجده مى افتد . آرى ، چنین است آن چهره ى برجسته ى اخلاص و عمل ، محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و آن برده ى هوا و شهوت ، ابوجهل ، هر دو گام به بتخانه گذاشتند ولى تفاوت زیادى است میان آن دو گام !
پیامبر اسلام قدم در بتخانه گذاشت و بت ها همگى در برابرش روى زمین افتادند ، در حالى که ابوجهل از اعماق جانش براى سجده ى بر بت ها سر به زمین سایید .
این جهان که نام دیگرش شهوت سراست بتخانه اى است که آشیانه ى هر دو گروه متضاد پیامبران و کفّار است ، با این تفاوت که شهوت ، برده ى پاکان اولاد آدم است ، چنان که آتش طلا را نمى سوزاند تا تبدیل به خاکسترش کند هم چنان شهوت نمى تواند پاکان اولاد آدم را بسوزاند و تباهشان سازد(9) .
دشمنان خدا و پیامبر و مخالفان حق و حقیقت هنگامى که از متوقف کردن دعوت رسول اسلام مایوس شدند ، تصمیم گرفتند از چهل قبیله ى پرقدرت عرب چهل نفر را براى کشتن پیامبر استخدام کنند تا در تاریکى شب دزدانه به خانه ى حضرت هجوم برند و او را از میان بردارند تا قریش براى خونخواهى از آن حضرت نتواند در برابر چهل قبیله مقاومت کند و در نتیجه آن خون پاک و پرقیمت پایمال گردد .
پیامبر اسلام از جانب حضرت حق مامور به هجرت شد . داستان هجرت و اجتماع کافران را براى کشتنش با على (علیه السلام) که در آن زمان بیش از بیست سال از عمر مبارکش نگذشته بود در میان گذاشت و از او دعوت کرد که براى حفظ حالت طبیعى خانه در بسترش بخوابد تا او بتواند از مکه به مدینه برود و دعوتش را براى نجات مردم از کفر و شرک و گناه و فساد ادامه دهد .
على (علیه السلام) جانش را نثار خدا کرد و وجودش را به طاعت خدا فروخت و براى بذل کردن خون مبارکش براى رهایى پیامبر از شرّ دشمنان اعلام آمادگى کرد .
او با این نیت در بستر پیامبر آرمید . دشمنان خانه را محاصره کردند و منتظر فرصت ماندند تا ناجوانمردانه به آن بستر هجوم کنند و نیت شوم خود را عملى سازند .
اگر چنین داد و ستدى اتفاق نمى افتاد ، تبلیغ دین ناتمام مى ماند و جان پیامبر در معرض خطر قرار مى گرفت و براى همیشه چراغ دین خاموش مى شد و حسودان نابکار و دشمنان غدّار به اهداف شوم خود دست مى یافتند !
دشمنان ، اوّل طلوع سپیده به خانه هجوم بردند . وقتى على را دیدند که در برابر آنان مقاومت کرد پراکنده شدند و از کشتن او منصرف شدند ; تدبیرشان نابود شد و خانه ى خیالات باطلشان فرو ریخت و به یاس و ناامیدى دچار گشتند و آرزوهایشان بر باد رفت . پیامبر به سلامت به مدینه رفت و امور دین نظام گرفت و چراغ اسلام ابدى شد و بناى ایمان به استوارى رسید و شیطان به بند شکست افتاد و کافران و مشرکان خوار شدند و این فضیلت و کرامت ـ که احدى را در عالم هستى در آن شرکت نیست ـ براى امیرالمومنین حضرت على (علیه السلام) ثبت شد و این آیه ى شریفه براى نشان دادن اخلاص آن امام مخلصان نازل گشت(10) :
( وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَوُوفٌ بِالْعِبَادِ )(11) .
کس دیگر از مردم براى جشن خشنودى خدا جان خویش را فدا کند . خدا بر این بندگان مهربان است .
در این بیع وشرا وخرید وفروش وداد وستد، فروشنده امیرالمومنین(علیه السلام)، خریدار خدا ، جنس جان ، و قیمت نه بهشت بلکه رضا و خشنودى خدا بود و شاید معناى ( وَاللّهُ رَوُوفٌ بِالْعِبَادِ ) این باشد که من با آفریدن على و این کارى که او در آن شب انجام داد زمینه ى استوارى دین و رساندن رحمتم را براى شما فراهم آوردم ! و از طریق وجود على راه نجات از مهالک و جاده ى رسیدن به سعادت ابد را براى شما آماده ساختم .
این مسجد در زمان شاهرخ میرزا به وسیله ى زنى باکرامت کنار حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) ساخته شد . شبانه روز چند هزار نفر در آن نماز واجب و مستحب مى خوانند و صدها نفر از مواعظ و سخنرانى هایى که عالمان ربّانى ایراد مى کنند استفاده مى نمایند ، و ده ها نفر کنار کرسى فقه و اصول و تفسیر علماى بزرگ بهره ها مى برند و میلیون ها نفر به هنگام ازدحام زائران رو به حرم حضرت رضا در آن مکان شریف زیارت مى خوانند و این همه حکایت از اخلاص سازنده ى آن دارد ; زیرا اگر اخلاص او نبود این همه سود معنوى از آن چشمه ى زلال ملکوتى جارى نمى شد.
عالمى بزرگوار و صاحب نفسى بردبار برایم حکایت کرد : اهل خیرى ، کریم بزرگوارى مسجدى را در محلّى مورد نیاز بنا کرد و آن را براى اقامه ى نماز و مجالس مذهبى آماده نمود ، ولى از این که آن را بر اساس علاقه اش به جاى گلیم و موکت مفروش به فرش هاى قابل توجه کند به خاطر کمبود مال بازماند .
خادم مسجد گفت : شبى به منزل یکى از اقوامم که فاصله اى بسیار دور با مسجد داشت مهمان بودم ، به خاطر گذشتن وقت نتوانستم به مسجد بازگردم ، نزدیک اذان صبح جهت آماده کردن مسجد براى نماز جماعت به مسجد بازگشتم ، دیدم به جاى قفل درب زنجیرى به آن بسته شده ، به نظرم آمد دزدى به مسجد زده و آنچه را توانسته برده ، وقتى وارد مسجد شدم و چراغ ها را روشن کردم دیدم تمام محوطّه ى نمازخانه با فرش هاى دست بافت شهر مشهد مفروش شده و چندین جعبه و کارتن که محتوى انواع ظروف جهت پذیرایى از چند صد نفر است در گوشه ى مسجد قرار دارد و نامه اى به این مضمون روى یکى از جعبه ها نهاده شده : اى خادم ! چند شب بود مسجد را زیر نظر داشتم تا شب گذشته دیدم مسجد را رها کردى و رفتى ، با استمداد از حق تمام شبستان را فرش کردم و این ظروف را براى مصرف در مجالس مذهبى محرم و صفر و افطار ماه رمضان آوردم ; اگر بخواهى مرا بشناسى که کیستم و از کجایم ، قیامت از محضر حق بپرس ، اگر صلاح بود مرا معرفى مى کند ، اگر صلاح نبود معرفى نمى نماید و من این کار را در دنیا فقط براى رضاى محبوب انجام دادم و بس!
قرآن مجید مردم را از نظر عقاید و اعمال به چهار دسته تقسیم کرده است : مومن ، مشرک ، کافر ، منافق .
مومن انسانى است که باورهایش بر اساس حق و اعمالش پاک و همراه با نیت صادقانه و براى همیشه اهل نجات و سعادت است .
مشرک انسانى آلوده باطن است که باورهایش شرک آلود و اعمالش ناخالص است ، و اگر توبه نکند براى همیشه دچار شقاوت و عذاب الیم است .
کافر موجودى است که باورهایش بر اساس گمان باطل و خیال فاسد و اعمالش شیطانى و براى همیشه اگر به خدا رجوع نکند بدبخت و خوار و اهل آتش است .
و منافق آلوده قلبى است که از نظر قرآن از مشرک و کافر بدتر و عذابش دردناک تر و منزلتش از همه ى موجودات پست تر است . ولى قرآن مجید مى گوید اگر منافق توبه ى واقعى کند و مفاسد گذشته اش را اصلاح نماید و به خدا تمسّک جوید و عبادتش را براى خدا خالصانه انجام دهد از گروه مومنان محسوب خواهد شد و به اجر عظیم خواهد رسید .
( اِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الاَْسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً * اِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَاَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَاَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّهِ فَاُولئِکَ مَعَ الْمُوْمِنِینَ وَسَوْفَ یُوْتِ اللّهُ الْمُوْمِنِینَ اَجْراً عَظِیماً )(12) .
بى تردید منافقین در گودترین و پست ترین جایى از آتش دوزخند ، و براى آنان یاورى نخواهى یافت ، مگر کسانى که توبه کنند ، و ظاهر و باطن خود را اصلاح نمایند و به خدا تمسّک ورزند ، و عبادتشان را براى خدا خالص نمایند ، اینان در نتیجه با مومنان خواهند بود ، و خدا به زودى مومنان را پاداش بزرگ خواهد داد.
خداى متعال از این که ثروتمندان و صاحبان مال و جاه و زر و زیور نمى پسندند پیامبر بزرگ اسلام با فقیران مومن و تهیدستان پاک دل و خالصان مطیع حق نشست و برخاست داشته باشد و آنان را در محضر مبارکش بپذیرد ، اظهار نفرت کرد و خواسته ى بى جاى آنان را مردود شمرد ، و در آیه اى بسیار بسیار مهم وظیفه ى پیامبر عزیز اسلام را در رابطه با آن چهره هاى نورانى و آن آلوده دلان بیان داشت :
( وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ اَمْرُهُ فُرُطاً )(13) .
با آنان باش که پیوسته پروردگارشان را در شب و روز عبادت مى کنند و تنها خشنودى و رضاى او را مى خواهند و دیده از آنان برمگیر و روى از آنان برمتاب و از کسى که دلش را از قرآنم و یادم بى خبر کرده ام و هواى نفسش را پیروى مى کند و سراسر زندگى اش زیاده روى است پیروى مکن.
پیامبر بزرگ اسلام در روایتى بسیار باارزش آنچه خوبى از انسان صادر مى شود و شرایط لازم در آن جمع است خالص و پاک براى خدا مى داند و آنچه زشتى از آدمى سر مى زند گرچه صورتى حق به جانب داشته باشد از شیطان به حساب مى آورد ; او مى فرماید :
ایُّها النّاسُ انَّما هُو اللهُ وَالشَّیطانُ وَالحقُّ وَالبَاطِلُ وَالهُدَى وَالضَّلالَهُ وَالرُّشْدُ وَالغَىُّ وَالعاجِلَهُ وَالآجِلَهُ وَالحَسناتُ وَالسَّیِّئاتُ ، فَما کَانَ مِن حَسَنات فَللهِِ وَما کَانَ مِن سَیِّئات فَلِلشَّیطانِ لَعَنهُ اللهُ(14) .
اى مردم خدا و شیطان و حق و باطل و هدایت و گمراهى و رشد و بیراهه ، دنیا و آخرت ، خوبى ها و بدى ها ، پس آنچه از خوبى هاست براى خداست و آنچه از بدى هاست براى شیطان است که لعنت خدا بر او باد .
1 ـ انعام ( 6 ) : 162 .
2 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 69 ، باب 31 ، حدیث 321 ; بحار الانوار : 67 / 242 ، باب 54 ، حدیث 10 .
3 ـ بحار الانوار : 67 / 244 ، باب 54 ، حدیث 16 .
4 ـ عده الداعى : 233 ; بحار الانوار : 67 / 245 ، باب 54 ، حدیث 19 .
5 ـ مجموعه ى ورام : 2 / 109 ; بحار الانوار : 67 / 245 ، باب 54 ، حدیث 19 .
6 ـ عده الداعى : 233 ; بحار الانوار : 67 / 249 ، باب 54 ، حدیث 25 .
7 ـ فلاح السائل : 124 ; بحار الانوار : 67 / 248 ، باب 54 ، حدیث 20 .
8 ـ سفینه البحار : 8 / 34 ، باب المیم بعد الدال ، النهى عن المدح .
9 ـ شرح مثنوى معنوى : 10 / 26 .
10ـ جریان لیله المبیت و نزول این آیه شریفه در شان حضرت امیرالمومنین على بن ابى طالب (علیه السلام) در مصادر شیعه و سنى به نحو اجمال یا تفصیل ذکر شده است : تفسیر کبیر ( فخر رازى ) : 6 / 223 ; مجمع البیان : 2 / 390 ; تفسیر عیاشى : 1 / 101 ، حدیث 292 ; تفسیر برهان : 2 / 150 ; تفسیر فرات : 65 ، حدیث 32 ; تفسیر قمى : 1 / 70 ; تفسیر المیزان : 2 / 148 ; امالى طوسى : 446 ، حدیث 996 ; روضه الواعظین : 1 / 104 ; ارشاد مفید : 1 / 51 .
11 ـ بقره ( 2 ) : 207 .
12 ـ نساء ( 4 ) : 145 ـ 146 .
13 ـ کهف ( 18 ) : 28 .